سایر خبرها
گروگانگیری فامیلی برای اخاذی 600 میلیونی
و مرد جوان را نیز آزاد کردند. در جریان این عملیات 6مرد به همراه 2زن که در آدم ربایی نقش داشتند دستگیر شدند. به گزارش همشهری، سرکرده باند پسرعمه مرد گروگان بود که دیروز وقتی به دادسرای جنایی تهران منتقل شد، گفت: حدود یک سال و نیم پیش خواهرم از شوهرش جدا شد و 200میلیون تومان به عنوان مهریه گرفت. مدتی بعد پسردایی ام (مرد گروگان) به نام ناصر پیش من آمد و خواست تا این پول را دراختیارش قرار ...
بچه نق نقویی که سلطان فوتبال شد
...: پایمان را در قوطی کرده بودیم و داشتیم مثل آدم آهنی راه می رفتیم. وقتی به خانه رسیدیم، دیدیم همه نگران شده اند، ولی آن روز یکی از بهترین خاطرات من است. فکر می کنم یکی از بهترین خاطرات لئو هم باشد . برادر مسی به لطف همین دوستی، با خواهر دیگو ازدواج کرده و خانواده آنها بیش از پیش به هم نزدیک شده اند. تودار در کلاس درس، رئیس در حیاط مدرسه مسی زیاد از خانه شان دور نمی شد؛ او یا ...
کارخانه متروکه چه راز شومی داشت؟/مرد مرموز واقعیت را نمی پذیرد و می گوید.....
بار جمشید در کارخانه تنها بود که پیش او رفتم و با هم تریاک کشیدیم. عزت هنگام بازگشتم از کارخانه مرا دید. من حتی با او صحبت کردم. آن شب به خانه برگشتم و صبح روز بعد موقع رفتن به محل کارم متوجه شلوغی مقابل در کارخانه نشدم. اما عصر وقتی فهمیدم جمشید کشته شده است با عزت تماس گرفتم و به او گفتم درباره اینکه مرا در نزدیکی کارخانه دیده به کسی حرفی نزدند. وی ادامه داد: چون سابقه دار بودم می ...
هدف؟ به گریه انداختن معلم ها!
به شدت مستقل است. گرچه درس دادن به این دانش آموز مصیبت است، او کسی ست که احتمالا وقتی بزرگ شود، برایش احترام زیادی قائل خواهم بود. در تمام سال های تدریسم، همکارانی که بیشترین احترام را برای شان قائلم، معمولا با همین توصیف جور درمی آیند. همکاران محبوبم مدیریت مدرسه را به شدت زیر سؤال می برند، از وضع موجود ناراضی اند و اغلب اگر لازم بدانند، برای آموزش بهتر به دانش آموزان شان قوانین را زیر پا می ...
شفا گرفتن دختر ده ساله میبدی در حرم علی بن موسی الرضا(ع)
او در پله های اتوبوس باور کردم لطف علی بن موسی الرضا(ع) را ... بعد از دو روز از برگشت مهدیه به دیدار این خانواده رفتیم. خانه ای شلوغ که جدا از بچه ها و زن های اقوام، داخل و خارج شدن دیگر اهل محله را هم شاهد است. تو گویی فقط اهل محله نیستند که به این خانه رفت و آمد می کنند، بلکه فرشتگان عرشی خدا نیز، زائر این خانه و دیدار شفایافته علی بن موسی الرضا(ع) شده اند... ...
آدم ربایی فامیلی؛ اعضای یک خانواده را به خاطر دریافت چند میلیون پول ربودند
حدود یک سال قبل از دختر عمهام 200 میلیون تومان پول گرفته بودم تا با آن کار کنم. ابتدا قرار بود که هر چه سود کارمان بود نصف کنیم. اما بعد از مدتی گفتند باید سود 22 درصد به آنها بدهم که نتوانستم این پول را تهیه کنم و مجبور به فرار شدم. اما آنها ردم را گرفتند و گرفتارم کردند. دستگیری 8 متهم بدین ترتیب عملیات دستگیری سایر اعضای این باند ادامه یافت و متهمان این آدمربایی با تلاش کارآگاهان ...
