سایر منابع:
سایر خبرها
ماجرای آیه وجعلنا... و رهایی از تیر خلاص
این است که یاد خدا مشکل گشا است. نفوذ عراقی ها محمدعلی کارگر مطلق همان زمان که با عراقی ها درگیر شدیم آقای کاشفی تماس گرفتند و گفتند: مهمان داریم (منظورش عراقی ها بود) گفتم: پس از مسیر شما هم بالا آمدند؟ ایشان گفتند: بله! هماهنگ کردیم، گفتم: شما هم بیایید همان جایی که ما مستقر هستیم ، خدا رحمت کند شهید رضا نادری را که از بچه های ...
خالق کارت های معروف صدآفرین کیست؟
سال ها نام خودم در همان صفحه نشست! یک شوخی عجیب و در حالی بازنشسته شدم که نامم همچنان در شناسنامه ها بود. متولد اردیبهشت سال 1325 در همدان است و با اینکه بازنشسته شده، دوباره از او دعوت به کار کردند و حالا در دهه هفتم زندگی اش هفته ای یک روز در ساختمان پژوهش سازمان آموزش و پرورش حضور دارد. ما که می رسیم مجله را جمع می کند و به پیشوازمان می آید، می گوید برای مان چای بیاورند. در زمان ...
اصولگراها به خدا و امام حسین(ع) نزدیک ترند/ اگر امام زمان(عج) همین امروز ظهور کنند، برای کمک به نهضت خود ...
اسمی دارند چه کار کنیم. در آن دوره آقای عبدالله نوری هم کاندیدا بود. رأی آن دو نفر مشخص شد اما 511 رأی ماند که روی آنها نوشته شده بود "نوری”. خب قانون می گوید مطابق با آرایی که رای آوردند به اینها بدهید. دو سوم آقای ناطق نوری رأی آورده بود و یک سوم آقای عبدالله نوری. من اجتهاد کردم؛ چون حقوق خواندم. گفتم آقای نوری شما به چه اسمی مشهور هستید؟ گفت ما روز عاشورا که به شهرستان نور می رویم و نذری می ...
معرفی رذائل و فضائل قوه غضب/ راه رسیدن به فضائل و راه علاج رذائل
بارها بیان کردم که فرمودند: هر کس ولو به لحظه ای تصوّر کند کسی شده است، همان لحظه، لحظه ی سقوط اوست. آن چیزی که باعث این تصوّر می شود، همین دانستنی هاست. یعنی اگر در دانستنی ها، توقّف کردی، حجاب می شود، احساس انانیّت به وجود می آید و تصوّر کس بودن می کند؛ چون می داند. لذا اگر نداند که قوای من، هر کدام چه کارهایی باید انجام بدهد، جاهل است و دو حال پیش می آید: 1. حرکت نمی کنیم. 2. حرکت می ...
خاطره بازی با ناصر ابراهیمی، رفیق علی پروین
قهرمان لیگ شود؟ از الان تا پایان فصل زمان زیادی باقی مانده و نمی توان چیزی را پیش بینی کرد. شما دیدید که در لیگ اول و در بازی آخر استقلال در انزلی مقابل ملوان شکست خورد و ما با گل ابراهیم اسدی توانستیم فجر را شکست دهیم و قهرمان بشیم. در لیگ هفتم هم باز پرسپولیس در دقیقه 96 توانست قهرمان شود و دو سال گذشته هم باز کار قهرمانی به روز آخر کشیده شد. این خاصیت فوتبال است که هیچگاه نمی توان ...
محسن امیریوسفی گفت می خواهد از زندگی همسرم فیلم بسازد/ پیمان قاسم خانی می دانست نمی توانم تنها زندگی ...
کارهای مختلفی نوشتی و درباره این موضوع مهم هم دست به قلم شو منم گفتم که اتفاقا در ذهنم بوده ولی می خواهم راجع به بانوان کربلا بنویسم. که موضوع به شکلی زنانه تر و مناسب با دغدغه های شما باشد. دقیقا. خط فکری که من دنبال می کنم بیشتر مربوط مسائل به زنان است. آن زمان که امیرخسرو این موضوع را با من درمیان گذاشت به من گفت حضرت رباب نقشی است که اگر خودت بازی کنی به لحاظ ظاهری و سن و ...
