سایر منابع:
سایر خبرها
آب فروشان کوچک گورستان
بیشتر می شوند. از هرکسی بپرسید یکی دو نفر بیکار تو خانواده داره. این بچه ها هم شرایط شان بدتره. خرج خانواده هایشان نمی رسد که می آیند اینجا کار می کنند. والا ما سر خاک نمی توانیم بنشینیم یک من می آییم، اینها را هم می بینیم و صد من برمی گردیم. مگه می شه بچه تو قبرستون بزرگ بشه؟ چه مردم بخواهند چه نه، بچه های آب فروش در قبرستان بزرگ می شوند، پای سفره مرگ. زیر سایه گورکن ها و در هجوم بی ...
جنگ دائم با تلخی ها و افسردگی ها/ نسبت به بهبود اوضاع اطمینان دارم
احتمالا درسخوان ترین بودم. خانواده ای پر جمعیت داشتیم با 7 پسر و 4 دختر و من هفتمین فرزند بودم. در دبستان بصیری شیراز و دبیرستان های حاج قوام، نمازی و در نهایت رازی در رشته ریاضی درس خواندم. توجه دارید در زمانی که مادر من 9 کلاس سواد داشت، مشخص است که تحصیلات فرزندان برای شان مهم بوده است. به هر حال فرصتی دست داد تا در سال 55-54 به خارج از کشور برای ادامه تحصیل بروم. دوره سطح پیشرفته یا پیش دانشگاهی ...
چریکی که شهردار شد
. اینها چهار، پنچ ساله بودند و من با آنها ارتباط عاطفی نزدیکی داشتم. من برای دیدار برادر بزرگ ایشان دکتر کاظم یزدی آمده بودم که گزارش بدهم [وقت بازگشت به ایران]، گفتم ضمنا من برای ازدواج هم آمده ام. ایشان کمی تأمل کرد و گفت البته در خانواده من هم کسی هست که شما بتوانید بررسی کنید. کم کم پیگیری کردم دیدم که خواهرشان هستند و بعد دیداری انجام شد. چون به لحاظ امنیتی شرایط خاصی داشتم و به بقای ...
کار ما دادن پول نیست ارائه خدمت است
ندارم- این مسئله را نیاورد. وی تصریح کرد : بعد از آن ما ماندیم و مجلس لذا دست به دامان کمیسیون برنامه و بودجه شدیم که فکری کند. خوشبتخانه آنها راضی شدند بهزیستی هم چون با دولت بود که نظر این بودکه اگر با ما بیاید بگویند دولت دور خورده است و به همین خاطر همراه ما نشدند و ما را تنها گذاشتند که باید گلایه ای از این بابت از دوستان خود بکنیم. با این حال مجلس در کمسیوین موافقت کرد و مسئله ...
... ناگه غروب ستاره
بود یادش برایم گرامی که به قول معروف، روی خوش به بچه نمی خواست نشان بدهد، به پسرش به فرزندش یعنی اخم ها در هم کشیده و از این قبیل و من مانده بودم چه کنم؟ ... من نمی گذاشتم پدر بفهمد که من با ساز سر و کار دارم، چون می دانستم تعصبش را. برادرش را وادار کرد که تار را دور بیندازد و کار نکند و اینها، تار برادرش را که عموی من باشد، من گرفتم ... پدرم گفت باباجان این کار را دیگه نکن. گفتم چه کاری؟ گفت همونی ...
قصد کنایه زدن به رییسی را نداشتم/ کاندیدا شدن قالیباف درست نبود
.... بعد از آن ما ماندیم و مجلس لذا دست به دامان کمیسیون برنامه و بودجه شدیم که فکری کند. خوشبتخانه آنها راضی شدند بهزیستی هم چون با دولت بود که نظر این بودکه اگر با ما بیاید بگویند دولت دور خورده است و به همین خاطر همراه ما نشدند و ما را تنها گذاشتند که باید گلایه ای از این بابت از دوستان خود بکنیم. با این حال مجلس در کمسیوین موافقت کرد و مسئله افزایش رقم مستمری مددجویان وارد صحن شد. به ما ...
