سایر منابع:
سایر خبرها
وصیت برای دفن در پارک خورشید
جبهه مقاومت اسلامی بپیوندد. در سال 87 که تروریست ها در پاکستان و افغانستان فعالیت می کردند، آقا جواد از طریق سپاه و بسیج به دنبال اعزام بود. حتی موقعی که سردار ناصری از بچه های اطلاعات در افغانستان به شهادت رسید، پیگیری جواد برای رفتن بیشتر شد. همسرم با آنکه شغل آزاد داشت و در یکی از بخش های روزنامه خراسان فعالیت می کرد، خیلی دوست داشت به عنوان نیروی نظامی در سپاه خدمت کند. بالاخره بعد از دادن تست ...
مبارزانی از ایل شوهان
حکومت ایران انجام ندهند. کل زمان زندانی آن ها 3 سال و شش ماه به طول انجامید. وقتی که مرخص شدند چون قبلاً خانواده آن ها را حسن برادر بزرگ تر میرحسین به بغداد برده بود، به بغداد رفتند و هر سه برادر در شهر بغداد آجیل فروشی راه انداختند و با هیچ کسی هم کاری نداشتند. بعد از مدتی، میرحسین از آن خط بغداد- بصره گذشت و به عروسی یکی از فامیل هایش در روستای شهابی واقع در شهر کوت رفت. به این خاطر او را ...
من اصلا اصلاحات را قبول ندارم
.... شاگردان ایشان بیشترین جبهه را رفته و بیشترین شهید را داده اند. **خودشان چطور؟ خودشان هم رفته اند. ایشان اهل این چیزها نیست که بخواهد خودش را نشان دهد. **ایشان سابقه جنگ دارند؟ یعنی شما فکر می کنید حاج آقا مصباح که 50 سال شان بوده با لباس روحانیت باید می رفتند می جنگیدند؟! **لزوما نه اینکه بروند بجنگند. ولی ما در همین اصفهان کسی مثل آقای طاهری ...
کارآفرینی تنها با سرمایه ی 70 هزار تومانی
دیگر را پیشنهاد می کردند. از دوستان و آشناهای پدرم نیز می پرسیدم. یکی از آن ها تولید پلاستیک را معرفی کرد و پیشنهاد داد که با پدرم برای آشنایی بیشتر با چگونگی کار به دیدارش برویم. در واقع من تا آن روز از این کار هیچ نمی دانستم. پس می توان گفت که پدر شما راه را برای تان باز کرد؟ پدرم در این مورد حمایتم نمی کرد؛ زیرا دوست داشت همه انرژی و توانم را صرف تحصیل کنم؛ در حالی که دوست پدرم ...
شهیدی که مختاروار به جنگ با داعش پرداخت
کردیم . حاصل این ازدواج چهار فرزند، دو دختر به نام های طیبه و زهرا خانم و دو پسر به نام های آقا محمود و محمدحسین و تعداد 8 نوه دختری و پسری است. اثبات صدق ادعای شهید با حضور در آتش جنگ سوریه همسر شهید مدافع حرم حمید مختار بند با اشاره به بخشی از زندگی شهید تصریح کرد: با توجه به اینکه دوران پایان تحصیلات متوسطه ایشان هم زمان با شروع انقلاب بود آشنایی با حضرت امام خمینی (ره) و ...
پدر آتنا: قاتل باید در ملاءعام سنگسار شود/ آتنا برای خرید فرفره رفت و برنگشت!/عکس
بارها پیش من می آمد و وقتی گرسنه یا تشنه می شد به مغازه کبابی که روبه روی بساطم بود می رفت و هرچه دوست داشت می خورد و آقای کبابی آن را به حساب من می نوشت. آن روز آتنا به مغازه کبابی رفته بود و بعد از خوردن غذا همراه با دوغی که به دست داشت از مغازه خارج و به مغازه اسباب بازی فروشی رفت. فرفره آخرین اسباب بازی آتنا او می گوید: صبح آن روز آتنا همراه پسردایی اش اسباب بازی (فرفره ...
