سایر منابع:
سایر خبرها
همان یک مشت خاک را با خود به سوغات آورد/ پایان بی قراری ها پس از 31 سال
یا به خانواده هایی که نفت نداشتند، کمک می کرد، زندگی پدرش را علی اکبر می چرخاند، آن موقع ماهی 5000 تومان حقوق می گرفت، 2000 تومان به پدر و مادرش کمک می کرد، همیشه می گفت: چه من زنده باشم چه نباشم وظیفه ات است ماهی 2000 تومان را به پدر و مادرم بدهی، بعد از شهادت علی اکبر، پدرش از بس اکبر اکبر گفت که دو سال بعد به او پیوست. * برای یتیم های برادرش پدری می کرد وقتی برادرش عباس ...
دخترم سراغ پدرش را از ستاره ها می گیرد
جمعیت زیاد است. این همه مشتاق رفتن شبیه یک معجزه بود. وقتی برگشتیم خانه، حال و هوایم عوض شده بود. با دیدن جمعیت بیشتر ترسیده بودم تا اینکه دلگرم شوم. وقتی دوباره فراخوان زدند، نگذاشتم آقا مصطفی برود. حتی یکبار رگ دستم را زدم تا درگیر بیمارستان شود و نرود. اما او دست بردار نبود. دوست داشت برود و گفتم حداقل یکبار برو آرزو به دل نمانی اما در همین اعزام اول بعد از سه ماه به شهادت رسید. همسرم 30 بهمن 94 ...
این جانباز را شناسایی کنید!
. فردا دیدم همه آمدند. از خانواده و فامیل همه با یک اتوبوس آمدند. سینه من هم خیلی درد داشت ولی خواهرم که نمی دانست، خودش را انداخته بود روی سینه من و گریه می کرد. من هم جرأت نداشتم به او بگویم که نکن! تحمل کردم و چیزی نگفتم. گفتم بگذار متوجه نشوند که حال من خیلی خوب نیست! فاش نیوز: آن موقع شما هنوز نمی دانستیدکه قطع نخاعی شده اید، یا اطرافیان شما؟ - نه من نه هیچ کس ...
نقشه شوم زن و دخترش برای قتل شوهر در یوسف آباد تهران + عکس
روز گذشته پرده از راز پدرکشی خواهرش برداشت و گفت: پدرم مردی عصبانی و پرخاشگر بود و همیشه مادر و خواهرم را کتک می زد و زندگی را برای آنها سخت کرده بود تا اینکه متوجه شدم آنها برای رهایی از اذیت های پدرم تصمیم به گرفته اند. خواهرم زمانیکه پدرم خواب بود با اسلحه بادی او را در برابر مادرم به قتل رساند و من قصد داشتم با این داستانسرایی ها ماجرای مرگ پدرم را نشان دهم و تا روشن شدن پرونده در بمانم ...
فرزندی در قامت لباس پدر شهیدش/کوتاه قامت اما بلند همت
سید حسن آدینه فرزند شهید را پیش رو دارید. آقای آدینه حکایت عکس شما با لباس پاسداری و آرپی جی در دستتان چیست؟ این عکس در راهپیمایی 22 بهمن سال 1363 یعنی یک سال بعد از شهادت پدرم در شهرستان پهنه زرین آباد گرفته شد. مادرم خیاطی می کرد و با لباس های به یادگار مانده از پدر برای من یک لباس پاسداری دوخت و آماده کرد. من هم همیشه آن را می پوشیدم و به آن افتخار می کردم. ...
پدرم استاد فرشچیان را نابغه می دانست/ رتبۀ اصلی را خدا به بنده اش میدهد
می آیند و یکسری چیزها را قاطی می کنند! اینکه هنر نشد! یادم هست که من روی گل و مرغی سه سال کار می کردم و یک روز برادر بزرگم که خدابیامرزدش به من گفت "خواهر داری چشمت را کور می کنی، بجای اینکار اگر60 تابلو بسازی پول بهتری بدستت می آید"، من گفتم "آقا داداش من آن 60 تابلو و آنطور کار کردن را دوست ندارم". یادم هست مهندسی بود با نام بختیار که به خانه ما می آمد و دو یا سه کار از من گرفت و به لندن برد ...
