سایر خبرها
سکانس محبوب بازیگر نقش رهبری در معمای شاه
جزو آن دسته از کارگردان هایی است که همیشه آثار نمایشی روی صحنه را دنبال می کند و یکی از تئاترهای من را دیده بود و از طرفی نیز دوستان مشترکی هم در این سریال داشتم که آنها هم در معرفی ام تاثیرگذار بودند. همه ما می دانیم که این نقش برای مجموعه معمای شاه بسیار مهم بود و افراد زیادی هم تست گریم شده بودند، اما در این میان قرعه به نام من افتاد که بعد از تست گریم، لباس پوشیدم و برای این نقش انتخاب شدم. ضمن ...
به مناسبت درگذشت آیت الله خسروشاهی؛ عارف صاحب نفسی که مبارز شد
امام(ره) با رژیم پهلوی می گوید: صبحی بود وارد منزل امام(ره) شدم. مرا در موقع صرف صبحانه پذیرفتند. وقتی در خدمتشان از شیوه مرحوم آیت الله حائری یزدی در برابر دستگاه جبار رضاخان سخن به میان آمد فرمودند: من با این اندازه تحمل موافق نیستم. خمینی کرمانشاه؛ این ملازمت و همراهی با استاد؛ به آنجایی می رسد که آیت الله خسروشاهی در سال 1341 از طرف امام خمینی(ره) برای مقابله با جریانات ...
روسیه باید بفهمد که نمی شود رفیق نیمه راه بود
.... الان ایتالیا و فرانسه هم به نوعی مترصد خروج از اتحادیه اروپا هستند اگر خانم لپن سر کار بیاید، مسئله فریک زیت را خواهیم داشت یا الان با آرای نه که مردم ایتالیا به همه پرسی رنتسی دادند و حتی موجب شد که ایشان تهدید به استعفا کند و بعد این تهدید را هم عملی کند. اقتصاد آلمان هم که به عنوان دومین قدرت تجاری جهان مطرح است امروز وضعیت خوبی ندارد، آلمانی که نسبت به دیگر اعضای ...
گفت وگو با آتش نشانِ نجات یافته از پلاسکو
به گزارش ایسنا، روزنامه قانون در ادامه نوشت: تنها دقایقی بعد از انتشار این عکس خبرگزاری ایسنا بود که هشتگ #تهران_بی_دفاع، در فضای مجازی به راه افتاد. هنوز فیلمی از واقعه نبود. تنها این تصویر بود. تصویر مردی که در مقابل هجوم دود و گرد و غبار و فروپاشی سعی می کرد از پرت شدن خود جلوگیری کند. روی این تصویر جملات و مطالب بسیاری نوشته شد، از آتش نشان بی دفاع تا همه تهران ویران مانده در مقابل هجوم درد، از نوش ...
اسب گل بدن
...> سمندر چند روزی تو قصر پادشاه استراحت کرد و بعد برادرها و زن هاشان را برداشتند و راهی شهر خودشان شدند. سمندر که بو برده بود برادرهای ناتنی اش راحت نمی گذارند او اسب گل بدن را ببرد و به پدرش بدهد، رو به زنش کرد و گفت اگر جایی مشکلی پیش پاش گذاشتند، زود عصا و قالیچه را به او برساند. برادرها دنبال فرصت می گشتند و چند روزی تو راه بودند که رسیدند به چاه آبی و همه گفتند تشنه شده اند و یکی باید برود ...
تنها شرط منصوریان برای جدایی یک استقلالی
... باقری در ادامه بیان داشت: من بارها گفتم اصلا بحث رفتن به پرسپولیس یا تراکتورسازی نیست، بلکه من می خواهم به خاطر اینکه بازی نمی کنم، جدا شوم. به هر حال افتخاری به قولی که به من داده بود عمل نکرد و من از او ناراحت هستم. وی در پایان افزود: من از صبح امروز هم به باشگاه رفتم اما هیچ کس اینجاست. هیچ مسئولی نیست که کار مرا انجام بدهد اما من تا زمانی که رضایت نامه ام را نگیرم، از باشگاه نمی روم و همین جا نشسته ام. ...
