سایر منابع:
سایر خبرها
یک پیمانکار تصادف های ساختگی از جزییات تکان دهنده این کسب و کار می گوید
می آورم، احساس کردم این خانم که من الان به او قول ازدواج دادم، علاوه بر نیاز عاطفی، حمایت مالی هم می خواهد. علاوه براین، پدرم هم تمام عمر کارگری کرده و دیسک کمر هم داشت و من می خواستم یک دستگاه بلوک زنی برایش بخرم، اما یکی از رفیقانم داخل این کار بود و پول به دست می آورد؛ این که او چطور وارد این داستان شد، خودش قصه مفصلی دارد. اول خیلی با این کار مشکل داشتم، چون ترس و عذاب وجدان زیادی داشت. من ...
شهریار کوچک
آهی کشید و سخت احساس شوربختی کرد. گلش به او گفته بود که از نوع او تو تمام عالم فقط همان یکی هست و حالا پنج هزار تا گل، همه مثل هم، تو یک گلستان! فکر: اگر گل من این را می دید بدجور از رو می رفت. پشت سر هم بنا می کرد سرفه کردن و، برای این که از هو شدن نجات پیدا کند خودش را به مردن می زد و من هم مجبور می شدم وانمود کنم به پرستاریش، وگرنه برای سرشکسته کردنِ من هم شده راستی راستی می مرد ...
نوبری: اگر در فتنه 88 رای 40 میلیونی را مخدوش نمی کردند، هیچ کشوری جرئت تحریم ایران را نداشت
بین سال های 2006 تا 2008، پنج تحریم علیه ما می شود، البته من موافق این نیستم که بگویم کاغذپاره است، اما به گفته جرج بوش و بقیه و سنای آمریکا در جلسات متعدد استماع اینها تأثیرگذار بر ایران نشده بود. به واسطه همین هم است که تا فاصله 2008 تا 2011 تحریمی نمی بینید، چون مأیوس شدند، داستان فتنه پیش می آید و اینها ترغیب می شوند. من حرف های آقای نوبری را قبول دارم که اینها برنامه و توطئه داشتند، ...
عشق اول این فیلمساز، شهرهای دیدنی جهان است
سلیقه رو به موجی داشتند. من نمی خواستم فیلمی بسازم که در جهت فیلم هایی باشد که آن ها تقاضا داشتند. گفت وگوهای طولانی اولیه ای با شرکت فوق در این باره داشتم و دیدگاه آن ها به صورت قابل توجه ای تغییر کرد. ارتباط تجاری ما راه بسیار متفاوتی از دیگر کارهایم داشته است چون چشم اندازها هم متفاوت شده است. من در همه امور مثل قبل مشارکت نمی کنم ولی کنترل هنری کاملی بر اثرم دارم. آیا فهمیدن دید ...
گفت و گوی منتشر نشده با زنده یاد - مرتضی احمدی - (1)
... من در آن شرایط بزرگ شده بودم. از 12، 13 سالگی دنبال هنرهای تخت حوضی بودم، می دیدم لذت می بردم. زبان من این بوده، بیان من این بوده، حالات صدای من این بوده. من یادم می اید به خاطر یک کوچه باغی ذات الریه گرفتم. 22، 23 سالم بود، زمستان سختی بود و زیر کرسی خوابیده بودم. بلد شدم، عذرخواهی می کنم، یادم نیست می خواستم دست شویی بروم یا آب بخورم. از کوچه صدای کوچه باغی را شنیدم. سبک بسیار خوبی بود ...
روایت دخترِ شهید دفاع مقدس از 8 سال زندگی با شهید مدافع حرم
مرادی می گوید که در ادامه، متن این گفت و گو را می خوانید. پدرم را سال 65 از دست دادم. سه سالم بود که مفقودالاثر شد و 11 سالم بود که پیکرش بازگشت، اما به واقع برایم از دست دادن آقا محمد سخت تر بود چون در برهه ای که پدر را از دست دادم، چیز زیادی متوجه نمی شدم. شهدا مثل ما هستند شهدا اغلب شبیه به هم هستند. خصوصیت و ویژگی یک شهید را می توان در شهدای دیگر هم یافت. بارها ...
