سایر منابع:
سایر خبرها
در حوزه ادبیات داستانی بسیار عقب هستیم/ نویسنده با نوشتن زنده است/ خواب باران ماحصل تلاش های چند ساله است
بینم جا نیست وقتی شیرش می کنی می بینی اصلاً نمی ره چون حجمش زیاده خیلی می نویسم و نمی دونم یک روزی نوشتن رو از من بگیرن یعنی قدرت انتخاب کلمات و نوشتن را نداشته باشم نمی دانم چی کار کنم. درباره اثر آن مرد با باران می آید و نظر استاد فردی مختصری برایمان توضیح؟ یکسال بعد از منتخب شدن کتابم در جشنواره داستان انقلاب و چاپ اثر، یک بعدازظهر و در کمال ناباوری، خانم محمدی از دفتر مرحوم ...
شهیدی که رهبر انقلاب از او زیاد یاد می کنند/ "دلیل"؛ روایت کودکی تا شهادت شهید چیت سازیان
پایین انگار به جای مجسمه می خواد یه قلوه سنگ رو از روی یه ارتفاع بلند سه متری هُل بده پایین. شب بود. حدس زدم که چند تا چشم ما رو دیده اند و الانه خبر می دن به آژانا. دل دل می کردم که بابا این بدمصب پیچ شده به بتون! بذار بریم! اما اون بی خیالِ همه چیز افتاده بود به جون جسم برنزی. هی هُل می داد. دستِ آخر یه لگد به مجسمه حواله کرد. ول کنِ معامله نبود. وقتی که یه ...
نگذاریم کسی از این انتخاب سرخورده شود
مهدی درویش فعال سیاسی در یادداشتی کوتاه که در اختیار انصاف نیوز قرار داده است، نوشت: سلام. واقعیت اینه که از دیشب پیش خودم از خیلی آدمهایی که از نزدیک ندیدمشان خجالت می کشم. از اون خانواده خوزستانی که بچه هایش هرماه بیمارستانند به خاطر هوای آلوده. تا اون روستانشین بلوچ که به یارانه و هر اعانه دیگه ای پشت پا زد. خیلی از مهاجرینی که ساکن آمریکا و اروپا و اقیانوسیه اند و جز بدی از ...
آنقدر بلند بود که دیده نشد
از زندگی و خواب و خوراک زدن تا به اینجا رسیدن. تمرین کردن و تمرین کردن و تمرین کردن.... یه سری هم توی ذهنم قهرمانان وطنی رو مرور کردم.... برادران خادم،علی پروین،علی دایی،کریمی،مهدوی کیا،احسان قایم مقامی،احسان حدادی،حسین رضا زاده،حمید سوریان و و و داشتم فکر میکردم همه اینها علی رغم همه تاثیراتشون و همه زحمت هاشون یه تفاوت عمده با تو دارن یا بهتر بگم تو یه تفاوت عمده با اونا داری، تمام ...
جهاد تا 1300 متر زیر زمین!
اول ازدواج یک روز در میان شانزده ساعته سرکار می رفت، اما بعد از آن ساعت کارش تغییر کرد، هر روز یک ربع به شش صبح از خانه بیرون می رفت و حوالی ساعت سه ظهر بر می گشت. سختی کار معدن فقط به خاطر مشکلات جسمی و ریوی نیست چون همیشه احتمال خطر و انفجار و خفگی وجود دارد اضطراب و ترس جزء جدایی ناپذیر زندگی کارگران معدن و خانواده هایشان است، مثل من که همیشه تا برگشت بهرام به خانه استرس داشتم، آخر کارگران ...
طنز؛ طعم شیرین گاردریل!
گوشی کنارِ گوشِ الهه قرار گرفت و بهرام بدون اینکه توجهی به حضور من کنه، شروع به صحبت کرد: الهه... منو تنها نذار الههههههه. اونم امروز... روزِ تولدم... یادته خاطراتمونو؟... . لامصب خاطرات شون هم مثل آدم نبود! بهرام شُر شُر اشک می ریخت. تا حالا ندیده بودم یک نفر این قدر همسرش رو دوست داشته باشه! جمله آخرش رو جوری بلند فریاد زد که قاعدتا باید پرده ای برای گوش الهه نمونده باشه: الههههههه من ...
