سایر منابع:
سایر خبرها
جهانگیری: در نیمه راه هستیم
عنوان یکی از مهمترین صنایع تحول اساسی پیدا کرد . تا قبل از این دوره گاهی اوقات مردم برای تحویل گرفتن یک خودرو دو سال در نوبت می ماندند و برای اینکه رنگ خودروی مورد نظر خود را انتخاب کنند دهها واسطه می تراشیدند که از طریق وزیر نامه بگیرند که این رنگ خودرو به این فرد تحویل شود. جهانگیری گفت:با افزایش تیراژ خودرو همه این اقدامات برداشته شد و هر کس می خواست به روزهایی رسید که خودرو سازان ...
حکایت شیرین یک شیدای سینما!
آخه سینما و هُنر هفتم را می خواهم چکار؟! من باید به دنبال کاری بگردم که درآمد ماهانه ام، یک هفت و هفت صِفرِ ساده باشد؛ حالا اگر این کار با تخصص و رشته تحصیلی ام هیچ ارتباطی ندارد، اصلاً مهم نیست؛ در عوض برایم نان و آب میلیونی که دارد!... **** چند روز قبل، با در دست داشتن یک مدرک بسیار معتبر هنری، درجست و جوی کار، به یک مرکز تازه تاسیس تولید فیلم سینمایی مراجعه کردم، اما با ...
تهران 3 برابر گران تر اداره شد/ غیرمتخصص ها از دوره احمدی ن ژاد و قالیباف به شهرداری آمدند
آنها سخت است. دوره قبل که من در همین پست بودم، تهران 22 شهر، 11 فرمانداری و یک استان داشت اما حالا دو استان، 52 شهر و 22 فرمانداری دارد یعنی مدام هم بدتر و خردتر شده است. شرایطی که گفتید خیلی آرمانی است و نیاز به زمان زیادی دارد تا به این سطح برسیم. راه دیگری وجود ندارد. باید حتما به این سمت برویم. برای این که به این سمت برویم باید حداکثر بهره وری را داشته باشیم و حداکثر بهره ...
هیچ گاه از چاپ کتابی پشیمان نشدم
شهر خوانسار به دنیا آمدم. پدرم، معلم و خطاط و مادرم مدرس مکتبخانه دخترانه بود. نسل پدری من، همه نویسنده، خطاط، معلم و مکتب دار بودند. شش سالم بود که در مکتبخانه پدرم شروع به آموختن کردم. آن زمان کتاب های عم جزء، یاسین جزء و سپس قرآن، گلستان سعدی و بوستان سعدی آموزش داده می شد. وی ادامه داد: هشت ساله بودم که پدرم فوت کرد. به همین دلیل مجبور بودم برای تأمین معاش زندگی، دو سال در خواربار ...
روایت های تکان دهنده عکاس ایرانی از فاجعه بمباران شیمیایی حلبچه+تصویر
. در یک چندراهی 60-50 متر آن طرف تر که نامش را 3راهی مرگ گذاشتم، در یک طرف زن جوانی که بیش از 18 سال نداشت کودکی نیمه برهنه را در بغل گرفته و با آرامش به همراه فرزندش این جهان را ترک کرده بود. روبروی این صحنه نیز مادری با پسربچه ای حدوداً 10 ساله، دختربچه ای در پشت مادر به همراه پسربچه ای حدوداً 5 ساله وجود داشتند که حتی فرصت طی کردن پله خانه را نیافته و همان جا بین در و پله جان داده ...
اقدام کثیف خواستگار و دوستانش با دختر جوان! - او حتی فکرش را هم نمی کرد با چنین رفتاری روبرو شود!
خانه سواربرماشین منتظرشان بودم و از دور همه چیز را می دیدم. بچه ها نقاب ها و چاقوهایی که خریده بودیم را برداشتند و به در خانه رفتند. همه چیز طبق نقشه پیش می رفت اما وقتی آن مرحوم دم در آمد یونس ضربه های کشنده ای به او زد. بعد هم پیش از اینکه کسی بیاید هر سه نفری فرارکردیم. حمید که انگار دیگر چیزی برای پنهان کردن نداشت، ادامه داد: وقتی یونس فهمید آدم کشته، حسابی ترسید و از من دو میلیون ...
