سایر خبرها
خدا عزیزش کرد و شهید شد
شهید امام قلی زاده، پدر و مادر ایشان به رحمت خدا رفته بودند و گفت وگوی ما با برادران و خواهر شهید صورت گرفت. محمدرضا امام قلی زاده شما برادر بزرگ تر شهید بودید؟ علی اکبر متولد چه سالی بود؟ بله من برادر بزرگ ترش هستم. علی اکبر فرزند چهارم خانواده بود. متولد سال 46 که سوم دی ماه 1365 در ام الرصاص در عملیات کربلای4 به شهادت رسید. آن زمان 19 ساله بود که به عنوان پاسدار وظیفه از ...
روایتی مادرانه از شهید لواسانی/ محمدرضا عاشق کتاب بود
دست زمانه و زخم زبان هایی که جایش هنوز بعد از رفتن تو خوب نشده است، به خانه ات می آیم در بهشت رضا(ع)، آنجا که مأمن آرامش من است. صدیقه صفری صفرپور، مادر شهیدان لواسانی، از شهدای دفاع مقدس، در گفت وگو با ایکنا ، با اشاره به اینکه دو پسرم هر دو به جبهه رفته و یکی از آن ها در جبهه به شهادت رسید و دیگری هم بعد از 25 سال شیمیایی شدن به شهادت رسید، عنوان کرد: محمدرضا 17 سالش بود که در 15 ...
شهادت را در جبهه می جست و در شارجه به آن رسید!
اتفاق غریبی است که چند سال در جبهه های دفاع مقدس به دنبال شهادت باشی و عاقبت آن را در شارجه امارت به دست بیاوری! این اتفاق عجیب برای شهید حمید باصری افتاده است. یکی از رزمندگان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که از نوجوانی در جبهه های جنگ حضور یافت و بارها تا مرز شهادت پیش رفت، اما قسمت بود بماند و در کسوت یک نیروی امنیت پرواز در حادثه سقوط یک فروند هواپیمای ایرانی در روز 21 بهمن سال 82 در شارجه ...
جوان 60 کیلویی هزار کیلو جگر داشت
. علیرضا برادر بزرگتر که روزی کمک حال پدر در کار و آوردن رزق حلال به خانه بود حالا به کمک مادر آمده است تا خاطرات برادرانش را زنده کند. علیرضا پالیزوانی درباره شهید اول خانواده که معتقد است پیش قراول شهدای خانواده پالیزوانی است، صحبت هایی دارد. او می گوید برادرم مظلومانه به شهادت رسید، دفن شد و هنوز هم قبر او کامل مشخص نیست. برادر شهید می گوید: محمد سال 42 که امام قیام کرد پنج ساله بود. سال 1357 در ...
گفتگوی خواندندی با همسر شهید تفحص مجید پازوکی / می گفت صدای همت و گریه رزمندگان را در فکه می شنوم/ ...
گروه فرهنگی جهان نیوز: بعد از جبهه و جنگ و تخریب مین های کاشته شده توسط نیروهای بعث عراق، وارد کار تفحص و جست وجوی لاله های شهیدی می شود که زمان جنگ به دلیل برخی مسائل در معرکه جنگ جا مانده اند. همراه و همیار شهید علی محمودوند می شود و بعد از شهادت او، فرمانده تفحص لشکر 27 محمد رسول ا... می شود، اما حتی همسر و فرزندانش از سمت و درجه او بی اطلاع بودند، چرا که شهرت و مقام نزد او بی ارزش بوده است ...
دیداری شورانگیز با یک همسر جانباز
. او زودتر از من در تربیت معلم قبول شد. ولی در دوران جنگ تحمیلی از همان وقتی که سنش برای اعزام مجاز شد، به عنوان بسیجی به جبهه می رفت. در سال 65 به عضویت سپاه پاسداران درآمد و در عملیات های زیادی شرکت کرد. در همین زمان آقا غلامعلی به خواستگاری ام آمد. مدتی حرفش در خانه مان بود. من تازه از سفر مشهد مقدس برگشته بودم. ما را از طرف دانشسرا به مشهد برده بودند . وقتی بعد از مدت ها وارد خانه ...
