سایر منابع:
سایر خبرها
می گفت با این وضع سوریه نمی توانم به زندگی خودم فکر کنم
پیکرش را تحویل گرفتم دیدم که گلوله کلاشینکف به ناحیه ران و پشت شانه اش اصابت کرده و بر اثر همین جراحت به شهادت رسیده است. قبل از شنیدن خبر شهادتش در عالم خواب دیدم که برادرم گل سرخی با همان لباس های نظامی بر تن دارد و دارد برای خودش می گردد. بعد خبر شهادتش را به من دادند. تمام کار دفن پیکر حسین را خودم به تنهایی انجام دادم. برادرم 23 ماه خرداد 1396 در حلب سوریه به شهادت رسید. من در دامداری روستای ...
اگر بودجه دولتی گرفتم برای پروژه ای ملی بود/نگران فیلمسازان جوانم
تولید و ساخت چنین فیلم هایی بیشتر بشود. *در زمینه همکاری با سینماگران ترکیه چه پیشنهادهایی دارید؟ -من با بسیاری از سینماگران ترکیه چون سمیح کاپلان اوغلو دوست هستم و ارتباط دارم و با بسیاری از فیلمسازان جوان و نیز آکادمیسین های ترکیه در رابطه هستم. با هدف همکاری مشترک با ترکیه نیز از مدت ها پیش در این فکر بودم و شاید بزودی پروژه هایی را در ترکیه داشته باشم و بخواهم با سینماگران ...
چند سوال موتوری از تاج زاده و ده نمکی
، سال 65 بود. حالا قضیه از چه قرار بود؟ وقتی در جبهه پایم زخمی شد، پدرم برای این که گولم بزند یک موتورسیکلت خرید و گذاشت توی حیاط که من فریب بخورم و برنگردم خط. ببینید آن موقع زرق و برق دنیای ما در نهایت همان موتورسیکلت بود، فکر می کردیم کسی اگر موتورسیکلت داشته باشد دیگر همه دنیا را دارد. نه گواهینامه داشتم و نه راندنش را خوب بلد بودم، به همین خاطر اوایل هفته ای یک بار را دست کم تصادف می کردم. بعد یک ...
از اینکه اسم و رسمم گسترده و پراکنده شود، پرهیز کرده ام
بیشتری از من کرد؛ ولی ادامه نداد ؛ شاید چون دیگران منع شان می کردند. برادرم هم برای خودش مضراب هایی می زند و بعدها به سازسازی روی آورد؛ اما کسی کار حرفه ای نکرد؛ اولین نفرشان من بودم و بعد هم آقای شهرام ناظری که نوه عموی من هستند. پدر تار می نواختند؟ بله. شما خودتان از چه زمانی ساز زدید؟ من وقتی خردسال بودم، چندان علاقه ی به ساز زدن نداشتم. یک روز پدرم ...
چهار اپیزود از زندگی زنان سرپرست خانوار
- 300 هزار تومان می شد اما بعد دیگه پولم را چند ماه یک بار میدادن . باز مدتی بیکار بودم. بعد از اون روی تی شرت طرح می زدم. یک دوره هم ترشی درست می کردم. اما هیچ کدومش دوام نداشت؛ یعنی کاری توی این شهر نیست که نکرده باشم. حقوق ماهانم بیشتر از 200 – 300 هزارتومان نمی شد. آخه تو بگو خانم با این قدر درآمد هم میشه زندگی کرد؟ دست های محدثه از کار زیاد پینه بسته است. او ادامه می دهد ...
چه کسانی به خدمت امام مهدی (عج) رسیدند؟
به تو فرمان داده که امسال را نیز حج کنی. آن شب را هر طور بود به صبح آوردم، و با امیدی مهیای سفر شدم، وقتی رفقا مرا دیدند تعجب کردند، ولی به آنها از علت تغییر عقیده ام چیزی نگفتم. شب و روز مراقب موسم حج بودم تا آنکه موسم حج فرارسید و کارم را آماده کرده، با دوستان به آهنگ حج، رهسپار مدینه شدم. چون به سرزمین مدینه رسیدم از بازماندگان امام حسن عسکری(ع) جویا شدم، اثری از آنها نیافتم و خبری ...
دختر فوتبالیست ایرانی که اندام جنسی زنانه نداشت
روستا جمع کردم و به بهانه دانشگاه به ایلام برگشتم، درسم را ادامه دادم. در حین آن کارهایم را انجام می دادم. آزمایش ها را می دادم و راه را برای انجام عمل جراحی هموار می کردم. برای ادامه زندگی به خوابگاه رفتم، اما سخت بود... . بعد از یک مدت می دیدم شرایط زندگی در کنار دخترها را دیگر ندارم. تصمیم گرفتم و با بدبختی برای خودم یک جایی را اجاره کردم؛ یک زیرزمین گرفتم و شروع به زندگی انفرادی کردم و بعد هم ...
