سایر منابع:
سایر خبرها
این گونه قفس ها شکست؛ خاطراتی از دوران اسارت
احتماش را می دادند در قالب لشکر و تیپ و گردان سازماندهی شده بودند. آن ها معتقد بودند هر لحظه ممکن است رزمندگان به پشت اردوگاه برسند و ما باید مهیا باشیم و همین روحیه و عمل حرص دشمن را درآورده بود. عراقی ها می گفتند مادامی که تشکیلات دارید از نظر ما در لیست سیاهید. بارها اعلام می کردند فقط در پی بهانه اند تا جمعی از اسرا را قتل و عام کنند. نمونه کارهای داعش مسلک آنان بستن چند نفر در یکی از اردوگاه های ...
دفعه آخر گفتم مطمئنم این بار شهید می شوی
را به من هدیه داد و و از من خواست که آن را به عنوان یادگاری از طرف ایشان داشته باشم. البته من هم کتاب سرباز سال های ابری را به آقا محسن هدیه دادم و بعد از یک هفته بود که به همراه خانواده شان به خواستگاری من آمد. یعنی همه چیز از مؤسسه شهید کاظمی شروع شد! بله دقیقا و ما خیلی شهدایی به هم معرفی شدیم. چطور با مؤسسه شهید کاظمی آشنا و مرتبط شدید؟ خیلی اتفاقی. آن زمان من ...
نوجوان کم سن وسال بسیجی که در اسارت حماسه آفرید
مگسی به من خورده باشد! چیزی حس نکردم ولی چوب در دست او نصف شد و نصفش در دستش ماند! چوب به شکل عجیبی رشته رشته شد! حیرت آور شد. این سرگرد خشکش زد! تا چند دقیقه مبهوت ماند و بعد با اشاره دست گفت که مرا ببرند! بعد از آن من دیگر او را ندیدم! یک سال گذشت و اردوگاه رمادی را درست کردند. اردوگاهی که بچه های کم سن و سال را آن جا می بردند که همین سرگرد رفته بود بالای دستی هایش را مجاب کرده بود که ...
تابستان داغ کودتا
پیاده شدم! بعد دیدم که این دو نفر هم همراه من پیاده شدند و جلوی من را گرفتند و گفتند تو جلال آل احمد هستی! من گفتم اشتباه گرفته اید، من جلال نیستم؛ به هر حال اینها می دانستند من جلال نبودم و قصد داشتند سر و صدا کنند؛ در نتیجه من را به زور به کلانتری دو شمیران بردند! به کلانتری ها هم گفته بودند که اگر کسی را به هر عنوانی که به وقایع اخیر مربوط باشند دستگیر کردید، آزاد نکنید، نتیجه اینکه من را شب در ...
صلیب سرخ هیچ آماری از ما نداشت/عراقی ها هر بلایی دوست داشتند سر ما می آوردند
. بعد ازظهر آن روز با ده پانزده نفر از بچه ها در حال قدم زدن در حیاط آسایشگاه بودیم و آن فرد جاسوس هم تنها قدم میزد که دو تا از بچه ها که اهل لرستان بودند تا جایی که میخورد او را زدند و عراقی ها آمدند و جویای این شدند که چه کسی این کار را کرده است همه ی بچه ها هماهنگ باهم گفتند کار ما بوده اما آن دونفر شجاعت به خرج داده گفتند که کار ما دو نفر بوده آنقدر این دو مورد ضرب و شتم عراقی ها قرار گرفتند ...
وقایع نگاری آتش سوزی سینما رکس آبادان
خانه باز گردند ولی آن ها هرگز باز نگشتند. زیرا این سه نفر نیز مانند صد ها تن دیگر در میان شعله های آتش خاکستر شدند. از اجساد این سه نفر فقط جسد مهندس اسماعیل بود که از روی کارت شناسایی او پیدا شد. اجساد نو عروس و فرزند دیگر خانواده گویا در شعله های آتش خاکستر شده بودند. معجزه در زمان فاجعه زمانی که صد ها تماشاچی برای فرار از مرگ در میان شعله های سرکش آتش و دود غلیظ این سو و ...
