سایر خبرها
راز ماندگاری ترانه های کوچک برای بیداری
خوانده بودم و سلفژ و هارمونی و تئوری موسیقی را یاد گرفته بودم ... * از بچگی هم در خانواده برای موسیقی فولکلور تربیت شده بودید و با این فضا آشنا شدید ... بله و من شیفته این دانشسرا شدم. بعد هم بلافاصله ساز سنتور را انتخاب کردم و پدرم هم خیلی خوشحال شد و دایما هم توی خانه تمرین می کردم و پدرم هم می رفت و می آمد و کنار من می نشست و با لذت گوش می داد . * بنابراین با مرحوم پدر، دو ...
برادرم ناراحت جا ماندن از قافله شهدا بود
حضور علی در جبهه کردم. مادر شهید قرایی افزود: به پارچه فروشی که علی در آنجا کار می کرد رفتم و به همکارش گفتم که رضایت نامه اعزام به جبهه علی را امضا کردم. سپس به خانه برگشتم. علی شب به خانه آمد. دست و صورت من را می بوسید و تشکر می کرد. وی تصریح کرد: علی سه ماه به جبهه رفت. وقتی برگشت گفتم: دیگر به جبهه نرو. تو دینت را ادا کردی. می خواهم تو را در رخت دامادی ببینم. علی پاسخ داد ...
آنچه در همایش آیت الله فقید هاشمی رفسنجانی گذشت
؛ او با تأکید بر اینکه آیت الله هاشمی رفسنجانی همیشه نگران بود واقعیت ها گفته نشود ، گفت: آقای هاشمی از جنگ راضی نبود؛ از خشونت دوری می کرد و هیچ علاقه ای به ادامه جنگ نداشت؛ روزی هم که امام از ایشان خواست فرماندهی جنگ را بپذیرد، گفت: من به صلح فکر می کنم. وی با بیان اینکه پدر می خواست یک پیروزی بزرگ به دست بیاوریم و بعد صلح کنیم ، به حضور خانواده خود در جبهه ها اشاره کرد و گفت: مادرم اولین کسی بود ...
برای دفاع از اسلام مرزی نمی شناخت
، خود را برای شهادت آماده کند؟ ابتدا باید بگویم همۀ این ها خواست پروردگار است. خدا به هر کس، یک جوری لطف می کند و به من هم این گونه نظر کرده است. من با مشکلات فراوان، فرزندانم را بزرگ کردم. همسرم در این چند سال بیمار بود و سالی دو سه مرتبه بستری می شد. با این حال سعی کردم بچه ها دچار خلأ نشوند. در تمام زندگی ام به شدت مراقب نگاهم بودم تا مبادا با نامحرم تلاقی پیدا کند. حتی در ایام بارداری، خیلی ...
حانیه، دختر مهدی، برادر کوچکم، چهارماه داشت. او را آوردند تا آقا در گوشش اذان و اقامه بگویند. موقع اذان ...
دیگر شهید شوید. می گویم ما با شما هنوز خیلی کار داریم. اما، خوب، می روند در میدان های خطر و به آرزویشان می رسند که بزرگ ترین سعادت برای این هاست. بعد از آن، آقا خطاب به مادرم از صبر و شکر گزاری ایشان تجلیل کردند و از سهیم بودن همسر شهید در اجر مجاهدت های شهید گفتند و این که باید این اجر را حفظ کرد. برادر بزرگم، وهب، خانواده را معرفی کرد: شهید دو پسر دارد و دو دختر. نوه ها هم ...
سیاست منشاء اختلاف خانواده های سیاسی
عمومی کشانده می شود. به بهانه درگذشت مرحوم داود احمدی نژاد برادر رییس دولت های نهم و دهم، به بررسی برخی اختلاف نظرهای سیاستمدارانی می پردازیم که همراه با عضوی از خانواده شان در سیاست کشور حضور دارند. احمدی نژادی ها؛ برادر مقابل برادر داستان این دو برادر در قالب رابطه اصولگرایان با رییس دولت نهم و دهم قابل تعریف است. ابتدا همراه بی چون و چرای احمدی نژاد و بعد مخالفی ...
سرپرستان بیماران اعصاب و روان در انتظار حمایت قانون
ایران آنلاین /از زندگی ما دور بود و هر که دور بود نمی دانست مرهم را روی کبودی صورت می شود گذاشت اما روی زخم دل، نه.دایی ام می گفت بیماری پدرت بیماری نابغه هاست. با این حرف ها می خواست دلم را خوش کند. پدر نابغه داشتن جالب بود اما اگر قرار بود بیمار باشد نمی ارزید.10 سال پیش، کلاس دوم دبستان بودم که نخستین بار موقع تماشای یک فیلم سینمایی از بیماری پدر با خبر شدم. ذهن ...