یادگاری والدینم را صدقه جاریه کردم
معصومه ایگه ای، واقف حوزه بهداشت و درمان مشهد، در گفت وگو با خبرگزاری بین المللی قرآن(ایکنا) از خراسان رضوی، گفت: بعد از فوت والدینم به دنبال راهی بودم تا خیرات و برکاتی برای کسانی که سال ها برایم زحمت کشیده بودند، بفرستم، از همین رو ارثیه والدین مرحومم را تبدیل به صدقه جاریه کردم. وی با بیان اینکه پدر و مادرم در زندگی خود سختی های زیادی را تحمل کردند اما مثل همه مردم دست پر به دنیای باقی ...
خواستگاری پشت جبهه و شستن ظرف های نذری
بگویم همسر جانباز هستم که مبادا اولویت و امتیازی به ما بدهند. مثلا در آن زمان، به خانواده هایی مانند ما، کارت ورود به اتوبوس می دادند که حاج آقا می گفت این کارها یعنی چه؟ چه ارزشی دارد؟ وی در همین راستا اضافه می کند: این ها همه به خاطر این بود که خالصانه و مخلصانه رفت و گذشت، ایثار در وجودش بود. امروز با گذشت 33 سال زندگی در کنار ایشان، می فهمم که چه وجود نازنینی را از دست داده ام. ...
فروپاشی یک خانواده با بدبینی همسر
خوانی بودم اما به قدری رقابت در کنکور سنگین و نفسگیر است که واقعاً خانواده ها برای موفقیت بچه هایشان مجبورند بیش از توانشان هزینه کنند. خانواده من هم فشار دو ساله ای را برای موفقیت من در رشته پزشکی سرمایه گذاری کرد. سال کنکور در یکی از دانشگاه های معتبر تهران رشته پزشکی پذیرفته شدم. با هزار ذوق و شوق خودم را در هیأت پزشکی می دیدم که همیشه آرزویش را داشتم. بارها اسم و فامیل خودم را می نوشتم با پسوند ...
وارونگیِ بی اَدا با علی مصفا و سحر دولتشاهی
داستان هایی دور از خود و زندگی شان علاقه دارند. در این شرایط، زمانی که شما شروع می کنید به کوتاه کردن دامنه هر اتفاقی، این خطر وجود دارد که از میزان جذابیت فیلم برای تماشاگر کاسته شود؛ چون از شاخصه های جذابیت دارید پرهیز می کنید، مثل تعلیق، غافلگیری، هیجان آفرینی و... در عین حال از همان آغاز سینما، فیلم هایی هم بوده اند که با همین مکانیسم پرهیز و اجتناب، بار خودشان را بسته اند و این مایه دلگرمی ماست ...
موانع پیش روی فعالیت های علمی، کارشناسی و حرفه ای در ایران
، بطوری که در 10 سالگی کارهای بانکی و ویزیتوری انجام می دادم و درکنار بازار از 5 سالگی نیز به کلاس درس فرستاد تا برای کسب علم و ثروت به موازات هم تلاش کنم. دوره تحصیلی ام به کتابخانه های شخصی فامیل به خصوص کتابهای داستان دسترسی داشتم و به قدری به مطالعه علاقه مند شدم که کتابهای درسی برایم کافی نبود و از 10 سالگی، ابتدا چند سالی کتابخانه کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان عضو بودم و مطالعه ...
کتاب هایم را از مخزنِ کتابخانه ملی حذف کرده اند
، از رهگذر نوشتن رمان حاصل شده است. بیشتر افکاری که به سرم می آید، تخیلات من، قالب رمان به خودشان می گیرند تا داستان کوتاه. نمی توانم بگویم که نوشتن کدامیک از این ها آسانتر یا سخت تر است. اما می توانم بگویم که نوشتن رمان به خاطر حجم و گستردگی اش، احتیاج به زمان طولانی تری دارد، تا نوشتن یک داستان کوتاه. هر دوی این ها سختی های خود را دارد و متأسفانه در پانزده سال اخیر من خیلی کم داستان ...