پدرم استاد فرشچیان را نابغه می دانست/ رتبۀ اصلی را خدا به بنده اش میدهد
سازی به اوج رسید و اکثر هنرمندان به سمت جلدِ بوته سازی رفتند. استاد ادیب خدابیامرز درباره تداوم هنر سوخت توسط پدرم، به من می گفتند که "این ابتکار پدر شما کلکسیونی است از هنرهای اصیل ایرانی". بعد از پدرم، من که دیدم این هنر درحال ازبین رفتن است به همین دلیل با زحمات زیادی این هنر را کامل کردم و روی تابلو آوردم. من در هنر سوخت چهار استاد داشتم، یک استاد در زمینه دباغی یعنی جداکردن پشم از پوست و رُخ ...
متن کامل پیام حضرت امام به مناسبت پذیرش قطعنامه 598
. خوشا به حال شما ملت! خوشا به حال شما زنان و مردان! خوشا به حال جانبازان و اسرا و مفقودین و خانواده های معظم شهدا! و بدا به حال من که هنوز مانده ام و جام زهرآلود قبول قطعنامه را سر کشیده ام، و در برابر عظمت و فداکاری این ملت بزرگ احساس شرمساری می کنم. و بدا به حال آنانی که در این قافله نبودند! بدا به حال آنهایی که از کنار این معرکه بزرگ جنگ و شهادت و امتحان عظیم الهی تا به حال ساکت و بی تفاوت و یا ...
در جستجوی ریشه های تولید نرم افزار بانکی ایرانی
زمینهٔ اعزام به جبهه ما هیچ گاه احساسِ بهتر فهمیدن و بیشتر درک کردن را نسبت به پدر و مادر و بزرگ ترهایمان نداشته ایم که اگر داشته ایم، نه در مقوله های متداول امروزی بین فرزندان و پدران که در مقوله های معنوی ِ خاص، مثل جبهه و جنگ و شهادت بوده است. نسل امروز، با این گونه اختلاف نظرها که مثلاً بین من و پدرم وجود داشت، به شدت بیگانه است. به عنوان نمونه، من با پدرم مشکل ...
پیچیدگی های پیوند، عطش درونی ام را سیراب می کند
از مناطق بویر احمد است. پدرتان چه شغلی داشتند؟ پدرم کارمند کارخانه قند یاسوج بودند و الان هم سال هاست بازنشسته هستند. این کارخانه بعد از غائله جنوب در سال 1342 که عشایر علیه حکومت مرکزی شورش کردند بنانهاده شد و پدرم هم از همان زمان در این کارخانه استخدام شد. چند فرزند بودید؟ مادرم از اولین زنانی بود که در آن منطقه معلم شده بود و از زنان با احترام منطقه ماست. ما 6 برادر و یک ...
از نویسندگی کتاب (پایی که جا ماند) تا زندگی در روستای 2000ساله ده بزرگ باشت+تصاویر
به گزارش پایگاه خبری باشت نیوز ، سید ناصر حسینی پور نویسنده کتاب ( پایی که جاماند ) اهل روستای ده بزرگ از توابع شهرستان باشت استان کهگیلویه و بویراحمد و اصالتاً از سادات بحرینی است. جد هفتم پدری اش حضرت آیت الله سیدعبدالله بلادی بحرینی است. حاکم بحرین او را از بحرین تبعید کرد؛ آیت الله به بهبهان آمد و آنجا به تبلیغ دین پرداخت. او رزمنده داوطلب در جنگ ایران و عراق بود که از سن 14سالگی ...