کُری های کَریه
اسطوره شون همون هست که تا قبل انقلاب تو کاباره ها شاباش رقصنده ها رو میداد بعد انقلاب ریش بلند میکرد جالب این با 30 سال سابقه کمتر و 11 جام رسمی (استقلال 35 جام و لنگ 24 جام )کمتر ادعا تیم اولی هم دارند چین هم به تیم ملی خودش لقب ارتش سرخ داده چون 1 میلیارد جمعیت دارند خخخخخ در جواب سعید از خوزستان : به سبک خودت جوابتو میدم ؛ اولا که حق داری باشگاه بولینگ رو کاباره بدونی ، چون توی ...
تکرار یک تجربه دلچسب
خبرگزاری فارس - گروه کتاب: دختر شینا برایم تجربه مثبتی بود. کتابی که پیش از مطرح شدن خوانده بودم و بعد از اینکه برایش مسابقه کتابخوانی برگزار شد به واقع قدرش دانسته شد و همه خواندند. بهناز ضرابی زاده آنجا زحمت زیادی برای کتاب کشیده بود و همین سبب شده بود، که کتاب خواندنی داشته باشیم. تجربه دختر شینا سبب شد که پس از انتشار کتاب گلستان یازدهم به فکر مطالعه اش باشم ولی هر دفعه کاری پیش می ...
آیا اعدام، پایان کار قاتل است؟
...> قاتل: پسرعموم گفت صدای ضبط رو کم کنید ما می خواهیم صحبت کنیم. اون ها گفتند ما می خواهیم بلند گوش کنیم مشکلی دارید؟ سر همین قضیه دعوا شد. دعوا چه طور تبدیل به قتل شد؟ قاتل: راننده با قفل فرمون از در پیاده شد. اومد طرفم. درگیر شد. من به پشت کف آسفالت خیابان بودم. کتک می خوردم. بعد با چاقو زدمش. کیف مدرسه ام رو برداشتم که فرار کنم... راننده 30 ساله و درشت هیکل بود ...
شهیدی که رهبر انقلاب از او زیاد یاد می کنند
هُل بده پایین. شب بود. حدس زدم که چند تا چشم ما رو دیده اند و الانه خبر می دن به آژانا. دل دل می کردم که بابا این بدمصب پیچ شده به بتون! بذار بریم! اما اون بی خیالِ همه چیز افتاده بود به جون جسم برنزی. هی هُل می داد. دستِ آخر یه لگد به مجسمه حواله کرد. ول کنِ معامله نبود. وقتی که یه جماعتی از دور ما دو تا نوجوون رو که زیر مجسمة سه متری رضاشاه نشسته بودیم دیدند، پریدم روی آسفالت ...
طنز؛ از صف انتخابات نرووو سمیه!
محمدامین فرشادمهر در ضمیمه طنز روزنامه قانون نوشت: چند سالی از ازدواج محسن و سمیه می گذشت. جزو معدود زوج هایی بودن که می دیدم رابطه شون رو مثل روز اول حفظ کردن! یعنی اوج صمیمیت شون این بود که با هم برن پارک و با هماهنگی قبلی وقتی از کنار همدیگه رد میشن، شونه یکی بخوره به اون یکی و جزوه هاشون بریزه زمین. بعدش هم بشینن و در حال جمع کردن جزوه ها، نگاه مکش مرگ ما به همدیگه تحویل بدن! دلیل ...
پیاز رَنده رَنده سرودهایی برای خردسالان
به گزارش خبرگزاری شبستان به نقل از پایگاه خبری حوزه هنری، هاشمی درباره این اثر اظهار داشت: این مجموعه شامل 12قطعه شعر برای گروه سنی خردسال است که سرودها نیز از مضامین تشکیل شده که برای بچه ها قابل درک هستند . این شاعر کودک همچنین ادامه داد: من سالهاست مربی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان هستم لذا با روحیات بچه ها و حرف های روزمره آنان آشنا هستم، حتی کتاب هایی که بچه ها و خانواده های ...
