سایر خبرها
راننده تانکی که با خمپاره شهید شد/ دلش پیش خانواده جا مانده بود
یک سالش تمام شده بودکه باباش شهید شد. یوسف که رفت جبهه، تازه اول مشکلات بود تنهایی درد کمی نبود. اوایل زندگیمان که باردارشدم حالم اصلا خوب نبود ولی یوسف غیرتش قبول نمی کردکه به جبهه نرود و از طرفی دلش پیش ما بود. زینب که به دنیا آمد پیش ما بود ولی بعد از چند روز دوباره راهی شد. از جبهه زنگ می زد تا صدای بچه را بشنود. دل تو دلش نبود. از یک طرف دلتنگ خانه و از طرفی باید می رفت تا ما امروز نفس راحت ...
سه نیمه شب حرکت کردیم و نماز صبح خان طومان بودیم. بالاترین نقطه تپه رسیدیم یکی از بچه ها تیر خورد. حسین ...
، امیرعلی محمدیان، علی آقا عبدالهی) ده ساله بودم و یک پسر شر و شور، عجیب شیطون و بازیگوش بودم و حالا هم همچنان هستم، بچگی سر بچه ها و دوستانم رو با سنگ می شکستم و هیچ کسی از دست من آسایش نداشت، همه دوست و آشنا و فامیل تا من می رسیدم مهمانی یا هر جای دیگری از بزرگ تا کوچک می گفتند ای وای سید امیر اومد خدا کمکمون کنه تا دوساعت سالم برسیم خونه هامون. هر روز یکی می آمد در خانه مان که پسرت امروز ...
کار از کار گذشته؛ نمی توانید شکست برجام را گردن رهبری بیاندازید
نبود ولی وقتی ایشان حاضر شد آنجا بیاید و به شهادت برسد و حتی همه خانواده او هم در معرض خطر قرار بگیرند، این معنایش این بود که این شهادت و اسارت یک مصلحتی برای امت اسلامی دارد که بیش از حضور ایشان می تواند مؤثر باشد. یکی از آن مصالح این است که امروز بعد از 1400 سال، آن مدل قابل اقتباس است و دیگران هم می توانند جاهایی یاد بگیرند و به آن عمل کنند. امروز در گوشه و کنار دنیای عالم اسلام،ندای لبیک یا ...
پدرم آخرین پیامش را با شهادتش مخابره کرد
به گزارش دولت بهار، چهل روز گذشت! چهل روز از شهادت حاج محسن خزایی خبرنگار شهید صدا وسیما در سوریه گذشت. روزهایی که برای خانواده اش مملو از دلتنگی و سختی های نبودن پدری دلسوز و همسری مهربان بود. شهید خزایی در بیست و دومین روز از آبان ماه 1395 در همان سرزمینی به شهادت رسید که مشهد مدافعان حرم بسیاری است. خبرنگاری که به آوینی سیستان شهره است و این روزها جایش در جشن آزادسازی شهر حلب خالی به نظر می ...
آقا دفتر را گرفتند و زیر آخرین لحضه های ارتباط مهدی با دنیا، دست خط زیبایی نوشتند. حالا دفترچه و تمام ...
کنار همسرم رشد کنم.حرف که می زدند صادق بود. کم کم اطمینان و اعتماد پیدا کردم. شب مبعث عقد کردیم و روز قبلش برای خرید حلقه رفته بودیم. اذان که شد گفت ببخشید من برم نمازم را سریع بخوانم و بیایم. گفتم خدایا این چه جورش است من و خانواده اش را وسط بازار گذاشت و رفت. یک چیزی در دلم بود که باید میگفتم ، فردای عقد گفتم من اسم مهدی را خیلی دوست دارم میشود شما را مهدی صدا بزنم؟ کمی فکر کرد و گفت ...
نتوانستیم کسی را جایگزین شهید احمدی روشن کنیم/ خاطره ای از شب قبل شهادت شهید
نطنز داشت، پرداخت و گفت: مصطفی احمدی روشن در آخرین ملاقاتی که با او در شب قبل از شهادتش داشتم به من گفت یک کاری را انجام می دهم که شک نکن به خاطر آن، من را می زنند و من هم به شوخی به او گفتم که مراقب خودت باش و با این حال وقتی که از هم جدا شدیم ساعت هشت و نیم صبح خبر رسید که مصطفی به شهادت رسیده است. پس از تشییع پیکر او به همکاران خود گفتم مصطفی یک کار نیمه تمام دارد که باید آن را به اتمام برسانیم ...