هادی غفاری: شماری روحانیون را خلع لباس کردیم که برای عده ای خوش نیامد
مجموعه ای از روحانی نماهای غیرصالح را خلع لباس کردیم که این نیز برای بعضی ها خوش نیامد و در این مورد انتقاداتی به من شد که اگر فرصت داشتم حاضر بودم پرونده کسانی را که خلع لباس کردم نشان بدهم. کسانی بودند که حتی سوادشان آن قدر نبود امضا کنند و این ها 13 سال به عنوان روحانی مطرح بودند. یکی از این ها اصلا سواد خواندن و نوشتن نداشت و سالیانی بود که امام جماعت یک مسجد بود، حتی حمد و سوره را هم بلد ...
انقلاب میراث شهداست از آن صیانت کنیم
خانواده روحانی متولد شد و در کودکی و در محضر پدر قرآن آموخت. او به همراه بردارش که طلبه علوم دینی بود در بیرجند به ادامه تحصیل پرداخت و دوره راهنمایی را در مدرسه حافظ به اتمام رساند. شهید یعقوب نژاد نمازش را در اول وقت در مسجد و با جماعت اقامه می خواند، او در کربلای خوزستان (جبهه شوش –اهواز) با دشمن به مبارزه پرداخت و سرانجام در تاریخ ششم اردیبهشت ماه 1360 دراثر اصابت ترکش به قلب مبارکش به اروزی دیرینه اش رسید. انتهای پیام// ...
پیکر پاک 4 شهید خوزستانی به وطن بازگشت + مشخصات
34 سال به خاک وطن بازگشت. بازگشت شهید عملیات خیبر یکی دیگر از این شهدای والامقام شهید رضا شجاعی فرزند ماندنی نام دارد که در تاریخ 9 خرداد سال 1341 به دنیا آمد و در زمان تجاوز رژیم بعث عراق به خاک پاک ایران به جبهه اعزام شد. این جوان دلیر پس از حضور در جبهه در تاریخ هشتم اسفند سال 1362 در عملیات خیبر شربت شهادت را نوشید و آسمانی شد. شهید رضا شجاعی در سن ...
روایت عضو سابق جبهه النصره از جنایات دادگاه تروریست ها
طور که در گذشته (پیش از جنگ) در امنیت و ثبات زندگی می کردیم، آرزو دارم ازدواج کنم و تشکیل خانواده دهم و صاحب فرزند شوم. پیام عضو جداشده از جبهه النصره برای جوانان سوری تسنیم: چه حرفی برای تمام جوانان هم سن وسال خودت دارید؟ دوست دارم سخنی را با جوانان مطرح کنم، به اینکه هرقدر افراد مسلح به شما پول و خودرو و سلاح بدهند و حتی اگر به شما همسر دهند، تمام اینها نمی تواند اینکه کشورت را از دست بدهید، جبران کند. ...
توهین علنی "بهزاد نبوی" به شهید آیت الله دکتر بهشتی!
توده ای با سابقه برای امام خمینی در زندان وقتی امام به گورباچف نامه نوشتند، عمویی را که افسر زمان رزم آرا بود، صدا کردم. کسی که نزدیک 29 سال از عمر 61 ساله خود را در زندان سپری کرده بود. به او گفتم نظرت راجع به این نامه چیست؟ خدا را شاهد می گیرم که پس از این سوال من، چندین دقیقه گریه کرد و مدام به حزب توده لعن می کرد. هفت یا هشت بار لعن فرستاد. پس از آن حرف عجیبی به من که مسئول زندان و ...
سر به نیست کردن فرماندهان عراقی پس ازپذیرش قطعنامه/هزینه 350میلیارد دلاری حزب بعث برای جنگ
نقاط مهمی ازجمله خرمشهر را به دست بیاورد تا با وضع بهتری در مذاکرات حضور داشته باشد، اما موفقیتی به دست نیاورد و نهایتاً جنگ در 29 مرداد 1367 پایان یافت. نزار عبدالکریم الخزرجی فرمانده سپاه یکم و سپاه هفتم ارتش عراق و فرمانده ستاد مشترک ارتش عراق را در زمان 8 سال جنگ با ایران بود. او در سال 1938 (1317 شمسی) در منطقه بعقوبه شهر دیالی، در یک خانواده اهل سنت متولد شد. پدر او از نظامیان عالی ...
