سایر منابع:
سایر خبرها
دنیای یخچال و فریزرها؛ از قیمت تا کیفیت
بچه ها هنوز ازدواج نکرده بودند، اگر فریزر نداشتم کار و زندگی ام لنگ می ماند اما حالا فقط من و شوهرم هستیم و هر دو بازنشسته. چند ماه در سال فریزر خالی می ماند، من هم دوشاخه اش را از پریز می کشم تا پول برق اضافه ندهیم ساید بای ساید های پر فروش در این میان، سبک ساید بای ساید که در بازار به دسته سایدها معروف است، پرطرفدارترین شکل یخچال و فریزر بین خانواده های ایرانی به شمار می آید ...
مرد قوی هیکل در برابر بانک های آبادان چه می کرد؟+عکس
تیراندازی به سمت خودروی جلال کردند که پس از شلیک به 4 چرخ خودرو موفق به دستگیری جلال شدند. جلال 38 ساله به ماموران گفت: چند سال است که به هروئین اعتیاد دارم و به همین خاطر خانواده ام مرا از خانه بیرون کردند و چون برای تامین هزینه های زندگی و اعتیادم نیاز به پول داشتم سناریوی سرقت را طراحی کردم. وی افزود: به جلوی دستگاه های عابربانک ها می رفتم و با شناسایی افراد کم سن به آنها ...
دوره مطبوعات کاغذی رو به پایان است/ گزارشی از بازدید از روزنامه های لوموند، لزکو و مدرسه روزنامه نگاری ...
آنلاین را می نویسند. کاترین، خبرنگار صنعت است. او هم مانند گیوم، ایران را دیده و حتی در آن زندگی کرده. چهره اش کمتر به فرانسوی ها می خورد و بیشتر انگار از جایی میانه خاور میانه آمده. می گوید: من در ایران زندگی هم کرده ام، درباره خاورمیانه می نویسم وقتی بچه بودم 4 سال آنجا زندگی کردم، اما هیچ وقت برنگشتم و شانس اینکه دوباره در ایران زندگی کنم را نداشتم. دبیر سرویس بین الملل و ادیتور سیاسی ...
گفت وگو با سردسته باند سرقت مسلحانه سوپرمارکت ها - کلاس بازیگری رفتم ولی هیچ کس سراغم نیامد که معرو
و بساز بفروش بود. من تا وقتی زیرسایه پدرم بودم مشکل مالی نداشتم. علاقه زیادی به بازیگری داشتم و در کلاس های بازیگری یکی از اساتید برجسته تئاتر هم شرکت کرده بودم. همیشه دلم می خواست یک کارگردان معروف سراغم بیاید تا در فیلم هایش بازی کنم. اما کسی سراغم نیامد و نتوانستم معروف شوم. بعد از مدتی از خانواده ام جدا شدم و مشکل مالی پیدا کردم. کم کم با دوستانم شروع کردیم به سرقت های مسلحانه. انگیزه مان هم ...
10 بسته سیگار برای چاپ یک عکس! +عکس
.... برای عکاسی بیشتر چه مشی ای مد نظرتان بود؟ *لطفیان: ببینید عکس هایم هدفدار بود. من هم از پشت جبهه عکاسی کرده بودم و هم از مانورها. موضوعی کار می کردم. دوست نداشتم خیلی از بدن متلاشی شده عکس بگیرم. زیرا فکر می کردم ممکن است یک خانواده به جای لذت بردن حالش بد شود و مقصر آن من هستم. بیشتر دوست داشتم شکوه و نگاه آن رزمنده را انتقال دهم. حتی جنازه های که روی دست مردم بود دوست ...
گرمای همراهی مدافعان دور از حرم در مساجد شیراز+ تصاویر
: علیرضا و احمدرضا هم عاشق این بودند که بابایشان زنگ بزند و صدایش را بشنوند الآن علیرضا که هفت سالش هست بهتر شرایط را درک می کند اما احمدرضا خیلی بی تاب پدرش هست هر وقت بهانه گیری هایش اوج می گیرد بیشتر جای خالی پدرش را حس می کنیم . این بانوی انقلابی اظهار داشت: شهید سیفی همیشه می گفت: نگران نباش جای ما امن هست من تو آشپزخانه کار می کنم بعد از شهادتش متوجه شدم برای اینکه نگران نشویم این حرف ها ...