20 روز طول کشید تا نیروهای خودی بتوانند پیکر شهدا را به عقب برگردانند. وقتی پیکرها به عقب برگشت، دوستان ...
صلاح است و خودت می دانی انجام بده و ماهم بابت رفتنت به سوریه مخالفتی نداریم. از سه روز قبل عید فطر سال 93 هر روز با ما تماس می گرفت و حلالیت می طلبید. بعد عید فطر هربار که تماس می گرفت با همه خانواده صحبت می کرد. برایم عجیب بود که هربار شارژ گوشی اش تمام می شد سریع شارژ می خرید و دوباره تماس می گرفت. حرف از شهادت می زد و برایم سوال شده بود چرا انقدر رفتار محمد تغییر کرده. هق ...
احمد محمود راستی عاشق ایران بود
...، بلند بالا – با قبای بلند- زیر تابوت را گرفته بود و عرق می ریخت (چه حرمتی ننه! چه عزتی!) بعد از حاجی، دده نصرت شش ماه تمام همدمش بود – شب و روز- (بچه ها!)- حاجی غلامعلی هر روز، صبح اول وقت سر می زد (کمی؟کسری؟) بعد، چند پک می زد و بعد می رفت بازار (هوف! حالا دیگه ئیطور نیست! قدیمیا همه رفتن، همه!). چشمان ننه غلام رو هم می نشیند... داستان یک شهر را که خواندم، هوا کردم بروم بندر لنگه را ...
دیدار مسئوان با خانواده شهید مدافع حرم
...؟ این مادر شهید ، شیوه رفتن امیرعلی را اینگونه تعریف می کند: از وقتی نیروهای داوطلب برای دفاع از حرم راهی سوریه شدند، امیرعلی آرام و قرار نداشت. از مدت ها پیش عزمش را جزم کرده بود و مترصد فرصتی بود تا برای رفتن اعزام شود. داوطلبانه اقدام کرد، همه کارهایش را انجام داده بود و فقط از پدر و مادرش اجازه می خواست. باید دل مادرش را نرم می کرد. اول سرشوخی را با مادر باز کرد و مثل همیشه کلی سر ...
غرب گرایان ناچارند اعتراف کنند اعتماد به آمریکا غلط بود/ نظر علامه مصباح یزدی درباره راهبرد جریان ...
گروه سیاسی - رجانیوز: گفتگوی اختصاصی، تفصیلی و سالانه با کسی است که در دفاع از مبانی اسلام، از بیش از پنجاه سال پیش می نوشت، حروفچینی می کرد، چاپ می کرد و دسته بندی می کرد تا نشریه انتقام در آغازین سالهای مبارزه با رژیم پهلوی، همان کاری را با رژیم استبدادی کند که فرمایشات روشنگر ایشان امروز با تفکرات غربگرا، آمریکایی و سکولار می کند و از آن طرف نیز عشق دیرین ایشان به استادش امام خمینی امروز در همدلی و همراهی با امام خامنه ای استمرار یافته است. اگر علامه مصباح روزی بر ...
بسته خبری سفیر پنجشنبه 02 دیماه 1395
دفاع مقدس: دفاع مقدس باعث شد که دیگر کسی نتواند در کشور بگوید فلان کار را نمی توان انجام داد. افتخار دفاع مقدس این است که همه مسولین می گویند ما می توانیم و قادریم بر همه مشکلات و تحریم ها پیروز شویم. هیچکدام از دشمنان تغییر رویه نداده اند. اما هیچ دشمنی جرات تجاوز به ایران را ندارد. ما در تحولات منطقه بیشترین سهم را داریم و افتخار می کنیم ...
ناگفته های شنیدنی درباره شهید محسن خزایی/ خبرنگاری که محل اختفای تک تیراندازان داعشی را نشان داد
به سوریه کشاند. جمعی از دوستان شهید در اربعین این شهید خاطراتی را عنوان کردند که در ادامه می خوانید: علیرضا ذوالفقاری برادر شهید محسن ذوالفقاری مدیر اتاق خبر مرکز سیستان و بلوچستان گفت: در زمان شهادت برادرم ابتدا خبر مجروحیت وی را به من دادند و بعد به عمو خبر شهادت را اطلاع داده بودند. سخت ترین لحظات زندگی من آن روز بود تا به خانه و به مادر برسم. خبر نداشتم که محسن مان به ...