هرگز با ترس کاری را شروع نمی کنم
دوره تحصیلم در دانشگاه هنر، در دانشگاه سوره و دانشگاه علمی- کاربردی هم تدریس می کردم و بعد از فارغ التحصیلی در خود دانشگاه هنر مشغول به تدریس شدم. اما ارکستر سمفونیک تهران جایی که 16 سال از عمرم را در آنجا گذراندم برایم یک نقطه شروع اصلی بود. آنجا با رهبران بسیار حرفه ای مانند استاد علی رهبری کار کردیم پیش از وکاپلا سابقه کار کر داشتید؟ من سال ها در گروه کُر خوانده بودم و دوستان ...
فضای هنر ایران را ترک کرده ام
زمان با شروع انتخابات تمام شد. 10، 15 سال قبل شما به همراه عده ای از نقاشان ایرانی به آمریکا رفتید. درست است؟ 10 سال قبل بود. با وزیر امور خارجه آمریکا هم دیدار کردید. بله، خانم رایس بودند. آن زمان هم همین نگاه سیاسی را که در نقاشی هایتان دارید، داشتید؟ این ذهنیتِ سه، چهار سال اخیر است. آن زمان من چنین ذهنیت هایی نداشتم و در دنیا هم سیاست ها به این شکل نبود. درست ...
مردی که در سی سخت خود را وقف حیوانات کرده است (+عکس)
روز بعد دال بر فراز آسمان محل زندگی عیسی آمد، تا ارتفاع نزدیک پایین پرواز کرد و پشت سرهم چند بار بالای سرش چرخ زد، چرخ زد، چرخ زد و به گفته او مثل نقطه ای در آسمان گم شد... عیسی می گوید: مطمئن هستم شکاری می خواست از من تشکر کند. آن روز زندگی درِ خانه عیسی را زد و حس کرد کسی راه رهایی را به او نشان داده است. از آن روز 14 سال می گذرد. عیسی از هر بندی پاک شد. مثل برف های دنا و روحش در ...
محاکمه عامل جنایت آتشین در کارخانه متروکه
ابراهیم اسلامی برگزار شد ابتدا 3پسر و 5دختر مقتول به عنوان اولیای دم خواستار قصاص متهم شدند. در ادامه متهم در جایگاه ایستاد و از خودش دفاع کرد. او گفت: من اتهام قتل را قبول ندارم. من و مقتول به خاطر بچه هایش در حیاط کارخانه والیبال بازی می کردند با یکدیگر اختلاف داشتیم. وی ادامه داد: آن شب به کارخانه رفتم و مقداری تریاک کشیدم و بعد هم به خانه ام رفتم. فردای آن روز وقتی به سرکار می رفتم دیدم ...
جنگ خندق 17 شوال
خرماها را به کنار خندق آورده و برای اینکه پدر و داییم را پیدا کنم به این طرف و آن طرف می رفتم،در این میان رسول خدا(ص)مرا دید و به من فرمود:دخترک نزدیک بیا ببینم چه در دامن داری؟گفتم :ای رسول خدا مقداری خرماست که مادرم داده تا برای چاشت پدرم بشیر و داییم عبد الله بن رواحه ببرم. فرمود:آن را پیش بیاور. من نزدیک رفتم و خرماها را در دستهای پیغمبر ریختم و چندان نبود که دستهای آن حضرت ...
آیدا وقتی از پارتی شبانه بیرون آمد در دام پزشکی ! سوار بر ماشین لوکس افتاد+عکس
، تکنیسین اتاق عمل معرفی کرد مطمئن بودم که آن مرد یک جنتلمن واقعی است و وقتی شنیدم دکتر بوده با خوشحالی از خودرویش پیاده شدم و به خانه مان برگشتم اخم پدرو مادرم و سکوت پرمعنای آنها طوری بود که فهمیدم اگر کمی با تاخیر می آمدم برخورد خیلی بدی با من می داشتند. آیدا در مورد ادامه آشنایی اش با دکتر کیارش گفت:شب، هنگام خواب که به اتاقم رفتم هیجان زیادی داشتم و با عجله شماره تلفن دکتر را وارد تلگرام ...
