سایر منابع:
سایر خبرها
زنی که با 23 ضربه چاقو به قتل رسید
منزل پدرم بود، حدود ساعت 11 شب نسرین به محل قرار آمد تا به دیدن رمال برویم اما زمانیکه متوجه شد فریب خورده از دست من بسیار عصبانی شد و گفت ماجرا را به همسرم می گوید، آن زمان به شدت ترسیده بودم و با چاقویی که در دستم بود چندین ضربه به نسرین زده و سپس پس از سرقت وسایلش از آنجا گریختم. کامران پس از اعتراف به قتل نسرین با دستور بازپرس امور جنایی تهران بازداشت و روانه زندان شد تا اینکه پیش ...
شب سیاه چریک های سیاهکل
نبود ولی با هم هنوز رابطه داشتیم و بیشتر همدیگر را در زمین والیبال می دیدیم. چند روز قبل از دستگیری اش او را در خیابان دیدم و گفتم شب جمعه می آیم خانه ات. غروب دوشنبه همان هفته صاحبخانه ایرج پیغامش را در بانک به من رساند که اگر می شود شب پنج شنبه به خانه اش بروم. من هم همین کار را کردم و ساعتی از شب پنج شنبه نگذشته بود که به سراغش رفتم. صاحبخانه انگار که منتظر ایرج باشد مرا با او اشتباه گرفت و ...
حقایقی درباره علی حاتمی به بهانه سالروز تولد
خیلی های دیگر همه حذف شده اند و اصلا گرفته نشدند و ارتباط ها گسسته شده. امینه اقدس حذف شد مثلا امینه اقدس به عنوان ارتباط دهنده همه قسمت ها تا مقدار زیادی حذف شد و او در قصه اول قرار است دختر خوشنویس باشد و بعد قرار شد خواهر سید مرتضی بشود اما در نسخه آخر همه اینها باز شدند و شکل کار به دانه های تسبیح بدل شدند که می شد آنها را دانه دانه کرد یا با نخی به هم آویخت و یک تسبیح از ...
مردم تعارف ندارند، سریال خوب نباشد نمی بینند!
کانال را تغییر می دهد. اما خوشبختانه من که تا به امروز بازخورد منفی از این سریال نگرفتم. با وجود اینکه قرار بود سریال در نوروز پخش شود و آن هم در شبکه ای که مخاطبان خودش را دارد. به هر حال مخاطبان شبکه های دیگر شاید بیشتر از شبکه 5 باشد. آن هم با زمان پخشی که این سریال دارد. ساعت 7 شب هنوز خیلی ها از سر کار به خانه نیامده اند. با این حال من چه در فضای مجازی و چه در مکان های مختلف بازخورد های خوب ...
منشور کارآمدی اورژانس اجتماعی کدر است
...> بودجه و نیروی انسانی، مشکلات غیر قابل حل ایران البته رقم های ایده آل ممکن است کمتر از اینها باشد اما باید در نظر داشته باشیم که موضوع فوریت های اجتماعی، اگر چه توسط سازمان بهزیستی کاملا به رسمیت شناخته می شود، اما هنوز به عنوان یک برنامه ی ضروری و دائمی برای مسؤولان سایر حوزه های اجتماعی کشور و از جمله مجلس پذیرفته نشده و به همین خاطر، این نهاد در حال حاضر، رقم بودجه ای مناسبی ندارد. بیشتر ...
اول مهر ، رویای تعبیر نشده کودکان افغان
و هرسال آواره تر از سال قبل. کشور ما کشور نیست که اگر بود ما اینجا آواره نبودیم. بچه اول بودم و تا کلاس ششم نتونستم بیشتر درس بخونم. بعد ازدواج کردم و با دو تا بچه کوچیک اومدیم اینجا. روزی زمین و آسمان لرزیده و حال و آینده زنان کابل را در هم گره زده است. گرهی که غم و حسرت آفریده و می شود در چشم زنان کابل خشم اش را دید. اگر درس می خوندم شاید الان مجبور نبودم که خونه های مردم رو تی بکشم و ...