سه ضلع مثلث عشق در کنار هم، پدر، مادر، شهید ...
پدرش عمری تعزیه خوان بود و تعزیه امام حسین را می خواند اما روز عاشورا لحظه ی شهادت علی اکبر را هیچ وقت نتوانست بخواند تا به این جا می رسد دو زانویش سست و اشک در چشمانش حلقه می زند و به زمین می افتاد و می گفت پسرم خوب میفهمم که بر حسین چه گذشت آری مهدی صابری فرزند باقر از اصفهان را می گویم. واما دهمین شهیدی که این روزها بازگشته است از سفری 30 ساله گل سرسبد خانواده ایست قبل از او هفت فرزند ...
امام رضا (ع) راهگشای تمام سختی هایم بوده/ خوشحالی امام خامنه ای بزرگ ترین افتخارم است
دریغ نمی کنم چون اگر می خواهیم در خانه ای فرزند به سمت و سوی قرآن برود باید پدر روزی چند آیه قرآن بخواند حتی به فرزند 2 ساله خود آموخته ام وقتی قرآن را می بینی باید آن را بوسیده و بر چشمانت بکشی تا از همین کودکی بداند قرآن چقدر عظمت دارد. تسنیم: از خاطره دیدار خود با مقام معظم رهبری بگویید. یکی از بهترین خاطرات من دیدار با مقام معظم رهبری بود و ایشان در این دیدار که در روز اول ماه مبارک ...
پایان چشم انتظاری
ذهنم گفتم ای کاش پس از 31 سال اسم رسول هم در این لیست بود؛ وقتی اسامی را خواندم دیدم در بین اسامی نوشته رسول محمدی فشارکی، فرزند حسین. خیلی به وجد آمدم که پیکر پاک رسول پیدا شد. ای کاش پدر و مادر رسول زنده بودند و این روز را می دیدند. همان لحظه تمام خاطرات من با رسول زنده شد. وقتی به وی گفتیم روزتشییع جنازه به دوست شهیدت چه می گویی؟ گفت: خوش به حال تو که رفتی و بدا به حال ما که ماندیم. ...
وصیت برای دفن در پارک خورشید
برگزار می کردند. به هر حال یک روز شهید جهانی برادرم را در حال میوه خریدن می بیند و می پرسد: چرا اینهمه میوه میخری؟ برادرم می گوید: برای خواهرم خواستگار آمده است. اینجاست که شهید جهانی متوجه می شود من در سن ازدواج هستم و با آنکه آن زمان 20 سال بیشتر نداشت، به مادرش می گوید من دختر خانواده خلقی را می خواهم. هر چه مادرش می گوید تو هنوز به سربازی نرفتی و کار مناسبی نداری، شهید جهانی در جواب مادرش می ...
آخرین وداع آملی ها با سردار آویش پس از 31 سال چشم انتظاری
به گزارش خبرگزاری تسنیم از آمل، شهید علی اکبر آویش در سال 1337 در روستای ترا از ییلاقات منطقه امیری بخش لاریجان آمل در یک خانواده ساده و مذهبی چشم بدنیا گشود.از همان نوجوانی به دلیل توجه به خانواده و کمک حال پدر و مادر با شاگردی در مغازه ها نان آور خانه شد. در کنار کسب و کار، درس را کنار نگذاشت و با تلاش و اشتیاق مقاطع تحصیلی را پشت سر می گذاشت تا اینکه به دوران سربازی رسید اما پس از ...
اشک های سوزناک پدر و مادر آتنا در غم فراق فرزند
ادامه داد. از سوی دیگر مادر آتنا تصور می کرد که دخترش نزد پدرش است و همین باعث شد که تا چند ساعت بعد کسی متوجه ناپدید شدن دختربچه نشود. عصر آن روز وقتی مرد دستفروش بساطش را جمع کرد و راهی خانه شد، معلوم شد که آتنا گم شده و کسی از او خبر ندارد. دادستان پارس آباد می گوید: متأسفانه خانواده دختربچه دیر متوجه گم شدن او شدند.آنها بعد از جست وجوی بسیار، وقتی ردی از او پیدا نکردند ماجرا را به ...