صِرف زبان آموزی کسی را مترجم نمی کند
امیدوار است که ثمره اش بزودی منتشر شود. * سرکار خانم نونهالی! قبل از هر سؤالی از دوران کودکی و تأثیری که خانواده در علاقه مندی تان به فرا گرفتن زبان فرانسه داشته بگویید. چهار سال دوران ابتدایی را در مدرسه ماریکا خواندم که مدرسه ای فرانسوی و مختلط بود که از سال پنجم دختران به مدرسه ژاندارک و پسران هم به سن لوئی می رفتند. بی شک پدر و مادرم نقش بسزایی در علاقه مندی ام به این زبان و ...
پیشنهاد همکاری با ذوالفنون و مشکاتیان را رد کردم!
تاثیر خیلی زیادی گذاشته است. از همان زمان بود که به موسیقی علاقه مند شدم، از آن طرف پدرم صدای خوبی داشت و بسیار به موسیقی علاقه مند بود. بعد از آنکه ایل قشقایی، را یک جا نشین کردند، او یک باغ و یک خانهٔ بزرگ در روستایی به نام جای دشت کنارِ شهر فیروزآباد فارس که اکثر موسیقی دانانِ توانمند آنجا زندگی می کردند، بنا کرد و به خیلی از موزیسین های محلی آنجا امکانات می داد و کمکشان می کرد. آن زمان مثل حالا ...
روی خط آفتاب
- پمپ بنزین تازه تاسیس بزرگراه شهید محلاتی بزرگراه امام علی(ع)، بیشتر شب ها تعطیل است و افرادی که از راه های دور به امید اینکه جایگاه عرضه سوخت بنزین فعال است، با تعطیلی جایگاه با مشکل مواجه می شوند و مجبورند به جایگاه های دیگری مراجعه کنند. (18/4) 1511- خودرو، وسیله شخصی و جزو اموال شخصی مردم است و قطعاً حریم خصوصی است. اینکه سرنشینان خودروها باید مسائل شرعی و قانونی را رعایت کنند، بحث جداگانه ...
سردار بی سر در شماره جدید بیسیم چی روایت شد
بردند برای صدام ، عنوان مطلبی است که برای این گفتگو انتخاب شده است. روایت بوسه ای که پدر بر رگ های بریده پسر زد نیز عنوان مطلب دیگری است که اولین لحظات دیدار پدر با پسرش بعد از شهادت را به تصویر کشیده است. پسری که بدون پسر به آغوش خانواده بازگشت. بیسیم چی در این شماره نیز انتشار اسناد شهدا را در دستور کار خود قرار داده و اقدام به منتشر کردن یکی از نامه های شهید رضا رضائیان که برای ...
یک شهید: مثل پرنده پر کشیدم و رفتم به آسمان
، همه آن چه را دیده بودم، عینا بر کاغذ نگاشتم: بنام حضرت دوست صبحگاه روز شنبه، هفتم اسفند ماه سال 1372 هجری شمسی مصادف با پانزدهم رمضان المبارک 1414 هجری قمری و روز ولادت با سعادت امام حسن مجتبی (ع) قبل از ساعت 6 صبح، در عالم خواب، شهید عزیز مصطفی کاظم زاده را که در شب جمعه 22 مهر سال 1361 در جبهه سومار به شهادت رسید، دیدم. در آن دیدار او به بعضی سوالات پاسخ گفت که برای خود من بسیار ...
بهزاد نبوی علناً به شهید بهشتی توهین می کرد/رفسنجانی گفت با ساواک صوری همکاری کن
، عمویی را که افسر زمان رزم آرا بود، صدا کردم. کسی که نزدیک 29 سال از عمر 61 ساله خود را در زندان سپری کرده بود. به او گفتم نظرت راجع به این نامه چیست؟ خدا را شاهد می گیرم که پس از این سوال من، چندین دقیقه گریه کرد و مدام به حزب توده لعن می کرد. هفت یا هشت بار لعن فرستاد. پس از آن حرف عجیبی به من که مسئول زندان و از مسئولان نظام بودم زد. به من گفت که شما نمی فهمید که امام خمینی چه شخصیتی دارد ...