شایان مصلح: به من بگویید کربلایی شایان
بستی؟ چند سال بعد رفتم آکادمی استقلال و تست دادم و قبولم کردند. با این که تیم خوابگاه داشت اما مادرم تنهایم نگذاشت و لوازم خانه را جمع کرد و همراه من به تهران آمد. سه سال در استقلال بودم. سال اول یک میلیون قرارداد بستم، سال دوم یک میلیون 250 هزار تومان و سال آخر 1٫5 میلیون تومان اما سر جمع 500 هزار تومان هم نگرفتم. از همان روزها نسبت به دیگر بازیکنان همسن و سالت متفاوت بودی و ...
ناگفته های زندگی قاتل ملیکا +عکس
.... رفتم آنجا ببینم چه خبر است، دیدم ملیکا دست هایش از پشت بسته شده. من هم گوشواره هایش را در جیبم گذاشتم و دوباره به پارک برگشتم. اصلا هم به خاک دست نزدم. مادر ملیکا: از حقم نمی گذرم در سوی دیگر مادر ملیکا حضور دارد. او چهار سال پیش از شوهرش جدا شد و همین یک دختر را داشت. می گوید: آن روز ملیکا به خانه دوستش رفته بود تا با تبلت بازی کند. با تاریک شدن هوا نگرانش شدم. همه جا ...
روایت هایی از زندگی و مرگ - سهراب سپهری -
از تجربه غم انگیز خودش می گوید: با آمبولانس می بردیمش فیزیوتراپی. آن روز نوبت من بود. از پنجره بیرون را نگاه می کردم و به سهراب می گفتم چه حالی داری؟ گفت دلم برای کاشان تنگ شده است! و این را هیچ وقت یادم نمی رود. به طبقه پایین می رویم که خانه پریدخت است، خواهر وسطی سهراب که سال گذشته فوت کرد و مادر جمیله و جلال فاطمی است. در جای جای این خانه نیز عکس هایی از سهراب هست و البته ...
اخلاق و رفتارمان باید رنگ و بویی از امام حسین(ع) داشته باشد
.... در سال های ابتدایی که مصادف با دوران خدمت مقدس سربازی می شد، در مقطعی مداح حسینیه ستاد مشترک ارتش بودم و بعد از آن ها هم به تناوب در هیئات قم و تهران و دیگر شهرها برنامه داشته ام. تاکنون از محضر چه اساتیدی بهره مند شده اید؟ در همان آغاز ، آموزش را در خدمت استاد صالحی که خود یکی از شاگردان نزدیک حاج منصور ارضی است، شروع کردم که در این مقطع بیشتر روی صداسازی کار می کردیم ...
بزرگان عرصه مداحی با مداحان جوان مدارا کنند
و سال قبل از آن هم مداح تکیه محل بودم. یادم نیست که چه کسی باعث خواندن من در تکیه محلمان شد. سپس یکی از دوستانم به دنبال من آمد و من را به مسجد محل برد. به مسجد که رفتم ابتدا در بسیج محل عضو شدم و سپس برای هیئت بسیج هم شروع به خواندن کردم. تهران نیوز: اختلاف بین پیرغلامان و جوانان ناشی از چیست؟ پدر من به من می گوید که باید قدیمی بخوانی در صورتی که من یک خط مثل پدرم ...
گفتگو با کامیار شاپور درباره زندگی پدرش؛ پرویز شاپور (پدر کاریکلماتور)
مدیر 20 مهر 1396 12:15 ب.ظ 105 بازدید بدون دیدگاه پرویز شاپور 18 سال پیش در نیمه مردادی گرم در بیمارستان عیوض زاده درگذشت؛ بیمارستانی در خیابان شیخ هادی که نزدیک محل سکونتش بود. به گزارش شیرین طنز، به نقل از هفته نامه صدا – بابک توانایی: پرویز شاپور 18 سال پیش در نیمه مردادی گرم در بیمارستان عیوض زاده درگذشت؛ بیمارستانی در خیابان شیخ هادی که نزدیک محل سکونتش بود. او ...
