سایر منابع:
سایر خبرها
تحت تأثیر جانبازان در مراسم ازدواجمان قرار گرفتند
می کردند. جو معنوی خوبی بود. همه میهمانی و جلسه ما تحت تأثیر جنگ قرار گرفته بود و خاطره به یاد ماندنی و خوبی از این روز در ذهن همه نقش بست. مراسم ساده ای گرفتیم و چند روز بعد به اتفاق هم به جبهه برگشتیم. همسرم مادری مهربان و همسری دلسوز بود دفاع پرس: همسر شما چگونه مادری بود؟ شاید برخی فکر کنند یک بانوی رزمنده خشن و جدی است؛ ولی برخلاف تصور دیگران، وی مادر و همسری ...
علی پروین: مامان نصرت من تو زمین بود دو تا گل نمی خورد!
چهار بازیکن را فرستادنشان بازداشتگاه و مرا هم بردند اتاق بالا. یک جوان 27 ساله آمد و مرا بازجویی کرد. گفتم پسر جان آن زمان که تو دنیا نیامده بودی من مربی تیم ملی بودم. پرسید چه اتفاقی رخ داد؟ گفتم بروید از خودشان و داور بازی بپرسید. من از کجا بدانم؟آن شب مرا نگه داشتند و فردایش آزاد کردند؛ اما آن چهار بازیکن را چهار روز به زندان بردند و بعد برای هر کدام ما حکم بریدند. ...
جزئیات قتل دلخراش اهورای 2ساله
پیش از این تجاوز به این کودک را تأیید کرده بودند. متهم روز گذشته به خبرنگار سیمای گیلان گفت: روز حادثه مادر اهورا به خانه آمد و سریع ناهار آماده کرد. از من پرسید به بچه غذا بدهم و بروم یا تو می دهی که گفتم می دهم و بعد او ناهارش را خورد و سر کار رفت. بعد من سراغ بچه رفتم، دیدم در اتاق دراز کشیده به پس سرش زدم. سرش به دیوار برخورد کرد و یک بار دیگر به پسِ سرش زدم که دوباره سرش ...
معجزه سه شهید در زنده کردن مادر
می کنی؟ گفت محمد تیر خورده است. به داخل رفتم دیدم محمد روی زمین کنار مجروح ها افتاده. چون تیر به ریه هایش خورده بود نمی توانست نفس بکشد. او را به اتاق عمل بردند به تنفس مصنوعی که رسید دیدم دیگر نفس نمی کشد. مطمئن شدم که به شهادت رسیده است با این حال پرستار گریه می کرد و تقلا می کرد تا نفسش برگردد ولی محمد تمام کرده بود. با این ترفندی که مثلا محمد مریض است و باید به بیمارستان دیگری ...
سردار نمره یک مناطق عملیاتی غرب
ساختمان لشکر دیدمش گفت: شما کارت هنوز انجام نشده چرا؟ گفتم نمی دونم ولی می خوام جای خوبی برم. گفت: منظورت از جای خوب یعنی کار اداری و کم خطر، گفتم نه برادر من دانشگاه رو رها کردم بیام اینجا کنار برادر کاوه جهاد کنم، می خوام موثر باشم. گفت: احسنت، خدا خیرت بده. بعد فردی رو صدا کرد و گفت: برادرمون رودر یگان های رزمی سازماندهی کنید. پاسدار حرفی زد که دهانم از حیرت باز ماند. اوگفت: چشم برادر کاوه! ...
روحانی افغانستانی، طلبه، مستندساز و مدافع حرم تلاش برای پیوند تازه ای بین هنر و حوزه
خاطر همین سراغ مستند رفتم. بعد از جدی شدن عکاسی هم یک سفر به عراق و چندسفر به افغانستان رفتم و حدود دوهزار عکس گرفتم که تجربه فوق العاده ای برایم بود. چون در کنارش کار تبلیغ و سخنرانی هم انجام می دادم. در این میان سرکشی های زیادی هم به منطق محروم داشتم و برایشان حرف زدم. یکی از واجباتی که در زندگی برای خودم گذاشتم همین سرزدن به حواشی شهرها و مناطق محروم کشور است. طلاب در مناطق محروم حضور ...