شاعر اردیبهشتی
به این بود که ببینند آن روز چه شعری نوشته ام؟ دوساعت بعد از آمدن بابا، تلفن زنگ خورد و مامان چند لحظه بعد گوشی را داد به من. خاله بود. پرسید: امروز چه شعری سرودی شاعر جوان؟ نمی توانستم بزنم توی ذوقشان. مجبور شدم تکنیک بزنم. کتاب های شعر را می گذاشتم جلوم و از هرکدام یک تکه برمی داشتم و جمله ها را وصل می کردم به هم. دیگر شعر نو هم می گفتم. چند کلمه از نیما می دزدیدم و چند کلمه از اخوان. کمتر از سه ...
آخرین سنگر سکوت
علی رمضان طنزنویس aliramzanpur@gmail.com بابا همیشه کت و شلوار می پوشید. البته آن وقت ها، این چیز عجیبی نبود، چون حتی بعضی بچه های مدرسه هم، کت و شلوار می پوشیدند و کیف سامسونت دست می گرفتند. اصلا یک جور نشانه اعیان بودن به حساب می آمد. بعد از این که چند کشتی کیف سامسونت و پارچه کت شلواری فروش رفت، ناگهان کت و شلوار و سامسونت از مد افتاد. کم کم لباس های راحت باب شد. کت و شلوار هم ماند ...
در همین نزدیکی.../کودکانی ایستاده در غبار بی هویتی و فقر
باید الان در مدرسه راهنمایی تحصیل می کرد، اما افسوس در میان کوچه پس کوچه های شهر بی هویت و بیکار سرگرم هستند و من هر روز بیشتر دلنگران او که نه، تمام فرزندانم که چه سرنوشتی در انتظار آنهاست. گویا زیاد بودند از این دست خانواده ها در این محله و همه دل نگران و ملتمسانه می گفتند، خانم تو رو خدا کاری برایمان بکنید ... از حمام هم که خبری نبود، آب نداشتند ... آب شرب خود را از همان ...
گفتگو با دختر مهران مدیری +عکس
، مهمترین نکته همین هست. چه کسی بدش می آید که به اردو برود و معرفی خانم مدیر باعث شود تا با یک بغل جایزه به منزل برگردد؟ شهرزاد این ماجرا را با ذوق تعریف می کند و بعد میگوید که تا به حال کاری نکرده که مهران مدیری به مدرسه دخترش برود. در تمام مدتی که شهرزاد حرف می زند، فرهاد با سکوت به خواهرش و حرف هایش گوش می دهد و وقتی حرف به شیطنت شهرزاد میرسد، برخلاف نظر شهرزاد سرش را بالا می اندازد. ...
روایتی از زنان بهبودیافته کارتن خواب
پای من ایستاده اند و برای پاکی ام دل می سوزانند. شاید به جرات بتوانم بگویم امروز تنها آرزویم این است که خانه ای برای خودم داشته باشم. خودکار به جای پایپ روپوش مدرسه اش هنوز تنش است. با ذوق می گوید: آرزو داشتم برم مدرسه. رفتن به مدرسه شاید برای همه عادی باشد اما برای من رویایی دست نیافتنی بود. سمیه 19 ساله که بعد از 17 سال مصرف مواد امروز دو سال پاکی دارد، به تازگی خواندن و نوشتن ...
فقیر فانی، احمد مهدوی دامغانی
بود که روزی حدود یک ساعت به ظهر مانده، به مدرسه سلیمان خان رفتم که در درس شرح تصریف مرحوم آقاسید جلال الدین خوشنویس (حشره الله مع اجداده) حاضر باشم و چون وارد مدرسه شدم، دیدم که مرحوم مغفور آیت الله آقای حاج میرزااحمد خراسانی کفائی و مرحوم پدرم و چند نفر از طلاّب و از جمله آقاسید جلال (رحمه الله علیهم) دارند پیرمرد درشت اندام متوسط القامه ای که گرچه لباس روحانی دارد، ولی قبا و عمامه اش با قبا و ...