از من پرسپولیسی تر مگر داریم
داستان متفاوت است! * با رعایت اخلاق باید دور سفره فوتبال بنشینیم سال ها پیش گفته بودم بعد از قاچاق مواد مخدر دومین صنعت پولساز دنیا است و همه ما به عنوان دست اندرکاران این ورزش باید با رعایت اخلاق دور سفره فوتبال بنشینیم و پول حلال به دست بیاوریم و هنوز هم اعتقاد دارم فوتبال آن قدر ظرفیت عمیقی دارد که ما می توانیم ضمن بازی کردن و احتمالا موفق بودن و یا حتی ناموفق بودن، لذت ...
ازدواج سفیدی که پررنگ تر از سیاهی است
پرسیده اید آنهایی که تن به ازدواج سفید می دهند، حرفشان چیست؟ البته مشاور ها و آسیب شناسان خانواده نقل قول هایی از دلایل این افراد برای ازدواج سفید ارائه داده اند. اما سراغ زن و مردی رفتیم که به سبک ازدواج سفید، با هم زندگی می کنند. نگفتنی است که اسمی در این گفتگو-گزارش از این دو نفر برده نمی شود و فقط حرف های این دو نفر روایت شده؛ بدون هیچ قضاوتی درباره آن. قرار ملاقات را در خانه شان می ...
ماجرای دردناک قرار تلگرامی خانم مهندس و مردی که 15 سال فاصله سنی با او داشت!
قرارشوم مدام مرا تهدید می کرد و دو بار که از خانه بیرون آمدم تا به محل کار بروم روی من مایع ضدعفونی کننده ریخت. دفعه اول لباس هایم آسیب دید اما دفعه دوم مواد اسیدی روی بدنم ریخت و 2 درصد دچار سوختگی شدم. با این حال تصمیم به شکایت نداشتم ولی او دست از شرارت هایش برنداشت. مدام پیامک های تهدید کننده می فرستد که جانم را می گیرد. دو ماه است تهدیدم می کند و من به خاطر ترس از جانم با ...
آتش بزرگ انتقام در قلب های کوچک زبانه می کشد
" همین جا"!! می گویم "پس این دختر ... " می گوید " خب چاره ای ندارم"! از پسر 24 ساله خانواده می پرسم، "چه شد که به سمت استفاده از مواد رفتی؟" مادر می خواهد چیزی بگوید ولی پسر با عصبانیت مانع می شود و با بغض می گوید: " از کودکی با دود مواد مخدر در این خانه بزرگ شدم، من از همان کودکی درگیر شده بودم و وقتی بزرگ تر شدم بدنم دیگر به دود راضی نشد، هیچ پناهی هم نداشتم، مادر و پدرم همیشه مصرف ...
استوار، مقتدر و پر ابهت همچون دماوند!
.... فاش نیوز: خانواده تان با جبهه رفتن شما مشکل نداشتند؟ - قطعا داشتند. من تک فرزند مادرم هم بودم و فرهنگ ما هم با چنین چیزی اصلا سازگاری نداشت. فاش نیوز: پس چگونه وارد سپاه شدید؟ - من حرف از جبهه و جنگ نمی زدم. می گفتم میخواهم به مسافرت بروم. اول هم پاسدار شدم، بعد که می خواستم بروم جبهه، گفتم دارم می روم اصفهان. اولین بار هم که آمدند خانه ما ...
محاکمه زورگیران مسافرکش شخصی در حوالی دماوند، بومهن و جاجرود
در جایگاه ویژه ایستادند و به تشریح شکایتشان پرداختند. یکی از مردان گفت: از دماوند و برای رفتن تهرانپارس سوار یک پژو RD شدم که چهار سرنشین داشت. پس از طی شدن مسافتی یکی از آنها بی سیمی را به من نشان داد و گفت مأمور پلیس مبارزه با مواد مخدر است و دنبال یک مواد فروش می گردد؛ او گفت به من مشکوک شده و به همین خاطر گوشی موبایلم را که فقط چند روز پیش آن را خریده بودم و 250 هزار تومان ...