علی نصیریان: برای استقبال از مصدق تا مهرآباد دویدم
بردند و جایی نشاندند. تئاتر را دیدیم بعد رفتیم با آقای شریعتی سلام و علیکی کردیم و بعد آقای شریعتی یک سخنرانی کرد که بسیار جذاب بود و در واقع تمام آن مردم برای آن سخنرانی آمده بودند. رفتیم پشت صحنه آقای شریعتی از ما پرسید نظرتان چیست؟ و من گفتم آقای دکتر اگر بخواهم صادقانه بگویم سخنرانی شما از نمایش برای من جذاب تر بود.این اولین و آخرین باری بود که من دکتر شریعتی را دیدم. مدتی ...
جزیره ای که واقعاً مجنون بود
...> پانزده روز آموزش آبی خاکی دیدیم که ده روز آن آموزش با بَلَم بود. در ابتدا نمی دانستیم بلم چیست؟! سه نفر، سه نفر داخل بلم می نشستیم، پارو می زدیم و می رفتیم توی هورالعظیم، داخل نیزارها و عمل استتار و اختفا انجام می دادیم و خودمان را از دید و تیر دشمن فرضی پنهان می کردیم. بعد از اینکه پانزده روز آموزشی تمام شد، ما را به منطقه رقابیه تپه های مشتاق بردند و بعد از یک هفته گفتند که برای عملیات خیبر آماده ...
وقتی که می رفت عطر پیکرش همه جا را گرفته بود
به گزارش دولت بهار، شهید عباس جوانکی وقتی به جبهه می رفت گفته بود: من اگر زودتر رفتم به مادرم بگویید سرت سلامت، آن دیگری هنوز هست. عباس متولد سال 46 در تهران بود که درست 20 سال بعد در سال 66 در منطقه سومار به شهادت رسید. عباس از بچه های جنوب شهری بود که به خاطر فوت زودهنگام پدرش با سختی بزرگ شد و معنای خوب زندگی کردن را آن طور آموخت که سر و کارش به جهاد و عاقبتش به شهادت ختم شد. بخش هایی از زندگی ...
می خواستم از حضرت آقا بازنشستگی همسرم را بگیرم
برای رفتن به جبهه همراهیت می کنه؟ گفتم: این از لطف خدا بوده که همسری صبور دارم. همکارانش راست می گفتند؛ هیچ وقت نمی گفتم دیگه نمی گذارم جبهه بروی. در تمام مدت جنگ نگفتم چرا دیر آمدی یا چرا زود می روی؟ هر وقت هم در خانه بود، هیچ موقع انجام کارهای منزل را از او نمی خواستم. همه کارها را خودم انجام می دادم. یادم هست خانم یکی از دوستانمان می گفت: چرا نمی گی نرو؟ خیلی خونسرد می گفتم: بگویم ...
اگر اعتقاد به عاشورا نبود انقلاب و دفاع مقدس به وجود نمی آمد
مرحوم پرداخت و گفت: من تازه شعر را شروع کرده بودم و آقای شکوهی به قم آمده بود و من در جلسه ای شعر خواندم و ایشان از آن شعر خوشش آمد و به من گفت هر زمان مشهد آمدی با من تماس بگیر. بعدا من به مشهد رفتم و به ایشان زنگ زدم و مرحوم شکوهی با من در حرم مطهر قرار گذاشت. ایشان من را به جلسه استاد قهرمان بردند. در آن جا من شعر خواندم و از شانس خوبم آقای شفیعی کدکنی هم حضور داشتند. آقای قهرمان به من گفتند ...
شهید مدافع حرمی که رفت تا انتقام سیلی مادر را بگیرد/ حسین هریری نام جهادی سید عمار را در تاریخ ثبت ...
صحبت هایتان گفتید که شهید توسط تروریست ها شناخته شده بود پس اعزام مجددش چطور انجام گرفت؟ من و شهید 20 تیرماه سال 95 رسماً به عقد یکدیگر درآمدیم. بعد از یک ماه قصد رفتن به سوریه را کرد که حتی دوستانش به او گفتند شما تازه عقد کردی برای چه می خواهی بروی. در همین حین از تهران پرونده اعزامی اش برگشت خورد، چون چهره حسین در سوریه نزد تروریست ها شناخته شده بود. برای اعزام مجددش به او اجازه ندادند ...