ابعاد تکان دهنده از پرونده سارق مسلح بانک های شیراز واصفهان
را انجام دهم و امروز کارم به اینجا بکشد. من به دخترداییام علاقهمند بودم. از طرفی موقعیت خوبی در کارم پیدا کرده بودم و میتوانستم تشکیل خانواده بدهم. به خواستگاری دخترداییام رفتم و با هم نامزد کردیم. دایی من آدم سرشناسی در آبادان بود اما بعد از فوت او همه چیز به هم ریخت. من و دخترداییام هنوز نامزد بودیم. بعد از فوت داییام، پسرداییام همه ارثی را که پدرشان برایشان گذاشته بود به باد داد. در همان ...
همیشه دعای مردم پشت و پناهم بود/قول مسئولین مردونه نیست
دعوت شدید؟ انتخابی آزاد کشور همه سال برگزار میشه که اول شدم و راه پیدا کردم به تیم ملی و از اون به بعد عضو تیم ملی شدم یعنی از 13 سالگی چه شد که به اردوی تیم ملی بزرگسالان دعوت شدید؟ اینکه چون مسابقات نوجوانان رفته بودم و رویداد های مهم و مدال های رنگارنگ دیگه توی بزرگسالان حضور پیدا کردیم و اساتید خواستن روی من سرمایه گذاری کنن تا تجربیات لازم را کسب کنم چون خیلی فرق داره ...
سوالات مصاحبه تخصصی استخدامی وزارت نیرو 94
بگیم کار میکنی، استرس داری؟ از خودت بگو، چه علایقی داری، الگو داری تو زندگیت؟ در مورد نقطه قوتت هم سوال پیچ میکنن. تجربه شماره 2: رشته کارشناس آزمایشگاه(آبفا) اولش که وارد شدم سلام کردم و نشستم. خب منتظر بودم که شروع کنن. روانشناسه روبروم نشسته بود و همینجور زل زده بود به من! مث اینکه میخواس چیزی رو تو صورتم یا تو حالاتم جستجو کنه! همون لحظه فهمیدم طرف روانشناسه. خوشامد گویی و ...
ادعای عجیب قاتل آتنا پیش از محاکمه
: توی مغازه در حال رنگرزی بودم؛ عرق کرده بودم؛ جلوی مغازه نشستم تا عرقم خشک شه؛ وقتی بلند شدم و رفتم داخل مغازه دیدم آتنا داره بطری آب معدنی پر می کنه؛ بهش گفتم دختر، داری چه کار می کنی؟ یهو دیدم افتاده جلو دستشویی؛ از پله افتاده و داره از بینی و دهانش خون میاد؛ نمی دونم سکته کرده بود یا هر چی؛ منم از ترس پدر و فامیلشون و اینکه اگه می فهمیدن منو می کشتن، پا و دهانش رو گرفتم که خون زمین نریزه. چون ...
تلویزیون به سبک دهه شصت
در مزرعه، بچه های مدرسه والت، پرین، مهاجران، خانواده دکتر ارنست و این ای کی یوسان لعنتی که وقتی ما غرق تماشاش بودیم، یهو دوستش صدا می زد: ای کی یووووساااااااااااااان و اون جواب می داد: بلهههههه... عجله نکنید... زنگ تفریحه، زنگ تفریحه... و این وسط کارتون کوتاهی مثل پلنگ صورتی یا مورچه و مورچه خوار پخش می شد. بعد از برنامه کودک، به دلیل خالی بودن دست مسئولان شبکه یک! یه سری عکس گمشده ها ...
ایرج دوباره تیتر یک داد
دکترشدن گل پسرت رو ببینی اما.... ایرج! تموم شد؟ به همین سادگی؟ به همین سرعت و یهویی؟ یعنی از این به بعد قرار ما با تو به جای استادیوم و برنامه های خبری باشه قطعه نام آوران بهشت زهرا؟! ایرج برای تو زندگی تموم شد! آره! ولی برای ما هنوز جریان داره این زندگی با داغی که تو به دلمون گذاشتی رفیق دوست داشتنی و دلپاک! زندگی می گذره و می گذره تا ما رفیقات هم شاید بشیم قاب عکس اون دیوار یادبود جایگاه خبرنگاران ...
متهم جنایت: من قاتل آتنا نیستم!