خشونت روانی رایج ترین خشونت علیه مردان/ رواج افکار فمینیستی خشونت علیه مردان را افزایش داده است
.... رضا که یکی از اقوام ما بود. حسن را به من معرفی کرد و ما با هم ازدواج کردیم، اما پس از ازدواج فهمیدم حسن مرد بداخلاقی است و مرا کتک می زد. چند بار از این وضعیت به رضا گله کردم. روز حادثه رضا از شمال به خانه ما آمد و با حسن به طبقه پایین رفتند. وقتی رفتم آن ها را برای شام صدا کنم، دیدم رضا شوهرم را کشته است، اما رضا در دادگاه اتهام قتل را رد کرد و گفت من زمان حادثه در تهران نبودم و مهری دروغ می ...
کودکانی که قربانی اعتیاد والدین شدند/ پویش نه به کودک آزاری
و چهره ای رنگ پریده، می گوید، سجاد هستم و 15 سال سن دارم و اهل مشهد مقدس هستم. با آنکه 15 سال سن دارد اما سرتاسر زندگی اش مملو از زخم و درد و رنج است، او ادامه می دهد: پدر و نامادری ام هردو معتاد هستند و بجای فرستادن من به مدرسه، من را به کارکردن در یک تولیدی کفش وادار کرده بود و در آخر نیز همه پول هایم را صرف مصرف مواد می کرد. سجاد به خاطر اعتیاد پدر و مادر و فقر مالی بسیار مورد اذیت و ...
رویا تیموریان: بارها خودم را ممنوع الکار کرده ام
. وقتی با خودش حرف می زند فردی را به نمایش می گذارد که شهری نبوده و قصد دارد خودش را وارد مناسبات شهری کند. در برابر مردم چهره دیگری نشان می دهد، درحالی که واقعیت چیز دیگری است. این سبک بازی همیشه در تجربه های قبلی شما دیده شده و اینجا هم همان مسیر دنبال می شود. هیچ وقت به فکر تغییر این روند نیفتادید؟ بسترش فراهم نشده. البته به جنس بازی بیرونی و غلو شده هم علاقه زیادی ندارم ...
اعتیاد و خودکشی، این شرایط اجتماعی بم است؛ 13 سال بعد از زلزله ویرانگر
اما هر بار پشیمان شده؛ طاقت نداشتم. خیلی تنها بودم. دو بار می خواستم با روسری خودم رو خفه کنم. ولی نمی دونم چی شد که نکردم این کار رو. فکر می کنم جرأت خودکشی نداشتم فقط می خواستم اداش رو برای خودم در بیارم. کسی نبود که بخواد به قول معروف نازم رو بخره. خودم ناز خودم رو می خریدم و پشیمون می شدم. مرجان بعد از زلزله با حمایت عمویش به تهران مهاجرت کرده و تا مقطع کارشناسی ارشد در رشته مهندسی عمران تحصیل ...
آقای آخوندی یکی از نمونه های چه نباید کرد هستند/ بنده وزیر بهداشت را اصلا وزیر مشروع نمیدانم
در دولت قبل یک کارهایی شد و مسکن مهر اجرا شد. گذشته از دعواهای کارشناسی و ایراداتی که میتوان گرفت مانند پیوست های اجتماعی و غیره، اما به جدیت میتوان گفت که جدی ترین طرحی بود که در این حوزه شکل گرفت و از طرف دیگر حکم دیگری که میتوان داد این است که مسکن مهر درمجموع کار خوب و قابل دفاعی بود حتی از نظر کارشناسی. بهرحال طرح مسکن مهر در دستور کار دولت پیشین قرار میگیرد و قولی به مردم داده میشود که خانه دار شوند. اما مسئله این است که بعد از اتمام دولت قبلی ادامه نیافت. ...
بی خانمان ها چگونه ا نسان هایی هستند؟
ایران آنلاین /برایم از همان روزها و شب هایی می گوید که بیمارستان را به یک شب درگرمخانه ماندن ترجیح داده. به قول خودش بین استفاده از گرمخانه و مرگ در خیابان، دومی را انتخاب می کرده. نه اینکه از جای گرم و نرم بدش بیاید؛ نه. اصلاً مگر کسی هم هست که خانه نرم و گرم را رها کند و توی خیابان بماند؟ یک جای گرم، جایی که بتواند دمی در آن بیاساید. به قول مریم اگر آن روزهای س ...