اتفاقی رسوا کننده / دختر شانزده ساله ای که با ارتباط تلگرامی حامله شد و ..
باید خواسته هایش را برآورده می کردم تا این که با یک ساک پر از مشروبات الکلی دستگیر شدم و ... دختر 16 ساله که هنوز نتوانسته بود آرامش خودش را بازیابد و با نگاه کردن به دستبندهای آهنین گره خورده به دستانش گریه می کرد، مقابل کارشناس اجتماعی کلانتری سجاد مشهد نشست و در حالی که رنگ چهره اش پریده بود در تشریح ماجرای آشنایی خود با عامل توزیع مشروبات الکلی در مشهد گفت: خانواده خوبی دارم به طوری ...
گزارش ایران از آخرین فعالیت های ستادهای انتخاباتی /از دردسر حضور مرتضوی در یک میتینگ تا شوخی پرحاشیه ...
ساله در دسترس نیست. اما ما داریم از یک انقلاب اقتصادی حرف می زنیم در این مدل حتماً باید در شیوه مدیریت تجدیدنظر اساسی کرد. البته این کار هر کسی نیست.وی افزود: بنده به صورت خلق الساعه و بدون سابقه و برنامه به مردم عزیزمان تعهد ندادم. کارنامه من در جایگاه های مختلفی که خدمتگزار مردم بودم مشخص است. در شهر تهران و در اوج تحریم های دولت و خارجی ها پیشرفت های زیرساختی شهر و اشتغالزایی فعالیت ها و سرعت عمل ...
داستان نویسنده ای که سودای قهوه چی شدن داشت
، آسد کاظم محمود استاد محمد و یکی دو نمایشنامه از اسماعیل خلج می خواند که در همه ی آنها فضای قهوه خانه بسیار پررنگ است. با فرض اینکه قهوه خانه دراماتیک ترین نقطه دنیاست تصمیم می گیرد وقتی بزرگ شد، قهوه چی شود! تا سوم راهنمایی داستان برداشتن کتاب ادامه داشت. یک روز معلم در مورد سینمای کیمیایی حرف می زند که صحبت داش آکل به میان می آید. محسنی می گوید: از اینکه تنها من داستان را خوانده بودم ...
زاون؛ جشن بیکران
زاون رو می کرد که دیدنی بود...مثل من، مثل همه دوست هایی که براشون زندگی بدون زاون یه چیزی کم داشت...خود من بیست و چهار ساعت اونجا بودم...اصلا خونه خودمون خیلی کم می رفتم...بیشتر پیش زاون بودم و زاون هم شبای عید حتما میومد خونه ما، هرکسی هم دعوتش را می گرفت، بهش می گفت روز بعد عید میام...شب عید مال حسن معتمدیام... سر سفره هفت سین می نشست، یا دورمان می گشت و چیلیکوچیلیک از ما عکس می گرفت...شب عید ...
اتفاقی رسوا کننده - دختر شانزده ساله ای که با ارتباط تلگرامی حامله شد و ..
دیگرم ارتباط داشته باشم. با ورود به کانال های تلگرامی با 2 دختر دیگر به نام های لعیا و نوشین آشنا شدم. طولی نکشید که ارتباط ما با یکدیگر آن قدر صمیمانه شد که فقط به حرف های آن دو نفر گوش می کردم و از خانواده ام فاصله گرفته بودم. مدتی بعد لعیا و نوشین ، پسر 28 ساله ای را به من معرفی کردند که به قول آن ها از بچه پولدارهای مشهد بود. لعیا می گفت: تو با زیبایی خیره کننده ات مهره مار داری! و ...
نغمه های کوهیار عاشق
اینکه استاد سعیدی شاگردی و هم نشینی کسانی مثل حسن کسایی، جلیل شهناز، عبادی و ... را تجربه کرده است، منشا پیوندش با موسیقی هم مانند خودم همان فضای تعزیه و موسیقی آیینی بود که باعث میشد حرف و سخنش خیلی به دلم بنشیند و بتواند به خوبی بین عناصر پراکنده موسیقیایی روحم ارتباط برقرار کند. دادیار برای آموختن موسیقی راهی تهران هم می شود و شش سال لذت شاگردی با استاد محمدرضا لطفی را در مکتب خانه تجربه می کند ...