. به خدا حاضرم دو تا دست منو ببرن ولی من دوباره چشمای اون بچه رو ببینم. - تجربه تلخ جنسی در دوران کودکی ات داشتی؟ اصلاً بچه شر و شوری بودی؟ نه؛ من 30 سال کاسبی کردم؛ همیشه کمک خرج خانواده و کمک حال پدرم بودم،خواهرم را عروس کردم، شغلم رنگرزی بود، یک عمر با آتش و رنگ کار کردم و در آخر هم سرنوشتم این طوری شد. گفت و گو: محمد قربانی/ ابوتراب فرخی برش رئیس کل دادگستری ...
ادعای عجیب قاتل: آتنا از روی پله افتاد و مرد
بردمش اتاق پشتی قایمش کردم اونوقت دیدم مرده؛ نمی دونم از افتادن مرده یا سکته کرده یا تو دست من مرده به هر حال داخل مغازه من اتفاق افتاده بود. _ یعنی تو آتنا رو نکشتی؟ نه من نکشتم یا از پله افتاده یا وقتی دستم رو جلوی دهانش گرفته بودم که خون روی زمین نریزه مرده یا نمی دونم سکته کرده مرده ولی من نکشتمش؛ خودم دختر دارم؛ ای کاش من مرده بودم و اون نمرده بود. خودم دختر دارم سه تا بچه ...
وقتی اتوبوس لایی می کشید!
اینکه کسی از او چیزی بپرسد گفت: رییس خط بود. اون یکی راننده هم که تو ترافیک گیر کرده بوده بهش موضوع کندن خیابونو گفته، حالا آقای رییس حرف اونو باور کرده که خیابونا رو کندن، به همین خاطر به من میگه عجله نکن.حرف اونو قبول کرد ولی حرف منو نه.باشه ماهم عجله نمی کنیم اما کرایه هایی رو که از دست دادم چی میشه ؟ مرد مسن به راننده گفت: عیب نداره صلوات بفرستید . راننده و چند نفری که صدای مرد مسن را شنیدند، صلوات فرستادند. ...
روایت دستفروشی که برای مرحوم آیت الله هاشمی نوشابه باز کرد!
و می خواهم از کارش بگوید. اینکه چطور به این فکر افتاد تا نوشابه فروش شود؟ عموعلی مرد مهربانی است و خنده از لبانش نمی افتد. آرام صحبت می کند، تا جایی که از او می خواهم در این شلوغی که مشتری ها به راه انداخته اند بلندتر حرف بزند. سال 66 که تازه از خدمت سربازی برگشته بودم هنوز جنگ تمام نشده بود، بعضی از مردم سر زندگی شان برگشته بودند. خب بیکار بودیم و باید مخارج خانه و خانواده را تأمین می ...
سخت گیری های داود پایانی ناموسی پیدا کرد / ملیحه دست مرد دیگری را گرفت و...
سیاه کرده بود. می گفت تو مشکل داری و.... خونم را در شیشه کرده بود. بعد از مرگ پدرم، او حرف اول را در خانه ما می زند. مادرم هم ریش و قیچی زندگی مان را به دستش سپرده است. نمی توانستم از خودم دفاع کنم. خسته شده بودم. تصمیم داشتم از خانه کنم. اما واقعیتی تلخ برای برادرم روشن شد. همسرش با پسری جوان در ارتباط است و.... سخت گیری های بیش از حد و غرور و خودخواهی داود سبب شده همسرش هم از او ...
زندگی دردناک قربانیان اسیدپاشی
. این همه عمل. این همه هزینه جراحی. این همه رفت و آمد. پلک هام زائده هایی داره که باعث چسبندگی شدید میشه. شب ها خواب ندارم. هیچ حرکتی نمی تونم به چشم هام بدم. وقتی میگیم باید جراحی زیبایی کنیم، خیلی ها فکر می کنند منظور بازگشت زیبایی مونه درحالی که کار ما از این حرف ها گذشته. برای ما در درجه اول جراحی های ترمیمی اهمیت داره. اگر این ها حل بشه میرسه به جراحی زیبایی . زیور در حمله اسیدپاشی سرتاپایش سوخت ...