بهترین بستر برای پخش اعلامیه های امام (ره) کتاب بود
محمدی می رفتم. آشنایی من با کتاب با این دو موسسه تشدید شد. جواد محمدی هم در کار مبارزه بود و بیشتر همدیگر را درک می کردیم. من در خانه برای تکثیر اعلامیه امام میز شیشه ای را دست کرده بودم و شب ها بعد از اینکه همه می خوابیدند، از آن استفاده می کردم. خانواده از خیلی از کارهایی که من انجام می دادم، اطلاع نداشت هر چند پدرم خودش هم مثل من بود. وی افزود: به جواد محمدی گفتم که می خواهم در ...
عبرتی ماندگار در انتخاب اصحاب
...: بله؛ اما به آقای هاشمی نگویید من آمدم (و این جریان را خدمت شما گفتم). به هیچ کس نگویید. می ترسم مرا هم شمس آبادی کنند یا مثل شیخ قنبر در چاه بیندازند! این را که گفتم، امام اعلی الله مقامه سه بار خندید و فرمود: خاطرت جمع باشد . از دفتر امام حرکت کردم و آمدم شورای نگهبان. جلسه تمام شده بود و بعد رفتم خدمت آقای هاشمی و گفتم صبح خدمت امام رسیدم. کاری داشتم. فرمودند به آقای هاشمی بگویید ...
کنار رفتن از فرماندهی سپاه همدان
ای ندارد، به برادران گفتم من می روم نیم ساعتی استراحت کنم تا حالم خوب شود. باغچه ای در آنجا بود که به لحاظ امنیتی چراغی در آن روشن نبود و تاریک بود. در خواب و بیداری بودم که به طرف باغچه رفتم، پتویی بر روی زمین انداختم و خوابیدم، غافل از اینکه باغچه خیس است. آن قدر خواب بر من غلبه داشت که هیچ احساس نکردم آنجا آبیاری شده و خیس است. حدود 45 دقیقه بود که در خواب عمیق فرو رفته بودم که ناگهان با ...
مروری بر خاطرات مردمی از قیام گوهرشاد / ماجرای آژانی که از ننه خاور می ترسید و روضه خوانی که مردم رو قسم ...
سال 1320 از تبعید آزاد می شود. ******** عبدالکریم کریمیان انصاف از شاهدان عینی واقعه گوهرشاد می گوید: 1306 در مشهد به دنیا آمدم. پدرم حجره بقالی داشت. از ذغال تا زعفران همه چیز می فروخت. بعد از شرکت نفت چهارراه مقدم یک کوچهای به نام کوچهراد است که من آنجا به دنیا آمدم. وقتی واقعه گوهرشاد اتفاق افتاد هفت، هشت سال داشتم. همه را مجبور کردند کلاه پهلوی سرشان بگذارند. حتی ما هم که بچه مدرسه ای بودیم باید ...
تحصیل در وقت اضافه
به گزارش آی سبک ، در این روز گرم تابستانی که از آسمان آتش می بارد، هیچ کدام از کلاس ها کولر و وسایل خنک کننده ندارد. چند دقیقه توقف کوتاه در هر کلاس کافی است تا سرا پایت خیس عرق شود. فکرمی کنم چند ساعت نشستن سر این کلاس ها چقدرمی تواند دشوار باشد. مدرسه در شهرک شریعتی تهران، منطقه 19 کمی مانده به پاسگاه نعمت آباد واقع شده. دانش آموزان بی توجه به گرما درس می خ ...
بی حجابی نشانه آزادی نیست/ با بی حجابی، مسبب فساد بیشتر می شویم
؛ چرا؟ نه؛ با یاری خداوند هرگز چنین اقدامی را انجام نخواهم داد، چون الان متوجه شدم بهای سنگینی برای حفظ چادرم داده ام و آن خون پاک شهداست... *حجاب محدودیت است؟ اگر جواب شما نه است، علت آن چیست؟ جواب من خیر است، محدودیت نیست، همانطور که بی حجابی نشانه آزادی نیست. *به نظر شما مهم ترین عنصر در شکل گیری شخصیت یک دختر جوان چیست؟ (دوستان، خانواده، مدرسه و...) در ...
