سه شنبه ۰۴ اردیبهشتساعت ۱۰:۰۴Apr 2024 23
جستجوی پیشرفته

عصر ایران

۱۳۹۴/۰۳/۰۵

حکایت مرد اسیر و شاه

در یکی از جنگ ها، عده ای را اسیر کردند و نزد شاه آوردند. شاه فرمان داد تا یکی از اسیران را اعدام کنند. اسیر که از زندگی ناامید شده بود، خشمگین شد و شاه را مورد سرزنش و دشنام خود قرار داد که گفته اند: هر که دست از جان بشوید، هر چه در دل دارد بگوید. - وقت ضرورت چو نماند گریز - دست بگیرد سر شمشیر تیز - ملک پرسید: این اسیر چه می گوید؟ - یکی از وزیران نیک محضر گفت: ای خداوند همی گوید ...

... ادامه خبر

جستجوگر خبر فارسی، بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است (قانون تجارت الکترونیک). برای مشاهده متن خبری که جستجو کرده‌اید، "ادامه خبر" را زده، وارد سایت منتشر کننده شوید (بیشتر بدانید ...)