روایت رضا امیرخانی از خط مقدم نبرد با داعش
9- معلمی که منزل ش در مسیر تازه به بشیر است، در می گشاید و با شای ثخین و ثقیل سقایت شان می کند. به گوساله ی کنارِ دیوار اشاره می کند و می گوید: ظهر که بشیر را آزاد کردید، این گوساله را جلو پای تان سر می برم و سفره می اندازم برای تان... 10- قربانی را پیشِ پای قهرمان می کشند، نه پشتِ پا... قربانیِ پشتِ پا، مالِ اموات است... وقتی جنازه از بیت بیرون می رود. 11- 38 قهرمان، باقی می مانند در بشیر. 38 جنازه در بشیر باقی می ماند. جنازه ها بر نمی گردد... نه پیش پای قهرمان قربانی می کنند -که امروز جنازه است- و نه پشتِ پای جنازه ی قهرمان -که جنازه ها باقی می مانند-... گوساله کنار دیوار آرام آرام نشخوار می کند. 12- آفندِ بازپس گیریِ بشیر، شکست می خورد... داعش، بشیر را حفظ می کند. دو سالِ تمام بشیر در اسارت می ماند. و بعدتر خورشید می دمد و اساور من ذهب بسته می شود به مچِ دستِ بانوی تازه ... 13- (رج. به 5) تازه خورماتو ناخواسته وارد عمیق ترین قسمت معادله ی نبرد با داعش شد. برای اولین بار داعش با مقاومت مردمی -و نه مقاومت نظامی و دولتی و حکومتی- روبه رو می شود. تازه که قرار بود فردای تسخیر بشیر، اشغال شود، در حقیقت دو سال مقاومت می کند؛ داعش شکست می خورد. تازه معلوم می شود که شکستِ تازه، یعنی از دست رفتن محورِ شمال به جنوب عراق... یعنی قطع ارتباطِ زمینیِ سلیمانیه و محورِ کرکوک به بغداد... همین ام روز خط مقاومت تازه ، آخرین خطِ عقیدتی قبل از مرز ایران است. حالا حاج زکی، میزبانِ ما، که زنده گیِ عادی داشت در تازه، شده است سردارِ فوجِ قائم... فوجی که فوج می زاید و افواج ش لواء می زایند... گردانی که تیپ می سازد. 14- (رج. به 6) جنگ تغییر کرده است. پدری برای مان می گفت که فرزندش را در حمله ی اول از دست داده بود. پیش از شهادت، پسر دمِ سحر زنگ زده بود که پدر از من راضی هستی... حلال اله بنی. من قوتاردیم و قبل از جواب پدر تماس قطع شده بود. تلفن هم راه یعنی تغییر جنگ... قسمتی ش این زیبایی را رقم می زند... اما همین پدر شروع کرد به گریستن و برای مان گفت که شب های بعد دوباره شماره ی پسرم بر صفحه ظاهر شد... هم رزمان ش به شهادت ش شهادت داده بودند اما جنازه برنگشته بود... شگفت زده شتابان گوشی را برداشتم... صدایی گفت: پسرت روی گردن ش خال داشت؟ گفتم بله بله... زهرخند زد. گفت هم الان سگان جنازه ی پسرت را پیشِ روی من به دندان کشیده اند مجوس... قسمتی از همان تغییر هم این زشتی را تصویر می کند. 15- برای بسیاری از اهالیِ تازه ، سه قصه هست... قصه ی اول، فرار 80 میلادی... قصه ی دوم فرارِ 90 میلادی و قصه ی سوم، مقاومت از 2003 میلادی به بعد... در قصه ی اول صدام جوانانِ شیعه را چنان قلع و قمع کرد که بسیاری شان به ایران گریختند. در قصه ی دوم، وقتی انتفاضه ی اول شیعیان آغاز شد، همان