پای روایت های مردی که پیکر برادرش را بی سر برایش آوردند
. شجاع ونترس. با اینکه می دیدند رفقایشان شهید می شوند و جانباز، اما دوباره می رفتند. عکس دیگری کنار عکس آقا رضا دیده می شد که شهید دوم خانواده بود: علیرضا رضائیان، برادر کوچک حاج محسن که 23 اسفند سال 64 در عملیات بدر شهید می شود. علیرضا که پسری آرام وساکت است، بعد از برادر راهش را ادامه داد و درست در 19 سالگی شهید می شود؛ همان سنی که رضا شهید شد. این بار پدر شهید 11 سال منتظر برگشتن جسد پسرش می شود ...
از شاگرد اولی در مدرسه تا زندگی در میان زباله ها
خانواده گرم و صمیمی، با آن پدر مهربان که هیچوقت سرش داد نمی کشید و تنبیهش نمی کرد. واقعا چه شده بود. دنبالش به راه افتادم و با گام های سریعم، چند دقیقه بعد، دوش به دوشش بودم. آرام گفتم مازیار، منم مجید. نگو منو نشناختی.. می دونم شناختی. بگو خودتی. تو هر جور باشی، قبولت دارم. فقط بگو خودتی. بگو مازیاری. بگو ... در حالی که یک پایش را روی زمین می کشید و به نظر می آمد ...
“پرستوها” به “آشیانه” بازگشتند؛ پایان فراغ 33 ساله 3 شهید دفاع مقدس/ بغض چندین ساله شکسته شد
عزاداری و درد و دل های 33ساله ای که امروز سر باز کرده اند به سراغ خانواده شهدا رفتم تا کمی از شهیدشان و چشم انتظاری سی و چند ساله شان بگویند ... روزی زنگ می زنم و می گویم کجا هستم خواهر شهید مجید پیاده امرقان فرزند رمضان که در زمان شهادت 18 سال بیشتر نداشته است در حالی که چشمانش پر از اشک است و صدای درد و دلش با برادر شهیدش هر از گاهی به گوش می رسد نخستین نفری است که مرا با ...
شروع نشانه های بارداری، مادر شدن
از مردها برای از بین بردن استرس به غذا خوردن روی می آورند. تحرک بدنی تان را بیشتر کنید. این مثل سوپاپ اطمینانی برای حل مشکلات روانی شماست. در باره نگرانی های تان حرف بزنید. مراقب مصرف الکل باشید. 3. نوسانات خلقی امکان ندارد وقتی که شریک زندگی تان مثل دکتر جکیل و مستر هاید چند بار در روز ( مخصوصاً بین هفته ششم تا دهم) اخلاقش تغییر می کند و مثل توپ پینگ پنگ بین حالاتی از شادی و غم ...
همسر شهیدی که به تازگی فرزندش را از دست داده
احمد آقا پیش خودم می گفتم این بچه زود زبان باز کرد تا حسرت بابا شنیدن روی دل پدرش نماند. اسم حسین را به خاطر علاقه پدر شهیدش به حضرت اباعبدالله(ع) رویش گذاشتید؟ بله دقیقاً همینطور است. قرارگذاشته بودیم اگر بچه مان پسر باشد اسمش را حسین بگذاریم و اگر دختر شد نام زینب را برایش انتخاب کنیم. پسرمان درست روز نیمه شعبان سال 89 متولد شد. هر کسی ملاقات می آمد می گفت چرا اسم مهدی را برایش ...
خسرو شکیبایی؛ بازیگری تماشایی با صدایی جادویی
اتفاقا خسرو شکیبایی بود. پدرم هرگز یاوه گویی نمی کرد اگر می گفت مخلصم یا کمترینم، چنین اعتقادی داشت. خودزنی نمی کرد، به توانایی خودش واقف بود. گفتند کسی شیطنت کرده و سهراب خوانده بعد از شاملو، سهراب و فروغ بدون هر تقدم و تاخری در رتبه بعدی بودند. پس خیلی سال پیش سراغ سهراب رفت و صدای پای آب را ضبط کرد اما نخراشیده و ناپاک بود و کیفیت و موسیقی درخوری نداشت. با این همه، نسخه بی کیفیت ...