- گلستان یازدهم - تلاشی برای الگو دهی به نسل امروز
سوژه مستاصل شده بود، افزود: از خود شهدا مدد گرفتم و با خودم گفتم اگر قرار است در مورد یکی از شهدا بنویسم خودش جلو بیاید. چند روز بعد از تهران تماس گرفتند و گفتند چند ساعت مصاحبه با همسر شهید چیت سازیان داریم و در صورت امکان من خاطرات ایشان را بنویسم. فایل ها را فرستادند و پس از گوش دادن به آنها به این نتیجه رسیدم که خودم باید با ایشان گفت وگو کنم. حدود 30 ساعت با ایشان مصاحبه کردم و پس از دو سال که ...
زندگی زنان در ژاپن، سرزمین نظم و قانون
به کار بودم و تصمیم گرفتم در کشوری مثل ژاپن هم تجربه کار داشته باشم. آن روزها تصورم این بود که این کشور از نظر فرهنگی تا حدودی به ما نزدیک است. نخستین بار به عنوان کسی که قصد کسب تجربه در ژاپن را دارد، با ضمانت شوهر خواهرم بدون ویزای کار، در یک شرکت معماری ژاپنی کارم را شروع کردم و بعد از پنج ماه از طرف یک شرکت مشاور بازرگانی دعوت به کار شدم. تا زمانی که ویزای کارم صادر شود به ایران آمدم ...
تفسیر آفتاب ، منتشر شد
امروز و فردا کردن وی از یک سو، مشغله های کاری از سوی دیگر، مانع اقدام می شدند تا اینکه خداوند بیماری سختی بر من عارض کرد که سه بار در آستانه ی مرگ قرار گرفتم و بر بال عزراییل بوسه زدم. در همان حال تصمیم گرفتم برای آخرتم کاری کنم. چون خداوند شفا عنایت کرد، تصمیم گرفتم تا آرزوی دیرینه ام را آغاز کنم، اما جرأت آن را نداشتم. به عارف سالک آیت الله خوشوقت متوسل شدم، فرمودند به اباعبدالله الحسین متوسل ...
شغل جدیدم مبارک
از وقتی چپ و راست را شناختم، به این فکر می کردم که وقتی بزرگ بشم چی کاره بشم. هر شغلی رو که می دیدم یه دوره ای تصمیم می گرفتم اون کاره بشم. از کوزه گری گرفته که گل بازی داشت و تو فیلم ها باهاش آشنا شده بودم، تا پلیس که تفنگ بازی داشت و آقای کمالی رو دستگیر می کردم. تا اینکه بالاخره بزرگ شدم و یه چیز بی ربطی شدم که متاسفانه هیچ بازی ای توش نداشت. به گزارش ایلنا به نقل از بی قانون، ولی ...
پاسخ اینستاگرامی زیبا بروفه به انتقاد ها بخاطر حضورش در صحنه آواربرداری پلاسکو
این نوشت: این صفحه مال آدمهای بددهن که دهنشونو باز میکنن و چشمشونو می بندن نیست، به احترام دوستانم کامنتاشونو پاک میکنم و با تمام وجود براشون آرزوی سلامت روح و روان می کنم و به احترام همه کسانی که تو این آسیب دیدن و مردمی که با تهیه یک روز غذای عزیزانی که اونجا زحمت می کشن و خواستن قدر دانیشونو نشون بدن، سکوت میکنم. به امید روزی که هممون بفهمیم کار ما نیست. پ. ن وقتی میبینم ...
نگاهی به سیره و سلوک فردی و اجتماعی رهبر معظم انقلاب/ هویت یک ملت
...، موهای تنم سیخ می شد؛ از بس که تحت تأثیر قرار می گرفتم. ایشان جلد اول فی ظلال القرآن را به فارسی ترجمه کرد. این کتاب از آن ترجمه هایی است که من به دانشجویان خودم گفتم سعی کنید آن ترجمه را به دست آورید و از آن استفاده کنید. امتیاز این ترجمه در این است که وقتی آدم این ترجمه را می خواند، نمی داند که این ترجمه شده است یا نه! انگار که اصلاً به زبان فارسی نوشته شده است، آن هم فارسی بسیار زیبا، آهنگین ...
