سایر منابع:
سایر خبرها
مارگاریتای ثروتمند، از یتیم خانه تا تجارت خانه
.... در طول هفته در مدرسه شبانه روزی درس می خواندم و آخر هفته ها پیش او و دوستانم بر می گشتم وضع شوروی در دهه های 60 و 70 خوب بود. البته که از تجملات زندگی این روزهای کودکان بی بهره بودم؛ اما آزاد بودم. وقت کافی برای مطالعه داشتم که آن روزها برای بچه های روسی مسئله مهمی بود. مطالعه حسی از جهان پهناور به من داد و در دلم این آرزو را کاشت که تمام جهان را ببینم. مارگاریتا در دانشکده مسکو ...
خاطره خواندنی نذری پزان بازیگر "حرمله"
کنار آبدارخونه به گوشم خورد مبنی بر این که : خدا رحم کنه! این غذا امروز، غذا بشو نیست و مایه آبروریزی می شه. به روی خودم نیاوردم و با جدیت به کارم ادامه دادم. آقای سراغی هم که این حرفا به گوشش رسیده بود، رو کرد به سمت بزرگترای حاضر و خیلی متین و محکم گفت: آقا از چی نگرانیت؟! بابا این بچه آشپزی تو خونشه؛ ژنتیک آشپزه؛ به قول شاعر: پسر کو ندارد نشان از پدر، تو بیگانه خوانش، مخوانش پسر... از ...
کربلا درس هدایتگری بود نه مذاکره/ مراجع با افرادی که به امام حسین دروغ می بندند، مقابله کنند
...> شما بررسی کنید هیچ گاه نمی توانید بگویید که عاشوراها یا اربعین ها مثل هم برگزار می شود. اصلاً هر چه می گذرد پر شورتر برگزار شده و هر گاه هم آمده اند جلویش را بگیرند مثل دوران سیاه رضاخانی در ایران یا دوران سیاه تر صدام در عراق، شما می بینید با شور و حرارت بسیار بیشتری این عزای امام حسین گرامی داشته می شود. من سال اولی که صدام سقوط کرده بود، در عراق بودم. چنان صحنه هایی را هرگز در عمرم ...
به یاد او ...
به گزارش حافظ نیوز ،حسین شریعتمداری در سرمقاله امروز کیهان نوشت: یادداشت امروز را در فقدان برادر و همکار عزیزمان مرحوم حاج حسن شایان فر به مروری هر چند کوتاه - و در مواردی خاطره گونه - به گوشه ای از خصوصیات آن روح بلند اختصاص می دهیم و به جد بر این باوریم که کفاف کی دهد این باده ها به مستی ما ! با ایشان در همان سال های اول انقلاب آشنا شدم. بعد از آزادی از زندان در جمع دوستان ...
از امام حسین(ع) یک شلوار آبی خواستم!
در خانه تکرار می کند و برای پدر و مادرش می خواند تا اینکه یک روز اتفاقی میکروفون در دست می گیرد. آقای ولی اللهی می گوید: سال گذشته برای اولین بار به هیئت آقای هلالی رفتیم. بچه های هیئت وقتی علی اکبر را با من دیدند استقبال گرمی کردند و ما را جلو بردند. بعد هم یک حلقه سینه زنی درست کردند که علی اکبر در مرکز آن قرار گرفت. هیئت که تمام شد به علی اکبر گفتم می خواهی بروی پیش عمو بخوانی؟ گفت: آره من ...
ساعد هدایتی: به شدت عاشق آشپزی هستم
برایمان بگوید: متولد خطه شمال کشور هستید، کمی از خودتان برایمان بگویید؟ پدرم اصالتا آستارایی بود و مادرم اهل رشت. خودم متولد شهر رشت هستم. پدرم کلاه فروش بود و مادرم خانه دار. 20 فروردین 1334 متولد شدم. بچه سوم خانواده بودم، یک پسر و یک دختر قبل از من بودند و یک پسر بعد از من به دنیا آمد. تا هفت سالگی در رشت زندگی می کردیم، بعد پدرم شغل شرکتی گرفت و ما به تهران آمدیم و از کلاس ...