نخستین اسیر و آخرین آزاده جنگ
نیست و تو شرعاً و عرفاً اجازه داری که اگر خواستی ازدواج بکنی، می دانم که خیلی سخت هست ولی چاره چیست، در تربیت علی کوشا باش و من راضی به راحتی و آسایش شما هستم. حسین لشکری همسر صبور این خلبان آزاده نیز در پاسخ به این نامه این گونه نوشت: به نام خدا حسین عزیزم سلام، حالت چطور است؟ نامه ات رسید و خیلی خوشحال شدم. پس از 16 سال حیرانی و بی خبری از تو نامه ...
گزارشی از سفر پزشک اتریشی معالج جانبازان شیمیایی به ایران
شیمیایی در ایران، تحقیقات بسیاری روی مواد شیمیایی استفاده شده توسط صدام انجام داده است. دو پزشک در اتریش حضور داشتند که همچون او مجروحان جنگی را مداوا می کردند. خاطرم هست یکی از همین مجروحان جنگی، بدنش براثر انفجار شیمیایی تکه پاره شده بود و چشمانش نیز نابینا بود. یک روز که به عیادتش رفتم، متوجه شدم در رختخوابش نیست. نگران شدم که نکند منافقین آنجا آمده باشند و بلایی بر سرش آورده باشند. پس از جست وجوی ...
آغوش باز مافیا برای بچه های گمشده
نگذشته بود که یکی از همسایه ها تماس گرفت و گفت پدر بچه ها قصد داشته آنها را از پنجره به خیابان پرت کند. گویا اورژانس اجتماعی با تماس همسایه ها سر رسیده، مددکاران اورژانس به داخل خانه رفته، با پدر صحبت کرده و از او خواسته اند به کودک آزاری خود خاتمه دهد. سپس به آنها وقت مشاوره داده اند. البته که پدر در جلسه مشاوره حاضر نشده و به شکنجه کودکان ادامه داده است. مددکاران مهرآفرین آثار کبودی و جای سوختگی ...
عکسها و بیوگرافی امیر کاظمی و همسرش مهتاب محسنی (بازیگر مجموعه لیسانسه ها)
لحظه تاخیر هم جایز نیست، باید زود دست بجنبونی(با خنده)! برای من همین طوری بود با این که من اصلا فکرش را نمی کردم که توی این سن ازدواج کنم اما وقتی قراره که یک اتفاقی بیفته تو نمی تونی جلوی اون اتفاق رو بگیری، برای من و مهتاب هم همین طوری بود، این قدر همه چیز درست و سر جای خودش اتفاق افتاد که تا چشم باز کردیم دیدیم همه چیز تمام شده و الکی الکی شدم مَرد خانواده. عکسهای امیر کاظمی و همسرش ...
عاشقانه های هنریِ این پدر و دختر هنرپیشه
را بیشتر به زندگی جمع کنم. درواقع با این اتفاق یک سونامی وارد خانه ما شد که من باید مدیریتش می کردم. البته در آن دوره سناریوهای خوبی هم به من پیشنهاد نمی شد، بنابراین پس از مدتی کم کاری به سمت تلویزیون رفتم و در جایگاه تهیه کننده و بازیگر کار کردم. پس از مدتی به دلیل اتفاق های بد زندگی از جمله نبودن همسرم دچار افسردگی و بیماری روحی شدم تا جایی که چند ماه در خانه با اکسیژن زندگی می کردم ...
دوستی هایی که دیگر مثل و مانندی ندارد!
. با خوشحالی سوار مینی بوس شدیم و تا خود قم یک لحظه هم پلک روی پلک نگذاشتیم و بچه ها که اکثرشان رزمنده بودند شروع به نقل خاطرات جنگی از جبهه ها کردند. وقتی به قم رسیدیم، ما را برای زیارت بی بی معصومه سلام الله علیها بردند. من بعد از زیارت یک گشتی در بازار اطراف حرم زدم و بی آنکه چیزی بخرم دوباره سوار مینی بوس شدم. راستش پول نداشتم که برای خودم یا خانواده سوغاتی بخرم. اگر چه توی بازار یک ...