کتاب - خیابان تبریز - رونمایی شد
به چه کسانی بدهکار هستند. ایشان نظم و دقت زیادی در کار داشتند. شهروش افزود: من قبل از انقلاب بیماری داشتم و مدتی در خانه بستری بودم و شهید چگینی به منزل ما می آمدند و به من درس می دادند برای اینکه از درسم عقب نمانم. سر وقت می آمدند و سر وقت هم نمازشان را می خواندند. در مورد لباس و تیپ ایشان هم بسیار منظم بودند و بعد از انقلاب هم وارد سپاه شدند و به خاطر فعالیت گستره شان توسط منافقین ...
یک تنه مقابل 15 سازمان
این طور باشد وگرنه وارد این کار نمی شدم، اما چون آدم مصمصمی هستم تا آخر راه را رفتم و بعد از شش و نیم سال، سرانجام خردادماه امسال موفق شدم آخرین مجوز را که به تغییر کاربری مربوط می شد دریافت کنم. به گفته ی دلیری، طرح دهکده گردشگری سلامت طرقبه اکنون در مرحله ی زیرساخت سازی است و پروژه شروع شده و قرار است، طرح با تمرکز بر اصلاح زندگی مردم و رواج زندگی سالم، راه اندازی شود. عضو ...
وزیر پیشنهادی تعاون، کار و رفاه اجتماعی در دولت دوازدهم با دغدغه مطالعه فساد و راهبردهای مقابله با آن
...، اما متاسفانه او فوت کرد. ربیعی در خصوص فوت فرزندش نیز اظهار کرد: او 21 روز در بیمارستان بر اثر تصادف در کما بود و بعد فوت کرد. وزیر کار اضافه کرد: بعد از گذشت یکسال از این حادثه راننده ای که با فرزندم برخورد کرده بود خود را به کلانتری معرفی کرد و دادگاهی شد که من با بخشیدن او،مانع از به زندان رفتنش شدم. به گزارش میزان، ربیعی خاطر نشان کرد: با توجه به ...
خاک ریختن لودر بعثی ها روی گروه 17 نفره هفت اشهد!
سیصد و چهارده رزمنده، فقط هفده نفر باقی ماند. دشمن مستقیم بچه ها را با گلوله کالیبر 50 هدف قرار می داد. فاش نیوز - چند ساعت در محاصره بودید؟ - حدود 27 ساعت؛ که بعد از این ساعات، هفده نفرمان که همه زخمی شده بودیم، به دست دشمن اسیر شدیم. خودم ساعت سه بامداد دچار موج انفجار شدم و تا ساعت چهار و نیم صبح بیهوش بودم. اصلاً توان حرکت نداشتم. با این حال بچه ها تا ساعت یازده ظهر با ...
مرگ تلخ جوان آبادانی در تصادف
به گزارش گروه در پی اعلام مرکز تلفنی 110 به کلانتری 11 ولیعصر آبادان در ساعت 12:45 دقیقه شب گذشته مبنی بر وقوع یک در نزدیکی ایستگاه 12 قدس بلافاصله مأموران گشت کلانتری 11 ولیعصر جهت صحت سقم موضوع به محل رفتند، که در محل وقوع تصادف مشاهده کردند که یک موتورسیکلت با سه سرنشین واژگون شد که راننده موتورسیکلت به دلیل شدت جراحات در دم جان باختند و دو تن دیگر از سرنشینان موتور بشدت زخمی شدند که بلافاصله ...
آواز خواندن مهمان خندوانه در اتاق عمل
مسعود صابری که علاوه بر طبابت خوانندگی هم می کند، پیرامون خوانندگی خود گفت: دو پدربزرگ من صدای خوبی داشتند و یک هزارم آن به من به ارث رسید همچنین من در مدرسه علوی تحصیل کردم که در آنجا با دانش آموزان قرآن کار می کردند و به این ترتیب من قاری قرآن شدم و به مرور به سمت موسیقی رفتم. در آن سال ها محمد اصفهانی خواننده موسیقی پاپ هم در مدرسه ما درس می خواندند. جوان پیرامون اینکه آیا وی در حمام ...