روایت دانش آموزی که پایش بعد از عمل کوتاه شد
.... چون خیلی خطرناک است. می گویند زن و مرد ندارد. ممکن است مسافرت زن باشد، ولی مواد جابه جا کند یا چیزی تو ماشینت بگذارند یا با یکی دست به یکی کنند، وسط جاده چاقو بگذارند زیر گلویت ماشینت را ببرند. می گویم چه کار کنم جناب سروان، من اگر خرجی اینها را ندهم که نمی شود. مادرم، همان که مرا به فرزندی گرفت، آلزایمر گرفت. 6 سال مریض بود، بعد هم عمرش را داد به شما. الان مانده پدرم. پدرم 86 سالش ...
نی نا ی شیوا ارسطویی نقد شد
به گزارش ایسنا بر اساس خبر رسیده، در این جلسه که در انتشارات پیدایش برگزار شد لیلا صادقی گفت: اول که کتاب را خواندم توی ذهنم بود که درباره نگاه شیوا اوسطویی به شخصیت های زن داستانش صحبت کنم و به همین دلیل همه کارها را دوباره بازخوانی کردم. خواستم به سهم خودم بابت کاری که او طی این سال ها کرده قدردانی کنم و دین خودم را به عنوان مخاطب به آثارش ادا کنم. از آن جایی که تمام شخصیت های داستانی او همه زن ...
داستان عشق یک شهر و یک مرد
مانده به این دلیل نبوده که از باشگاه های دیگر پیشنهادی نداشته؛ میلان و رئال مادرید تنها دو مورد از باشگاه هایی هستند که از همان 23 سال پیش، وقتی او برای اولین بار با پیراهن زرد و قرمز جوانان رم به زمین رفت، تلاش کردند او را باشگاه محبوبش جدا کنند. منچستریونایتد هم در سال های 1999 و 2000 برای خریدن او پا پیش گذاشت اما دست خالی برگشت. توتی اما هرگز راضی به رفتن نشد. او که حالا 40 سال سن ...
چهل سال مصاحبت با الهی
...: وقتی که خواستم به مشهد بروم، استخاره کردم، بد آمد. وقتی به حرم مطهر رسیدم، از حق درخواست رضا و تسلیم نمودم و گفتم: خداوندا، جرعه ای از جام و مقام رضا به من عنایت کن. از حرم که بیرون آمدم، در بالاخیابان یک اتومبیل جیپ ارتشی به من زد و پرت شدم. دست و پا شکسته خواستند مرا به بیمارستان ببرند، گفتم: مرا ببرید مدرسة نواب و به راننده هم گفتم که رضایت می دهم. جوان خوشحال شد، مرا به مدرسة نواب برد ...
می خواستم بچه ننه نباشم، معتاد شدم!
.... حدود یک هفته بعد یک ترسی سراغم آمد که نکند بچه ها به خاطر اینکه مواد نمی کشم، به من برچسب ترسو یا بچه ننه بزنند. چون شخصیت ضعیفی در من شکل گرفته بود و دوست نداشتم از اینجور برچسب ها بخورم. از ترس همین برچسب ها شروع به مصرف مواد کردم. آن موقع 14 سالم بود. بعد از مصرف هیچ حسی هم نداشتم. هیچ لذتی در کار نبود. اما یک هفته بعد و برای اولین بار نشئگی را تجربه کردم. به اینجای داستان زندگی اش که ...
کارگردانی که - گاو - را روی صحنه برد
کردم اجرایشان کنم؛ اما شرایط پیش نیامد. می خواهم بگویم که این نگاه را همان زمان داشتم. وقتی نمایش ساعدی را در مجله صدف خواندم، متوجه شدم که یک فضای دیگری دارد. قصه چقدر به من نزدیک است. دو تا بچه بودند که منتظر پدرشان هستند که قرار است برگردد. قاصدک فوت می کنند. خود این فضای گنگ که بابای آن ها کجا رفته و نیست، پر از مفهوم بود. این نمایش من را به شدت گرفت. به سیروس طاهباز زنگ زدم خدا رحمتش کند ...