شهیدی که در روز تولدش به آرزویش رسید + وصیت نامه شهید
در روز تولدش بر اثر ترکش خمپاره به شهادت می رسد و جانانه و سبکبال به سوی معشوق خویش پرواز می کند. شهید خالصی گویا چند شب قبل از شهادتش در خواب دیده بود که به حضرت ابوالفضل (ع) ملحق شده است. آری، در روز تولدش این حادثه اتفاق افتاد و شهید به آرزوی دیرینه اش رسید و به مولایش که در خواب دیده بود ملحق شد. شهیدی از گردان یا رسول الله غلامحسن خالصی، از فرماندهان ...
آرزوی پسرم شهادت در راه دفاع از حرم بود
.... مادر شهید مرادی افزود: تاسوعای سال قبل به ما خبر دادند که ابوالفضل اسیر شده و سپس خبر شهادتش را به ما دادند، من از فرزندم دور بودم و دوست داشتم یک بار دیگر از نزدیک او را دیده و در آغوش بگیرم. محمدی گفت: ابوالفضل من جوان بود و ابوالفضل وار رفت و مثل شهید حججی اسیر و بعد شهید شد و به آرزویش که شهادت در راه دفاع از حرم حضرت زینب(ع) بود، رسید. رقیه مرادی خواهر ...
حُر انقلاب
محرم در خانه مراسم عزاداری می گرفت ولی از آن موقع به بعد، برگزاری مراسم ماه محرم برای او واجب شد و گفت: از این به بعد هرچه در بیاورم، نصفش مال امام حسین(ع) است و نصفش را خرج زندگی خودم می کنم! . اوایل در خانه تکیه می بست، ولی بعد انبار بزرگی را در میدان میوه و تره بار می گرفت و سیاه پوش می کرد؛ علم، کتل، بیرق، استکان، نعلبکی و سماور می آوردند و 10 شب کامل به عزاداران شام می داد. در میدان گوسفندهایی ...
امیر حاج رضایی : نمی خواستم اشک خداداد را دربیاورم!
برای لحظاتی از خودم فاصله گرفتم. جایی که او گفت، هنوز هم بعد از 27 سال مرتب سر مزار مادرش می رود. جایی که کفن از این ناراحت است که مادرش شکوفایی او را ندید. زندگی وقتی روی خوب خود را به این عزیز نشان داد که دیگر مادرش در کنارش نبود. شما در ابتدای صحبت ها از صراحت کلام خداداد عزیزی هم تقدیر کردید. امیر حاج رضایی – من اصولا آدم های معترض را دوست دارم. باید قدر این انسان ها را در جامعه بیشتر بدانیم. ...
پشت پرده ترور بیولوژیک شهید مدافع حرم ایرانی
. همانجا با خودم گفتم شاید این یک نشانه باشد، به خاطر همین به برادرم پیام دادم و گفتم به ایشان بگویید به منزل ما بیاید و نکته جالب اینجاست که بعدها که باهم صحبت کردیم فهمیدم ایشان در همین شب به کربلا مشرف شده بودند و روبه روی گنبد حضرت عباس نشسته بودند. یکی از همراهان شان به ایشان پیشنهاد می کند که حالا که همه دوستان همسن و سالت ازدواج کردند و زن و بچه دارند تو هم دعا کن یک سروسامانی بگیری. ایشان هم ...
دوستم زیرقبه امام حسین(ع) دعاکرده بود که من برای اربعین مستند بسازم
...، می گفتند منتظرت بودم. آن استقبالی که از من می کردند، برای من خیلی شیرین و دلنشین بود.با خودم می گفتم او حضرت سیدالشهدا را دوست دارد و مطمئنم که امام حسین(ع) هم به او لطف دارند و حال که او من را دوست دارد، ان شاءالله حضرت هم من را دوست داشته باشند. بله من آن صحنه را در فیلم شما دیده ام. خیلی خوب شما روی آن کار کرده اید و وقت گذاشته اید. کاملا اتفاقی ایشان را دیدم و لطف ...
رحمتی سکوتش را شکست
تعطیلات هم شرایط بهتر میشه و با قدرت برای موفقیت و سربلندی تیم تلاش می کنیم.حتما متوجه شدید که طی هفته های اخیر سعی کردم حرفی نزنم و سکوت کنم، این مساله رو اول به خاطر مصالح تیم و دوم به خاطر آرامش خودم در پیش گرفتم اما متاسفانه شاهد هستم هر روز عده ای در حال جوسازی،خیال پردازی وسناریونویسی علیه من هستند.سناریواز این بابت که مطالبی نوشته میشه که نه بویی از صداقت و قسم خبرنگاری در اون هست ونه اینکه در ...
تک فرزند ها داستان غم انگیزی دارند
... من ازدواج کرده ام و می بینم خواهرم با تمام وجود به من کمک می کند و تمام دغدغه ام را به دوش می کشد. تمام کارهای ازدواجم را خواهرم انجام داد. می دانستم بهتر از خودم انجام می دهد. با اینکه دوستان صمیمی زیادی داشتم، اما دیدم دوستم به اندازه خواهرم برایم دلسوزی نمی کند. تمام سعی ام را می کنم که همین روندی که در خانواده ام بوده داشته باشم و مثل مادرم رفتار کنم. به همین خاطر دوست دارم تعداد بچه هایم ...