تپش نبض اکوسیستم کارآفرینی در رگ های اصفهان
سال و نیم است به عنوان توسعه دهنده وب و برنامه نویس با تیم کار می کند از روزهایی می گوید که به دلیل فشردگی کار در شبانه روز کمتر از سه ساعت فرصت خوابیدن داشته است. برای او خلق و خوی اعضای تیم و روند رهبری استارتاپی گروه از اهمیت زیادی برخوردار است. عباسی معتقد است: یک نفر به تنهایی نمی تواند تمام تخصص های لازم برای راه اندازی یک کسب و کار نوپا را در اختیار داشته باشد و دلیل پیوستن خود به تیم را ...
صاحب میز شهید رجایی شدم/ بسیاری از جملاتم به نام بزرگان ثبت می شد!/ قیصر با منکرین ادبیات انقلاب مواجه ...
مشکلات زندگی ام کاسته بود. مسئله سومی که در این موقعیت پیدا شد، شروع تدریس بود. آقای دکتر غلامعلی حدادعادل رئیس سازمان پژوهش، از من جهت حضور در هیئت تألیف کتاب های درسی دعوت کرد. سال هفتاد به مجموعه کتاب های درسی پیوستم. دکتر حداد قلم مرا در مجله تربیت دیده بود. البته من قبل از پیوستنم به تألیف کتاب های درسی، چندکار دیگر انجام داده بودم یکی از آن فعالیت ها همکاری با ستاد اقامه نماز بود. آقای قرائتی ...
برای المپیک بعدی بدنم را آماده نگه می دارم/ به شدت مغرور و تودارم
برگردان آن به فارسی آن را عراقی ترجمه کرده اند و چون من بچه دزفول هستم و ته فامیلی ام هم عراقی است فکر می کنند که ما عربیم. چند خواهر و برادر داری؟ من دو خواهر دارم که هر دو هم از من کوچکتر هستند. درس می خوانی؟ خیر!حدود چهل واحد از تربیت بدنی را پاس کردم اما آنقدر گرفتار اردوهای تمرینی و مسابقات بودم که نتوانستم به تحصیلاتم ادامه دهم و پس از چهار سال رفت و آمد به ...
سردار نقدی به روایت نقدی
.... بعضی روزها یک حلقه بعدی وجود داشت که هفت، هشت نفره بودند و حلقه بعدی آن 30، 40 نفره. جمعیتی بودند که تقریبا برنامه های انقلاب را در داخل شهر، تحت تأثیر قرار می داد؛ حرکات انقلابی که در رشت شد. روز 12 بهمن کجا بودید؟ بهشت زهرا بودم؛ جزء کمیته استقبال بودم. از طریق بچه های مسجد محلمان وصل شده بودم. من برای دیدن خانواده به تهران رفت وآمد داشتم؛ مثلا برای راهپیمایی 16 شهریور، به ...
پشت پرده سکوت عارف؛ساکن صندلیِ شماره 184مجلس
فقط در سطح سیاسیون است یا در سطح ارکان حاکمیتی هم صورت می گیرد، باز هم بر سکوت خود درباره بحث هایی که پیگر آن است ادامه داد و اظهارداشت: اجازه دهید من وارد جزئیات نشوم تلاش می کنیم براساس سازوکارهای قانونی و منطقی به نتیجه برسیم. رییس شورای عالی سیاستگذاری اصلاح طلبان درباره اینکه این رایزنی ها نتیجه داشته است یا نه، به این پاسخ بسنده کرد که باید بگویم ما امیدوار هستیم. برمبنای شعار امید و آرامش ...