مهران غفوریان و جریان شایعه خودکشی اش
مد نبود و مثل الان نبود که تا عکس نگیرند انگار ندیده اندتان. او در مورد احساس فعلی اش نسبت به معروف بودن گفت: اگر یک موقعی هم (به شوخی) بابت این که مثلا چرا اگر بخواهم به مرکز شهر بروم باید با یک سوم مردم تهران عکس بگیرم، حرص بخورم به این فکر می کنم که اگر یک روز از خواب بیدار شوم و هیچ کس نشناسدم، دق می کنم. غفورریان در مورد تنها نقش جدی ای که تاکنون بازی کرده است، توضیح داد ...
روستای سیس باستان در شهرستان دهگلان از زبان مرحوم عباس کمندی
... در شمال شرقی روستا خرابه ای وجود داشت که اهالی روستای سیس آن را (سیسه کون)یعنی سیس کهنه یا قدیم می نامیدند و آقا محمد امین که ما در خانه اش مهمانش بودیم و حدودا شصت و چند ساله و بی سواد بود ، در مورد سیس کهن میگفت :از پدرانمان شنیده ایم :آن محل در روزگاران قدیم شهر بزرگی بوده و گویا در یک جنگ خراب شده .پرسیدم آیا اثری از دیوار های آن مانده؟گفت:البته در گذشته اشیای فراوانی در آن محل پیدا شده ...
دلسوزی یک شهید برای ناصالحان
... در راستای انجام این وظیفه خطیر و تحقق منویات ولایت، خبرگزاری فارس در استان البرز هر روز یکی از شهدای استان البرز را معرفی خواهد کرد. در این شماره وصیت نامه شهید امیروحید ایران فرد را بازخوانی می کنیم. این شهید بزرگوار در سال 1342 و در یک خانواده مذهبی و انقلابی ساکن تهران به دنیا آمد. خانواده شهید ایران فرد از خانواده های قدیمی تهران بودند، اما پس از مدتی به ...
برکات قرآن از زبان نمایندگان اندونزی در مسابقات دانش آموزی
در ادامه گفت: جایگاه قرآن در خانواده اندونزیایی بستگی به خود خانواده دارد. برای برخی قرآن جایگاه والایی دارد و در درجه اول اهمیت است و برای برخی چنین نیست. وی افزود: خانواده من، خانواده ای مذهبی است و در خانواده ما همه از کودکی قرآن را یاد می گیرند. زلیخا که اکنون دانش آموز اول دبیرستان است، گفت: پدرم معلم قرآن است و من قرآن را از او یاد گرفته ام. پدرم آموزش قرآن به من را از زمانی که 4 ...
ضرورت مخاطب یابی برای تئاتر مدرن
فرهنگسرای دورافتاده ای به نام فرهنگسرای کار انجام دادم؛ آن زمان هنرجوی هنرستان سوره بودم و اولین کاری بود که کارگردانی کرده بودم و یک روز بیشتر به ما سالن نمی دادند؛ چیزی حدود 150 نفر مخاطب داشتم و بعد از آن همان طور که در سالن های مختلف اجرا رفتم با این مشکل مواجه بودم که از من می پرسند که تو کی هستی و تا حالا چه کار هایی کرده ای؛ مشکلی که در ایران با آن روبه رو هستیم و این سابقه کار برای کسی که سابقه ...
پول هدایتی برای من هیچ برکتی نداشت - به من گفتن علی دایی نزدیک به چهل تا مغازه داره، گفتم من 41 مغ
خیلی داستان ها سر این خونه برای من به وجود اومد؛ فکر کنم در همان زمان من شما رو تو اون محل دیدم شما دیدید که ریش های من از استرس ریخته بود، این قدر استرس داشتم. ولی میگم کلا بزرگ ترین اشتباه زندگی ام بود اگه من اون موقع نمی رفتم از سایپا هنوز داشتم بازی می کردم. * استیل آذین چرا همه چی رو ول کرده بود و بازیکنان انگار هیچ تلاشی نمی کردن؟ - ببینید سال اولی که آقای مهرریزی مدیر ...
