سایر منابع:
سایر خبرها
مروری بر خاطرات مردمی از قیام گوهرشاد / ماجرای آژانی که از ننه خاور می ترسید و روضه خوانی که مردم رو قسم ...
زندان بود و بعد به سمنان تبعیدش کردند. هر روز باید می رفت خودش را به شهربانی معرفی می کرد. آنجا خلع لباسش کردند و کلاه پهلوی سرش کردند. از سمنان یک کاغذی به دست مادرم رسید که رویش نوشته شده بود من زنده ام. مادرم بعد از شش ماه فهمید که پدرم زنده است و کجاست. مادرم تمام این مدت را با چند تا بچه به خانه پدرش در یکی از روستاهای اطراف مشهد رفته بود. می گفت هر وقت مأموران امنیه می آمدند به روستا، یکی از ...
تحصیل در وقت اضافه
به گزارش آی سبک ، در این روز گرم تابستانی که از آسمان آتش می بارد، هیچ کدام از کلاس ها کولر و وسایل خنک کننده ندارد. چند دقیقه توقف کوتاه در هر کلاس کافی است تا سرا پایت خیس عرق شود. فکرمی کنم چند ساعت نشستن سر این کلاس ها چقدرمی تواند دشوار باشد. مدرسه در شهرک شریعتی تهران، منطقه 19 کمی مانده به پاسگاه نعمت آباد واقع شده. دانش آموزان بی توجه به گرما درس می خ ...
استاد نصیریان و نوید محمدزاده الگوی بازیگری من هستند
ام با نوید خیلی خوب بود. هنوز هم رابطه من و نوید ادامه دارد و من برای دیدن کارهای او می روم و او برای دیدن کارهای من می آید و همیشه کمکم می کند و واقعا نوید مثل برادرم است. البته بقیه افراد گروه هم به من کمک کردند از سعید روستایی گرفته تا همه بچه های گروه و من از همه آنها تشکر می کنم، دم همه شان گرم. گفتی که فیلم های خارجی می دیدی، چه ژانر از فیلم ها را بیشتر دوست داشتی؟ من ...
سرگذشت نشر؛ از فروش قسطی تا کتاب تستی/ اولین ها و آخرین های قبل از انقلاب ایران
کاشی چی را؛ کتاب کیلویی هم می داد، جایزه می داد به خریدار کتاب. همه نوع قشری بودند؛ از استادانی که هنوز هم هستند – خدا عمرشان بدهد – همین استادان از پدرم تعریف می کنند که ما دانشجو بودیم و دوره فوق لیسانس می خواندیم. درس هم می دادیم، در آموزش وپرورش. حول وحوش سال 1350، 400 تومانی هم حقوقمان بود. می آمدیم کتاب می خریدیم از مغازه پدرتان. کتاب را می دیدیم، از زیر ویترین کتاب را درمی آورد و می گفت ...
اظهارات وحشتناک یک مرد در خصوص قتل ناموسی؛ دانش آموز بودم که پسر همسایه مان مرا به اتاقک برد!
کلام را از دستش خارج می کرد. او پس از آن که به سوالات تخصصی سرگرد سلطانیان، رئیس دایره قتل پلیس آگاهی پاسخ داد، دفتر سیاه جنایت را در کلبه تاریک افکارش گشود و در تشریح روزگار گذشته اش گفت: پدرم فرهنگی بود. 5 خواهر و برادرم نیز همه درس خوان بودند. در این میان مدرسه برای من حکم زندان را داشت. اگرچه من فرزند بزرگ خانواده بودم اما به خاطر وضعیت ضعیف درس هایم، همواره با دیگران و به ویژه خواهر ...
شهیدی که نحوه شهادتش را نقاشی کرد! /تصاویر
به گزارش ملیت به نقل از جام جم آنلاین، زندگی حامد جوانی اما افسانه نیست، قصه نیست؛ عین حقیقت است. همه آنهایی که حامد را می شناسند، شهادت می دهند به قهرمان بودنش، به قهرمان رفتنش... بگذار ماجرای رفتنش را اینطور برایت بگویم: یک روزِ گرم اردیبهشتی، 1400 کیلومتر آن طرفتر از خاک کشورمان ، یک جوان رعنای ایرانی بود و ده ها نیروی تکفیری، یک جوان رعنای ایرانی بود و ده ها داعشی تا دندان مسلح که از چهار طرف محاصره اش کردند و ناغافل به سمتش آتش گشودند...آتش باران تکفیری ها که تمام شد، باز هم این جوان ایرانی بود، همانجای قبلی، روی ...
ترامپ احمق است، اما نباید مهارتش در حماقت را دست کم گرفت
...، اما بنیان ترامپ دربرابر آن به خوبی مجهز است: ’رسانه های لیبرال در پی تخریبش هستند‘، ’ این ها اخبار جعلی است‘ و همۀ چیزهای دیگر. استدلال کلاین این است که در همان حالی که همۀ ما مدام در حال کلیک کردن روی لینک ها و چشم دوختن به نمایش تمام نشدنی ترامپ هستیم -دست دادنش با ماکرون، دست در دست ترزا می انداختن- او دارد سیاست هایی را اجرا می کند که ثروت را به گونه ای نظام مند به سمت بالا می فرستد و ...
سمیه و آرزوی درمان بیماری نادرش+ عکس های متاثر کننده
قرار دارد که ناگهان دختری با چادرمحلی درب را به روی مان باز می کند و وارد خانه می شویم و این چنین گفت وگوی خود را "سمیه صدیقی" دختر 27 ساله هرمزگانی آغاز می کنیم: پزشکان بیماری ام را شبه سرطان پوست می دانند، اما بیماری نادر قلمداد می شود وی که متولد دی ماه سال 68 است، می گوید: از زمان تولد در بندرعباس و در محله دو هزار زندگی می کنم که دو خواهر و دو برادر دارم که همگی ازدواج ...