گفت و گوی صمیمانه با هوشنگ مرادی کرمانی
روز با پسرم در بهشت زهرا راه می رفتیم و خانمم نیز بر سر مزار پدرش بود؛ به پسرم هومن گفتم این آدم هایی که اینجا خوابیده اند همه می توانستند بدون استثنا نویسنده خوبی شوند برای اینکه اگرچه زندگی آن ها با هم متفاوت اما رنج های آن ها کلی است. حسادت ها، خواسته ها، کینه ها، آرزو ها و... اینها همه قابل نوشتن است هرچند شکل های آن برای این آدم ها متفاوت است، بنابراین اگر سواد، امکانات یا تخیل داشتند آن ها هم ...
گفت و گو با بهنام بانی ، ستاره ی این روزهای موسیقی پاپ
نوازنده هستند به کار در این زمینه تشویق شدید یا دلایل دیگری داشت؟ - صددرصد به خاطر پدرم که نوازنده بودند گرایش به موسیقی پیدا کردم ولی کلا به موسیقی علاقه داشتم. از همان دوران کودکی وقتی می خواندم با استقبال روبرو می شد و من هم ترغیب به ادامه این کار شدم و الان هدفم کلا این است که به بالاترین درجه موسیقی برسم. من از 9-8 سالگی آواز می خواندم. البته ابتدا با تلاوت قرآن شروع کردم و بعد از 10 ...
روایت رامین پرچمی از روزگارش در زندان و ممنوع الکاری پس از آن
و گویا چند ماه هم دنبال من گشته بود؛ همان شب که قرار بود متن را بخوانم به دلیل مشکلی دیگر که سوءتفاهم بی ربطی بود؛ افتادم زندان و هفت ماه آنجا بودم و دوباره این قضیه قطع شد. فردای آن روز که از زندان بیرون آمدم حس کردم خیلی بد شده که قول داده ام و ناگهان خبری از من نشده ؛ به سعید چاری زنگ زدم عذرخواهی کنم که گفت بیا شهرک دفاع مقدس، هنوز کسی جایگزین تو نشده است. رفتم سکانس هایم را بازی کنم اما آن ...
ایفای نقش امام حسین(ع) در اولین تئاتر مذهبی بعد از انقلاب
هم به آن جا رفت و آمد می کردند. یواش یواش در آن جا هم درس می خواندم و هم درس می دادم و درس آقای مهدوی کنی را برای بچه های پایین تر تکرار می کردم. مثلا قرآن و بخشی از فقه را به ما درس می دادند و من هم هفته بعد آن را به بچه های پایین تر می گفتم. در اعیاد هم مراسم دکلمه و تئاتر داشتیم و برنامه های بسیار جذاب و خوبی بود.خاطره شریفی نیا از اولین دیدار شهید بهشتی شریفی نیا که با احساسی نیکو از مکتب ...
گفت وگو با راننده اسنپ که به یک زن تجاوز کرد +عکس
درخواست اومد. پیش خودم گفتم این سرویس هم برم و از اون طرف برم خونه. رفتم به آدرسی که اعلام شده بود و مسافرم رو که خانم جوانی بود، سوار کردم. این خانم صندلی عقب نشست، 100متربیشتر نرفته بودیم که گفت پشت ماشین صدا میده و دلیلش رو پرسید گفتم کمک عقب ماشین خراب شده و باید ببرمش تعمیرگاه. به خاطر اینکه اذیت نشه کمی جلوتر وایسادم و ازش خواستم بیاد صندلی جلو بشینه. با اصرارم اومد و نشست. از اتوبان ...
عراقی ها حاجتشان را از مزار یک شهید ایرانی می گیرند
.... سالم به اتاق عمل رفت و من برای انجام کارهایم به سمت شلمچه رفتم. به کسی هم نگفته بودیم که یک عراقی را اینجا بستری کردیم. من بودم و یک پاسدار عرب زبان اهوازی، به نام عدنان. پس از دو روز از شلمچه برگشتیم اهواز. وارد بیمارستان که شدم، دیدم در حیاط دارد راه می رود. گفتم: سالم، دیدی دکترهای ما چه خوب هستند و چه مردم خوبی داریم. به گریه افتاد و گفت: وقتی دکتر مرا عمل کرد ...