ما کُردها برای وحدت ایران جان می دهیم
با تعدادی از همرزمانش راهی شد. فرمانده سپاه مخالف رفتنش بود. چون می دانست پنج نفر از برادرهایش شهید شده اند نمی خواست اتفاقی برای دلاور بیفتد. اما دلاور گفته بود: نه من باید بروم تا به مردم روستا کمک کنم. او و 12نفر از دلاوران مبارز کُرد بعد از درگیری و محاصره همگی به شهادت رسیدند. بچه ها و همرزمانش بسیار دلاور را دوست داشتند. آن زمان 19-18 سال داشت. آخرین شهید خانه مان در 30 فروردین ماه سال 1364 ...
شهیدی که با نیت خدمت به محرومین پای در عرصه جهاد گذاشت/ کتابخانه مسجد لطفعلی خان پذیرای کتب احمد
کربلای 5 وضو گرفته و در عملیات حاضر شود برادر بزرگتر شهید احمد شرافت دوست، در بیان رشادت های دوران جبهه و جنگ برادر شهیدش از زبان همرزمان وی، می گوید: برادرم در زمان جبهه و جنگ به عنوان تخریب چی و غواص فعالیت می کرد وی از طریق گردان علی اکبر که تعدادشان 12 نفر بوددر عملیات کربلای 5به عنوان غواص خط شکن وارد آب میشوند اما دست چپش در برخورد با آرپی چی زخمی شده و به عقب برگردانده می شود که ...
دو روز قبل از تولدش، او را در حجله شهادت دیدم / سعید به آنچه دوست داشت رسید + عکس
خود جذب کند، از بچه گرفته تا بزرگ مثل آهنربا سریع جذب اخلاقش می شدند. خوب، مهربان و بخشنده بود، سرش می رفت نمازش و روزه اش نمی رفت، اگر یک لقمه نان داشت آن را با همه تقسیم می کرد به علاوه اینها باید ورزشکار بودن را هم به خصوصیاتش اضافه کرد چرا که سعید کشتی گیر بود. محمدحسین فرزند آخرم در مقطع راهنمایی درس می خواند، بعد از شهادت سعید برای او بسیار دلتنگی و بی قراری می کند از ...
داعش، بازسازی خلافت در اربیل/تغییر رویکرد عربستان به روسیه تاکتیکی یا راهبردی؟
بزرگ و تسهیل اتفاقی سهمگین است. اما واقعیت این است که اگر اینگونه بود این همه بحث در سطح دنیا را به دنبال نداشت و کسانی که در قبال بسیاری از حوادث مهم سکوت می کنند در این مورد خاص به میدان نمی آمدند. در خصوص این موضوع توجه به نکات زیر اهمیت دارد. 1- بعضی از چهره های دانشگاهی که از آنان توقع موضع علمی می رود در ارتباط با جداسازی شمال از بقیه مناطق عراق گفتند آنچه در حال ظهور است نه جبهه ای ...
اولین شهید عملیات والفجر هشت کیست؟
. قرار گذاشتیم بعد از گذراندن مرخصی با هم برگردیم. او در کرمان ماند و من عازم زرند شدم. چند روز بعد او را پشت در خانه دیدم. با تعجب سوال کردم: این جا چه کار می کنی؟ با ناراحتی گفت: بعد از شهادت برادرم، پدر و مادرم اجازه نمی دهند به جبهه برگردم و من را فرستادند منزل خاله ام که همشهری شماست، تا مدتی این جا بمانم. خاله اش آن طرف کوچه منتظر او بود. همان روز نزدیک غروب دوباره آمد و ...
شهیدی که از خادمی موکب های اربعین به مقام دفاع از حرم رسید
به جهت ممانعت از حضور در دفاع مقدس از حسینه زده شد، بسیار نارحت بودم اما زمانی که بواسطه دایی مان به مسجد جامع وردآورد رفت بسیار خوشحال شدم و همواره مادرم برای تهیه نان با وجود فاصله بسیار مسجد تا منزل و البته وجود نانوایی نردیک به منزل، به نانوایی روبروی مسجد می رفت تا شهید را در مسجد مشاهده کند. شهید در خانواده مذهبی تربیت و رشد یافت و پدر بزرگ و مادربزرگ ما بانی هیئت ها و عزاداری برای ...