نقش انگلیس در داغ اعتماد به آمریکا
کنسرسیوم منجر شد. کمک های مالی آمریکا به دولت ایران رسید و در تقویت حکومت تازه مؤثر افتاد. هرچند در آن زمان آمریکایی ها نقش خود را در کودتا انکار می کردند اما حضرت امام خمینی (ره) در بیانات خود این آمریکا را عامل کودتا می نامند و می گویند: دولت دکتر مصدق در 28 مرداد 1332 با کودتای آمریکایی سرنگون شد. سال ها بعد از این سخنان امام خمینی (ره)، باراک اوباما رئیس جمهور امریکا در نطق خود در قاهره ...
غذای پرطرفدار اسارت چه بود؟
جبهه باز شد. وی با اشاره به عملیات های خود در جنگ تحمیلی گفت: اولین عملیاتی که شرکت کردم فتح المبین در شب عید سال 61 بود. البته آن زمان خانواده ام به اهواز بازگشته بودند. در مسجد خوابیده بودیم که آمدند و تیر مشقی زدند تا به خط شویم. گفتند "نیرو می خواهیم برای جبهه. بروید وسایل مورد نیاز و ضروری خود را جمع کنید و بیایید." این آزاده خوزستانی ادامه داد: نصفه شب آرام وارد خانه مان ...
تجاوز گروهی به عروس در روز عروسی!
ازدواج کنیم.” پاسخ داد: “کودکان هدیه ای از خداوند هستند. اگر خداوند به ما فرزند دهد سپاس گذاریم؛ اگر نه زمان بیشتری برای عشق ورزیدن به تو خواهم داشت.” والدین تونی بسیار هیجان زده بودند؛ تا اینکه ماجرای مرا شنیدند. به تونی گفتند ” نمی توانی با او ازدواج کنی. این زن نفرین شده است.” پدرشوهرم در مراسم ازدواج حاضر نشد. 800 نفر مهمان داشتیم که اکثراً از روی کنجکاوی آمده بودند. سه سال از اولین ازدواجم می گذشت ...
روایت رفاقتی خونین، که پس از 11 سال بند آمد
را فرستادند پزشکی قانونی اما پزشکی قانونی گفت که بعد از این همه سال نمی تواند تشخیص دهد زمان ارتکاب قتل، سیاوش به رشد عقلی رسیده بود یا نه. بلوغ عقلی اش تأیید نشد و قاضی دوباره قصاص داد. تا سال 94 سیاوش بلاتکلیف بود، سال 94 دوباره رأی دیوان، حکم اعدام بود و دوباره بردنش امنیت. این بار ماجرا جدی بود: ما در انفرادی تنها نبودیم، 5 نفر می شدیم. دو نفر قصاص و سه نفر مواد مخدری بودند. آدم انفرادی تنها ...
احساس آزادگان هنگام بازگشت به میهن
گذاشتید و مشغول دفاع از کشور شدید؟ اولین بار سال 61 در مقطع تحصیلی اول دبیرستان بودم که وارد جبهه و به غرب کشور اعزام شدم. چون سنم کم بود مدیر کل آموزش و پرورش با مسئولان سپاه و فرماندهان وقت منطقه هماهنگ کرد و ما را بعد از دو ماه برگرداندند. دومین بار سال 62 در طرح لبیک یا امام شرکت و در عملیات آزادسازی سد دربندی خان و مناطق شاخ شمیران حضور پیدا کردم و حدود دو ماه و نیم در منطقه بودم. بار سوم ...
فکر این بودیم تا توطئه تبلیغات دشمن را بشکنیم/ خاطره گویی آزادگان پیش از خطبه های نماز جمعه در زنجان
اردوگاه کنار سایر اسرا و دیدن نماینده صلیب سرخ بود. پنج روز از اعتصاب غذایی گذشته بود که نماینده بعثی آمد و گفت: بعد از صرف ناهار به اردوگاه بازمی گردیم ولی ما نپذیرفتیم و گفتیم ناهار را در اردوگاه می خوریم و باز نماینده رژیم بعثی بازگشت. محمدی یادآور شد: بیرون از محل اسارت ما، دو ماشین آماده حرکت بودند که یکی به فرودگاه و دیگری به زندان بغداد می رفت، رده سنی ما 23 نفر بین 14 تا 17 سال ...