نمی دانم کجای زمینم
رسد مدت کوتاهی باشد، رها شده است. دانستم که پس از پنجاه سال پیمودن طریق پرمخاطره خداوند، در خلوت و سفر و گرسنگی و ریاضت و مجاهدت، به عزلتگاهی رسیده ام، سزاوار پیمانی که به عنوان قطب بسته ام. وقتی نیروهای اعلی علیین با من پیمان بستند، در خواب بودم. یک شب پیش از آنکه از ملطیه بیرون بیایم، مرا سوی خود کشید و آویزان در هوا به اندازه یک وجب از بسترم بالاتر رفتم، با اراده عزیز جبار برده می شدم ...
دیالوگ های به یادماندنی مرحوم علی حاتمی در سالروز تولدش
ها سر کار پدرهایشان می رفتند. آنجا با حروف آشنا شدم و از آنجا کلام برایم اهمیت پیدا کرد. در کنار آن چاپخانه کلیسایی هم بود ... در چاپخانه حروف مرا تحت تأثیر قرار دادند، در کلیسا نقاشی ها. من تار هم کار می کردم و این زمینه ای شد برای آشنایی من با موسیقی. در خانه عموی بزرگم، یک پروژکتور دیدم، یک پروژکتور 8 میلی متری رسماً اولین بار در آنجا فیلم دیدم. بیشتر کارتون بود و چیزهایی در زمینه های ...
عکس: سوگند دختربچه ای با سرنوشت آتنا و بنیتا +تصویر
...> من خانه بودم. فریبرز قرار بود مادرم را به خانه اش برساند که سوگند را هم با خودش برد اما من خانه ماندم. ساعت ده شب بود که از بیمارستان به من زنگ زدند. لحظه ای که خبر را شنیدید چه شد؟ از اینکه گفتند دخترم حالش بد شده شوکه شده بودم اما وقتی رفتم بیمارستان سوگندم مرده بود. پزشکی قانونی پس ازمعاینه جسد اعلام کرده بود که چند اثر کبودی در بدن سوگند پیدا کردند که حاکی از ضرب وشتم ...
فتح 33 روزه
حجیر منتشر شد. روز 14اوت زمان اعلام آتش بس ساعت 8صبح بود، هنوز خوب به خاطر دارم که روز دوشنبه بود. تمامی مردم به سوی خانه های خود که طی مدت جنگ مورد حملات شدید صهیونیست ها قرار گرفته بود می رفتند. ما به سوی ضاحیه می رفتیم و بقیه مردم راه خود را به سوی روستاهایشان در جنوب لبنان از میان خرابی ها باز می کردند اما آنچه بین همه ما مشترک بود غریو پیروزی و نصر عظیم الهی بود که بر دشمن محقق کرده ...
دخترم سوگند مانند آتنا و بنیتا کشته شد +عکس
.... فریبرز قرار بود مادرم را به خانه اش برساند که سوگند را هم با خودش برد اما من خانه ماندم. ساعت ده شب بود که از بیمارستان به من زنگ زدند. لحظه ای که خبر را شنیدید چه شد؟ از اینکه گفتند دخترم حالش بد شده شوکه شده بودم اما وقتی رفتم بیمارستان سوگندم مرده بود. پزشکی قانونی پس ازمعاینه جسد اعلام کرده بود که چند اثر کبودی در بدن سوگند پیدا کردند که حاکی از ضرب وشتم بوده؟ ...
فرزند کشمیر به بازار کتاب رسید
مرجع تقلید ما هم هست! تا ساعت دو و نیم شب، اعمال واجب را به آن ها یاد داد و گفت نیازی به مستحبات نیست. پشت جلد این کتاب نیز آمده است: از شاگردان آیت الله بهجت بود استاد اخلاق و اهل فضل. یکی از شاگردانشان تماس گرفت که استادمان می خواهد آقای رضوی را ملاقات کند. با روی باز پذیرفتم. خودشان آمدند دم در برای استقبال. حسابی تحویل گرفتند. توی اتاق، در حضور شاگردانشان به پدرم فرمودند ...