رامین پرچمی: جلوی حضورم در خندوانه را گرفتند / ارشاد اجازه بازی در نقش پلیس خوب را نداد
.... فردای آن روز که از زندان بیرون آمدم حس کردم خیلی بد شده که قول داده ام و ناگهان خبری از من نشده؛ به آقای چاری زنگ زدم عذرخواهی کنم که گفت بیا شهرک دفاع مقدس، هنوز کسی جایگزین تو نشده است. رفتم سکانس هایم را بازی کنم اما آن فیلم هیچ وقت ساخته نشد. همان روز یکی از بازیگران کار؛ کسی به اسم امیر زریوند بود؛ به من گفت می توانی تئاتر کار کنی؟ آقای چاری گفت من اجازه اش را از ارشاد گرفته ام و مشکلی ...
امید حجت: نگاه من جهانی است؛ مثل اصغر فرهادی
کردم با آن بنوازم. در آن سن و سال، انرژی گیتار الکتریک من را متحول کرد و خیلی با من سازگار شد. یک باره طوفان ذهنی من شروع شد و دنبال یادگیری این ساز رفتم. به شکل اتفاقی در یک ساندویچی در شهرک چشمه داشتم درباره گیتار حرف می زدم که مدیر آنجا گفت پس خوب است فرهاد مجذوب را ببینی. منظورش استاد فرهاد مجذوب است که هر چه بلدم از لطف او است. فرهاد خان را که دیدم متحول شدم. دو، سه روز من و ایمان ...
گفتگو با راننده اسنپی که به زن 27 ساله تجاوز کرد
گفت پشت ماشین صدا میده و دلیلش رو پرسید. گفتم کمک عقب ماشین خراب شده و باید ببرمش تعمیرگاه. به خاطر اینکه اذیت نشه کمی جلوتر وایسادم و ازش خواستم بیاد صندلی جلو بشینه. با اصرارم اومد و نشست. از اتوبان امام علی(ع) رفتم بالا و از چهارراه استقلال رفتم سمت شیان و نزدیکی های اونجا وایسادم. نمی دونم چه اتفاقی برایم افتاده بود، روی رفتارام کنترلی نداشتم. بهش گفتم می خوای باهم رابطه داشته ...
شوخی های جالب شبکه های اجتماعی (449)
...> 28. امروز رفتم دندونپزشکی به دکتر گفتم اوضاع چطوره؟! گفت از امروز همه هزینه ها واسه دندونات میشه عشقم. وقتی نصیحتایِ بزرگترا رو تا آخر عمر آویزه گوشت میکنی... 29. بچه بودم، پدر مادرم میگفتن که لباس بزرگتر بخریم که چن سال بپوشی یادش بخیر یه کاپشن داشتم، سه سال پوشیدم، پاره شد، ولی اندازه ام نشد. 30. 10 ساله یه گدایی رو میبینم داره پول میگیره که بره شهرش. فک کنم از ...
ماجرای ارتقای شغلی مدیری که سرمایه گذار خارجی را هوا کرد/ نظام اداری باید شخم بخورد
روزی داشتم به وزارت راه می رفتم. آن زمان آقای دکتر نیک زاد وزیر بودند، که البته از وزرای خوب دولت بود. ساعت 4 بود. دیدم چقدر شلوغ است. جلوتر رفتم دیدم همه کارمندان دارند به خانه می روند. گفتم همه اینها کارمند هستند. بهر ه وری این کارمندان چقدر است. چقدر در ایجاد ارزش افزوده این حوزه مشارکت دارند و ... * پست های مدیریتی باید به مزایده گذاشته شود لذا معتقدم باید پست مدیریت را به ...
گفتگو با داوود نماینده گوینده و صدا پیشه تلویزیون
خود را کشف کردید و متوجه صدای خوب خود شدید که با این صدا می توانید موفق شوید؟ **سال 47 که اول دبیرستان بودم در زنگ زبان انگلیسی آثار شکسپیر را در کلاس خواندم. دبیرمان گفت که تو چرا نمی روی دوره فن بیان را بگذرانی چون استعدادش را داری و صدای خوبی هم داری. من گفتم: فن بیان دیگر چیست؟ معلم مان گفت: نمی دانی؟ گفتم نه. این گذشت البته همان روز معلم زبان به دفتر مدرسه که می رود به ناظم مدرسه می ...
دستور بنی صدر را اجرا نکردم دو ماه حقوقم را قطع کرد/ لاهوتی می گفت بنی صدر لیاقت رهبری دارد/ سپاه مگر ...