از کودکی تا پایان جنگ در "آدم باش"
پیدا می کرد و مثل هر دفعه که جلوی بچه های مسجد ضایعم می کرد، می اومد دم در پادگان و چهار تا لیچار بار من و بعد فرمانده پادگان می کرد، بعدشم با پس گردنی برم می گردوند خونه. این دروغ مصلحت آمیز رو مجبور بودم بگم که بتونم جزو اعزام مجددیها، اعزام انفرادی بگیرم تا به پادگان آموزشی نرم . همه ی این حرفها را که با خودم زدم، تازه یادم افتاد چند تا عذرخواهی دیگر هم به خدا بدهکارم، چون کارم با یکی ...
دختر کوچکم مهشید
بیمارستان رسوندم و پیگیر مداوای مهشید شدم. دکترا می گفتند خیلی استرس وارد شده و باید خیلی ازش مراقبت کنیم تا دچار استرس و نگرانی نشه، مداوای مهشید خیلی طول نکشید و چند ساعت بعد ترخیص شد و به خونه برگشتیم. بعد ها متوجه شدم که اون روز حدود ساعت سه بعدازظهر زنگ خونه زده می شه و مهشید به خیال اینکه من پشت درم؛ فورا در خونه رو باز می کنه و بدو بدو به سمت در حیاط می ره و بعد از چنددقیقه ای مادرش با ...
خیال تخت داوود
عملیات بهمون ملحق شد. اون شب تو خودش بود و کم حرف می زد. گفتم داوود چته؟ چیزی نگفت. گفتم نکنه شهید شی با این قیافت. یه لبخند محوی زد و سرشو پایین انداخت. شک نداشتم که شهید میشه. عملیات شروع شد و دو روز بعد توی خیابونای مهران داشتیم راه می رفتیم. خونه ها رو چک می کردیم که عراقیا قایم نشده باشن. از یه خونه ای صدای تیراندازی اومد و دویدیم سمتش. تو حیاط، داوود افتاده بود. یه عراقی هم تو درگاهی خونه کف زمین ...
اتفاق بد: دختر آزادی دستگیر شد
دورازانصافه که بخوای برای ترویج افکارشخصی خودت ازاون سواستفاده کنی.مملکت مجلس داره .قانون اساسی داره.دولت تدبیر.داره اگه حرفی داری برو مراجع ذی صلاح رو قانع کن.چراترویج عقایدکاملا شخصی میکنی. ثانیا .حضوربانوان گرامی نیازبه ارزیابی.بررسی وفرهنگ سازی داره.والامیشه مثل تلگرام و...منبع فسادونابودی خانواده. اون خانم عزیزاستقلالی هم احترامش واجب اما کارشون ازروی بی فکری بوده.ایشالله متخصصین ...
شما بنویسید: استقلال به 8تای آسیا صعود می کند؟
...> اگه یه درصد امید باشه ما 99 درصد ایمان داریم به امید خدا میریم بالا خلیج؟ فارسش کو دانشمند.تصحیحش کن تا تابلو نشدی.یک بار بخون بعد چاپش کن. تاکتیک منصوریان درست بود با این داشته ها و مصدوم و محروم زیاد نمی شد ریسک کرد. الان ما یک قدم از اونا جلو تریم. و اونا باید ریسک کنن و د ر بازی برگشت جبران کنن که فضا و زمان مناسب رو برای شیک تیر خلاص در بازی برگشت به ما میده ...
طنز؛ رفتار جدیدی از اثرات مورتال کامبت است
گذاشته تو صورت جدیدی و خون فواره زده. پس با محاسبه دقیق تر می تونیم متوجه بشیم که علاوه بر همه اون داورایی که اول گفتیم، پزشک هم برای شورا لازمه. این جوری اون یه صندلی باقیمونده هم پر میشه و دیگه به گشتن دنبال نیروی متخصص شهری نیازی نیست. در آخر متن فقط یه توصیه برای خونواده ها دارم؛ ما بچه بودیم تفریحمون کمربند بازی و زو و آتاری و مورتال کامبت و فیلم کلبه وحشت بود، این شد ...