روایت آخرین تماس که 10 ثانیه طول کشید
من خبر رسید که این حادثه رخ داده، بلافاصله خودم را به ساختمان پلاسکو رساندم. جمعیت زیادی آنجا بودند. هنوز هم نمی دانستم که چه کسانی از همکارانم قربانی شده اند. خیلی ترسیده بودم. واقعا وحشتناک بود. در میان آن همه جمعیت چند نفر از همکارانم که آنها هم کارگر ساختمان پلاسکو بودند را دیدم. از آنها پرسیدم چه کسی داخل است. با گریه گفتند حبیب، قاسم، حیدر و محسن. خیلی ناراحت شدم؛ دلم می خواست خودم بروم داخل ...
زنان در خط مقدم ادبیات جنگ حضور دارند
دیدم در خانه ای بند رخت آویزان و روی آن لباس پهن شده است. به سربازان گفتنم حتما در آن خانه کسانی حضور دارند. به همراه سربازان به آن خانه رفتیم و دیدیم از اتاق های خانه تعدادی زن و بچه بیرون آمدند. بر سر زن ها فریاد زدم که اینجا چه می کنید؟ یکی از زن ها سیلی محکمی به صورتم زد و گفت: اینجا حیاط خانه من است؛ شما اینجا چه می کنید؟ این خاطره نخستین تاثیری بود که از خاطرات مرتبط با زنان ایرانی در جنگ گرفتم ...
مجرمِ اعدامی،مبلّغ طرح های شهید سیاح شد
. وقتی می خواست مسابقه کتابخوانی دا را در خرمشهر و آبادان برگزار کند. تا آن زمان او را نمی شناختم. آقای احمدزاده را هم در برنامه رونمایی کتاب دا ملاقات کردم. از طریق آقای احمدزاده با شهید سیاح آشنا شدم. تسنیم:درباره مسابقه کتاب خوانی توضیح دهید. چگونه برگزار می شد؟ کتاب را بین معلم های خرمشهر توزیع و بعد یک مسابقه برگزار کردند. به مناسبت روز زن بود. برای برنامه جایزه دادن و ...
خطابات عام و خاص در قرآن
بتان) هر دو ناچیز و ناتوانند. همان طور که در ترجمه فوق می بینیم مترجم کلماتی را در درون کمانک بعد از ای مردم آورده است تا نشان دهد همه ی مردم مدّنظر نیستند و تنها مردم مشرک کافر طرف خطاب الهی هستند. 2. آیه ی 68 سوره زخرف در حالی که تنها مؤمنان حقیقی را خطاب می کند، در آغاز از عبارت عام یا عِبَادِ استفاده و در آیه ی بعد آن را به گروهی خاص یعنی مؤمنان محدود می کند: همانند ...
سحر زکریا و طعم خوش نوچوفسکو!
بازیگرها و موضوعات را به سمت کلیشه شدن و تکرار برد. به هر حال تکرار یک چیز تا دو سه بار قشنگ است و بعد از آن دیگر خسته کننده می شود. خودم اگر قرار باشد حضورم در کار کمدی تداوم داشته باشد، باید راهکاری پیدا کنم که جذابیت کار حفظ شود تا بازی ام برای مردم تازگی و قشنگی داشته باشد. تو در بیشتر کارهای مهران مدیری حضور داشتی و در خیلی از آن ها به عنوان پارتنر او در کنارش بازی می کردی. جدا از ...
افشین سنگ چاپ: دلالی، التماس و رو زدن کارگردان برای پیدا کردن هنرپیشه ها!
بازیگر را بیاور و قیمتش را چندین میلیون پایین تر بیاور، بعد متوجه می شوی ترا برای این آورده اند که آدم ها را با قیمت پایین سر کار بیاوری.... سنگ چاپ درباره تجربه کارگردانی اش گفت: من یک تله فیلم در شبکه دنا ساختم و در این مدت تهیه کننده آنقدر مرا اذیت کرد که فیلم افتضاح شد. من هم در یک مصاحبه گفتم؛ این فیلم برای من نیست چون شما چیزی به من ندادید جز خواسته هایی مانند تخفیف از فلان بازیگر، دروغ به عوامل و ... بنابراین تصمیم گرفتم یک هنرپیشه باشم یا بازیگردان یا دستیار یا انتخاب بازیگر تا اینکه بخواهم فیلمسازی باشم که مامور در خانه ام بیاید. ...