تولد من در نجف شایعه است/ با تشکیل وزارت اطلاعات مخالف بودیم
مثلا سه ماه در مأموریت می ماندم. برخی دیگر بودند که مثلا 9 ماه می ماندند. البته من چون فرمانده بودم، باید بیشتر داخل ایران می بودم. نمی شد من آنجا مستقر بشوم؛ ولی بعضی بچه ها بودند که زن و بچه داشتند؛ ولی 9 ماه یا یک سال آنجا می ماندند؛ بدون اینکه هیچ ارتباطی با ایران داشته باشند. فقط نامه ای رد و بدل می کردند، در حد چند ماه یک بار بود که اگر کسی رفت وآمد داشت، نامه را می آورد. بچه ها فداکارانه کار ...
معروف ترین بازیگرانی که بچه دار نشده اند
فرزند خوب داشته باشید، باید به دنبال یک شریک زندگی مناسب که از هر جهت با شما هم فکر باشد بگردید. واقعیتش این است که من تا به امروز فردی را پیدا نکردم که برای فرزندم پدر شایسته ای باشد. مهرانه مهین ترابی مهرانه مهین ترابی که با سریال همسران تا سر حد یک ستاره مشهور شد، تصمیم گرفت زندگی مجردی را برای خودش انتخاب کند. او می گوید: من همیشه آدم کمال طلبی بودم و دوست داشتم همه چیز ...
همسرم اهل تجملات نبود/ تا آخرین ساعات زندگی هم دست از کار نکشید
توان مالیش اجازه می داد. و می گفت این یاد آوری برای این است که روز تولد حضرت زهرا(س) را ارج بنهیم و سادات را گرامی بداریم. برای سادات اهمیت زیادی قایل بود و چون من هم از سادات بودم در زندگی احترام زیادی به من می گذاشت همیشه می گفت من افتخار می کنم خدمت شما را به عنوان نسل حضرت زهرا(س) دارم. می گفت احترام به سادات احترام به حضرت علی(ع) است. دو تا نوه های ما هم که از سادات هستند را خیلی ...
لک لکش دانی که چیست؟
فرهنگ امروز/ سید مجید صابری فتحی: عارف مرغان است لک لک، لک لکش دانی که چیست؟ مولوی 1-مقدمه کتاب لک لکی در کار نیست، به زبان انگلیسی توسط روبی هریس در آمریکا چاپ شده است؛ این کتاب توسط یک نفر ترجمه و به صورت فایل pdf در اینترنت و بدون مجوز وزارت ارشاد توزیع شده است. مطالعۀ این کتاب توسط بعضی از رسانه ها و سایت های خارج از کشور و همچنین توسط برخی از روان ...
کتاب تفکر و سواد رسانه ای بررسی شد
میترا دانشور، مدیر گروه مؤلفان، دانش آموخته رشته ی برنامه ریزی درسی از دانشگاه پیام نور (غیر حضوری) است. آقای مؤذن، تحصیلکرده رشته الهیات است، و مجموعه دوران ما یا بیدارباش را هم تألیف کردند که در برخی از مدارس مذهبی تهران در حال تدریس است. این مجموعه اسلاید محور، مباحثی از اخلاق تا عرفان و سبک زندگی و ... را شامل می شود، و طبیعی است بخشی از آن کشکول، به رسانه ها هم پرداخته باشد. تقریبا دو یا سه ...
برایش پرونده درست کرده بودند. تهمت زده بودند. قاضی به علی گفت: عذرخواهی کن تمام شود، برود . علی زیر بار ...
آمد من اسمش را گذاشتم علی. آن موقع پدرش ایران نبود. همان موقع زنگ زد و پرسید: "اسم بچه را چه گذاشتید؟" گفتم: "علی." ایشان خیلی تاکید داشت اسم پدر خودم یا پدر ایشان را بگذارم که گفتم: "نه من چون خواب دیدم، می گذارم علی." تا چهل روز بعد تولدش ایران بودیم. برای اینکه باید کارهای اقامتش را انجام می دادیم، ایشان دعوت نامه می داد و شناسنامه می گرفتیم. بعد از چهل روز رفتیم امارات. همسرم آمد استقبال و ...