بولتن سینما و تلویزیون: داستان همیشگی همه مردان رئیس جمهور/ سینما در مقابل حمایت انتخاباتی، رانت می خواهد
از بابی (رابرت دنیرو) همیشه تصویر مردی کنج نشین، تنها و وحشت زده نشون دادن، اما اون همچین آدمی نیست. خیلی از دلقک بازی هاش بین رفقاشه. اون تقلید کردن و مسخره کردن رو خیلی خوب بلده. اد نورتون همبازی دنیرو در امتیاز باب... فوق العاده است. اون از آن دسته آدم هایی است که همیشه تو اوج باقی می مونن. اون تیزبین و جدیه و بعد از تموم سال های فعالیتش به سطحی ...
دوست تان داریم آقای حجازی...
می شود و ناصر حجازی روی دست بچه محل هایش در محله ی آریانا چرخ می زند. چند روز بعد صفحه ای که ویگن برای این قهرمانی خوانده در تهران نایاب می شود؛ یازده مرد جوون... واسه بازی میان میدون...دو دروازه با یه زمین... بچه ها گل بزنین. پرده چهارم/ 7مهر 1359 نیمه نهایی جام ملت های 1980 برابر کویت میزبان. این آخرین مسابقه ی ملی ناصر حجازی بود. گلری که فقط دوسال پیش جام جهانی را تجربه ...
یه بارم ما آشغال کننده باشیم
. - پوشو وسایلو جمع کن. میخوام قیومت تو سرشون بیان. میخوام هفت جِی قلموشون خُرد بشه... میخوام نیان.. بی غیرتا. بی تعصبا، همین کارا ره می کنن که دریاچه شون خشک میشه نه! پوشو، پوشو نشین! - کجا بی بی؟ - مرز سیرجون نی ریز!!! بویه بیریم جای تابلو رو عوض کنیم. چن روزی ام اونجا بونیم تا کسی ازُش دست درازی نکنه. - کی؟ ما دو تا بی بی؟ شوخی می کنین دیگه؟ ...
ظهرها سگ و سوت ها هم کپه مرگشون رو می گذارن!
! انگار یک تراکتور بدون اگزور داشت کنارم با تمام قدرت گاز می داد! با چشم خودم دیدم که اول پرده گوشم و بعد دیوار صوتی ترکید... گفتم آخه مگه مرض داری؟ چرا نصف اگزوز رو بریدی؟ ناگهان گفت: ندیدی دیگه! کلاس داره، تو خیابون یه نیش گاز باعث می شه همه بهت نگاه کنن! تازه فهمیدم یکی دیگه از قوانین شهر نشینی ممنوعیت خواب می باشد مخصوصاً خواب وسط روز!!!!!! ادامه دارد... زت زیاد ...
سن به حرف افتادن کودک
سوال مخاطب نی نی بان: با سلام پسر هفده ماهه ای دارم که حرف نمیزند، حدود چند ماه پیش ماما ، بابا، دد، ممه، میگفت الان فقط بابا و کیه میگه اون هم نه همیشه، بصورت آوایی با خودش موقع بازی کردن یه چیزایی میگه که آدم ازش متوجه نمیشه البته مثلا بهش میگیم بیا بغل دستاش رو باز میکنه که بغلش کنم یا مثلا میگیم توپ میره سمت توپش، میگم بیا شیر بخور میاد، که شیر بخوره، میگیم در بزن در میزنه با دستاش، میگیم دست ...
فریاد معدنچی بر سر رئیس جمهور؛ مطالبات فراموش شده کارگری
"دل من درد داره، بگذارید حرفم را بزنم"، معدنچی معدن آزادشهر در مقابل رئیس جمهور فریاد می کشد، "آقای رئیس جمهور، این معدن 1700 متر رفته بدون تهویه، ما فرماندار نداریم، بخش دار نداریم، استاندار نداریم. ساختمان پلاسکو 14 نفر مردن شما چه کردید؟ اینجا چهل نفر مردن. من دلم درد داره بگذار حرفم رو بزنم، من داغ دارم، 40 نفر اینجا مردن. آقای رئیس جمهور تا الان کجا بودی؟ آقا بیمه مارو نمیریزن، یک سال کار ...
