سایر منابع:
سایر خبرها
توییت ورزشی
گفتم برو بابا! وقتی تو دنیا نیومده بودی توی محلمون هروقت یکی شوت میزد به من میگفتن برو بیار! من از وقتی یادمه عادل همیشه سعی می کرده نود با کمک مدیرا و دوستان پخش شبکه 3 رأس ساعت 0 10:3 شروع شه! الان بیرانوند خودش هم واقعا فکر می کنه نهمین دروازه بان برتر جهانه؟ من اگه رونالدو هم بودم توپ طلا رو میدادن به هاشم بیک زاده. به بدل رونالدو گفتن چرا تو خیلی شبیه رونالدو نیستی ...
غذا خوردن آلمانی
. هفت بیدار شدم و یک حمام کامل کردم . دوباره به رخت خواب رفتم . ساعت هشت پاشویه کردم و ساعت هشت و نیم یک فنجان چای نعناع خوردم ، ساعت نه قهوة مالت و بعدمعالجه ام را شروع کردم . لطفاً ترشی کلم را بده . خودت از آن نمی خوری ؟ نه متشکرم . هنوز احساس می کنم برایم کمی سنگین است . زن بیوه ای که سنجاق سری را لای دندان هایش نگه داشته بود پرسید:راست است که تو گیاه خواری ؟ بله ، الان سه سال ...
طنز؛ چگوارا پلاستیکی یا کمپین زنبیل قرمز!
محمدامین فرشادمهر در ستون طنز روزنامه قانون نوشت: روی تختم دراز کشیده بودم. اون قدر پلک هام رو محکم به هم فشار می دادم که اگه قبل از خواب دو تا سیب زمینی و یه کم سفیده تخم مرغ خورده بودم، پلک هام سیکس پک می شد. کلا هروقت حس می کنم حقی ازم ضایع شده و صدام در نیومده کلافه و بدخواب میشم. مثل امروز تو اداره، تو خیابون، تو خونه، تو... . تلاش کردم به صدای تیک تاک ساعت دیواری توجه نکنم ولی ...
مرثیه ای برای یک گارانتی
تنها ده دقیقه انتظار توانستم با کارشناس صحبت کنم. ایشان هم خیال من را راحت کرد و گفت: اون چراغ مهم نیست، اگه تو راه موندی بگو یه امدادگر بفرستیم برات دیاگ بزنه اِرور رو پاک کنه. پس از این تماس، من هم سعی کردم با بی محلی جواب دندان شکنی به چراغ هشدار بدهم تا بفهمد وقتی مرکز پاسخگویی می گوید ارور مهم نیست یعنی چه! بعد از چند روز فهمیدم وقتی چراغ روشن می شود، گاز ماشین هم نوسان می کند، طوری که بعضی وقت ...
واپسین نسل نمکی های طهران
گاریچی هستم. 38سالم است، شما بگو از بچگی در این کار بودم. سه سالم بود که پدرم فوت کرد، از همان موقع عاشق اسب ها بودم، صبح تا شب می رفتم جلوی طویله ها و اسب ها را نگاه می کردم، آخر سر با یکی از آنها آشنا شدم و رفتم و کار را یاد گرفتم. الان خیلی کارم را دوست دارم. هر چند که مردم دیگر مثل قبل ما را تحویل نمی گیرند، دیگر حتی برایشان مثل گذشته جذاب نیست، خیابان ها شلوغ شده. فقط قدیمی ها مانده اند که می ...
پاراگراف کتاب (139)
.... چشمای اونا به تاریکی و سیاهی عادت کرده. به تاریکی توی شکم مادر، بعدش تاریکی خونه ی پدری، بعد ازاون تاریکی خونه ی شوهر و... آخر ازهمه تاریکی قبر! تو اینهمه تاریکی هیچکس اونا رو نمی بینه. کمتر مردی از ته دل راضی میشه درباره ی زن، یا زنای خودش حرف بزنه. یادم نمیره که یه روز پیش مدیر روزنامه ایی تو کراچی رفتم و بهش گفتم: اومدم درباره ی مسئله ی زن در پاکستان باهاتون حرف بزنم! اخماشو ...
خانواده ای که از کشتار دسته جمعی جان به دربرد!
رو تکه بکه بکنی تو فریزر بذاری! اصلا چه لزومیه به این کثیف کاری ها و خونی کردن فرش ها؟ خب من که خودم همه جوره موافقم. راستی تو که همیشه تا ساعت 2 نصفه شب می ری به سمینار افعال بی قاعده طنز؛ الان تکلیف این افعال بی قاعده مشخص شده؟ اگه هم نشده فدای سرت تا هر وقت می خوای ادامه بده و تا می تونی با قاعده شون کن! کلی هم ثواب داره و من هم هیچ اعتراضی ندارم!! با عصبانیت گفتم: این چرت و پرت ها ...
روزنامه نگار جوان بوشهری که قبل از مرگ، زندگی نامه نوشت
. مرغ شون فقط یه پا داشت. هر طور شده یه اسلحه تحویل بدین تا رهاتون کنیم!. حتی اگه شده برین بخرین!. ولی باید بیارین. بعد از نماز مغرب تو مسجد محل من رو گرفتن و درخواست کمک کردن. (شهریور 1385) ... و الان که نگاه می کنم از خیلی از اونا جز تلی خاک چیزی بجا نمونده. چهره های مظلومی که سختی و رنج توش کریستال شده بود. نم خفه کننده صعوبت اون روزا را هنوز حس می کنم. روزایی که برا قطع جاده روستا، مردم همه ...