از خفگی تا آزاد به قید وثیقه
فیلمی بعد از موفقیت فیلم دختری که تنها به خانه باز می گردد اثر کارگردان ایرانی انگلیسی خانم آنا لیلی امیر پور به ذهن کارگردان رسیده است. بی شک فریدون جیرانی تمام تلاشش را کرده است که فیلم بتواند مخاطب را تا لحظه آخر مجذوب خود کند اما در این بین به دلیل عجله ای که برای رساندن فیلم به جشنواره شده، گاهی سکانس هایی را شاهد هستیم که نبود آن ها مطمئناً از بودنشان ارجح تر بود. نقش منصور (پولاد کیمیایی ...
درحال سقوط آزاد در موسیقی هستیم
...، اولین سؤالش این است که این کتاب تمام شده یا نه. گفتم نه. گفت هر چه زودتر این کتاب را تمام کن. چون ایشان هم معتقد است این کتاب مهم ترین کتابی است که درحال حاضر می تواند در موسیقی ما چاپ شود. تا این حد اهمیت دارد که ایشان اصرار به چاپش دارد. تا حدی که سلامتی ام اجازه دهد مشغول به کار هستم. ارکستر ملی و سمفونیک از شما قطعه ای در دست دارند؟ به ویژه اینکه جشنواره موسیقی فجر ...
داستانی برای نسل کشی در میانمار + صوت
فضا موج می انداخت. بلند شدم و با شادی دور خودم چرخیدم. بعد انگار که در امتحانات مدرسه اول شده باشم، گفتم: - دانش آموزای عزیز، سروصدا نکنین. از هم کلاسی تون یاد بگیرن: محمد عماد، از روهینگیا. اون تونسته با یه تیکه شیشه، آتیش درست کنه. براش دست بزنین. برای خودم دست زدم. مادر آمده بود جلوی درِ خانه. از آن فاصله نمی توانستم بفهمم که اخم کرده است یا نه. یک دستش به کمرش بود و دست ...
شگفتی آیت الله سیستانی از تلاوت قاری ایرانی + صوت و عکس
شدید امتناع کرد. سبزعلی با شنیدن این موضوع، خاطره ای از تلاوت خود در شرایط سخت را ذکر کرد و گفت: 30 سال پیش بنده و استاد رضائیان به رشت دعوت شدیم. مردم شهر از تلاوتمان استقبال زیادی کردند. پس از تلاوت خواستیم برگردیم که گفتند الان وسیله نداریم و فردا صبح بازگردید. صبح شد و باز هم گفتند وسیله ای نیست و فقط یک کامیون 10 چرخ هست که بار برنج زده است و به تهران می رود. ما هم گفتیم مشکلی نیست و نشستیم پشت ...
روایتی همسرانه از مسیح بلوچستان
بازنشستگی کرده و مسئولان اجازه ترک کار به او ندادند. یک بار گفتم: من که توی این چهاردیواری مُردم، هیچ وقت باهم یه مسافرت درست وحسابی نرفتیم. دل به دریا زدم و گفتم: من رو ببر پیش آقا تا خودم حکم بازنشستگی شما رو از ایشان بگیرم. بلافاصله گفت: یه مثقال آبرو دارم، می خوای آن رو هم پیش آقا از بین ببری؟ گفتم: مگر بازنشستگی شما رو بخوام آبرویت می ریزد؟ بالأخره سن و سالتان زیاده و باید کمی استراحت کنید ...
اعتدال واقعی
، عرض کردم که شما با مردم با این قانون سیاسی صریحاً گفتم پیمان بستید و چرا در بعضی کارهایی که در قانون اساسی نیست شما دخالت می کنید؟ گفتم البته اجازه بدهید، من شاگرد شما هستم دیگر؛ اجازه بدهید من یک قدری پر رویی کنم. امام گوش دادند و گفتند مثلاً چی؟ چند مورد جزئی بود که من خدمت امام عرض کردم که اینجا شما دستور خاص دادید، آنجا دستور خاص دادید که اینجاها نیازی نیست. ایشان قبل از آن فرمودند: تو می ...
خاتمی اگر مخالف تخریب هاشمی بود نباید سکوت می کرد/ روحانی از آیت ا... هاشمی کینه دارد/ نشستن لاریجانی ...