رئیسی، جهانگیری و هاشمی طبا امروز در رسانه ملی چه گفتند؟
، اما مسائل جاری اعم از مسائل اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی را جدی می دانم. وی افزود: من آینده را نیز مبهم نمی بینم، بنده ظرفیت های کنونی کشور، نقاط قوت و ضعف ها و سیاست ها و برنامه ها را به دور از هر شعاری می شناسم و راه های برون رفت از آنها را هم به اعتبار تجربه این سال ها می دانم. کاندیدای دوازدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری با اشاره به خانواده خود، گفت: پدرم کارگر ...
وقتی رفتار زشت مهدی را دیدم شوکه شدم! / می خواستم از اتاق خواب بروم ولی مانع شد
20 سالم بود. شاید بیشتر یا کمتر. نمی دانم یعنی برایم فرقی هم ندارد که چند سالم بود یا حتی چه سال، چه روز و چه ساعتی بود. اصلا قبل از آن که مهدی به خانه بیاید صبحانه خورده بودم یا ناهار؟ نمی دانم. روز بود فقط این را بخوبی در خاطرم سپردم. نوری که از لای پرده کرکره مثل رشته منظم رد شده بود و مژه های خونی اش را روشن تر کرده بود هنوز هم به وضوح جلو چشمم هست. همان نور باعث شده بود خون تیره ...
چرا از مصدق دفاع می کنیم؟
وزراء و وکلاء را که آن زمان حقوق های کلان می گرفتند به یک دهم کاهش داد و حتی مهندس بازرگان به همان حقوق بازنشستگی استادی دانشگاه خود قناعت ورزید. 3. در مصاحبه گفته شده است: در جریان ملی شدن صنعت نفت تمام منابع ملی سرتاسر کشور را در گرو حوادث می بینیم. ایران هنوز هم بدون نفت اصلا وجود ندارد. این تنها ثروت ملی ما بود که مصدق این طور آش و لاشش کرد. مگر در زمانی که نفت ...
روایت یک مددکار اجتماعی پیرامون خشونت خانگی در کردستان؛ روایت شماره (2)
در کارگاه خیاطی با او آشنا شدم. دخترکی زیبا و مهربان است. بسان همه دخترکان سرزمینم. می پرسم: چند سال داری؟ می گوید: 15 سال. مدرسه می روی؟ نه. پدربزرگم دوست نداشت مدرسه برم اما خودم خیلی دوست داشتم. پدربزرگم می گه: بهتره خیاطی یاد بگیرم تا اینکه درس بخونم. درس خوندن برای دخترها خوب نیست. پدرم هم با او موافق بود. کلاس هشتم را که در روستا تمام کردم دیگه برای پایه نهم ثبت نام نکردم. چون خونه ما در ...
دریای خروشانی که به یکباره خاموش شد
جهانبین از کجا رقم خورد؟ من سال 44 بعد از ازدواج با مرحوم همسرم وارد خانواده جهانبین ها شدم. موقعی که ما ازدواج کردیم، پدر آقامجید چند سال قبلش فوت کرده بود. ایشان ارتشی بودند و به علت بیماری سرطان مرحوم می شوند. همسرم علیرضا جهانبین فرزند ارشد خانواده بود، متولد سال 1313، او هم مثل پدرش ارتشی بود و در دوره اول چتربازی شرکت کرد و بعدها مربی چتربازی شد. بعد از ایشان پرویز و خواهر دیگرشان ...
عکس های جذاب گلاره عباسی و همسرش + بیوگرافی
این سالها بیشتر از همه از او اموختم ....و کاش بیشتر شبیه تو بودم و مثل تو بلد بودم این چنین عاشقانه بودن را بیوگرافی گلاره عباسی, عکس های جدید گلاره عباسی عکس های بازیگران : عکس های جدید دیده نشده گلاره عباسی بیوگرافی بازیگران, بیوگرافی و زندگی نامه گلاره عباسی عکس های گلاره عباسی در سریال شهرزاد مدل مانتو گلاره عباسی عکس های جذاب ...