احمد توکلی: مخالف نخست وزیر شدن ولایتی بودم/اصولگرایان به آزادی و نقش مردم کم اهمیت می دهند
.... یواشکی پشت ارابه سوار می شدیم، دو دستگیره داشت که آنها را می گرفتیم و پای خودمان را به پایین بدنه ارابه گیر می دادیم. وقتی راننده ارابه متوجه می شد، شلاق را به عقب پرت می کرد تا مجبور شویم پایین بیاییم. یک روز بعدازظهر که به مدرسه می رفتیم، سوار شدم و پایم لای پره ارابه گیر کرد. خیلی خطرناک بود، داد زدم. راننده ارابه متوجه شد، افسار اسب را کشید و ایستاد. تمام پوست ساق پای من کنده شد. اینطور ...
آچار فرانسه حاج قاسم که بود؟
، 1400 کیلومتر آن طرفتر از خاک کشورمان ، یک جوان رعنای ایرانی بود و ده ها نیروی تکفیری، یک جوان رعنای ایرانی بود و ده ها داعشی تا دندان مسلح که از چهار طرف محاصره اش کردند و ناغافل به سمتش آتش گشودند...آتش باران تکفیری ها که تمام شد، باز هم این جوان ایرانی بود، همانجای قبلی، روی خاک لاذقیه...اما بدون دست، بدون چشم... با یک تن پر از ترکش... اسم این جوان حامد بود ؛ حامد جوانی اینجا خانه یک ...
زندگانند؛ بی زندگی
هم برای تکاندن غم هایشان نیست، برای همین روبه روی هیره که می ایستی نه یک جمله که چند حرف منقطع بریده شده، تمام آن روایتی است که از دهانش تحویل می گیری، زبان او در اصل زبان همان مرد قمیز (شلوار) پوشیده دست به کمری است که پا به پای ما همراه می شود تا مبادا قصه ای بر خلاف آنچه می خواهند، درد این نقطه را دردمند تر کند... مرد اچکان (کت بلند) پوشیده که شکر علی صدایش می کنند، آنچنان بی تاب ...
دخترانی که قربانیان قاچاق جنسی در آمریکا هستند + عکس
می خواهم هستی و حتی نام ات را هم به آنجل تغییر می دهم . مردی که وی را فریفته بود، حالا دیگر مشخص شده بود که دلال جنسی است. تمامی وسایل و زیور آلات و تلفن همراه الی اسنو را از او می گیرد و برایش توضیح می دهد که در واقع کیست و کارش با دختران جوان که فریبشان می دهد چیست. اسنو، تصمیم به فرار می گیرد اما مرد به او می گوید که اگر حرکتی بکند، خواهر 14 ساله اش را خواهد کشت. نمونه ای از ...
رویای آرامش در یک جزیره ژاپنی یا کشتیرانی دور دنیا...
طور نیست و تام کروز بخشی از درآمدش را همیشه صرف کارهای خیر می کند. ظاهرا به کمک همین پول ها بوده که مدرسه ای در یکی از کشورهای آفریقایی ساخته شده است. با این همه، خودش دوست ندارد که راجع به قضیه حرف بزند. قرارمان در یک رستوران چینی کوچک بود که قبلا هم به آن سر زده بودیم. به پیشنهاد کروز، خورش چینی خوردیم با پائوستو غنوعی نان بخارپز و بعد از تمام شدن غذا حرف زدن را از سر گرفتیم. تام کروز ...
آشنایی با کارآفرینان موفق ایران- مرتضی سلطانی، خالق برند زر ماکارون
مادرم که بعد از فوت همسر اول به ناچار با پدر ازدواج کرده بود، باید بار زندگی و تربیت 3 فرزند یتیم دیگرش را هم به دوش می کشید. آغاز کودکی من، در محرومیت از حداقل های زندگی سپری شد. اما این تنها مشکل نبود، تقدیر، محبت واقعی پدر را نیز از من سلب کرد و حتی مرا مجبور ساخت در همان دوره کودکی، زمانی را از مهر مادری دور باشم. سرما، تنهایی، گرسنگی و بی محبتی، تمام چیزهایی بودند که در آن دوران ...
خوشبختی یعنی چه؛ نگاهی به مفهوم خوشبختی در فرهنگ های دیگر دنیا
مدرسه را تمام کنی، یک شغل ثابت پیدا کنی، سپس از کار بازنشسته شوی و بدون استرس و بیماری زندگی ات را ادامه بدهی. کار کردن در جوانی خوب است و راه فکر کردن را در سال های پیری هموار می کند. مالیات تان را پرداخت می کنید و این کار برای تان خوشایند است. چند ماه است که در خارج از کشور تحصیل می کنم و چیزی که برای من شگفت آور است این است که چرا مردم می گویند کار کردن طاقت فرساست. به نظر من آنها ناسپاس اند ...
مهدی آذر یزدی/ کاش بود و قصه غربت خود را می نوشت
بخوری و ظرف آن را بشویی. پیراهنت را وصله کنی و اتاقت را جارو کنی و رخت بشویی. و از این قبیل کارها... روزها هم اگر برای مردم کار نکنی، خرجی نداری. اگر اختیار دست من بود، برای خودم یک پدر میلیونر که مدیر یک کتابخانه هم باشد، انتخاب می کردم؛ ولی اختیار در دست من نبود. پدر و مادرم، هر دو در سن 80سالگی مردند؛ در حالی که کار و کتاب مرا مسخره می کردند. مادرم با سرزنش به من می گفت: این همه که شب و روز ...