دیگر در این مدت 30 سال دچار قبض و بست هایی شدند. شما اگر دهه 60 به مهندس بهزاد نبوی یا حجاریان و تاج زاده می گفتید که مثلا آزادی، دموکراسی و... اینها به شما می خندیدند و این دغدغه ها برای آنها جوک بود و می گفتند اینها ترشحات بورژوازی غربی و فرهنگ غربی است. آن روز این افراد شعارها و حرف های انقلابی می دادند و از مبارزه با استعمار و استکبار، مبارزه با آمریکا، آزادی قدس و نابودی اسرائیل حرف می ...
شهید شوشتری دغدغه ای جز آبادانی و امنیت نداشت/ تداوم وحدت شیعه و سنی بزرگترین آرزوی همسرم بود
هنوز بیشتر از هشت ماه از حضور سردار شهید شوشتری در استان نگذشته بود اما دیگر هیچ خانه ای در منطقه بلوچستان نبود که در آن سخن از خلق وخوی پدرانه این شهید بزرگوار به میان نیامده باشد تاجایی که افسانه مردانگی و گذشت وی در تمام منطقه بلوچستان پیچیده بود و همه برای دیدارش لحظه شماری میکردند. در ابتدا هیچ برنامه ریزی برای بازدید سردار شوشتری از نمایشگاه بیرون محوطه همایش انجام نگرفته بود اما ...
عاشقانه ای در روزهای بی آینه
یک بله از حسین. حلقه دست هم کردیم. عسل دهان هم گذاشتیم، عکس گرفتند، و تمام شد. حدود ساعت دوازده شب بود و هنوز داشتند توی حیاط ظرف می شستند. می خواستم به آن ها کمک کنم، اما مادر گفت: خسته ای، برو بگیر بخواب. واقعاً داشتم از خستگی غش می کردم. تا رفتم توی رختخواب خوابم برد. کله صبح مادر آمد بالای سرم و گفت: بلند شو منیژه. حسین آقا اومده توی اتاق تنها نشسته. زود پا شو. ناله کنان ...
علی نصیریان: برای استقبال از مصدق تا مهرآباد دویدیم
بود و در واقع تمام آن مردم برای آن سخنرانی آمده بودند. رفتیم پشت صحنه آقای شریعتی از ما پرسید نظرتان چیست؟ و من گفتم آقای دکتر اگر بخواهم صادقانه بگویم سخنرانی شما از نمایش برای من جذاب تر بود.این اولین و آخرین باری بود که من دکتر شریعتی را دیدم. مدتی بعد آقای نجفی زنگ زد، خودش را معرفی کرد و گفت می خواهم این نقش را بازی کنید. فیلمنامه را خواندم خوشم آمد. قاضی شارع نقش یک واعظ و قاضی شرعی بود سخنور ...
حسن کسایی در جهان بی نظیر بود/با شجریان دعوا کردم و دیگر به تهران نرفتم
... از چه سالی آواز را شروع کردید؟ از 8 سالگی آواز می خواندم. بعد از آن از سال 1339 شاگرد مرحوم تاج اصفهانی بودم یعنی ردیف ها را نزد ایشان کار کردم و همزمان نزد مرحوم حسین یاوری نی نواز هم رفتم و نزد مرحوم یاوری نیز ردیف های اصفهان را آموزش دیدم. بعد به هنرستان موسیقی تهران رفتم و مدتی آنجا نزد مرحوم محمود کریمی ردیف های آوازی را آموختم. بعد هرجا می رفتم می گفتند دیگر چیزی نیست که به ...
دونده دختر بریتانیایی؛ از مالاریا تا مدال المپیک فقط در 10 ماه
شروع شد. آن جا مالاریا گرفته و متوجه نشده بودم. در ادامه تعطیلات به جمهوری دومینیکن رفتم و آنجا نشانه های بیماری خیلی شدید شد. به پزشک فدراسیون دو و میدانی ایمیل زدم و گفتم: ادرارم به شدت تیره شده. او از من پرسید: مطمئنی به خاطر مصرف زیاد الکل نیست؟ شاید هم به اندازه کافی آب نمی خوری؟ اما من به اندازه کافی آب می خوردم و این من را نگران می کرد. با وجود آن نشانه ها به خانه ام در شهر لافبورو ...