خودش هم نمی دانست قرار است به طبس برود
برای پسر کوچکشان برای خواستگاری به قم بروند و به همین دلیل دردسترس من نبودند. من هم که تنها بودم به خانه پدرم رفتم. ساعت 9 صبح بود که دیدم همه جای شهر پارچه سیاه زده اند و بنگاه ها و اداره ها هم تعطیل هستند. مادرم آموزشگاه خیاطی داشت و نامه ای را به من داد که به اداره کار ببرم. یکی از شاگردهایش را هم همراهم فرستاد. به اداره کار رفتم و دیدم کم و بیش تعطیل است. از کارمندی که آنجا بود، پرسیدم: چه ...
در این راه سختی ها و نامهربانی های بسیاری دیده ایم
احمدزاده دوسال پیاپی به عنوان دختر نمونه استان شناخته شده و برنده دو دیپلم افتخار در روایت گری شاه نامه نیز می باشد او می گوید از چهار سالگی علاقه زیادش به شاه نامه خوانی را احساس می کرده. جرقه آن در همان سن کم با یک اتفاق ساده رخ می دهد. پس از آن زمان است که بیت های شاهنامه و حماسه هایش می شود ورد زبان او و شب و روز را با آن می گذراند. در تمام جملاتی که بر زبان می آورد یاد پدر و گفته ...
روایتی نزدیک از لحافدوز 70 ساله دروازه کازرون/ هنر فراموش شده کوچه های قدیم
تشک دوزی و لحاف دوزی بوده. کمتر از 70 ساله می نماید، وقتی می پرسم از کار کردن خسته نشده اید ؛ برق چشم های قهوه ای روشن را پشت ته لبخندی پنهان می کند: برو کار می کن مگو چیست کار... . از همین است که هر روز صبح از خانه می آید دروازه کازرون، کرکره های فلزی اولین مغازه سمت راست امامزاده سید تاج الدین غریب را می کشد بالا، قفل آویز در شیشه ای را باز می کند و؛ پنبه و پارچه و نخ و سوزن. صدای ...
نامه ای به هانی/ ببخش، فراموش کن!
و تو و تمام آدم های دیگری که مثل من و تو ، این درد را تجربه می کنند ، ناچاریم بخشنده باشیم. چون فقیرتر از آنیم که بخشنده نباشیم. چون پدری نداریم که این حس را به ما بدهد که ثروتمندیم. که گنج عالم در کنارمان است. ببخش. همین امشب ، وقتی اشک هایت تمام شد ، وقتی در بسترت تنها شدی ، اول از همه همان آقایی را ببخش که بزرگ ترین رویایت را خراب کرد. می دانی چرا باید ببخشی؟ چون پدرت دارد نگاهت می کند هانی ...
فریاد یا حسین را از پاراچنار تا زینبیه سر داد
تصمیمش بودم. سه روز قبل از شهادت به خانه زنگ می زند اما من در خانه نبودم. با مادربزرگش صحبت می کند و مادربزرگش می گوید من خبر دارم تو به سوریه رفته ای. شهید هم در پاسخ می گوید: حالا که می دانی، اشکالی ندارد، ولی به مادرم نگویید، شاید مهر مادری به ایشان اجازه ندهد تا من در سوریه بمانم اما به مادر بزرگ قول می دهد و می گوید: من 20 روز دیگر شما و مادرم را با هواپیما به زیارت حضرت زینب(س) می آورم. همین ...
قبل از این که به کتابفروشی بروید، بخوانید
ازدحام آدمیان ساخته است که برای تماشای چندباره غروب آفتاب، جابجا کردن صندلی اش کافی باشد. با این حال، زندگی می تواند همه را غافلگیر کند، حتی یوناتان نوئل را. یک روز صبح که یوناتان نوئل می خواهد مثل هر روز به نگهبانی بانک برود، کبوتری سفید را در جلوی در اتاقش می بیند. کبوتری که یا او را می کشد یا زندگی اش را نجات می دهد. داستان بلند کبوتر نوشته پاتریک زوسکیند، نویسنده و فیلمنامه نویس ...