عکس شیطان پارس آباد در سلول زندان / 22 محافظ او را تحت نظر دارند
کنی؟ یهو دیدم افتاده جلو دستشویی؛ از پله افتاده و داره از بینی و دهانش خون میاد؛ نمی دونم سکته کرده بود یا هر چی؛ منم از ترس پدر و فامیلشون و اینکه اگه می فهمیدن منو می کشتن، پا و دهانش رو گرفتم که خون زمین نریزه. چون مغازه باز بود و ما کار می کردیم، توی مغازه مشتری میومد و برای اینکه مشتری نفهمه بردمش اتاق پشتی قایمش کردم اونوقت دیدم مرده؛ نمی دونم از افتادن مرده یا سکته کرده یا تو دست من ...
این جا خورشید زود غروب می کند
به سمت کوه و کنار جاده و حتی رودخانه زباله پرتاب می کرد. مردمی که کنار ما نشسته بودند بارها لیوان های یک بارمصرف و پاکت های چیپسشان را به سمت رودخانه پرتاب کردند و در نهایت وقت ترک آن جا، انبوهی از زباله و چوب سوخته در طبیعت مانده بود و همه ی آن ها می گفتند ما طبیعت دوستیم و برای همین به طبیعت آمده ایم! 10. ما سه ساعت بعد به طرف تهران به راه افتادیم و پیش بینی پدرم درست نبود ...
شهید اندرزگو به راحتی می توانست شاه را ترور کند اما امام(ره) نگذاشت
راه کمک کارش خود ائمه اطهار(ع) هستند. مادرم می گوید: "بابای شما در بحث مبارزات چریکی یک راه چریکی جدیدی باز کرد"؛ اعتقاد چریک ها این است که اصلاً درگیر زندگی، خانواده و زن و بچه نشوند چون باعث می شود که روند مبارزاتی آنها کند شود و خانواده باعث بن بست و دست انداز در کار می شود، از این رو اعتقادی به این ندارند که زندگی تشکیل بدهند. در فیلم"چ" دقیقاً همین عبارت از زبان همکلاسی سابق ...
10 درس پیوند ازدواج علوی و فاطمی
...، سرش را از حیا به زیر انداخته بود و نگاهش از شرم به زمین زیر پای پیامبر دوخته، پیامبر(ص) به یقین می دانست علی(ع) به چه منظوری به در خانه او آمده پرسید: چه حاجتی داری ؟ علی(ع) گفت: پدر و مادرم به فدایت، نیاز به گفتن نیست که تو نه پسر عمو، که پدر و مربی و مقتدای من بوده ای، مرا از عمویت و پدرم ابوطالب و مادرم، در آن حال که کودک بودم و نارس، گرفتی، به غذای خویش تغذیه ام کردی، به ادب خویش مؤدبم ...
مشکل حرارتی در سیلیکون های AMD Vega جدی شد
بگی من متعصبم ولی خب بی منطق هم نیستم مثل تو هنوز بازم داری از جواب دادن فرار میکنی چون جوابی براش نداری و اینکه تو داری الان به من پاسخ میدی منم دارم به خودم پاسخ میدم درواقع من هیچ وقت نگفتم اینتل گرون تر رو به رایزن ترجیح میدم همین الان بخوام سیستم جمع کنم رایزن 1600 میگیرم تو غرق تعصبی فکر میکنی همه مثل تو هستن. دفعه قبل گفته بودم بازم میگم نه دوست دارم ...
آریا کیا:در جام حذفی قرعه بدی به ما نخورده است
اسپورت نشسته است خودتان را معرفی کنید؟ پوریا آریا کیا فوتبال خود را از کجا شروع کردی؟ فوتبال خودم را از مدرسه فوتبال استقلال کرج شروع کردم و بعد به تیم جاوید کرج رفتم، به تیم لیگ 3 شهرداری نظر آباد، بعد از اون به تیم لیگ 1 الوند همدان وبعد از الوند به گرند بجنورد رفتم و بعد از گرند به برق نوین آمدم و الان سومین سال که در تیم برق هستم. *بازی با راه آهن و اولین برد شما ...
طنز؛ چه کسی سیب ها را خواهد شُست؟!