، زدن ریش گناه است، ابهت آن سرهنگ را آن روز شکستم جلوی همه ی درجه دارها، به او گفتم جلویت وایمیسم، داد زدم این را ببرید زندان، این را که گفتم من را خواباندن و شروع کردند زدن. (شهید هاشمی نژاد در حدود بیست سال قبل از پیروزی انقلاب اسلامی در کتاب ” مناظره دکتر و پیر”، در بخشی از تفکرات خود نموداری از ویژگی های تمدن غرب و هویت اسلامی را ترسیم کرد. آن هنگام که کشور زیر سلطه تمدن غرب و سیاست ...
خادمان کوچکی که یک هیئت را می چرخانند
زمان چندساله بودید؟ قدیمی ترین خاطره ای که در ذهنتان می آید چیست؟ نرگس: پدر بزرگ من روضه می خواند و من هم به روضه هایش خیلی علاقه داشتم. طوری شده بود که برای خودم درباره امام حسین شعر درست می کردم و در خانه بلندبلند روضه می خواندم. همینطوری فی البداهه شعر می گفتم و کنار پدربزرگم بلند بلند می خواندم. ولی انصافا شعرهایم خیلی قشنگ بود و بعد همینطور گریه می کردم. (می خندد) ستاره: من در ...
در حوزه میراث فرهنگی چشم پزشک به جای دندان پزشک نشسته است!
پولی که برای کرایه خواب و مخارجم داشتم تمام شد. به همین دلیل صبح ها می آمدم کنار میدان می ایستادم تا بلکه به عنوان عمله بتوانم کاری دست و پا کنم؛ تا اینکه یک روز فردی آمد به نام اوس ممد ، به من گفت کارگری؟ گفتم بله ، گفت پس بیلت کو؟ گفتم بیل ندارم . آن زمان به عمله بیشتر از 3 تک تومان نمی دادند، اوس ممد گفت من نصفشو بهت میدم ، گفتم باشه . سوار موتورش شدم و رفتم سر کار. سیمان درست می کردم و خیلی فرز ...
مگر ما کلاس تقویتی نرفتیم چه چیزمان کم شد؟
که می کردم، انتظار نوازش پس گردن را هم می کشیدم. بابا کنترل را برداشت وگفت: بازهم که این کنترل را برداشتی و بازی می کنی. صدبار گفتم این اسباب بازی نیست. وقتی خراب شد باید کلی پول بدهم و یکی دیگر را بخرم. مگر من سر گنج نشستم؟ به جای تو اگر یک برّه بزرگ می کردم، الان کلی سود کرده بودم. راستش خیلی دوست داشتم روزی بتوانم یک گنج پیدا کنم و ببینم سرش چه شکلی است. اصلا جای نشستن ...
ماجرای خواندنی تایید اولین تئاتر زنانه توسط آیت الله خامنه ای
دراماتیک هستم. پس از ورود ما به دانشگاه، دُرست وقتی که ما یک ترم را گذرانده بودیم، دانشگاه ها به خاطر انقلاب فرهنگی تعطیل شدند. من در شبانه روز 20 ساعت درس می خواندم. روزی که برای نتیجه دانشگاه رفته بودم در میان انبوه جمعیت دنبال اسمم می گشتم و هول شده بودم که من نفر اول شده بودم. رویا تیموریان یکی از همکلاسی های آن زمان من بود. من با اشتیاق درسم را ادامه می دادم. آقای جابر عناصری استاد ...
مادر شهید مدافع حرم گفت: خیلی با پسرم صحبت کردم و گفتم تو به من کلک زدی، به من گفته بودی نمی خواهم بروم ...
.... چه روزی به سوریه رفت؟ چهارشنبه 15 مهر از تهران به سوریه پرواز کرده بودند، ولی شنبه 11 مهر از خانه رفت و ما دیگر او را ندیدیم. این چند روز را در پادگان خوابیده بود تا او را جا نگذارند و هیچ تماسی هم دیگر با ما نگرفت. فکر می کردم می خواهد اطراف تهران برود. روز شنبه موقع اذان ظهر سریع نمازش را خواند و گفت نمی خواهی نماز بخوانی؟ چند بار این را تکرار کرد. پیش خودم گفتم چه عجله ...