اشک های سوزناک پدر و مادر آتنا در غم فراق فرزند + فیلم
ادامه داد. از سوی دیگر مادر آتنا تصور می کرد که دخترش نزد پدرش است و همین باعث شد که تا چند ساعت بعد کسی متوجه ناپدید شدن دختربچه نشود. عصر آن روز وقتی مرد دستفروش بساطش را جمع کرد و راهی خانه شد، معلوم شد که آتنا گم شده و کسی از او خبر ندارد. دادستان پارس آباد می گوید: متأسفانه خانواده دختربچه دیر متوجه گم شدن او شدند.آنها بعد از جست وجوی بسیار، وقتی ردی از او پیدا نکردند ماجرا را به ...
ناپدری شیطان پرست بیش از 70 بار به کودک 7 ساله تجاوز کرد
. انگار نه انگار که دختری هفت ساله است و پر از انرژی. همسالانش یک جا بند نمی شوند اما کیمیا نه تنها حرف نمی زند و بازی نمی کند بلکه با عروسک سفید رنگش هم قهر کرده. کنارش می نشینم. ملحفه عروسکی اش را روی صورتش می کشد و می گوید با همه قهرم... مدد کارش با دیدن این حرکت به کیمیا می گوید: سعی کن بخوابی عزیزم. ما چند دقیقه بعد برمی گردیم. اتاق خلوت و آرام کیمیا را ترک می کنیم تا برای چند لحظه پای صحبت و درددل ...
از تخیل تا واقعیت
...، آهسته گفتم آخیش... و با حسی پیروزمندانه به دوستم نگاه کردم که یعنی دیدی ذات واقعیشو رو کرد؟ اما دوستم دیگر حواسش به من نبود، تازه داشت با مینا احساس همذات پنداری می کرد. زنی که مثل اغلب زن ها چند صباح اول آشنایی را در خواب ناز فرورفته و حالا به زور واقعیت باید بیدارشود، باید بپذیرد که این یکی هم فرقی با شوهر سابقش ندارد ،فقط شاید بسته بندی اش شیک تر بوده وگرنه داخلش یک جنس تکراری و تغییرناپذیر ...
تولد نوزاد جدید، فرزند بزرگتر را دریابید!
دادن کنیم. ورود فرزند جدید به خانواده برای این که فرزند ارشدتان تصور نکند به او توجهی ندارید، حتما خودتان را موظف کنید زمان مشخصی را به او اختصاص دهید. در این مدت با او بازی کنید، قربان و صدقه اش بروید، درد دل کنید، خوراکی محبوبش را برایش حاضر کنید و او را به گردش ببرید. بهتر است این زمان را هنگامی انتخاب کنید که نوزادتان خواب است و کاری برای او انجام نمیدهید یا این که او ...
پیشنهاد همکاری با ذوالفنون و مشکاتیان را رد کردم!
تاثیر خیلی زیادی گذاشته است. از همان زمان بود که به موسیقی علاقه مند شدم، از آن طرف پدرم صدای خوبی داشت و بسیار به موسیقی علاقه مند بود. بعد از آنکه ایل قشقایی، را یک جا نشین کردند، او یک باغ و یک خانهٔ بزرگ در روستایی به نام جای دشت کنارِ شهر فیروزآباد فارس که اکثر موسیقی دانانِ توانمند آنجا زندگی می کردند، بنا کرد و به خیلی از موزیسین های محلی آنجا امکانات می داد و کمکشان می کرد. آن زمان مثل حالا ...
فرزند آیت الله جنتی در نجاری اش/ وانتم را دزدیدند، هنوز پیدا نشده + عکس
که هنوز هم برایم تلخ است. چند تا بچه دارید؟ یک پسر و پنج تا دختر. پسرم قم طلبه است و سه تا از دخترهایم هم ازدواج کرده اند و دو تا هم در خانه هستند. دامادها چه کاره هستند؟ هر سه تاشون مهندس هستند. یکیشون مهندس پلی اکریل است. دو تای دیگر هم مهندس کارخانه های دیگر هستند. آخریم باری که همه اهل خانواده اعم از پدر و برادرهاتون دور هم جمع شدید کی ...