اعتیاد به کار ، مشکل ساز خانواده
نخواهد دید زیرا شما بدون جدال از هم جدا شده اید. من از آنها پرسیدم فکر نمی کنید کودک تان با این اتفاق بدون سروصدا دچار گیجی و ابهام شود؟ او قطعا نمی تواند آن را هضم کند. مادر کودک گفت: این بچه پدرش را نمی شناسه چون ایشان با کارشون ازدواج کردن و هیچ وقتی برای ما نمی گذاشت. پسرم همیشه می گه کاش به جای این همه اسباب بازی بابایی داشتم که بهم اهمیت می داد. وقتی بچه ها با لذت از ...
درباره یک اسطوره
والدین تمام فیلم ملاقات با والدین برای من، توی کار کردن با دنیرو خلاصه شد. اون مردی خونگرم، بامزه و شوخ طبعه که بچه هاش رو عاشقانه دوست داره. حس شوخ طبعی اون فوق العاده است. نتیجه فیلم اصلا مهم نبود من فقط با خودم فکر کردم که به هیچ چیز دیگه ای اهمیت نمیدم. فقط می خوام با رابرت دنیرو کار کنم. شان کانری همبازی دنیرو در تسخیرناپذیران من از اون خوشم میاد. در ...
سلام بر ابراهیم به کشورهای عربی می رود/ کتابی که مخاطبان جهانی پیدا کرده است
کشورهای منطقه توزیع شود. ترجمه انگلیسی و آلمانی این کتاب هم در کشورهای توزیع شده بسیار مورد استقبال قرار گرفته است. در بخشی از این کتاب آمده است: یک ماه از مفقود شدن ابراهیم می گذشت. بچه هایی که با ابراهیم رفیق بودند، هیچ کدام حال و روز خوبی نداشتند. هر جا جمع می شدیم از ابراهیم می گفتیم و اشک می ریختیم. برای دیدن یکی از بچه ها به بیمارستان رفتیم، رضا گودینی هم اونجا بود. وقتی که رضا رو ...
شاعر و مداحی که پول و پاکت نمی گیرد/ جامعه چه قدر مداح می خواهد؟
کن . این نوکری شغل ما است اما شغل مادی ما نیست و ما از این راه ارتزاق مادی نمی کنیم، ارتزاق معنوی می کنیم و اولویت اول ما نوکری اهل بیت(ع) است. البته نوکری اهل بیت فضای گسترده ای دارد که از خدمت در یک هیئت کوچک گرفته تا خدمت به مادر خانواده که چون مومن است حضرت زهرای خانه است تا خدمت به زن و بچه و ... را شامل می شود و نمی شود دایره این نوکری را تنگ کرد؛ یعنی نمی توان گفت من مداح یا شاعر نوکر ال ...
یاد بعضی نفرات*
تبدیل به شاهد زنده ای شده بود برای این مَثل که خنده بر هر درد بی درمان دواست . خودش که ادعا داشت میزان اندورفینی که بدنش ترشح می کند بالاجبار چند برابر بقیه آدم ها شده است. خواهش کردم موضوع را عوض نکند و نوشتن را جدی بگیرد، گفت: می دونی اون وقت اسم کتابم رو چی باید بذارم؟ منتظر جواب نشد و با خنده گفت: چی فکر می کردیم و چی شد؟! بعد هم خیلی دوستانه شروع کرد به نصیحت کردنم. او جزو معدود افرادی بود که ...
گفت وگو با دو عضو خانواده رئیس جمهور؛ دکتر روحانی نه، حاج اسدالله
از پوسترهای بنفش رنگ روی دیوار را به رقص درمی آورد. داخل ستاد پنج مرد به دور میزی که روی آن چند لیوان چایی و یک ظرف شکلات است، نشسته اند و حرف می زنند. اینجا همه دوست دارند از خاطرات شان با خانواده آقای روحانی حرف بزنند. یکی می گوید: یک بار وقتی آقای روحانی در خیابان رد می شد، او را دیده اند. آن یکی می گوید: آقای روحانی با پدرم در یک مدرسه درس می خواند. رضا، مرد لاغراندامی که کلاه سفیدی به سر دارد ...