باید سهم من از شهرزاد را بخرند
نبود و به عنوان کسی که شاگرد آقای عسگراولادی ندر حزب موتلفه اسلامی بودم برایم قابل قبول نبود سریالی بسازم که گویا در انقلاب اسلامی فقط نیروهای ملی مذهبی نقش داشته اند و بچه های مذهبی حضور ندارند. در همان زمانی که فیلمنامه را می خواندیم هم انتقاداتم را ابراز کردم و البته تغییراتی هم اعمال شد اما مطابق قرارداد ما حق دخالت در فیلمنامه را نداشتیم. کل مشکلات ما هم از همین قرارداد آغاز شد. ...
سرخط ...
دو انتصاب رسمی داشته، رینس پریبس به عنوان رئیس دفتر کاخ سفید و استفن بنون به عنوان استراتژیست و مشاور ارشد رئیس جمهور؛ همین امر باعث شده تا سی ان ان نسبت به عقب بودن ترامپ از برنامه انتصاباتش هشدار دهد. با این حال ظاهرا ترامپ در حال نهایی کردن لیست خود است. باشگاه گلف او در نیوجرسی این روزها محل تردد سیاست مداران آمریکایی است تا برای به دست آوردن منصبی در دولت جدید چانه زنی کنند. لیست منتشر شده از ...
انقلابی بی ادعا
امروز و فردا می کردم برای منتشر کردن بستری شدن قانع ترین بانوی انقلاب، برای بی مهری عده ای بی تفاوت و غرق دنیا، برای آنهایی که برایشان مهم نبود بانوی چریک و مقاوم موثر در پیروزی انقلاب روی تخت بیمارستان خوابیده است. نماینده مقام معظم رهبری و مسئولان بسیج و سردار نقدی ملاقات کنندگان این بانو بودند بانویی که آن روزها که مردها جرات ایستادن پای مبارزه و انقلاب را نداشتند، آن روزها که برخی از منصب ...
چرا مردان ایرانی برای ازدواج مناسب نیستند؟!!
سفرهای کاری برود. آزادی همچنین گفت که در طول این سال ها با مردهای زیادی آشنا شده است، اما هیچ کدام از آن ها به قدر کافی مسولیت پذیر نبودند تا با آنها ازدواج کند یا بچه دار شوند: مردهای پیرتر زنان جوان تر از من را ترجیح می دهند و جوان ترها هم فقط رابطه جنسی می خواهند چون فکر می کنند من قصد ازدواج ندارم و می توانم سهم پول خودم را در کافی شاپ ها بدهم! ده ها زنی که در ایران با آنها ...
قبل از انتشار عکس فرزندتان در فیسبوک، به آینده اش فکر کنید
...، تمام آن عکس های فیسبوکْ زیبا و جذاب هستند، اما آیا می دانید آن ها چگونه بر زندگی کودکان تأثیر می گذارند؟ در وب، بچه ها، همانند گربه ها، همه جاهستند. اکثر کودکان دوساله در آمریکا -طبق یکی از بررسی ها در سال 2010، بیش از نوددرصد آنان- اکنون در فضای مجازی حضور دارند. بیش از هشتاددرصد از کودکان زیر دو سالْ امروز در رسانه های اجتماعی نیز حضور دارند. بسیاری از کودکان ...
به امین شب بخیر گفتم و به رختخواب رفتم - باورم نمی شدکه او اینقدر بی آبرو و بی حیا باشد
آشی می کنند اصلا خوشم نمی اومد وای به حال و روز و قیافه پسرهای امروزی که بیشترشون شبیه دخترها شدند تا پسرها از این رو خیلی نمی تونستم به خواستگارهام روی خوش نشان بدم . لیسانسم را که گرفتم بالاخره تونستم با کمک یکی از دوستام در یک شرکت خصوصی طراحی ساختمان مشغول بشوم. در این مجموعه همکاران خوبی داشتم. چند خانم هم سن و سال خودم که مجرد بودند و در کنار آنها روزگار کاری خوبی داشتم. روزها را ...