مجموعه شعر نماز کودکانه
را به چادرم زد گفتم: به شاپرک جان این گل چه خوب و ناز است او شادمان شد و گفت : این گل، گل نماز است ❆❆❆❆❆ صبح است، صبح است الله اکبر برخیز از جا یک بار دیگر پیش از تو برخواست از خواب بلبل بیدار گشته هم غنچه هم گل با جیک جیکش گنجشک زیبا پیش از تو گفته شکر خدا را شب را ...
مجموعه بهترین اشعار کودکانه
گفتم من هم اون قدیما غول بودم مثل تو خنگول بودم کوچیک شدم که با تو بازی کنم سُرت بدم سُرسُره بازی کنم ❆❆❆❆❆ قلاب ماهی دارم گذاشتمش کنارم می خوام بگیرم از آب ماهی رو با قلاب دریا از این جا پیداست بابام می گه: چه زیباست ! تو راه، کمی خوابم برد ماشین بابا سر ...
چالش دوربینی قرائتی
بنده خدا هم که با برخورد درست عذر خواهی کرد و آفرین داره اگه جا بیفته بین همه، ولی خب باور دارم که شما ها هم حداقل یک بار تو دلتون یا بر زبانتون از آقای دوربینی لجتون گرفته و بیانش کردین و ایشان فقط حرف دل شما رو زد، بد و خوبش رو اصلا کار ندارم .چرا شما مردمی شدین که خط کش دست گرفتین و هر چی رو اندازه می کنین ؟؟؟ مثلا همه چی با خط کش شما که اصولا هم وقتی پاش بیفته بد تر از آقای قرائتی برخورد می کنین درست میشه .نه جانم چه مردم و چه هنرمندا آخه دیگه موج سواری بسه. راست می گین از خودتون شروع کنین .لازم نیست دیگران رو راهنمایی کنین فقط خودتون رو درست کنین . . . ...
بن بست
این جا دیگه اکسیژن وجود داره که بفرستی توی حلقت؟ بدبخت اینا همش سرب و دی اکسید کربنه. دیگه این که هیچ وقت ماشین نخر. نصف این ملت توی تصادفات رانندگی بوس رو دادند و قبض رو گرفتند. شتر سوار بشی و از راه کویر حرکت کنی، شانس زنده موندنت بیشتره؛ تا با این ماشین ها و جاده ها. گفتم: اگه می شه بازم بگو. تا حالا کسی من رو نصیحت نکرده. گفت: شرمنده ام. اینام برای جذب مشتری بود. از این جا به بعد نصیحتی پنجاه تومن می گیرم. ...
توییت ورزشی
ما حذف شدیم! شما می تونین یه مخرب اعصاب قویتر از این علیفر گزارشگر فوتبال ایران اسپانیا پیدا کنین! رضا پرستش تا پادشاه کشور مستقل کاتالونیا نشه اینا رو ول نمیکنه. مردم شانس دارن بدل مسی میشن حالا من اگر بدل کسی هم باشم، بدل یه قاچاقچی انسان تو کلمبیا هستم که برای سرش جایزه گذاشتن. فکر نکنم مسی بذاره رضا پرستش برگرده، این چیزیه که ماهمیشه آرزوشو داشتیم: دونفر باشیم تاخودمون ...
آموزش لگنی
همه ش رو بخوری... با اون رقص چاقوی مسخره ات... همه مون رو اخراج نکنن خوبه... گفتم: آخه تا حالا با شهرام ناظری نرقصیده بودم... خانم محمدی پرید توی حرفم: اصلا توی اداره برای چی باید برقصی؟ این جا صد تا حراست داره، صدتا دوربین داره، تو اگر کج بلند شی صد نفر زیرآبتو می زنن، اون وقت تو با چاقوی خونی میای وسط قِر می دی؟! فکر کردی ما شلغمیم که خودمون نیومدیم وسط؟ گفتم: ما که سی و چهار ...
متاگپ (بخش دوم) | حنیف عمران زاده: یک میلیارد و دویست و پنجاه میلیون تومان از استقلال طلب دارم ولی شکایت ...
، فرهاد مجیدی هم هفته قبلش رفته بود و یه مقدار تیم پاشیده بود، در واقع بازیکنا تو شوک بودن بالاخره آقا فرهاد خیلی محبوب بود مخصوصا خودم که براش می مردم و دوسش داشتم. خودم جزو کسایی بودم که به پاش افتادم و گفتم نرو ولی واقعا به خاطر بچه ش راه دیگه ای نداشت. تو اون بازی هم فریدون زندی توپ رو که بهم داد یه ذره رفتم جلو که توپ یه کوچولو پله شد و اومد بالا که گفتم بذار بزنم که توپ اونجوری رفت توی دروازه. ...
طلا ای طلا! توی دسِ مردم!
جای کانادا، توی شهرمون به صورت بالقوه دوتا محمودرضا خاوری داریم! الان داره کم کم معلوم میشه اون خواهرشوهرِ زری خانوم اینا که از مچ دست تا آرنجش رو با النگوی طلا پر کرده بود، طلاهاش واقعا طلا بودن و حرفایی که شوکت خانوم زن همسایه درموردش میزد مبنی بر اینه که اینا همش آب طلاست، صحت نداشته! ولی حالا از شما چه پنهون من با شنیدن این خبر به خودم به عنوان یه اصفهانی افتخار کردم و از دیروز تا حالا آهنگ بلا ...