شهیدی که از خدا شهادت یا سلامت خواسته بود
، جزو انتظامات بود. ظاهرا محل انفجار بمب با آنها فاصله کمی داشته، وقتی به خانه آمد صورتش بخاطر موج انفجار برافروخته شده بود. با شروع عملیات در 19 دی سال 63 امیرسعید در روز 21 دی ماه به شهادت رسید. بعد از عقب نشینی نیروهای خودی، پیکر مطهر او و دیگر همرزمانش، در اقتدا به مولا و مقتدایشان، حضرت ارباب عشق، سه روز زیر آفتاب ماند؛ و سه روز بعد عکس و فیلم از شهادت رزمندگان ما در تلویزیون عراق ...
از دل رئوف شهید سنجرانی تا غیرت و فرهنگ لوتی گری
اشکالی ندارد اما زن و دو بچه کوچکت چه می شوند، آن وقت به من می گفت، وقتی شما جبهه بودی من هم سن کمی داشتم، همان کسی که من را بزرگ کرد، بچه هایم را هم بزرگ می کند و کسی که من را می برد از فرزندانم هم حمایت می کند. پدر شهید ادامه داد: موقعی که رضا تصمیم به رفتن گرفت، همسر و مادر زن رضا بسیار غمگین بودند و گریه می کردند. به آن ها گفتم شما چرا ناراحت هستید، پسرم دعوت شده است. ما نمی توانیم مانعش ...
ناگفته های زندگی قاتل ملیکا +عکس
دوقلوهای هفت ساله ام به سمت خانه حرکت کردیم. ناگهان سر و صدا شد. مادر ملیکا جیغ می زد بچه ام ... بچه ام ... همه بیرون ریخته بودند. من و رضا هم به کوچه رفتیم. پلیس هم آمده بود. بعد از چند ساعت، پدر ملیکا دمپایی دخترش را پیدا کرد. بعد همراه ماموران وارد انباری خانه ای متروکه شدند و پس از دقایقی، جسد ملیکا را بیرون آوردند. آن موقع رضا هیچ واکنشی نداشت. ساعت 12 شب هم خوابید و صبح مسیر 20 دقیقه ای تا ...
گفتگوی خواندندی با همسر فرمانده شهید حججی/ حاج قاسم گفت باید آقامرتضی را از گمنامی دربیاوریم / شهیدی که ...
پاسدار بود. پدر همسرم از سختی های شغل نظامی برای شهید گفته بود، با این وجود مرتضی وارد سپاه شده بود. مرتضی می گفت دوست دارم مجاهد باشم تا اینکه فقط تحصیلات دانشگاهی داشته باشم. برای همین بین رشته هایی که پذیرفته شده بود سپاه را انتخاب کرد. سال 1383 کارش را در سپاه شروع کرد. شهید حسین پور فرمانده شهید محسن حججی بود با احتساب فاصله بین ازدواج و شهادت مرتضی حسین پور، می شود گفت شما ...
خانواده تهرانی که در یک شب، 9 شهید داد + عکس
آمد که همه خواب بودند. پدر من اصلا نمی ترسید. وقتی وضعیت قرمز می شد، خود من می ترسیدم و همه اش التماس می کردم که: بابا داخل خانه نمان و بیا بیرون. چون کارمند بود مادر و بچه ها را در شهرستان گذاشته و خودش زودتر آمده بود. می گفت: دخترم شهادت افتخار است بعید می دانم نصیب من بشود. خوش به حال شهدایی که از جبهه می آیند. ببین از کجا تا کجا روی دوش مردم می روند. فکر کن 5 سال بیشتر عمر کردی بیشتر هم گناه ...
می گفت به جبهه می روم تا راه کربلا را باز کنم
بچه ها را بیدار می کرد تا دور هم صبحانه بخوریم. محمد خیلی به بچه ها علاقه داشت و به من هم سفارش می کرد که با بچه ها بازی کنم و نگذارم احساس تنهایی کنند. شهادت در حلبچه بار آخر که همسرم به جبهه رفت، 45 روز در منطقه بود. آنها در منطقه حلبچه مستقر بودند که روز پنجم فروردین ماه 1367، در ارتفاعات همین منطقه تیری به سر همسرم خورد و به شهادت رسید. آن زمان تنها چهار و نیم سال بود که ما ...