مصاحبه خواندنی با یکی از آزادگان شهر صومعه سرا
ستون از معبری میگذشتیم و یکی از سربازان به عنوان اولین نفر در ستون راه را باز میکرد و برای اطمینان از پاک بودن راه هر چند قدم یک بار تیری با کلاشنیکف خود شلیک میکرد. من نفر چهارم این ستون بودم و با هم همینطور به جلو میرفتیم، شب بود و تاریک، حتی مهتاب هم نبود! بعد از چند قدم سربازی که جلوی ستون بود با ترس و صدایی بلند گفت وای! ، این را گفت و در یک لحظه انفجاری رخ داد ، همه به زمین نشستیم و ...
کتاب هایی که از اسارت گفتند
اسارت درآمدند و دیکتاتور عراق سعی داشت از این نوجوانان برای ایجاد جنگ روانی علیه ایران استفاده کند. رهبر معظم انقلاب اسلامی نیز پس از مطالعه کتاب آن بیست و سه نفر تقریظی بر این اثر نوشتند و در متن این تقریظ فرمودند: به این نویسنده خوش ذوق و به آن بیست و سه نفر و به دست قدرت و حکمتی که همه این زیبایی ها، پرداخته سرپنجه معجزه گر اوست درود می فرستم و جبهه سپاس بر خاک می سایم. ...
دفترم را میبرم با خود از این دنیا ولی!
سالی یک مرتبه در تقویم ایران زمین در خاطر همگان، اسیر آزاد شده ای تداعی می شود که گوشه ای از این شهر در کنارشان نفس می کشد و وقتی برگه تاریخ ورق می خورد روز دیگری می آید او باز گوشه ای فراموش می شود . سحرگاه روز اسارت ..... بالای کانال سمت راست ... صدای تیربار عراقی ها ... و پیکری که بی جان به زمین افتاد ... تعبیر خوابی مرا به یک سفر برد... سفری که انگار هنوز در خواب می ...
پس از خبر سقوط هواپیمایش تا 10 سال از او بی خبر بودم/ زنده شدن شهید لشگری تنها آرزویم است!
: هواپیمای همسرتان را زده اند. یک لحظه فکر کردم، حتماً حسین در خاک ایران فرو آمده و احتمالا زخمی شده باشد و اینها نمی خواهند به من بگویند. گفتم: حسین کجاست و در چه وضعیتی است؟ گفتند: هواپیمایشان را توی خاک عراق زده اند، البته مرزبانان ما با دوربین دیده اند که چتر نجاتش باز شده، اما اززنده بودنش خبری نداریم. سه روز بعد از آن، سی و یکم شهریور بود که جنگ تحمیلی عراق به ایران رسما ...
تا آخرین لحظه اسارت معرفت معنوی خود را حفظ کردیم/ با جمله ای ناب از امام راحل(ره) امیدوار می شدیم
بعد از دو هفته جراحتش برطرف می شد یا برای خود من به جای استفاده از چسب برای ثابت کردن پانسمان، آن را به پوست بازویم می دوختند و هربار برای تعویض پانسمان درد بسیار زیادی را تحمل می کردم. از حال و هوای اردوگاه برایمان بگویید. -هر آسایشگاهی 60نفره بود و در کل اردوگاه رُمادیه دو ظرفیت 400-500 نفر را داشت و آسایشگاهی که ما بودیم همه نوجوان و جوان بودند و شور و هیجان خاصی بین ما ...
روایت اولین اسیر فراری
دموکرات اسیر شدیم و توسط آنها به ارتش عراق تحویل داده شدیم. آن زمان اردوگاه نبود و ما را به استخبارات سلیمانیه دادند، آنجا ما چهار نفر را به اتاقی بردند که گفتند دو نفر اسراییلی آنجا هستند که ما نباید با آنها حرف بزنیم! وارد اتاق که شدیم زیرچشمی حواسمان به آن دو نفر بود اما قیافه شان به ایرانی بیشتر شباهت داشت و برای همین بعد از مدتی این پا و آن پا کردن دل به دریا زدیم و گفتیم شما ایرانی هستند ...