حقوق برای کارمندان و بزرگترهاست، کودکان که حقوق ندارند!/دریا هستم، 8 ساله، یک کودک کار
می کند! می گویم : فقط از روی کنجکاوی پرسیدم، من قصد آزار و اذیتت را ندارم، باهم دوستیم مگر نه؟ می گوید دوستیم و چشمانش از شیطنت برق می زند... . وقتی از او می پرسم می دانی روز جهانی کودک چیست؟ شانه هایش را بالا می اندازد و می گوید: نه ، برایم اصلا مهم نیست، حتما روزی است که بچه پولدارها از خانواده هایشان کادو می گیرند، مامان و بابا همیشه تولدم را فراموش می کنند اما برادرم همیشه برایم ...
سیلواری: ماجرای انتقال پیکر شهدا به عقب توسط سردارهمدانی/ شهیدهمدانی برای همه برادر بود
سوریه بروم اما ایشان به دلیل وضعیت بیماری ام قبول نمی کردند. وی ادامه داد: آخرین بار گفتم که می خواهم به سوریه بیایم که جواب داد باید داروهایت را هم با خودت بیاری گفتم قبول است و حتی آماده شدم و با او به تهران رفتم اما آنجا به من گفت این بار نیا اما می روم و بعد از 10 یا 15 روز برمی گردم و تو را با خودم می برم که ایشان آن بار رفت و به شهادت رسید و دیگر توفیق رفتن به سوریه برایم به دست ...
ماجرای سیلی هایی که کمیل برای یک نهی از منکر خورده بود/ همسر شهید: الان می فهمم شهید قبل از رفتن از این ...
گروه حماسه و مقاومت رجانیوز - کبری خدابخش: مِنَ المُؤمِنینَ رِجالٌ صَدَقواماعاهَدُوا اللَّهَ عَلَیهِ فَمِنهُم مَن قَضی نَحبَهُ وَمِنهُم مَن یَنتَظِرُ وَما بَدَّلواتَبدیلًا 23 - احزاب / برخی از آن مؤمنان، بزرگ مردانی هستند که به عهد و پیمانی که با خدا بستند کاملا وفا کردند، پس برخی پیمان خویش گزاردند و برخی به انتظار (فیض شهادت) مقاومت کرده و هیچ عهد خود را تغییر ندادند . برگ سبز زندگی ...
بیابانی: امثال شهید خلیلی در جبهه فرهنگی ادای دین کردند/ سپهری: صدا و سیما آماده به تصویر کشیدن زندگی ...
زندگی فرزندش گفت: همسر و برادر من در دوران دفاع مقدس در اطاعت از فرمان امام خمینی(ره) و عرض ارادت نسبت به ایشان در جبهه ها حضور یافتند و مجروح شدند، فرزندم به تبعیت از فرمایشات مقام معظم رهبری در دفاع از حریم ولایت و حرم مطهر حضرت زینب(س) در سوریه به شهادت رسید . در پایان این دیدار از خانواده ی دو شهید امر به معروف و نهی از منکر و شهید مدافع حرم تقدیر کردند و پیام تبریک، تسلیت و تعزیت حجت الاسلام و المسلمین سید احمد زرگر دبیر ستاد امر به معروف و نهی از منکر کشور را به خانواده این شهدا ابلاغ کردند. انتهای پیام/ ...
یکی دیگر از خواهران شهید با همان شور و شادی خاص شروع می کند از برادر شهیدش روایت کردن. قبل از آغاز هر ...
بود من دارم می روم سوریه، هر کسی ازشما پرسید کجا رفته ام بگویید رفته است زیارت اهل بیت(ع). نمی خواست کسی بفهمد. داداش اهل ریا نبود. مادر حلالم کن اینجا است که مادرانه های سیده زینب موسوی از فرزند شهیدش از سر گرفته می شود: وقتی مصطفی رفت، از میدان 72 تن یک پیام به من داد که مادر من رفتم سوریه حلالم کن. به نظرم خدا با رفتن بچه ها یکی بعد از دیگری داشت من را امتحان می کرد ...
برسد به دست پدرهای مسافر!
و باز هم همین لبخندی که مثل همیشه روی لبت نشسته است. باباجان بهترین بابای دنیا، هنوز هم نگاه تو بدرقه راه من است از خانه تا مدرسه و من و تو را شاید بعد از این در خواب هایم ببینم. باباجان منتظرت هستم. زهرا احمدی / 12 ساله فرزند شهید حسن احمدی سلام بابا دعا کن که در درس هایم موفق باشم تا یک مرد موفق مثل تو باشم و همیشه مثل تو بمانم. پدرم این را بدان که من تو را دوست ...