لحظاتی با یک کبوتر گلگون کفن /معرفی شهید "محمد دوست محمدی"
...: به به! بچه ها ببینید! چه بشقاب قشنگی! یکی از بچه ها بلافاصله می گوید: خانم! این بشقاب خوشگل را آورده ولی مادر نداره. ظهر که آمد خانه، گریه شد، گفتم: چرا مادر؟ چطوری؟ گفت: من مادر ندارم خیلی ناراحت شدم، گفتم: پس من کیم؟ مگه من مادرت نیستم؟ این چه حرفیه؟ کی گفته تو مادر نداری؟! ماجرا را تعریف کرد و گفت: فلانی به خانم گفته است. خیلی دلداری اش دادم، جوری رفتار کردم که ...
لاله های هلال
احمد گریوانی شهید احمد گریوانی در سال 1341 در شهرستان بجنورد دیده به جهان گشود. او در زمان انقلاب فعالیت های گسترده انقلابی داشت و با شروع جنگ تحمیلی به همراه برادرش، به عنوان امدادگر داوطلب هلال احمر به جبهه اعزام شد. گریوانی در آخرین روز از رمضان سال 1361 در سن 20سالگی به فیض شهادت نایل آمد. ...
وابستگی عاطفی شهید به خانواده بخشی از حماسه است/ اسلام زاده: پرواز از حلب ضد جنگ نیست
...: در تقسیم بندی ژانرهای مستند شاید بتوان گفت که پرواز از حلب یک مستند پرتره آرشیوی است. جرقه تولید این کار با پیچیدن خبر شهادت حسین هریری در مشهد مقدس زده شد. یکی از دوستان مشترک من و شهید سراغم آمد و برای مراسم بزرگداشت شهید تقاضای ساخت یک تیزر را مطرح کرد. دوستم گفت که الان در خانه شهید است و قرار است خبر شهادت را به خانواده اش اطلاع دهند. همانجا فیلم گرفت و بعد فیلم ها را به من رساند ...
در حق عکس های دفاع مقدس جفا شده است/72هزار فرم عکس در انبار خاک می خورد
زمان اعزام به جبهه یک دوربین روسی داشتم و آن زمان بیشتر از خودم عکس می گرفتم سپس رفته رفته روند جبهه به گونه ای شد که دوربین به سمت بچه ها و رزمندگان برگشت. قدس اضافه می کند:علاقمندی خودم باعث شد با دوربین عکاسی صحنه های جنگ را ثبت کنم و خاطرات خود را در زمان حضور در جبهه به صورت روزنوشت یادداشت کنم. عکاس پیشکسوت هشت سال دفاع مقدس در ادامه صحبت های غریبانه خود که گاهی با فراز و ...
انتخاب دوست کودکان، حساس باشید!
برای بازی به خانه خودتان دعوت کنید کاتلین تجربه خودش را در این مورد این گونه بیان می کند: زمانی که فرزندم با بچه ای بی ادب و سرکشی در همسایگی مان دوست شد. من مصرانه خواستم که محل بازی بچه ها خانه ما باشد. من قوانین خانه مان را روشن و واضح برای دخترک توضیح دادم و گفتم هرکسی از این قوانین سرپیچی کند باید برود. سرانجام او متوجه شد که اگر بخواهد با دختر من بازی کند باید از قوانین ما پیروی کند ...
محمدعلی"غریب ترازدیگرخانواده های مدافع حرم افغانستانی است چراکه "برات " و"خدیجه" پدرو مادرشهیدسال هاست ...
سوریه پشت جبهه هستیم! به دخترعمو و پسرعموهایش گفته بود که قصد اعزام به سوریه را دارد و آنها به دلیل سن و سال کم سعی کرده بودند او را منصرف کنند. گفته بودند شریفه جای مادر توست و تو را بزرگ کرده و خیلی گریه می کند. به خانه آمد و گفت: خواهرم من به افغانستان برمی گردم و یک هفته بعد خبر دار شدیم که در سوریه در حال جنگیدن با دشمن است. شریفه با اشاره به اینکه محمد علی خیلی کم حرف بود ...