شهر به احترامتان، تمام قد ایستاد
روی تریلی حرکت را آغاز کردیم چه صبحی بود چهار روز است با شهداییم چهار روز است همنشین شهداییم آنقدر باصفاست که حاضر نیستم با هیچ چیزی عوض کنم، امروز صبح یکی از خادمان را دیدم که اشک میریخت ومیگریست گفتم چرا گریه میکنی گفت: عزا گرفته ام که وقتی این کاروان تمام شد چه خاکی بر سرم کنم که دیگر باید بی شهدا زیست کنم این چند روزه قشنگترین روزهای زندگی من بود. ...
مزاری که حسینیه شد
را به من داد. همان طور که گفتم، سید زیرزمین خانه خود را به حسینیه تبدیل کرده بود و وقتی علت را از او می پرسیدیم می گفت که در اینجا آرام می گیرم. هر گاه بخواهم بخوابم یا درس بخوانم به اینجا می آیم. بعد از شهادت سید، دومین فرزندش را دیدم که گفت، شبی که قرار بود پدرم را دفن کنیم، خواب دیدم که پدرم می گوید جایش خوب است و حضرت زهرا(س) را دیده است که به او گفته، مزارت را حسینیه می کنیم. با شنیدن این خواب به یاد حسینیه زیرزمین سید افتادم. حسینیه جایی بود که ایشان در آنجا آرام می گرفت. / ایکنا ...
خانه دوست همین جاست
نیازمندان برایش اولویت داشت به طوری که با وجود تنگدستی خودمان، پنجشنبه شب ها و گاهی هم دوشنبه شب ها غذا می پخت و وقتی اهالی روستا به خواب می رفتند و همه جا را سکوت فرا می گرفت، به همراه پدرم غذاها را به خانه نیازمندان روستا می بردند. مهندس محمدرضا جوادی با مرور روزگاران دور ادامه داد: زندگی ساده و بی پیرایه آن روزها باعث شد تا من و خواهر و برادرهایم فقر را با تمام وجود لمس کنیم و در عین ...
روایتی از زندگی حسن آقا که گمنام بود و شهیدی که تنها یک پیراهن از او به ایران آمد
اگر می خواهی ازدواج کنی دیگر نباید به جبهه بروی که او قول داد اما بعد از ازدواج به جبهه رفت و جانباز شد زیرا رضا هرکاری می خواست بکند کسی نمی توانست جلویش را بگیرد. مادر شهید مفقودالاثر یعقوبی در خصوص یادبود شهید محمدرضا یعقوبی نیز گفت: همسر رضا چون در رشت زندگی میکرد میگفت قبر رضا در رشت باشد که من گفتم هرچیز وصیت رضا باشد قبول است که یک روز قبل تعیین قطعی قبر شهید در خواب دیدم که در ...
از حضرت صادق مگر فرزند پیغمبر نبود تا خیزکه مرغ سحر سرود سراید همچو من اندر مدیح جعفر صادق
...؛ امام جعفر صادق (ع) یکی از امامان تاثیر گذار هستند که در وصف ایشان اشعار زیادی را سروده اند. امام صادق (ع) در روز 17 ربیع الاول سال 83 هجری قمری در مدینه چشم به جهان گشودند؛ پدر گرامی آن حضرت امام محمد باقر (ع) و مادر ارجمندشان ام فروه، دختر قاسم بن محمد بن ابی بکر است؛ نام شریفش جعفر و لقب معروفش صادق و کنیه اش ابوعبدالله است؛ شهادت آن حضرت در 25 شوال سال 148 هجری قمری، در 65 سالگی ...
از بوانات تا بهارستان
قرار داد. کم کم توان اقتصادی خانواده کمتر و کمتر می شد. آن زمان من کلاس اول راهنمایی را می گذراندم. زندگی ما روزبه روز سخت تر می شد، به خصوص که بیماری پدر شدت می گرفت و همه ما روزهایی پر از التهاب را تجربه می کردیم. من هر روز کیلومترها پای پیاده برای رفتن به منطقه زراعی که دورتر از روستا بود راه می رفتم و در هر قدم به آینده فکر می کردم؛ به بیماری پدر، رنج مادر و شرایط اقتصادی سخت خواهر و برادرهایم ...