شهید مدافع حرمی که هم در سوریه دفن است هم در ایران
خوشحال بودم که خوابم رویای صادقه نبوده و ایمان سالم هست. داخل تماس آخر با رمز بهم گفت که تا هفته دیگه خونه هست. من گل خریده بودم؛ شکلات برای استقبالش؛ بعد از قطع تلفن با وجودی که صدایش را شنیده بودم دلم میخواست دوباره بهم زنگ بزند. از اون شب تا زمانی که خبر شهادتش را شنیدم هم هر شب چندین بار از خواب میپریدم بدون اینکه خواب ببینم. آیت الکرسی میخواندم و میخوابیدم. آخرین تماسش دو روز قبل از شهادتش ...
شهیدی که از سرمایه میلیاردی عبور کرد
برداشت و با پیگیری و تلاش، البته به سختی، در سال 1364 ، زمانی که هنوز 15 سالش تمام نشده بود، وارد عرصه دفاع از کشورش در نوار مرزی جنوب و غرب شد.اولین بار در کربلای 4 از ناحیه پا مجروح شد. بعد از بهبودی، دوباره روانه جبهه های جنگ شد و در ادامه عملیات کربلای 5 حضور پیدا کرد. در عملیات والفجر 10 تیری به سر او اصابت کرد و گمان شهادت او را در اذهان بستگان و دوستان قطعی کرد. امّا گویا مصلحت خداوند چیز ...
مادر بی صبرانه منتظر بود تا شاهد بزرگترین و با شکوه ترین روز زندگی فرزندش باشد. شادمانی وجود خانواده را ...
برای دیگران بگوید. دوست صلاح همانی که از عراق با پدر شهید تماس گرفته بود بعد از آنکه شنیده بود صلاح هنوز برنگشته، به حرم حضرت ابوالفضل (ع) رفته، ضریح را گرفته و فریاد زده بود: یا عباس(ع)! صلاح را برگردان. مگر نه اینکه هر کسی در شام شهید شود عباس زینب است! . علی رغم گمان برخی، مراسم جشن دامادی صلاح درست در همان زمان مشخص برگزار شد. مادر بی صبرانه منتظر بود تا شاهد بزرگترین و ...
شیرسوار؛ خورشید هفت تپه و علمدار گردان ویژه شهدا
. دوره ابتدایی را در سال 1341 در مدرسه ای که بعد از شهادت به نام خودش مزین شد با نمرات خوب پشت سر گذاشت و در سال 1357 دیپلمش را در رشته برق گرفت. *تشکیل سپاه پاسداران قائم شهر و ازدواج آن روزها سردار 21 ساله بود و گرایش و علاقه شدیدی به مسائل دینی و مذهبی داشت و همین امر موجب شد تا بعد از پیروزی انقلاب، به عضویت کمیته انقلاب اسلامی درآمد و بعد از آن و با همراهی عده ...
وقتی شهیدهمت دستورنظامی داد
خانواده بزرگ گردان انصار هم هست. پس هیئتی هم به نام گردان هست... ما یک هیئتی به نام حضرت زهرا(س) داریم که سه شنبه آخر هر ماه تشکیل می شود. بچه ها دور هم قرآن می خوانند، بعد هم دعای توسل، سخنرانی و پذیرایی. این هم برنامه سالانه گردان است. در طول سال یک روز به یادواره شهدا تعلق دارد و برنامه ای هم بعد از ماه مبارک رمضان برگزار می شود. این برنامه سفر زیارتی دسته جمعی به مشهد مقدس ...
مادرانی که مادر نیستند
احساس می کند و میگوید: فقط 5 سال کنار شهید بزرگوار زندگی کردم اما باوجود گذشت 28 سال از شهادت و مفقودالجسد بودن همسرم به دلیل محبت و آرامشی که درزندگی مشترکم با همسر وجود داشت هیچگاه نمیتوانم فردی را درزندگی جایگزین شوهرم کنم. ماه منیر اکبرزاده ادامه داد: زمان شهادت همسر 23 سال سن داشتم،پسرانم محمد کریم و حسین در سن سه و یک سالگی بودندو دخترم فاطمه دوماه بعد ازاعلام شهید شدن پدرش به ...