معلم قرآنی که فرمانده گردان شد
...> زمان جنگ با کمک های مردمی پشت جبهه را هم از لحاظ روحی و هم جسمی تقویت می کرد. مادر من هم مستثنی نبود و هر قدر در توانش بود شال، کلاه، جوراب و دستکش پشمی می بافت و به مسئولان مربوطه می داد تا به دست رزمنده ها برسد. فرمانده گردان کمیل برادرم از ناحیه پشت قفسه سینه ترکش خورده بود و با همان لباس نظامی که غرق خون بود با خاک هم آغوش شد و اربابش را ملاقات کرد. شهید رضا نوروزی فرمانده گردان کمیل، لشکر محمد رسول الله (ص) در روند اجرای عملیات مسلم بن عقیل در منطقه سومار در تاریخ 17مهر 1361 به شهادت رسید. ...
500 متر تا زنده ماندن
لیست افرادی که باید به جبهه اعزام شوند را اعلام کردند اما اسم من داخل آن لیست نبود. به من گفته شد که می توانم به جبهه نروم اما با اصرارهای فراوان توانستم موافقت مسئولان مربوطه را جلب کنم و به همراه سایر رزمندگان به پادگان شهمیرزاد سمنان اعزام شدیم.45 روز آموزش دیدیم و بعد به دزفول اعزام شدیم. تمام لحظات هشت سال دفاع مقدس نشانه هایی از ایثار، جانفشانی و از خودگذشتگی بود. هم رزمی 11 ساله با ...
از دانشگاه امام صادق(ع) تا شهادت در راه خدا(حدیث دشت عشق)
با معدل 16 دیپلم گرفت. در پاییز 59 همزمان با شروع جنگ تحمیلی به جبهه های غرب رفت و بعداز مدتی بازگشت و در کمیتة انقلاب اسلامی مشغول خدمت شد. در سال 61 در اولین کنکور بعد از انقلاب شرکت کرد و در رشتة مهندسی شیمی صنایع پالایش دانشگاه شریف قبول شد. همزمان در دانشگاه امام صادق (ع) نیز قبول شد و این دانشگاه را انتخاب و در رشتۀ معارف اسلامی و تبلیغ مشغول به تحصیل شد. در اواخر اسفند سال 1363 به جبهه جنوب ...
روایت پدر و مادر شهید مدافع حرمی که روز تاسوعا تشییع و تدفین شد
9 سالگی مکبّر و خادم مسجد بود و با عشق از یک ماه مانده به محرم در سیاه پوش کردن حسینیه تلاش می کرد و در احترام به والدین سرآمد بود و اطمینان دارم که فیض شهادت را در پاسخ به خدمت به اباعبدالله(ع) و احترام به والدین کسب کرد. مادر شهید در حالی که با هیجان از دُردانه خود می گفت و پرده ای از اشک بر چشم داشت، یادآور شد: هادی، تک تیرانداز و شجاع بود و قبل از اعزام تاکید کرد تا روز تاسوعا به ...
سرگذشت مادری که سوژه فیلم شیار 143 شد
شهیدش برسد. روزی در سجاده نماز نشسته بودم که دیدم داوود در کنارم نشست و گفت: "مادر؛ می خواهی من خوشبخت شوم؟" که گفتم "مگر مادری پیدا می شود که خیر و صلاح فرزندش را نخواهد؟!". در جوابم گفت: "پس اجازه بده من هم مثل محمود به جبهه روم". گفتم "من چکاری می توانم برای تو کنم؟". گفت: "مادر، دعا کن تا شهید شوم و بگو ان شاءالله شهید شود) ". با کمی تأمل گفتم؛ "آخه، پدرت تنهاست و ما غیر از تو کسی رو نداریم"؛ دیدم ...
اسناد و خاطرات شهدای خیرآباد در چشم و چراغ خانه های خشت و گلی
جبهه های جنگ به اسارت دشمن بعثی درآمدند و جبر روزهای اسارت را برای پیروزی این نظام به جان خریدند . بیش از یک سال زمان برد تا کتاب چشم و چراغ خانه های خشت و گلی به عنوان دومین جلد از مجموعه کتاب شهدای خیرآباد به پایان برسد. متن این کتاب بر اساس اسناد دفاع مقدس، خاطرات شفاهی رزمندگان و خانواده شهدا مستند شده است. منبع: دفاع انتهای پیام/ ...