جوانان با تجربه ی بدر به وطن برگشتند برای مبارزه... در خطِ تازه، ارتش صدام را عقب راندند و جنگ به نظر در شمال عراق پایان یافته بود و پیروزی به دست آمده بود که امریکای بوش، تحریمِ پرواز ممنوع را برداشت تا صدام، از پشت، تازه ای ها را و مبارزان را در همه ی جای عراق دور بزند و پابرجا بماند... قصه ی سوم نیز هم چه بازیِ دهشت ناکی را به خود دیده است و می بیند و خواهد دید... تنها بازی گر قصه ی سوم که نقش عوض می کند، امریکا است و رژیم اشغال گر قدس. او به طرفِ ضعیف تر کمک می کند تا جنگ ادامه پیدا کند؛ هر که باشد... حالا که داعش طرفِ ضعیف است، قطعا بیش تر کمک می کند. 16-از خاطراتِ شهید باقری آموخته بودم که در جنگ، بازی سناریو را پیش بکشم و از هر کسی راجع به سناریوهای تخیلی ش بپرسم. در اهالی تازه، از نظامی ها و سیاسی ها، از همه پرسیدم... بازی به راحتی تمام نمی شود. باتجربه هایی که سه بار بازی مبارزه را تا ته رفته اند، می گفتند، بازی گرانِ غریبه، نقشِ بیش تری دارند. (رج. به 14) 17- (رج. به 1) پشتِ خط، همان جا که با دیددرشب چشم می انداختیم، داعشی ها، غریبه نبودند. غریبه ها رفته بودند. مانده ها، همان اهالی بودند که جلو پای داعش گاو سر بریده بودند و حالا گیر افتاده بودند پشتِ رویای پیروزی... جنگ به جنگِ محلی، به جنگِ قومی، به جنگِ فرقه ای نزدیک شده است... باید هراسید. 18- در میانه ی همین جنگ، به سوریه رفتم در سال 93. گفتند که فارسی آموزان سه برابر شده اند. سوری ها با خود می گویند حتما ایرانی ها برای بعدِ جنگ برنامه دارند... در دل م دعا می کردم که از بوسنی چیزی نشنیده باشند. 19- (رج. به 18) ده سال پیش سفری رفتم به ترکمنستان. در جاده، قسمت هایی که پیمان کارانِ ترک ساخته بودند، تابلوهای بزرگی بود که مدارس اهداییِ ترکیه را نشان می داد. جایی ایستادم و پرس و جو کردم. دریافتم که در دوره ی جاده سازی مهندسان ترک نیاز به قرارگاه دارند و برای شان کانکسِ اقامتیِ موقت می آورند. بعد از اتمامِ کار، این کانکس ها می شوند مدارسِ اهدایی دولتِ ترکیه. به این بهانه برای شان به خطِ لاتین کتابِ ترکی می آورند و معلمِ اهلِ ترکیه و... ما نیز، سد ساخته بودیم و جاده و پل و... کانکس های ما را در به ترین حالت محلی ها طویله کرده بودند... 20- (رج. به 19) مسوولی دارد منطقه در کرکوک... حالا که همه چیز را به او سپرده اند، او باید به فکر کانکس ها باشد؛ به فکر بعدترها... اما فکرش مشغول چیزِ دیگری است. به این فکر می کند که اگر یک فوج، با کمکِ مردمی تجهیز شدند و با فروش طلای زنان، مردان شان کلاشینکف خریدند و مهمان شان هم با تاکسیِ شخصی از کربلا و بغداد آمد دیدن شان، پس او چه کاره حسن می شود و کجا باید مسوولیت ش را به رخ بکشد؟ او اگر بخت یار باشد -که هست- باید رازِ بقا بیش تر ببیند تا ...
من، داود رشیدی بچه خیابان ری کوچه آبشار...