این گونه قفس ها شکست
به گزارش خبرگزاری فارس از بجنورد، سال 1362 به عنوان طلبه رزمی تبلیغی، عازم عملیات شدم. دست تقدیر 6.5 سال اسارت را برایم رقم زد.نمی از یم اسارت را در کتاب خوشه های خاطره نوشته ام، تنها 6 روز پس از بازگشت به برای ادامه، تحصیل به شهر قم مهاجرت کردم، دروس حوزه را تا 8 سال خارج فقه و اصول خواندم و هم زمان کارشناسی، حقوق و ارشد و دکتری فقه و مبانی، حقوق اسلامی دانشگاه را گرفتم و اسارت، نه با اختیار که ...
خاطره سوزاندن کف پای اسیر ایرانی با اتو هنوز آزارم می دهد
...> عده ای ما را سنگ زدند و هلهله شان روایت داغ کربلا را برایمان تازه کرد رنجبر یکی دیگر از آزادگان دفاع مقدس از خاطرات اسارت به خبرنگار باشگاه خبرنگاران جوان اینطور می گوید: در دوم فروردین سال 61 در دشت عباس منطقه دهلران به اسارت نیروهای بعثی درآمده است و تا حدود دو سال بعد از پایان یافتن جنگ هم در اردوگاه های بعثی اسیر بوده است. در حین انتقال من و دیگر اسرا از استخبارات نظامی ...
جوانان پشت رهبر انقلاب را خالی نکنند/ امنیت ایران آرزوی کشورهای زیادی است
کثیف از جمله مشکلات این زندان بود. وی در خصوص سختی های اسارت اظهار داشت:شبی یک لیوان آب سهمیه هر نفر بود و هر روز به بهانه ای همه اسرا را کتک می زدند و تنبیه های سخت می کردند به صورتی که در مدت یک ماه در این زندان تمام گوشت و پوستم از بدنم کنده شده بود و بعد از این همه آزار و اذیت و بعد از یک ماه به اردوگاه 12 روانه شدیم و در انجا جلادانی با کابل های داغ و بزرگ هر روز شکنجه می دادند. ...
گزارشی از تعداد آزادگان ، شهدای آزاده و عناوین برخی کتاب ها و فیلم ها
شعارسال : همچنین حدود 1000 نفر از آزادگان اسم شان توسط صلیب سرخ ثبت نشده بود و حدود 10 سال اطلاعی از آنها موجود نبود که نمونه قابل افتخار آن شهید حسین لشگری است که 18 سال اسیر بود. هر یک از این آزادگان پس از رهایی از اسارتگاه های دشمن بعثی دست به قلم شدند که سرباز کوچک امام ، پایی که جا ماند ، زند ...
تلخی های روزهای اسارت برای رزمندگان شیرین بود
داده ایم. مشروح گفتگوی پایگاه خبری امروله با جهانبخش سعدی در زیر می آید: لطفا خودتان را معرفی کنید: بسم الله الرحمن الرحیم ، من جهانبخش سعدی، دبیر اداره آموزش پرورش صحنه هستم که توفیق 4 سال اسارت را داشته ام. چطور شد که به جبهه رفتید؟ خانه ما در روستای گرگلان بخش خدابنده لو بود، در آن زمان امام خمینی (ره) دستور دفاع از خاک میهن را صادر کردند و من نیز با توجه ...
تابلویی که با عنوان شهید برایم در کوچه نصب شده بود با ورود خودم پایین آورده شد
آسایشگاه دیدم همه بچه ها زخمی هستند موسائی بیان کرد: قرار شد ما را به حمام ببرند لختمان کردند و تا زیر دوش می رفتیم با کابل ما را زدند حتی نمی گذاشتند کامل دوش بگیریم بعد از آن به ما یک دست لباس و دمپایی دادند که دمپایی از دستم افتاد و آنقدر مرا زدند که نتوانستم آن را بردارم و مدت طولانی بدون دمپایی در اردوگاه بودم. این آزاده گفت: با استفاده از بن هایی که به ما می دادند می توانستیم ...