تجاوز به نوجوان معلول در خیابان!
نعمت آباد تهران اتفاق افتاد. شهروز همراه با تعدادی از دوستانش به مسجد محل رفته بود که در مسیر برگشت به خانه با یکی از اراذل واوباش محل روبه رو شد. پویا یکی از جوانان های همان محل با چاقو به سمت شهروز و دوستانش آمد. همه بچه ها از ترس پا به فرار گذاشتند. هرکس به سمتی دوید و تا جایی که می توانستند از محل دور شدند، اما در این میان شهروز به خاطر معلولیتی که داشت، سرعتش از همه آنها کمتر بود. با این وجود او ...
آنها که الگوی مدافعان حرم هستند
همکلام شدیم. نوروزعلی تیموری کارمند بازنشسته بانک است که 2 پسر و یک دختر دارد. پسر دومش که الان 38 ساله است مدافع حرم شده است. وقتی با او صحبت می کنم 3 روز می شود که پسرش از سوریه برگشته. او از اینکه بار دیگر توانسته پسرش را ببیند خوشحال است و درباره علاقه و عشق پسرش به امام حسین(ع) و حضورش در جبهه های سوریه می گوید: پسرم داوطلبانه رفت و مدافع حرم شد. این حرکت او حاصل یک جوش و خروش درونی و ...
روایتی از زندگی شهید مدافع حرم رجایی فر از زبان همسرش
بودی که در آموزش اصفهان، هنگامی که تمرین کمین داشتیم؛ ناگهان خود را در وسط مواد منفجره و فوگاز دیدم و همه آنها عمل کردند. دریغ از یک تکه سنگ که به من بخورد. تمام بچه ها و مربیان آموزش گفته بودند که من مرده ام. وقتی مرا در آن حال دیدند،گفتند این یک معجزه بود که شما اتفاقی برایتان نیفتاد. خدایا من در حال برق کشی خانه پدربزرگم حاج خان آقا بودم که موقع نصب شدن سیم کنتور از بالای تیر برق ...
علت کنجکاوی کودکان، نسبت به اندام مادرش!
...: من یک پسر 4/5 ساله دارم که نسبت به اندام مادرش کنجکاو است مطالعات زیادی کردم و همسرم سعی میکند بیشتر موارد پوشش و اتاق جدا و ... رعایت کند ولی وقتی پسرم به بغل مادرش میرود کنجکاوی او با سوالاتی همچون مامان میمی تو رو بریدن و یا چرا منو بابایی مثل تو دوتا قلب نداریم حال من و همسرم از شما راهنمایی میخواهیم تا چگونه کنجکاوی او را ارضا کنیم میدانیم که نداشتن خواهر و برادر کنجکاوی او را بیشتر ...
جبهه ما را عاشق خود کرده بود
انجام وظیفه و تکلیف در قبال کشورم کنم. نصیحت پدر و مادرم در گوشم بود که هر روز تکرار می کردند: تو دو بار جبهه رفتی. اگه وظیفه است بسه، اگه ثواب است بسه، اگه برای خدمت س بسه. آمادگی روحی و فکری برای اعزام به جبهه را نداشتم. صدای آهنگران و دیدن بچه هایی که آماده اعزام می شدند به تردید من برای ماندن و شوقم برای رفتن می افزود و احساس می کردم بیشتر از آنی که جبهه به من نیاز داشته باشد، من به جبهه ...
دستانی که می بیند و چشمانی که لمس می کند
اینکه چشمانم نابینا بود اما رنج پدر و مادر از معلولیت مرا بخوبی می دانستم و آنرا از دستان نوازشگرشان حس می کردم! **توانمندی شغلی مرهون عاطفه ای مدبر پدرم دستفروش بود و از این راه خرج خانوار 9 نفره اش را در می آورد تا اینکه یک روز مرا با خودش به بازار برد تا کمک کارش بشوم و از بیکاری و گوشه گیری خانه در بیایم، آن موقع 15 سال داشتم، چند روزی کنارش بودم تا اینکه بعد از مدتی پدرم ...