را جمع و جور کند. ملافه را دور خودش پیچید و آمد با پدرم دست داد. پدر گفت: شما هم ریاضی می خونی؟ حسین گفت: از ما دیگه گذشته حاجی، هفت هشت سالی هست تموم کردم. این جا میام واسه دیدن بچه ها. پدر گفت: استاد دانشگاهی؟! حسین از روی تخت لباس هایش را برداشت و پوشید: یه جورایی. کار پایان نامه و مقاله بچه ها رو می کنم و یه پولکی هم می گیرم. به جان شما هیچ استاد دانشگاهی با این ...
سوالات مصاحبه استخدامی وزارت نیرو سال 94
ضعف؟ چرا برای نقاط ضعفت کاری نمیکنی، چون راهکار داره؟ ... انتظارتون از مدیران و مافوق هاتون؟ در مقابل زیر دست باید چجوری باشه؟ .... و، اما مصاحبه خودم: وارد که شدم 7 نفر روبروم نشسته بودن دونفر هم گوشه های اتاق. مدیر منابع انسانی اول همه رو معرفی کرد... مامور گزینش، استاد دانشگاه، نماینده تهران، یه نماینده از خود شرکت، مدیر منابع انسانی و یه خانوم از کارمندای شرکت بود و یه اقا که ...
بی قانون/ چرا رانندگان مملکت را عصبانی می کنید؟
؟ گفتم: نه بابا 1000دیگه. دوباره محکم تر کوبید توی پهلویم و گفت: چی چی هزار؟ من نمیدم. گفتم خب برنامت چیه؟ گفت: همه 500 بدیم که مجبور بشه بگیره. گفتم اوکی حله. نگاهی به پسرک جلوی ماشین کردم 1000 تومان را در دستش مچاله کرده بود و عرق دستش روی پایش می چیکید و تند تند با شلوارش خشکش می کرد. بلند گفتم: آقا همین جا پیاده میشم. من دنبال پول توی کیفم بودم که پیزن آب دهانش رو قورت داد و گفت ...
از سالن معراج تا بلوک 5
...> _ دوستانش او را به خاطر شغل شما مسخره نمی کنن؟ نه خدارو شکر تاحالا که مشکلی نبوده. _ نگاه مردم به یک دفن کن یا کارگر باغ رضوان چطوریه؟ مردم دید درستی نسبت به ما ندارند. بعضی وقت ها بعد از دفن، خانواده مرحوم فکر می کنن ما اون فرد را کشتیم. اما در تهران من رفقایی دارم که میگن اینجا اصلا اینطوری نیست و مردم خیلی به شغل ما و خود ما احترام می گذارند. البته بعضی ها هم ...
گفت وگویی اختصاصی در زندان انفرادی ادعای عجیب قاتل: آتنا از روی پله افتاد و مرد
؟ نمی دونم... ولی وجدانم راحته... من اشتباه کردم. خدا می دونه شاید اونها رضایت بدن؛ به هر حال آنها هم انسان هستند ولی من اشتباه کردم و پشیمانم. به خدا حاضرم دو تا دست منو ببرن ولی من دوباره چشمای اون بچه رو ببینم. _ تجربه تلخ جنسی در دوران کودکیت داشتی؟ اصلاً بچه شر و شوری بودی؟ نه؛ من 30 سال کاسبی کردم؛ همیشه کمک خرج خانواده و کمک حال پدرم بودم؛ خواهرم را عروس کردم؛ شغلم رنگرزی بود؛ یک عمر با آتش و رنگ کار کردم و در آخر هم سرنوشتم این طوری شد. ...
توسعه انسانی مهم تر از توسعه کالبدی است
شفا آنلاین:شما روحانی زاده ای بودید که علی رغم میل پدر پزشکی خواندید و بیشتر از طبابت درگیر کارهای اجرایی شدید؟ به گزارش شفا آنلاین : در سال 1318 در اردکان یزد در یک خانواده مذهبی به دنیا آمدم. پدرم روحانی بود. تا 6 سالگی در اردکان بودم و پدرم برای اینکه ادامه تحصیل بدهد یک سال به تهران مهاجرت کرد و پیش نماز یکی از محله های تهران شد ولی چون برایشان اغناءکننده نبود به قم مهاجرت کرد و ...