عاشق آشپزی هستم / خوشبختی به خانه و ماشین آنچنانی نیست
بازیگری که او را در سریال هایی مانند پاورچین، شب های برره، قهوه تلخ، مسیر انحرافی و ... دیده ایم بازنشسته یک مرکز درمانی است و این روزها در کنار خانواده اش روزها و شب های خوبی را سپری می کند. با او گپ کوتاهی زدیم تا درباره خودش و خانواده اش برایمان بگوید: متولد خطه شمال کشور هستید، کمی از خودتان برایمان بگویید؟ پدرم اصالتا آستارایی بود و مادرم اهل رشت. خودم متولد شهر رشت هستم. پدرم کلاه فروش بود و مادرم خانه دار. 20 فروردین 1334 متولد شدم. بچه سوم خانواده بودم، یک پسر و یک دختر قبل از من بودند و یک پسر بعد از من به دنیا آمد. تا هفت سالگی در رشت زندگی می کردیم، بعد پدرم شغل شرکتی گرفت و ما به تهران آمدیم و از کلاس دوم دبستان در این شهر بودم تا الان. اما اصالتم را حفظ کرده ام و وقتی به رشت می روم، گیلکی صحبت می کنم. (می خندد) رشت یکی از شهرهای خاص ایران است، این شهر را دوست دارید؟ بله، رشت را خیلی دوست دارم. رشت شهر توریستی نیست و جاهای دیدنی زیادی ندارد، اما اصالتی دارد که برای خیلی ها جذاب است مثل بازار بزرگش که همه چیز در آن پیدا می شود. میدان شهرداری و ساختمان شهرداری بافت قدیمی و زیبایی دارد. مردمش را بسیار دوست دارم که مهمان نواز هستند. حدود 72 نوع غذای خاص گیلکی داریم. مثل باقالاقاتق، ترشه تره، ماهی سفید و... این تنوع غذایی را در کمترین جایی از ایران می توان دید. خودتان اهل آشپزی هستید؟ بله بشدت عاشق آشپزی هستم. از بچگی آشپزی می کردم از پخت نیمرو شروع کردم تا الان که فسنجان، قورمه سبزی، کوفته تبریزی، غذاهای رشتی، فست فود و... را می پزم. پس همسرتان باید خیلی از شما راضی باشد؟ همسرم هم شمالی است و آشپزی اش خوب است، اما من عاشق این کار هستم. مثلا برای آماده کردن یک سُس برای باقلاپلو یا زرشک پلو از سیر و لیمو استفاده می کنم که خوش طعم شود ... یعنی حوصله خانه داری دارید؟ بله و بیشتر لوازم آشپزخانه و خانه را من انتخاب می کنم. یعنی نظرتان را تحمیل می کنید؟ نه عاشقانه این کار را انجام می دهم! مثلا به سه راهی امین حضور می روم و سه، چهار ساعتی وقت می گذارم و برای آشپزخانه ظرف و وسیله های جدید می خرم. روزمرگی های زندگی، همین چیز هایی که شما با آنها خودتان را سرگرم می کنید و دوستشان دارید، چقدر برای روحیه خود آدم ها اهمیت دارد و می تواندخوشحالشان کند؟ وقتی نوشیدنی و غذایی درست می کنم و دیگران از خوردن آن لذت می برند، من از تماشای آنها بسیار خوشحال می شوم. روحیه ام این جوری است که دوست دارم دیگران را شاد کنم. هفت، هشت سال است که بازنشسته شده ام و اگر کار تصویری نداشته باشم در خانه می مانم و در کارهای منزل بخصوص آشپزی به همسرم کمک می کنم. صبح ها زودتر از همه بیدار می شوم و نیمروی ته دیگ دار با کره درست می کنم، پودر شوید به آن می زنم که همه از خوردن آن لذت می برند! اینجوری که شما تعریف می کنید به غذا اهمیت می دهید و به اصطلاح اهل شکم هستید! البته این روحیه در بیشتر مردم شمال دیده می شود که شوخ طبعی را هم باید به آن اضافه کرد، شوخ طبعی از کی به شما به ارث رسید؟ زنده یاد مادرم خیلی شوخ طبع بود، همیشه در هر جمعی بود سعی می کرد اطرافیان را شاد کند. به نظرم شوخ طبعی ام را از مادرم به ارث برده ام. داشتن مادری با این روحیه چقدر در داشتن زندگی و شخصیت موفق به شما کمک کرد؟ خیلی زیاد! پدر و مادرم اولین الگوهایم در زندگی بودند. اگر مادرم عبوس یا پدرم عصبانی بود حتما روی سرنوشت من تاثیر منفی می گذاشتند. از خانواده ام آرامش دریافت کردم به همین دلیل توانستم آن را به خانواده خودم منتقل کنم. یک دختر و یک پسر دارم که ازدواج کرده اند و آنها هم خدا را شکر در آرامش و امنیت زندگی می کنند. کار جدید تلویزیونی یا سینمایی دارید؟ نه! چند کاری پیشنهاد شد که ترجیح دادم در آنها بازی نکنم. پس کارهایتان را انتخاب می کنید و اینطور نیست که هر نقشی را قبول کنید؟ به نظرم بعد از سال ها فعالیت در زمینه بازیگری باید با دقت بیشتری نقش هایم را انتخاب کنم و لزومی نمی بینم در هر کاری بازی کنم. مثلا حاضر نیستم فقط در یک سکانس بازی کنم یا برای کارهایی مقابل دوربین بروم که نقش ها و آثار دیگرم را هم زیر سوال ببرد. اگر حتی دیگر کار هم نکنم ترجیح می دهم شان و وجهه ام بین مردم همین گونه که هست حفظ شود و آن را خراب نکنم. دوست دارم کاری انجام دهم که در وهله اول به خودم حس خوبی بدهد تا بتوانم نقش را باورپذیر بازی کنم؛ اگر نقشی را دوست نداشته باشم، نمی توانم بدرستی آن را اجرا کنم و مردم هم حتما متوجه می شوند که بد بازی می کنم و من نمی خواهم چنین اتفاقی رخ دهد. حس رضایتمندی از زندگی را در چه چیزهایی می بینید؟ مهم ترین نکته ای که نقش اساسی در داشتن حس خوب زندگی دارد؛ شریک خوب است؛ همسری که در کنار او آرامش داشته باشی. زمانی که تصمیم به ازدواج می گیری باید معیارهایی را مشخص کنی و تلاش کنی همه آنها یا بیشترشان مورد تائید قرار گیرند که خوشبختانه این اتفاق برای من افتاد و خدا همسری به من داد که بیشتر از 30 سال است در اوج خوشبختی با یکدیگر زندگی می کنیم. همسرم خیلی قانع است و من آدم آرامی هستم و اصل مهم زندگی مان بر اساس عشق و دوست داشتن بنا شده است. هیچکداممان من نیستیم و در تفاهم کامل با هم زندگی می کنیم. تلاش کرده ایم بچه ها را درست و آرام تربیت کنیم. رضایتمندی واقعی داشتن خانواده ای آرام است که برای آن اصلا لازم نیست مثلا خانه ای آنچنانی و ماشین آخرین مدل داشته باشی. حتی در یک اتاق هم می توان خوشبختی را احساس کرد به شرط این که آرامش داشته و خانواده ات را عاشقانه دوست داشته باشی. وقتی بیرون هستم دوست دارم زود کارم تمام شود تا بتوانم به خانه ام برگردم. خانواده ام مهم ترین سرمایه و منشاء آرامش و خوشبختی ام هستند. طاهره آشیانی - جام جم ...