شهید شدن افتخار است اما من رفتم که بُکشم
.... هرجا به مشکل می خورم می روم بهشت زهرا قطعه شهدا سر مزار پدرم می نشینم . خیلی وقت ها با ناراحتی رفتم، خیلی وقت ها رفتم و داد زدم. خیلی وقت ها ساعت دو نصفه شب رفتم که البته این بعد از برگشتنم از سوریه بوده که از نظر اعصاب به مشکل خوردم. هر وقت هم رفتم سر مزار پدرم، گفتم که بابا آمدم این مشکل را حل کنم. حرفهایم را زدم و برگشتم و حداقل در 80 درصد موارد جواب گرفتم. آن 20 درصد هم بعدها دیدم که یک ...
در ماجرای آقای قرائتی و آقای دوربینی اشکال از کیست؟
به گزارش تابناک اصفهان، پس از پخش کلیپ حجت الاسلام قرائتی و حواشی یک برنامه با حضور آقای دوربینی، حجت الاسلام محمد رضا زائری روزنامه نگار و کارشناسان مسائل فرهنگی اجتماعی یادداشت قابل تاملی در کانال شخصی خودش منتشر کرد؛ متن این یادداشت که با عنوان "تقصیر آقای قرائتی نیست!" نوشته شده بود، به شرح زیر است: سالها پیش به دیدار مدیر وقت شبکه یک سیما رفتم تا در باره برنامه ارزشمند و ...
روضه امام حسین(ع) سند نمی خواهد/ آسیب شناسی عزاداری، نقشه شوم منافقین است!/ آسیب شناسی را باید امثال حاج ...
الشأنی در مشهد به منبر می رفتند برای من تعریف کردند. خیلی جالب بود. آن بزرگ در مشهد می فرمود که یکجایی منبر رفته بودم و بعد از منبر هم چند مداح روضه خواندند. مداح ها به صورت طبیعی می خواندند. در دلم گذشت، به کسی هم هیچ چیزی نگفتم، گفتم اگر رعایت حال مردم می شد و کمتر می خواندند بهتر بود. من خسته شدم و به خانه رفتم و خوابیدم و در عالم خواب دیدم مجلسی هست و وجود حضرت زهرا تشریف دارند. خیلی خوشحال شدم ...
ما قهرمان جهانیم نه بازیکن فوتبال!
زندگی تان را چگونه پشت سر گذاشتید؟ شاید خیلی های دیگر نتوانند مشکلات زندگی را تحمل کنند. شهربانو منصوریان: از آنجا که رشته ام رزمی بود روحیات خاص خودم را داشتم. یک روز در میان باید به اصفهان می رفتم و ووشو تمرین می کردم. برای اینکه خرج رفت و آمدم را دربیاورم و به عشق یک جلسه تمرین یک روز کامل کار سنگین انجام می دادم، کارگری می کردم، کشاورزی می کردم یا سیب می چیدم. همه تلاشم را می کردم تا ...
همسر شهید: برای رفتن به سوریه بچه ها را راضی کرده بود، مانده بود چطور من را راضی کند!/ پیشانی اش رو ...
یک شب خواب دیدم عازم سوریه شدم. برای ورود به حرم حضرت زینب (س) اذن دخول خواندم. همین که خواستم وارد شوم، نگاهم به پرچم سبزرنگی افتاد. خاطرم هست که سید یحیی وارد حرم شد و من تا آمدم وارد شوم دربسته شد. گفتم: چرا من را نبردی؟ یحیی گفت: جای تو اینجا نیست تو باید بروی کربلا. از خواب بیدار شدم که نماز صبح را بخوانم، خوابم را برای سید یحیی تعریف کردم. گفت: دوست داری چادر حضرت زینب (س) دوباره خاکی شود؟! راضی هستی حضرت از دست تو ناراحت شوند؟! و بعدازاین خواب بی تابی های من کمتر شد و راضی به رفتن شدم. ...
امیر توسلی: مشابه موسیقی شهرزاد تا به حال ساخته نشده است!
، بیشتر شبیه موسیقی این فیلم باشد. * سوال من به این دلیل بود تا به اینجا برسیم که مضاف بر مواردی که درباره شما گفتم، آهنگسازی بسیاری از فیلم های پرفروش سینما هم در کارنامه کاریتان به چشم می آید که البته یکی از آنها یعنی نهنگ عنبر2 تبدیل به پرفروش ترین فیلم تاریخ سینمای ایران شد. اما با وجود تمام این ویژگی ها و پرونده کاری، به نظر می آید امیر توسلی کمتر بین مردم شناخته شده است. ...