قبل از فیلمبرداری چک آپ پزشکی شدم/ فیلمم از من آدم دیگری ساخت و مهمترین حرکت انسانی عمرم بود
روی آن استوار باشد. ساختار اسکلت اصلی یک فیلم است. مستندْ موضوع محور است یا شخصیت محور؟ این یک سوال اولیه است که جواب دادن به آن خیلی مهم است. دنبال چی هستی و از نشان دادن آن می خواهی به چی برسی. این می خواهی به چی برسی یک جور قضاوت کردن نیست؟ مثل یک رمان نویسِ خوب که از ابتدای نوشتن داستانش می داند چه سرنوشتی در انتطار شخصیت هایش است. فیلم مستند مثل فیلم داستانی Ending مشخص ...
اینجا یکی هست که منظوری دارد!
عروسش روی دستم بگذارند، کیف خبرنگاری ام را برداشتم و خیلی حرفه ای و یواشکی از خانه جیم شدم و با خوشحالی و سرافرازی، خودم را به خیابان اصلی رساندم!... هنوز لذت فرار را نچشیده بودم که در گوشه ای ازخیابان، پیرزنی تنها، توجه مرا به خود جلب کرد. این خانم مسن درحالی که یک کیسه پر از اسکناس در دست داشت، با احتیاط و هراس، به دور و برش نگاه می کرد. فکرکردم که او از شب و تاریکی و سارق می ترسد و ...
همیشه آدم بده فامیل بودم / چک دادم ، پاس نشد ، قاتل شدم
مثالش برای آدم بده داستان بودم. باور کنید من همسرم و خانواده او را دوست داشتم، اما این زخم زبان ها تمامی نداشت تا این که آن چک لعنتی هم پاس نشد. به هر دری زدم پول جور نشد. از خاله همسرم هم کینه به دل گرفتم و می دانستم پول و طلا دارد، به همین خاطر مجبور شدم سراغ او بروم تا پول قرض بگیرم. چگونه نقشه قتل را طراحی کردی؟ یک روز صبح که مطمئن بودم در خانه تنهاست به آنجا رفتم و وارد ...
مادر معتادی که فرزندش را کشت باید مجازات شود
. رضا بیشتر از آن که خوشحال باشد، ناراحت بود، ولی من خوشحال. از همان زمانی که متوجه این موضوع شدم، تصمیم خود را گرفتم که دیگر نباید لب به مواد می زدم. می خواستم ولی نمی شد. باز هم کشیدم. می کشیدم و بعد از پریدن مواد می فهمیدم که چه کردم. بعد از آن که به خود می آمدم، آنقدر گریه می کردم که خوابم می برد. خودم داشتم فرزندم را می کشتم. بچه درون شکمم سه ماه طاقت آورد، ولی بعد از آن ...
وحشت دارم از ناشناخته ها
این سال های سینمای ایران است که براساس یکی از داستان های خود شما ساخته شده و یک دختربچه در آن نقش محوری دارد. چه شد که سراغ این داستان رفتید؟ بعد از شیار143من چند پیشنهاد داشتم و می خواستم یک سه گانه زنانه درباره جنگ بسازم. دنبال کاری متفاوت بودم و می خواستم یک کار اجتماعی معاصر انجام دهم. کار نوشتن رمان نفس تازه تمام شده بود و من قصد داشتم آن را به دست ناشر بسپارم. داستان را به آقایان ...
درباره شکنجه شدنش حرف نمی زد
، گاهی از تهران که می آمد می دیدم چیزهایی با خودش می آورد. از قم هم رساله و کتاب های کشف الاسرار و ولایت فقیه امام را می خرید و به تهران می برد. یک بار به تهران رفته بودم و موقعی که می خواستم برگردم، او مرا به میدان شوش رساند. چمدانِ همیشگی اش، همراهش بود. موقعی که به میدان شوش رسیدیم، داشتیم از میدان رد می شدیم که یکمرتبه در چمدان باز شد و اعلامیه های زیادی از آن بیرون ریخت و متوجه شدم چه کار ...
نویسندگان ما جسارت هنجار شکنی ندارند
دیگران با مسائل و مشکلات روبه رو شوم و شاید به همین دلیل است که چنین نگاهی در داستان هایم محسوس است. دلم می خواست نوشته هایم برای مخاطبان تنها سرگرمی صرف به دنبال نداشته باشد و انعکاسی از جامعه و مردم هم در آن دیده شود. البته همان طور که اشاره شد داستان نویسی مانند فعالیت های صنعتی نیست که بتوان با یک برنامه مشخص آن را پیش برد. شما وقتی به عنوان خالق یک داستان وارد آن می شوید، شخصیت ها و ...