مردانی از قبیله غیرت و حماسه
.... برای اسلام عزیزش صبر کنید. خداوند فرج را ان شاءالله نزدیک می نماید و پدر پیر شما را با دیدن شما شاد می فرماید. به همه عزیزان در بند اسلام سلام مرا برسانید. من از دعای خیر فراموشتان نمی کنم. خداحافظ شما باشد. آزادگان، گنجینه های ارزشمندی هستند که در درون آن، فرهنگ انسان ساز دوران اسارت نهفته است. ثبت وقایع اسارت، پلی است برای انتقال فرهنگ اسارت از درون اردوگاه ها به شهرهای میهن اسلامی ...
شکنجه، کابوس و ترس در اتاق مثلثی/ برای هر کاری ما را با شلاق می زدند/ گفتن خبر شهادت دوستانم مسئولیت ...
کردند که از کدام گردان هستی؟ من هم گفتم گردان صاحب الزمان(عج) که ناگهان ترس عجیبی در چشم مأمور دیدم که زیر لب کلمه" یا صاحب الزمان" را تکرار می کند؛ بعد از من پرسید سرباز هستی یا بسیجی؟ من هم گفتم سرباز( زیرا اگر می گفتم بسیجی برخورد شدیدی می کردند) ولی چون ازلحاظ فیزیکی و چهره ام به سن سربازی نمی خورد آن ها فهمیدند و سیلی به من زدند که از حال رفتم. این آزاده جویباری بیان کرد: بعدازآن ما ...
دولت مصدّق یک اشتباه تاریخی انجام داد و آن تکیه ی به آمریکا بود
. بعد از آنکه حکومت مصدّق را سرنگون کردند البته قبلًا مرحوم آیت اللّه کاشانی را با ترفندهای خودشان منزوی کردند، کنار زدند و با بی تدبیری هایی که انجام گرفت کنار گذاشتند باز سرِ کار آمدند و وارد ایران شدند و توانستند با نفوذ خود، با ایادی خود، با فعالیت خود، کودتای 28 مرداد را به وجود آورند و محمّد رضا را که از ایران فرار کرده بود، به ایران برگردانند. بیست و پنج سال بعد از آن، حکومت دیکتاتوری سیاه ...
قریبانه هایی که غریب ماند
6 مردادماه، بیست و هفتمین سالگرد بازگشت اولین گروه آزادگان به خاک وطن است. روزی که آنها برای دفاع از خاک و دین و ملت خود مقابل دشمن متجاوز به جبهه ها شتافتند گاه حتی نوجوان بودند و شانه های شان بار اسارت را بر گرده گرفت تا سرشان مقابل خصم خم نشود، نکند دیگران گمان برند ایران و ایرانی را ضعیف ساخته و اضمحلال انقلاب شکوهمندشان نزدیک است. گاه ...
پایبندی به مقدسات ما را در اسارت حفظ کرد
برگزار نشود، با مشت و لگد می زدند که ما نماز را ترک کنیم و ادامه ندهیم، دعاها را مخفیانه به هر طریقی بود دعای کمیل، توسل ، زیارت عاشورا هر چه بود انجام می دادیم، همین پایبندی ویژه به مقدسات بود؛ که ما را در اسارت حفظ کرد، و به ما آرامش روحی و روانی می داد. در چنگال دشمن، یک اردوگاهی به نام اطفال بود که همه نوجوان بودند بزرگترین سن در میانمان 30سال و کوچکترین مان 12 سال بود،خودم زمانی ...
حیله انگلیسی برای کودتای هالیوودی
زدند و با بی تدبیری هایی که انجام گرفت کنار گذاشتند باز سرِ کار آمدند و وارد ایران شدند و توانستند با نفوذ خود، با ایادی خود، با فعالیت خود، کودتای 28 مرداد را به وجود آورند و محمّد رضا را که از ایران فرار کرده بود، به ایران برگردانند. بیست و پنج سال بعد از آن، حکومت دیکتاتوری سیاه پهلوی ادامه پیدا کرد. این چهار مقطع است؛ این ها همه عبرت انگیز است . یک ملت وقتی اجازه بدهد که یک قدرت ...