ابرقهرمانانی که زندگی سختی داشته اند/ عکس
و در بعضی قسمت ها حتی خواندنش هم سخت است. ابار با نوشتن این داستان قصد داشت غم از دست دادن همسرش به دلیل تصادف را تسکین بدهد. داستان اریک دریون/ کلاغ به اندازه ای ناراحت کننده است که حتی تمام خشونت های جهان هم نمی توانند فراتر از آن قرار بگیرند. اریک دریون که به شکل وحشیانه ای به قتل رسیده توسط غم از دست دادن شلی ، نامزدش، در حال عذاب کشیدن است. اندوه اریک او را از قبر بیرون می آورد تا ...
درگیری مرگبار بر سر پیچ آسانسور
حمله ور شدم اما یکی از همسایه ها چوب را از دستم گرفت و من به داخل خانه رفتم که چند دقیقه بعد مقتول شیشه منزلم را شکست، به من فحاشی کرد و گفت از خانه ات بیرون بیا، زن و بچه من ترسیده بودند که من با زور از خانه بیرون آمده و به سمت مقتول دویدم، او به سمت در ورودی ساختمان فرار کرد، در یکی از دستانش چاقو و در دست دیگرش چوب بود که با هم درگیر شدیم و او را هل دادم، زمانی که او خواست من را بزند چاقو در ...
قتل زن کارتن خواب زیر ضربات میله آهنی
شدم مقتول کارتن خواب است، دلم برایش سوخت. برای همین او را به خانه بردم و به او پناه دادم. این مرد در ادامه گفت: چون مادرم بیمار بود و نمی توانست راه برود، از مهرناز خواستم پرستار مادرم شود. او نیز چون خودش را به من مدیون می دانست، این کار را قبول کرد. از آن روز به بعد مقتول از مادرم نگهداری می کرد و شب ها کنار مادرم می خوابید؛ تا اینکه روز حادثه ساعت 9 شب، مهرناز با سروصورت خونی وارد ...
اعتراف عجیب عروس قاتل + عکس
دم بار دیگر درخواست قصاص کردند. سپس متهم در جایگاه قرار گرفت و گفت: من به زندگی ام علاقه مند بودم و شوهرم را دوست داشتم. اصلاً به خاطر علاقه ام بود که می خواستم بیشتر به من توجه داشته باشد، اما او مدام با تلفن همراه صحبت می کرد یا سرگرم اینترنت بود. باور کنید قصد کشتن نداشتم و برای دفاع از خودم دست به چاقو شدم و از قصد به سینه اش نزدم. متهم در ادامه گفت: در این مدت که زندان Prison هستم، بچه ام را ندیده ام و دلم برای او تنگ شده است. از خدا و بعد از خانواده شوهرم می خواهم مرا ببخشند و اجازه بدهند کنار فرزندم بمانم. رکنا ...
معمای مرگِ مردِ میوه فروش قمی
بود در این باره به تسنیم گفت: مرحوم عباسی وانت میوه فروشی برای امرار معاش خانواده خود داشت که مقابل خانه خود اقدام به فروش میوه می کرد و مردم هر روز به او مراجعه می کردند، هیچ مزاحمتی هم برای همسایه ها نداشت. حدود ساعت 19 ماموران شهرداری به وی تذکر دادند و از او خواستند که خودرو را به پارکینگ منتقل کنند. از سروصداهای این مشاجره ها متوجه شدم که اگر خودروی وی را به سمت پارکینگ ببرند، حدودا 6 ماه ...
زنهای وسواسی
، اوقات تلخی و بد اخمی می کند، به کارهای خانه و فرزندانش نمی رسد، هر روز قهر و دعوا می کند، به خانه پدر و مادرش می رود، به شوهرش بی اعتنایی می کند، مثل سایه اورا تعقیب می کند، جیب و بغلش را می گردد، نامه هایش را با حرص و ولع می خواند، تمام اعمال و حرکاتش را کنترل می کند، هر حادثه بی ربطی رادلیل محکمی بر خیانت شوهرش به حساب می آورد. با اینگونه رفتار زندگی را به خودش و شوهر بیچاره و فرزندان بی ...