یک انجمنی عجیب با اعضایی عجیب تر!
غیرقابل هضم است. من پیشتر 8 صبح چند دست کله و پاچه می خوردم و ساعت 10 مجدد گرسنه می شدم و این روند متوقف نمی شد و من دائما گرسنه بودم و اینگونه نبود که با یک لقمه یا کیک سیر شوم. همواره در ذهنم خلایی را احساس می کردم و برای پرکردنش به خوردن غذا روی می آوردم؛ درست مثل یک فرد معتاد به مواد مخدر که در مواجهه با هر احساس مواد مصرف می کند. غذا هم برای ما حکم همان مواد مخدر را دارد که برای سرکوب هر ...
پروفسور، دروغ های حقوق بشری غرب را رسوا کرد
پاره شده بود و چشمانش نیز نابینا بود. یک روز که به عیادتش رفتم، متوجه شدم در رختخوابش نیست. نگران شدم که نکند منافقین آنجا آمده باشند و بلایی بر سرش آورده باشند. پس از جست وجوی فراوان، متوجه شدم پروفسور معالجش، او را به بالکن بیمارستان برده تا شهر وین را نشانش بدهد. وقتی به پروفسور متذکر شدم که مریض نابیناست، گفت که گاهی برای دیدن به چشم نیازی نیست و وقتی به مریض گفتم تو که زبان پروفسور را نمی دانی ...
ر15 خرداد،یک گردان مامور به خانه ما هجوم آوردند!
آورده و از وضعیت مادرمان گفته بودند، امام بسیار متأثر شده و به مادرمان گفته بودند: همه این مصائبی که تحمل کردید، ذخیره آخرت شماست ما با عشق به امام و انقلاب بزرگ شده بودیم و به همین دلیل همه مشکلات را تحمل می کردیم. البته پدر بیشتر روی جنبه های اجتماعی حرکت امام تکیه می کردند و مسائل سیاسی را با خانواده مطرح نمی کردند، مخصوصاً من خیلی زود ازدواج کردم و چون دو بچه دوقلو داشتم و سرم شلوغ بود، خیلی فرصت ...
200کارت عروسی مان باطل شد / داستان زنان بازمانده از زلزله
تنش جدا شده زمان زلزله، 8ساله بوده. در یک خانواده 5نفره به دنیا آمده. پدرش اعتیاد داشته و هر شب شاهد صحنه درگیری های مختلف در خانه بوده. حدیث از زلزله می گوید: شب کنار خاله و مادربزرگ و مادر و خواهر و برادرهام نشسته بودم که زمین تکون خورد. ترسیده بودیم. پدرم بی خیال بود. می گفت من دارم به کرمان می رم و اتفاقی نمی افته و شما بخوابین. رفت کرمان و ما هم خوابیدیم. شام هم نخوردیم. گوجه پلو داشتیم ...
اقتصاد لیبرالی و مدل بانک جهانی از دولت هاشمی شروع شد/ عمده دلارهای دوران سازندگی را به افراد سکولار ...
کار پیدا می کردم. در دانشکده ما چند واحد حسابداری گذرانده بودیم. توانایی حسابداری یک واحد اقتصادی کوچک را داشتم. دوستی داشتم که در نارمک پرده کرکره تولید می کرد. به او گفتم که کارهای مالی شما را چه کسی انجام می دهد، گفت هیچ کس و پیشنهاد دادم که من حاضرم انجام دهم. رفتم و مشغول شدم. وقت آزاد البته داشتم و درآمد حاصل از کار حسابداری آن مجموعه هم مکفی نبود. لذا پیشنهاد کردم که وقت آزادی که ...
پدرم گیر می داد، کشتمش!
؛ البته این اواخر در کارگاه دستگیره سازی برادرم مشغول کار بودم، اما بازهم نتوانستم کار کنم و خانه نشین شدم. به چه جرمی دستگیر شدی؟ قتل پدرم. او را چگونه کشتی؟ با همین دستانم خفه اش کردم. باور کنید 10 ثانیه هم نشد گلویش را فشار دادم و جلوی دهانش را گرفتم و چند ثانیه بعد او فوت کرد. با او اختلاف داشتی؟ همیشه به من گیر می داد که چرا سرکار نمی روم و همسالان ...