حمله خونین پلنگ به دامدار ماسالی + تصاویر
. دامدار ماسالی که به علت پوشیدن چندین لباس گرم بر روی هم، لباس محلی پشمین (شاله شکه) و هوشمندی جسورانه، از مرگ حتمی نجات یافته بود اظهار داشت: پس از رفتن پلنگ برای چندین لحظه توان هیچ کاری را نداشتم تا آنکه کمی قوای بدنی ام بازگشت و توانستم با تلفن همراهم نزدیکان را با خبر کنم. دست چپم سراسر خون بود و قدرت تکان دادنش را نداشتم. به سختی مسیر برگشت به سمت روستا را پی گرفتم و خودم را به ...
همسرم آرامش را به من هدیه داده است
کمیتۀ ملی المپیک رأی آوردم. بعد از آن هم وارد سازمان تربیت بدنی شدید، درسته؟ بله. بعد از دورۀ 3 ساله ریاستم در کمیتۀ ملی المپیک، ابتدا رئیس مرکز توسعۀ صادرات شدم. آقای هاشمی علاوه بر اینکه از قبل من را می شناخت به مرکز توسعۀ صادرات زیاد رفت وآمد داشتند در نهایت نتیجۀ مذاکرات وی با افراد مختلف این شد که من را برای مدیریت سازمان تربیت بدنی انتخاب کردند و بنابراین در سال 72 وارد ...
دختر جوان در اسارتگاه مرد بیمار!
سال پیش، یکی از دوستانم این بیماری را از من گرفت و در بیمارستان بستری شد. در طول مدتی که برای عیادت از او به بیمارستان می رفتم، با یکی از دوستانش (شاکی) آشنا شدم. سه سال با هم ارتباط داشتیم تا این که متوجه خیانت های او به خودم شدم. چند بار او را با مردان غریبه دیده بودم برای همین تصمیم گرفتم از او انتقام بگیرم. روز حادثه، به بهانه ای شاکی را سوار خودرویم کردم و به خانه ام بردم. من آن قدر این کار ...
سه برادر (1)
افتاد به شهری آن طرف کوه. آمدند پائین. برادر بزرگه برگشت و گفت انگاری مردم این شهر و حیوان ها تکان نمی خورند؟ دو برادر دیگر تازه ملتفت شدند و گفتند بروند جلوتر ببینند چرا هیچ کی تکان نمی خورد. رفتند جلو دیدند بعله همه شان سنگ شده اند. همه ی آدم ها و گاوها و گوسفندها سنگ شده اند. فقط یک پیرمرد بود که بالاتنه اش سنگ نشده بود. رفتند جلو و گفتند: پیرمرد! جریان این شهر چی هست؟ چرا این جوری شده؟ ...
فقط چند استخوان از بابای لیلا و درسا برگشته
پدرشان گل آورده اند. بغض های یک ساله شان را جمع کرده اند که پدر در راه است. اما پدر خیالشان چقدر با پدری که بر دوش جمعیت می آید فرق می کند. به بهانه خبر بازگشت پیکر مطهر سرهنگ شهید حمزه کاظمی به معراج شهدای تهران رفتیم تا در مراسم وداع با پیکر این شهید در کنار خانواده اش حضور داشته باشیم. تنهاDNA نشانی از پدر دارد لیلا و درسا از در که وارد می شوند. نفس نفس می زنند ...
همسرم نگفته بود فرمانده لشکر27محمد رسول الله(ص) است
...، گفت: شما از این به بعد باید مسئولیتی را بپذیرید که چه بسا از مسئولیت ما رزمنده ها بالاتر باشد. اگر من رفتم، باید بمانید و زینب وار، صبر کنید نه اینکه فقط سکوت کنید و یک گوشه بنشینید. وی اضافه کرد: یک بار که با هم بیرون رفته بودیم، به من گفت: تا به حال درباره شهادت من فکر کرده ای؟ گفتم: بیشتر از آنچه که شما فکرش را بکنید، چون می دانم عاقبت این کار شهادت است. گفت: راستش، من نمی خواستم ...