روزنامه های شنبه
طرف خود جذب می کند. این مکان ها می توانند نوعی ژست اجتماعی هم در پی داشته باشند، چراکه بسیاری از افراد با رفتن به این مراکز، عکس خود را در آن منتشر می کنند و از این راه می توانند خود را درون یک ژست جا کنند. بر اساس گزارش مرکز آمار تنها در سال 1391 کار احداث 321 ساختمان با کاربری تجاری در مجموعه شهری تهران به پایان رسیده و در سال 92 از آنها بهره برداری شده است. تعداد زیادی مجوز نیز در فاصله سال های ...
یادهایی از حاج حسن
مدعیان روشنفکری؛ اسم، نام پدر، تاریخ تولد، مجلاتی که در آن کار کرده، کتاب هایی که نوشته، نام همه دوستان و آثارشان، تاریخ سفرش به خارج، اینکه آنجا چه می کند... همین طور یک نفس می گفت تا اینکه یکی از رفقا به زبان آمد: حاجی نمره کفشش چی بود؟! اگر می دانست تعجب نمی کردیم. یک بار با حاج حسین رفته بودند دادگاه. همان سال های 81-80 گمانم. شاکی-یکی از شاکیان البته- مدیرمسؤول نام و نشان دار یکی از ...
چرا ونگوک گوشش را برید؟
به گزارش گروه روی خط رسانه های خبرگزاری برنا به نقل از راستان نیوز ، ون گوگ نقاش سرشناس هلندی در اواخر عمر خود، گوش چپ خود را برید. دو روایت در مورد علت بریده شدن گوش او وجود دارد. وَنسان وَن گوگ، در 30 مارس سال 1853 در زوندِرت در استان برابانت شمالی هلند، نزدیک مرز بلژیک به دنیا آمد. او پسر آنا کورنلیا کاربنتوس و تئودوروس ون گوگ بود. پدر و پدر بزرگش کشیش بودند و سه تا از ...
اشک های پشیمانی دو قاتل رهاشده از اعدام در دادگاه جنایی
حرف هایش باعث شده بود که همسرم از من جدا شود. او زندگی مرا از هم پاشید و درنهایت هم همسرم را به عقد موقت خودش درآورد. به همین دلیل خیلی از دستش عصبانی بودم. برای همین چندبار با او درگیر شدم تا این که روز حادثه بار دیگر او را در خیابان دیدم و با هم درگیر شدیم. او با چوب به سرم زد. من هم چوب را از او گرفتم اما ناگهان وحید به رویم چاقو کشید. من هم برای دفاع از خودم با چوب چند ضربه به سرش زدم که روی ...
همدلی با متولدین دهه 60
دلیل همکاری در متولد 65 داستان متولد 65 به گونه ای بود که به هیچ وجه کسی نمی توانست روندش را حدس بزند و به قول معروف آن را پیش بینی کند. من این غیرقابل پیش بینی بودنش را دوست داشتم، چون خودم وقتی فیلمی (حتی فیلم های مطرح) را می بینم معمولا می توانم روند کلی اش را پیش بینی کنم و این موضوع از جذابیت داستان برایم می کاهد. متولد 65، موضوع و سناریوی خوب و به روزی دارد و خیلی واقعی شروع می شود. ضمن این که تمام بازیگرانش (حتی کسانی که نقش های کوتاهی دارند، مثل خانم نعمتی) بدرستی سر جای خود قرار گرفته اند. کار کردن با جوان ها هنگامه حمیدزاده و پدرام شریفی هر دو جوان هایی هستند که با بازیگری آشنایی کامل دارند و در مجموع کار کردن با آنها را دوست داشتم. از آنجا که سکانس های زیادی را با آقای شریفی داشتم، ایشان را پسری آگاه دیدم که بدون هیچ ناراحتی هر پیشنهادی را که در جهت بهتر شدن کار به او داده می شد، گوش می کرد. در کل پشت صحنه خوبی در متولد 65 داشتیم و به مردم