های داودی و بی بی چلچله فیلم هایی بود که همان یکی دو سال بعد از انقلاب ساخته شد و من در آنها نقش داشتم. در همان سال ها بود که فیلم شیلات را به کارگردانی رضا میرلوحی بازی کردم، در فیلم نقش خوجه ممد را بازی می کردم و به نظر من فیلم بسیار خوبی بود. شما در تلویزیون هم کارهای زیادی کردید؟ کار من در تلویزیون به دعوت آقای قطبی آغاز شد. البته من در آن زمان با عنوان مدیریتی کار را آغاز ...
محل شکایت از کودک آزاری کجاست؟
...، دست دختر کوچکش را از دست برادر در می آورد و با خود بالا می برد تا جوجه اردک را به آپارتمانشان ببرند. خانم همسایه به برادرش می گوید: منتظر باش تا لباس های آوین را هم عوض کنم و بیایم. این سو دخترها (مرجان و دوستانش) زیراندازی پهن می کنند و شروع می کنند با موبایل هایشان بازی کنند و به هم عکس نشان بدهند. پدر مرجان که از بالا می بیند دخترش به حیاط رسیده، خیالش راحت می شود. دخترها مشغول ...
دیپلمات ربوده شده قمی در لبنان کیست؟+تصاویر
به ما و خانواده آن 4 دیپلمات حرمت گذاشت و حتی برای تشییع جنازه پدر آمد و هیاتی را برای پیگیری حاج احمد تعیین کرد دولت آقای احمدی نژاد بود و بعد از آن که دیگر هیچ! وی ادامه می دهد: دولت آقای روحانی که الحمدلله رب العالمین! هیچی! هیچی! میگم من با وزیر دفاع ایشان خودم تلفنی صحبت کردم... هیچی! گمشده شهر قم کیست؟ محمد تقی رستگار مقدم در بهمن ماه سال 1338 در شهر قم و در ...
از تحصیل تا بازار کار
تمام تواناییم را به کار گرفتم. بعد از آن چند بار سفارش دوخت سیسمونی گرفتم و به پیشنهاد پدرم کارم را فقط به دوخت سیسمونی متمرکز کردم و به چند مغازه در شهر فروختم.یک سال همین طور گذشت تا این که 2 نفر را در کنار خودم مشغول به کار کردم به همین ترتیب در طول 5 سال کارگاه تولید لباس کودک و دوخت سیسمونی راه انداختم. حالا کارگاهمان 7 نفر خیاط دارد. ...
همه در یک کشتی نشسته ایم، هنر ما باید در جذب باشد
سنگی در جلوی راه قرار دارد و یا در آینده باعث سد راه می شود، نتواند مانع شود نه اینکه با پتک آن را برداریم. وزیر بهداشت ضمن حساس دانستن حوزه خبررسانی به ویژه در حوزه سلامت، یادآور شد: شرایط امروز خبررسانی با پنج سال قبل و حتی سه سال قبل، کاملا متفاوت است و اخبار به صورت لحظه ای و ثانیه ای مخابره می شود و مانند سیانور خوردن، در ثانیه تاثیر می گذارد و حتما دانشگاه ها و روابط عمومی باید با ...
برنامه ستارگان پرفروغ منطقه 10 با تجلیل از خانواده شهید صدآبادی برگزار شد
که نشان از نجابت، متانت و مهربانی شهید علی قاسمی دارد. شهید بسیجی علی قاسمی صدرآبادی متولد هفتم اردیبهشت ماه 1344 است که به عنوان رزمنده بسیجی از مسجد امام حسین (ع) در منطقه 10 تهران عازم جبهه شد و در هفتم مهرماه 1361 در عملیات مسلم بن عقیل به درجه رفیع شهادت نایل می شود. ویژه برنامه "ستارگان پر فروغ " به منظورگرامیداشت یاد وخاطره شهدای والامقام و پاسداشت آرمان های اصیل ...