کهکشانی از رنگ در انتزاع شورمندانه/ بررسی آخرین آثار میراحمد غفاری، نگارخانه غفاری بهمن 95
من می نشیند، مردم نگاه می کنند و نمی دانند چرا خوششان می آید و به دلشان می نشیند. فکر می کنند مال من است. نه مال من نیست. قسمتی از آن مال من است، باقی اش مال این بزرگان است، باقی اش این است که همه چیز اوست... او نظر می کند و با خودش زمزمه می کند: همه شب بر ندارم سر از این خمار مستی / که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی... . وقتی این شعر را زمزمه می کنم، نقاشی می کنم. یعنی من هنوز نبودم... به ...
17 سال درباره شهید بروجردی تحقیق کردم
عصر امروز - جلد دوم کتاب مسیح کردستان که روایتی داستان گونه از زندگی شهید محمد بروجردی است، به تازگی وارد بازار نشر شده است؛ کتابی که ظرف کمتر از یک هفته به چاپ دوم رسیده است. نصرت الله محمودزاده، پژوهشگر و نویسنده این کتاب، در گفت و گو با جوان درباره مسیح کردستان و دلایل طولانی شدن انتشار دومین جلد از کتاب شهید بروجردی توضیح داده است. آقای محمودزاده کتاب را به سفارش نهاد یا جایی نوشته ...
از حاشیه حذف فیلم ها تا واکنش به سخنان عماد افروغ
هم نزدیک هستند و ما خیلی جاها وقتی صحبت می کنیم پز تئاتر را می دهیم. در صحبت های چند روز قبل استاد کشاور شنیدیم که ایشان می گفتند تئاتر زیربنای بسیاری از هنرهاست و این هنر در سینما نقش اساسی دارد. این را به معنای حمایت از خودم نمی گویم و نزدیکی سینما و تئاتر نزدیکی دیرینه ای است و خیلی از هنرمندان سینما که از تئاتر آمده اند ماندگاری شان را مدیون تئاتر هستند. حالا بخش مدیریتی که خیلی هم تفاوتی نمی ...
روایت جالب یک آتش نشان از فرو ریختن پلاسکو/ تدبیر دلار فروشی!
.... ستون دوم دقیقا از بغل گوش راننده رد شد. آن لحظه با خودم گفتم این یکی حتما باعث انحراف ماشین می شود و سبب می شود که از این ارتفاع سقوط کنیم داخل حریق. همانجا بود که اشهد خودم را خواندم. ماشین محکم تکان خورد و من را با کمر به زمین زد.من هم که کاملا سست شده بودم و توان انجام کاری نداشتم. سبدی که داخلش بودم مدام لنگر می انداخت و به طرفین تاب می خورد و هرلحظه منتظر آن بودم که مرا داخل حریق ...
صلوات بفرست کار پیدا کن
وقتی به آدرس نوشته شده روی تراکت رفتیم انتظارمان از آگهی دهنده حداقل مردی مسن و ریش سفید بود اما سیدرضا مجتبایی هیچ کدام از این ویژگی ها را نداشت. او مردی 43ساله است که همه او را به اسم آقا سید می شناسند و به طرز عجیبی برایش احترام قائل هستند. آقا رضا 6سال می شود که شرکت کاریابی اش را راه انداخته و در آن کارگر و آشپز و سرآشپز به رستوران ها معرفی می کند. در این مدت نیز هر 5هزار رستورانی که با او کار می کنند و تمام ک ...
اخبار حوادث
ماجرا را گفتم اما آنها توجهی نکردند تا اینکه روز حادثه، وقتی از نانوایی به خانه برگشتم و شام خوردم، از همسرم خواستم که به من نزدیک شود اما او گفت تو شوهر من نیستی. عصبانی شدم. او را به زور به اتاق خواب بردم و چند بار سرش را به دیوار کوبیدم. سپس او را به حمام کشاندم و با چاقویی که از قبل آماده کرده بودم، چند ضربه به بدنش زدم که باعث فوتش شد. آن زمان دختر و پسر خردسالم در خانه بودند و صحنه قتل مادرشان ...