گره کور در پرونده قتل دختر شیرخواره/سوزاندن نوزاد 5ماهه به دست مادر/گروگان گرفتن خواستگار /قتل پسر بعداز ...
پیشنهاد ازدواج دادم قهر کرد و چند روز نیامد. تا اینکه شنیدم نازنین مرده و بعد از آن همدیگر را ندیدیم. اما مطمئنم که ترمه هیچ نقشی در این ماجرا نداشته است. چون او همیشه به نازنین محبت می کرد و دوستش داشت. ترمه - 15 ساله- نیز پس از شناسایی و احضار به دادسرا گفت: وقتی 7 ماهه بودم پدر و مادرم طلاق گرفتند و مادر بزرگم سرپرستی ام را به عهده گرفت. اما عمر پیرزن مهربان چند سال بعد به پایان رسید و عمه ...
وزیرِ موسوی و هاشمی: سران فتنه کودتاگر بودند
بعد از 50 سال همان را استفاده می کنیم و خارج از آن هم فرشی استفاده نکردیم. خانواده قانعی بودند و خود خانم بنده فوق الاده قانع هستند. در طی این چند سال در خانه ما یک گرم طلا ... یک بار به آمریکا رفتم، حلقه نامزدی همسرم شکسته بود، رفتم حلقه ای خریدم و آن زمان هزار دلار خریده بودم. ناراحت شدند. از من خواستند پس دهم. فردایش دیدم که حلقه دیگر در دستشان است، دلیل را پرسیدم و گفتند ...
روایت جامانده کاروان شهدای خان طومان از آخرین لحظات همرزمان شهیدش
که براش آب جوش آوردن نمک ریختم توش، لیوان آب پرنمک کردم. آب تا خورد و یک دفعه بهش دادم حالش بد شد. زودی میکروفن رو برداشتم شروع کردم به خواندن و از همان خواندن شدم مداح اهل بیت ( علیه السلام ). هجده سالگی وارد حوزه علمیه شدم اما اینقدر شیطنت می کردم که همه از دست من کلافه می شدند و یک خنده بازاری را درست کرده بودم و بعد از چند ماه از حوزه اخراج شدم. و از همان هجده سالگی مداحی را به صورت حرفه ...
زنی که از ویرانه های بمباران تهران دوباره متولد شد
وقتی تنها شدم با خودم فکر کردم اول بچه و بعد هم خودم را می کشم اما بعد دیدم من آدمی نیستم که بتوانم بچه ام را به قتل برسانم. بعد فکر کردم بهتر است خودم و بچه را از بالای پل ستارخان پایین بیندازم اما بعد گفتم اگر نمردیم و فلج شدیم یا اگر بچه مرد و من زنده ماندم چه؟ نهایتاً تصمیم گرفتم زندگی کنم و این تصمیم را به بقیه هم اعلام کردم و گفتم به من بگویید اصلاً در این 2 هفته چه اتفاقاتی افتاده است؟ چون در آن مدت انگار با پاک کن ذهنم را پاک کرده بودند. به آن ها گفتم از این لحظه که تصمیم گرفتم، باید زندگی کنم و هیچ کس هم حق ندارد جلوی من گریه کند. ...
راموس: همیشه شخصیت کانیگیا را دوست داشتم؛ همه پیغام را در شبکه های اجتماعی می خوانم
روی نیمکت وارد زمین شدم. از نظر ورزشی شروعی رویایی نبود اما آن روز را تا آخر عمر در خاطر دارم. خوشبختانه خوش شانس بودم که پس از آن صدها بازی برای رئال داشتم. کاپیتانی در رئال مسئولیت بزرگی است. باید بدانی که از پیراهن بزرگترین باشگاه دنیا دفاع می کنی. باید با فشار و توقعات روزمره کنار بیایی و درون و بیرون زمین رفتار صحیحی داشته باشی. هرگز نباید نا امید شوی. کاپیتان رئال مادرید در مورد این ...