سایر منابع:
سایر خبرها
هم تعارف می کردند: -...نه به خدا! مزاحم نمی شیم. تا خونه راهی نیست. قدم زنان با هم می ریم. - اگه بذارم، اصلاً به همسرم گفتم با ماشین بیاد تا بتونیم بچه ها رو تا یه جایی برسونیم... با دهان باز، مشغول تماشای این همه محبت بودم. انگار هر پدر و مادری، خودش را در قبال دیگر بچه های مرکز هم، مسئول می دانست. از زبان خانم جودکی شنیدم که این اتفاق، هر روز می افتد. ...
بوشهر خدمت کردم. من آن موقع شاهین بوشهر بودم سرباز شدم دو ماه رفتم آموزشی. همان موقع تیم فجر من را می خواست و من چون برای شاهین بوشهر بازی کرده بودم فصل دوم سازمان لیگ اجازه نداد که به آن تیم بروم. بعد از خدمت سربازی به ایران جوان رفتم و بعد هم به پرسپولیس رفتم. * در پرسپولیس اوایل بازیکن ثابت تیم بودید؟ در 2 بازی اول فیکس نبودم. در بازی اول دو تا سه دقیقه و در بازی دوم 15 ...
...: من گاهی که با هادی حرف می زدم، متوجه می شدم حرف هایم را خوب نمی شنود. حتی به او گفتم که گوشت را به دکتر نشان بده. نگو وضعیت گوشش ناشی از مجروحیت هایی است که از ما پنهان می کند. با این همه مجروحیت ها، شهید زاهد روحیه اش را چنان حفظ کرده بود که به گفته خواهر شهید، تنها بار آخری که مجروحیت سختی می یابد، حرف از شهادت به میان می آورد. اینجاست که خواهرشهید می گوید: هادی از نظر نظامی بسیار ...
رفسنجانی هستم. مردم عزیز مرا اغلب با دو حادثه و دو روایت می شناسند. اول حادثه ترور همسرم در سال 1358 که در نجات معجزه وار ایشان، صاحب نقش بودم و دوم حوادث تلخ بعد از انتخابات ریاست جمهوری در سال 1388 و صحنه رای دادن در حسینیه جماران که جملاتی از من در رسانه ها انتشار یافت و بهانه یی برای تخریب همسر و فرزندانم توسط تندروها شد. اولین ملاقات در زندان وقت ملاقات ساعت دو بعدازظهر بود ...