من هویت دارم/ کودکان بدون شناسنامه چه باید کنند
با محارم است چون همین دختر بعد از مورد تجاوز قرار گرفتن باردار شد و به عقد شوهرعمه درآمد تا او را پدر بچه عنوان کند در حالیکه این فرزند او نیست و ممکن نیست در آینده برای این طفل چه اتفاقی رخ خواهد داد و خطر ازدواج با محارم برای این کودک وجود دارد. رئیس دفتر حمایت از حقوق کودکان در دادگستری تهران از برپایی نشست های متعدد با حضور رئیس کل ثبت احوال، مشاور وزیر کشور و همه مسئولان مرتبط با ...
آبگوشت دوشوفره پروین را با شیشلیک عوض نمی کنم!
. من حتی برخلاف بعضی از قرمزها سراغ سریال و سینما و اینجور چیزها هم نرفتم، با آنکه از همه خوش تیپ تر بودم. همیشه فکر می کردم از اصل فوتبال نباید دور شوم و هنوز هم جز فوتبال علاقه ای به حوزه های دیگر ندارم. ما را با فوتبال می شناسند بالاخره. یعنی مالدینی وطنی دیگر بوی عصیان و جنجال نمی دهد؟ باور کنیم یا..؟ گفتم از ما گذشته این حرف ها، من 45 ساله ام، بیست سال است که نیستم. همیشه سعی ...
درخواست متفاوت یک شهید از همسرش
...: عباس سال 1332 درمحله قنات آباد تهران در خانه ای کوچک و خانواده ای در سطح پائین پا به دنیا گذاشت ،بنا به خوابی که یکی از علمای محل دیده بود اسم او عباس گذاشتند .عباس از همان کودکی علاقه زیادی به دین و تحصیل داشت .همزمان با فراگرفتن مسائل دینی پدرش او را در 5 سالگی تشویق می کرد که کتاب کلاس اول را بخواند و پدرش خود مشغول درس دادن به او شد و عباس در 6 سالگی وارد مدرسه شد اما به جای اینکه به ...
یاری اندر کس نمی بینم...
خود استفاده کرده که البته از او می خواهم از اینجا به بعد این کار را نکند و صداها را هم خودش بسازد، ولی نحوه نگاه پدرام به ریتم اینگونه نبود و آن ساختار قدیمی اش را به دلیل آشنایی با مقوله الکترونیک کمی شکسته است. درخشانی: آن زمان چون افراد متفاوتی در ساخت یک قطعه حضور داشتند، یاد گرفته بودیم که آنها را تکه تکه بسازیم اما در این آلبوم چون خودم تنها بودم، توانستم وقت بیشتری بگذارم. در همان ...
زندگی شان داغدار آفتاب است
کمیته امداد به خانه بخت رفته اند: با قالی بافی و کمک کمیته امداد توانستم با آبرومندی دخترانم را به خانه بخت راهی کنم و خدا را شکر که زندگی خوبی دارند و از پوشش کمیته در آمدند. در آرزوی تحصیل در روستای جلاران دختران فقط تا مقطع ابتدایی می توانند درس بخوانند چون مدرسه ای در مقطع بالاتر وجود ندارد و خانواده ها نیز حاضر نیستند دخترانشان را برای ادامه تحصیل به مناطق دیگر بفرستند ...
روایت بنیان گذار نشر رسا از فضای چاپ و نشر کتاب در سال های انقلاب
شیشه ای نور داشتم که ساعت 12 شب به بعد با آن کار می کردم. یک بار لامپ 500 آن گرم شد و ترکید صدای وحشتناکی داشت. و خانواده را بیدار کرد. بعد از آن تصمیم گرفتم چاپ و لیتوگرافی را یاد بگیرم. حدود سال 1355 به چاپ آرمان، در کوچه حاج نایب رفتم. مشخصاتم را پرسیدند گفتم دیپلم هستم. چیز زیادی نپرسیدند و مرا معرفی کردند به یک دانشجوی پزشکی که باید با او همکاری می کردم. محمدرضا نام داشت و ظرف مدت کوتاهی کار ...