روایتی از شهید مدافع حرمی که ترور بیولوژیکی شد
است در این مرحله به آنچه طرف مقابلت می خواهد راضی می شوی. احساس کردم اگر شهادت نصیبش نشود یک عمر حسرت می خورد. حتی برای سوریه رفتنش با اینکه گفته بود ممکن است مشکلات بسیاری پیش روی ما آید ولی من قبول کردم، برود. خودش می گفت بعد از اینکه به سوریه می روم ممکن است نتوانم تا مدتی شاغل باشم، ولی وقتی دیدم بی تاب است و احساس تکلیف می کند، گفتم برو و تمام تلاشت را انجام دهید. اگر دیدی کاری از دستت برنمی ...
هیچ مسئولی حتی در حد دیداری هم ما را یاد نمی کند
...؛ تک تیراندازهای عراقی کمین می کنند؛ غلامحسین و 3 همرزم دیگرش را مورد هدف گلوله قرار می دهند و گلوله به صورتش برخورد میکند. غلامحسین که هنوز جان داشته، سریع به بیمارستان اهواز انتقال داده می شوند ولی در بیمارستان تمام می کند. ما در یک منطقه جنگ زده بودیم و زیر چادر زندگی می کردیم. شب قبل از شهادت غلامحسین، خواب دیدم که یک جوانی با لباس سفید، از خواب که بیدار شدم گفتم این غلامحسین من ...
محسن برات شهادتش را از محسن گرفت!
تکفیری ها در مورد مردم مظلوم مسلمان انجام می دهند. برادرم محسن جزو این 22 شهید بود. تاسوکی نام محلی در مسیر زاهدان به زابل است که امروز هم یادمانی به نام این شهدا در آنجا ساخته شده است. عکس العمل شما و شهید خزایی بعد از شنیدن خبر شهادت برادرتان چه بود؟ ابتدا خبر مجروحیت برادرم را به من دادند و بعد به عمو خبر شهادت را اطلاع داده بودند. سخت ترین لحظات زندگی من آن روز بود تا به خانه و به ...
خاطرات مردی از صیغه
از بین تمام کسانی که متعه می کنند فقط مردها لذت می برند؟ پس زن برای چه هدفی متعه می کند؟ اگر بگویند که خب از سر نیاز مالی من نمی توانم باور کنم. به نظرتان متعه باعث فروپاشی خانواده ها نمی شود؟ با توجه به اینکه اغلب مردان متاهل برای متعه اقدام می کنند؟ متعه برای متأهل شرعا مشکلی ندارد و اگر درست انجام شود حتی باعث ثبات بیشتر خانواده نیز می شود. به این خاطر که متعه خلأهایی را ...
خاطرات یک زن صیغه ای
آن مرد قرار نمی دهد، روحش را هم می گذارد. در صورتی که مردها این طور نیستند. بعد وقتی آدم در ازای دادن روحش چیزی به دست نیاورده است، دقیقاً مثل این هست که قسمتی از خودش را داده و رفته! برای چه چیزی؟ هیچ وقت جواب این سوال را پیدا نمی کنید . اگر به شکل خوبی تمام شده باشد، این حس نیست. مثلاً در مورد اول برای من این طور نشد. حتی بعد آن هم به من زنگ می زد و جویای احوالم بود. حتی اگر مشکلی ...
فعالیت واحدهای دانشگاه آزاد اسلامی درپیشگیری از آسیب های اجتماعی
به گزارش ایسکانیوز، جامعه شناسان معتقدند در حال حاضر، انواع آسیب های اجتماعی را در جامعه داریم هر چند در قرن 21، آسیب های اجتماعی برای جوامع انسانی اجتناب ناپذیر است اما با راهکارهایی می توان از گسترش آسیب های اجتماعی پیشگیری کرد و دانشگاه آزاد اسلامی یکی از نهادهایی است که در حوزه پیشگیری از آسیب های اجتماعی عملکرد قابل قبولی داشته اس به طوریکه فقط ذر سه روز توانسته 10 برنامه تخصصی را برگزار کند . ...