لحظات تلخ برای سیل زده ها از زبان بازمانده ها / عروس و دامادی که همه زندگی شان را آب برد+عکس
دخترعمویم همراه پسر 11ساله و دختر 15ساله اش از خانه شان در بخش خلامان به مراسم جشن عروسی در یکی از روستاهای بجنورد بروند. خانواده دخترعمویم سوار بر خودروی پراید مرد مسافرکش شده و در مسیر بودند که در سیلاب گرفتار می شوند که از دختر فاطمه شنیدم که مادرش ابتدا خودش را از آب بیرون می کشد و وقتی متوجه ناپدیدشدن پسر 11ساله اش می شود، برای نجات او به سمت مسیر سیلاب می رود که دیگر کسی او را داخل سیلاب نمی ...
معمای قتل زن کارتن خواب
مادرش آشنایم کرد. زن 27ساله درباره روز حادثه نیز گفت: آن شب خوابیده بودم که متوجه درگیری شدم. سعید به پونه پیشنهاد ازدواج داده بود اما او راضی به انجام این کار نبود برای همین با هم درگیر شدند. من هیچ نقشی در قتل نداشتم و خود سعید، مقتول را مورد ضرب و شتم قرار داد. من به خاطر تهدیدهای سعید مجبور به اعتراف شدم. در پایان دادگاه قضات برای صدور حکم وارد شور شدند. جام جم ...
راز سر به مهر جنایت خانوادگی
خودرو دنبال فرصت مناسبی بودم که هرطور شده تلافی کنم. وی ادامه داد: پس از درگیری با وی چندین ضربه چاقو به او زدم. غرق در خون شد و گوشه ای توقف کرد. قصد پیاده شدن از خودرو را داشت که سرش را بریده و روی صندلی گذاشتم. به گوشه خلوتی رفتم. تنه وی را بیرون انداخته و بنزین روی جسد و خودرو پاشیدم و پس از آتش زدن متواری شدم. با صدرو قرار بازداشت متهم به قتل، وی اختلاف مالی را انگیزه جنایت اعلام ...
رازگشایی از قتل دختر فراری در جلسه دادگاه
اینکه شب حادثه فرارسید. وی ادامه داد: آن شب من بیرون بودم که حدود ساعت یک بامداد خواهرم تماس گرفت و گفت سیما و نگار با یکدیگر درگیر شده اند. من هم خودم را به خانه رساندم. اول نفری یک سیلی به آنها زدم و آرام شدند. بعد دست و صورتم را شستم اما وقتی برگشتم دیدم نگار سر سیما را به دیوار می کوبد. بعد از چند مرتبه سیما بی حال شد و روی زمین افتاد. من آمبولانس خبر کردم و او را به ...
مادرم در تلگرام با مردی آشنا شده بود و رفتارش مرا عذاب می داد تا اینکه
.... دایی چندبار تذکر داد با این پسر راه نروم. او برایم مثل یک پدر بود و می گفت نمی خواهد آینده ام خراب شود. دو شب قبل، دایی مرا با آن پسر دید. خیلی عصبی شده بود و می گفت من 14سال دارم و نباید با یک پسر 22 ساله که او را نمی شناسم رفاقت کنم. جوابش را دادم . دایی از کوره در رفت و بیرونم کرد. آن شب، خانۀ دوستم رفتم. امروز هم، به پیشنهاد او، تصمیم گرفتیم سرقت Stealing کنیم. درِ صندوق عقب یک ماشین مسافر را باز کرد و داشتیم وسایل آن را سرقت می کردیم که مأموران دستگیرمان کردند. من تا حالا از این کارها نکرده ام و خیلی پشیمانم. ای کاش به حرف دایی ام گوش می کردم. ...
به جرم انتشار کتاب محاکمه شدم
خانه او در این شهر است. صنعتی زاده تعریف می کند: پدربزرگ و مادربزرگم فقط یک بچه داشتند که پدرم بود، به همین دلیل پدرم من را فرستاد کرمان، پیش آنها که جای او باشم. به این ترتیب، من به کرمان آمدم. پدربزرگ من به کلی کر بود و مادربزرگم به شدت وسواسی و مذهبی. از صبح تا شب قرآن می خواند و با کسی حرف نمی زد. همین خانه ای که حالا دفتر گلاب زهرا در آن هست، باغ بزرگی بود. من بودم و پدربزرگ و مادربزرگ، در ...