پیشنهاد می کنم حتما فیلم را ببینند، بخصوص این که این فیلم تبلیغات چندانی ندارد و هرچه هست، تبلیغات دهان به دهان خود مردم است. بازی در نقش خانم بهرامی بازی در نقش خانم بهرامی برایم چندان پیچیده نبود. هر آدمی در زندگی روزمره اش قطعا زن و شوهرهای مسن زیادی را دیده که به دلیل تنهایی سر هر چیزی با هم بحث می کنند. من هم از این آدم ها زیاد دیدم و برای بهتر درآوردن نقش، کافی بود به آرشیو ذهنی ام رجوع کنم تا نمونه اش را بیابم و آن را بازی کنم. پایشان روی زمین محکم نیست من نکته این فیلم را دروغگویی نمی دانم. به اعتقاد من، معضل این فیلم مشکلات آدم ها و بخصوص دو جوانی است که متعلق به دهه 60 هستند؛ دهه ای که در حقشان کوتاهی شده و متولدین یا بزرگ شده های این دهه به واقع خیلی مظلوم هستند. بچه های این دهه طعم جنگ را چشیده اند، برای کوچک ترین لوازم و مایحتاجی در صف ایستادن بزرگ ترهایشان را دیده اند و... آنها انگار پایشان روی زمین محکم نیست و متولد 65 برای همدلی با کودکان این دهه است که حالا دیگر بزرگ شده اند. درباره متولد 65 متولد 65 روایت دختر و پسر جوانی است که بتازگی نامزد کرده اند و در سالروز آشنایی شان تصمیم می گیرند که با جا زدن خود به عنوان یک زوج پولدار، زندگی ای که آرزویش را دارند، تجربه کنند. ماجرا از آنجا جالب می شود که این دو خود را به عنوان مشتری خانه ای گران قیمت در خیابان فرشته جا می زنند و وقتی برای بازدید خانه می روند با دروغ و بازی هایشان خود را گرفتار یک دردسر عجیب می کنند. حس خوب ثروتمند بودن در این فیلم نقش یک زن متمول را داشتم. راستش را بخواهید، ثروتمند بودن خیلی هم خوب است. مگر تمام پولدارها بد هستند؟ خیلی ها از راه درست و بازحمت پول به دست می آورند و پولشان را در راه درست خرج می کنند. ای کاش تمام مردم ایران ثروتمند بودند. شیفته دنیای عروسک ها مریم سعادت در رشته تئاتر عروسکی دانشکده هنرهای دراماتیک تحصیل کرده است. خودش در این باره می گوید: شیفته دنیای عروسک ها هستم و با وجود این که سن و سالی از من گذشته، اما هنوز با دیدن عروسک ها سر ذوق می آیم. شاید بخشی از این علاقه به این دلیل باشد که تحصیلکرده این رشته هستم و هدفم از ورود به این حرفه، کار برای بچه ها در حوزه عروسکی بود، اما متاسفانه به دلیل محدودیت هایی که در این حرفه وجود داشت، بعد از مدتی مجبور شدم در حوزه های دیگر هم کار کنم. به هر حال اگر کار عروسکی رونق بگیرد، فعالیت در همه حوزه ها را رها و با عشق و علاقه خاصی صرفا در فضای عروسکی کار می کنم. ساناز قنبری ...
متن و حاشیه شکایت نادر قاضی پور
آینانیوز- حامد عطائی؛ ماجرای میان نادر قاضی پور و حقیر یک سری واقعیات دارد و یکسری حواشی. آنچه امروز بر فضای سیاسی و رسانه ای کشور و حتی آنسوی مرزها سایه افکنده بیشتر حواشی ناشی از یک رویداد رسانه ای است که متن اصلی را تحت الشعاع قرار داده است. مجموعه رویدادهای میان نماینده اول اورمیه و اینجانب درواقع متشکل از یک واقعیت سه وجهی و انبوهی از اغراقات، ناگفته ها و بیش گفته هایی است که باعث شده ...