مرضیه دباغ که بود؟+ فیلم و تصاویر
بدنم خاموش کرد که از تمام سلول هایم درد برخواست. حدود 16 روز از بدترین و وحشتناک ترین شکنجه ها را تحمل کردم، ولی هنوز چیزی یا مطلب درخور و با اهمیتی به ماموران نگفته بودم؛ و این امر سخت بر مأموران و بازجوها گران آمد. از این رو دست به کاری کثیف و غیرانسانی و خباثت آمیز زدند؛ دختر دومم را که به تازگی به عقد جوانی درآمده بود دستگیر و به کمیته نزد من آوردند. آنها فکر می کردند با چنین اقدامی و ...
روایت لحظه شهادت حمیدرضا وثوقی و دو همرزم دیگرش
به گزارش خبرگزاری تسنیم از همدان ، لحظه به لحظه دوران 8 ساله دفاع مقدس مملو از خاطرات تلخ و شیرینی است که به نوعی تمام مردم کشور در آن خاطرات سهیم هستند، فرزندان زیادی از این آب و خاک در سنین مختلف جان خود را بر کف دست گرفتند چشم بر تفریحات و علایق خود در دنیا بستند و مردانه پا به میدان نبرد حق علیه باطل در برابر متجاوزگران گذاشتند. شاید معنای دفاع مقدس روشن باشد و سخن از دل کندن شهدا ...
پرنده ای که پیش از زمستان پر کشید؛ روایتی از شهید مدافع حرم علی حیدری
به گزارش خبرگزاری تسنیم از شیراز ، باز هم خبر شهادت، چشمم روی صفحه مانیتور مانده بود. چقدر قیافه اش آشنا بود. در آلبوم عکس گوشی چرخی زدم، بله اشتباه نمی کردم چندماه قبل موقع تشییع شهید محمدنبی محمدی عکس دو نفره شان را دیده بودم. در مراسم تشییع محمدنبی سنگ تمام گذاشت حواسش به همه کارها بود. حالا نوبت اوج گرفتن خودش شده بود؛ "رفیقان می روند نوبت به نوبت خوش آن روزی که نوبت بر من آید..." ...
عباس جوانی غیرتمند و سخت پایبند به اعقاید اسلام بود
کاش باز نمی گشتم و در آزاد سازی آن شریک بودم عباس در جواب کسانی که میگویند این جنگ به ما هیچ ربطی ندارد می گوید چطور داعش که متشکل از 70 ملیت هست جنگ به آنها ربط دارد ولی ما که خطر به محاصره افتادن حرم را حس می کنیم جنگ را اختلاف داخلی سوریه و نامربوط به ما میگویید در یکی حرف های دیگر خود می گوید اگر من امروز نروم شما نروید پس چه کسی برای دفاع از حرم برود ...
شناسایی توسط کبوتر تا پیداشدن وصیت در جلد قرآن مسجد
اختلاف سنی داشتیم و زمان جاویدالاثر شدنش 27 سالم بود. شب حنابندان محمدرضا پسر بزرگم بود، دلم تنگ حمیدرضا شد و دوست داشتم که عروسی او را هم می دیدم، شب بعد از مراسم بود که خواب حمیدرضا را دیدم که در یک محیط بسیار زیبا در حالی که دست یک فرشته (حورالعین) در دستش بود به سمت من حرکت کرد و هر دو لباس سفید بر تن داشتند و حمیدرضا لبخند به لب داشت، مطمئنم حمیدرضا هیچ وقت دوست ندارد که من ناراحت شوم و همیشه ...
برگزاری مسابقات ورزشی برای اهالی رسانه افزایش یابد
شهدای مدافع حرم در عرصه رسانه، که توسط کانون تصویرسازان فرهنگسرای رسانه و شبکه های اجتماعی به تصویر درآمده بود با حضور مسئولان و به دست یکی از خانواده های شهدای حاضر در مراسم رونمایی شد. شهید خزایی، خبرنگار اعزامی خبرگزاری صداوسیمای جمهوری اسلامی، 22 آبان 1395، در منطقه عملیاتی حلب سوریه بر اثر اصابت ترکش ناشی از انفجار خمپاره به ناحیه سر به شهادت رسید. *معرفی برگزیدگان دومین دوره ...