پایم را برای فروش گذاشته ام
سبک زندگی خودت بتوانی آدم مفیدی باشی. آدم ها وقتی به پیری می رسند اکثرا زندگی خود را مرور می کنند که به عنوان مثال 70سال را چطور گذرانده اند. چه خوب است که در آن برهه به این نتیجه برسی که توانسته ای به اندازه خودت به بهترشدن دنیا کمک کنی و زندگی شرافتمندی را پشت سر گذاشته ای. من به نوبه خودم دوست دارم در آن برهه که قرار گرفتم از ایجاد امید و انگیزه برای آدم های اطرافم لذت ببرم و رضایت داشته باشم ...
ماجرای مرگ تلخ دختر فداکارترین راننده تاکسی تهران
دکترها می گفتند که فرصت برای اهدای اعضا دارد از دست می رود. من هم همانجا تصمیم گرفتم استخاره کنم، نیت کردم و به یک دوست مطمئن برای استخاره زنگ زدم. درخواست استخاره کردم، گفتم من فقط یک استخاره می خواهم . گفت نیتت چیست. گفتم اول استخاره را بگیر بعدمن نیتم را می گویم. 5 دقیقه بعد این فرد با من تماس گرفت ، گفت استخاره کردم و آیه ای با این مضمون آمد که هرآنچه دارید در راه خدا انفاق کنید حتی اعضا و جوارح ...
وقتی زن برادرم در خانه تنها بود او را غافلگیر کردم! / زنم به او حسادت می کرد!
کیفری نیز نداشت در بازجویی ها به کارآگاهان اداره جنایی پلیس Police آگاهی خراسان رضوی گفت: نقشه قتل را برادرم کشیده بود او با همسرش اختلاف داشت و از من خواست تا او را بکشم! شب قبل از حادثه Incident نقشه قتل را با برادرم هماهنگ کردیم و صبح روز بعد وقتی برادرم با من تماس گرفت که همسرش از خواب بیدار شده است من قرصی خوردم و به خانه برادرم رفتم و او را با ضربات متعدد چاقو مجروح کردم. همسر ...
زهرا یزدانی؛ دختری متفاوت از نسل دهه هفتادی ها
کند؟ بله، من هر زمان می گویم کشتی گیر هستم بسیار تعجب می کنند و می گویند مگر کشتی بانوان هم داریم؟ البته بعد از بازی های ترکمنستان، مردم بیشتر با کشتی بانوان آشنا شدند. امیدوارم دیگر نپرسند مگر دختر هم کشتی می گیرد! و این که آرزویت چیست؟ اول، دوست دارم در مسابقات المپیک حضور داشته باشم و امیدوارم این رقابت ها هم به المپیک راه پیدا کند و بتوانم مدال کسب ...
هنرمند باید کاشف جهان خود باشد
چیز را به تنش می مالد و باانگیزه بسیار وارد هنرستان می شود؛ در همان دوره کارهای مختلف و متفاوتی را خودجوش انجام دادم. شبانه روز کار می کردم و اگر 5 طراحی از من می خواستند من 50تا طرح می بردم. آن زمان خانه ما ته خیابان هاشمی بود و من باید تا پیچ شمیران می رفتم. چون شرایط اقتصادی خوبی نداشتیم، پیاده این مسیر را می رفتم. نخستین نفر بودم که به هنرستان می رسیدم و آخرین نفر هم بودم که خارج می شدم. بعد ...
شهر بزودی عطسه بلندی می کند
براهنی است و خیلی فرمیک می نویسد؛ جاهایی که نمی خواستم رو صحبت کنم و هیچ روایتی نداشته باشم از اشعار او کمک گرفتم. جاهایی که احساس کردم می خواهم کمی کلام احساسی داشته باشم و روایی باشد از کلام آرش افشار استفاده کردم. جاهایی که باز عاشقانه تر و شاعرانه تر می خواستم سراغ رسول ادهمی رفتم. درواقع به سراغ چند شاعر رفتم تا از توانایی آنها استفاده کنم و به موسیقی ام توان بیشتری ببخشم. شما بیشتر ...
شهادت شهید حججی تلنگری بر جامعه بود
* آقای یوزباشی لطفا در ابتدا کمی از سوابق هنری تان بفرمایید. از سال 60 وارد حوزه هنری شدم و در ابتدای کارم مسئول کتابخانه بودم و کار هنری نکرده بودم اما از سال 72 وارد بخش هنرهای تجسمی حوزه هنری شده و مسئولیت کارگاه مجسمه سازی را بر عهده گرفتم و این سرآغازی شد برای شروع فعالیت های هنری من. مرحوم آقای ابوالفضل عالی آن زمان در بخش تجسمی حوزه هنری بودند و من به درخواست ایشان به این بخش ...
اوائل قبول نمی کردم آخوند شوم: بخش هایی از زندگانی آیت الله حائری شیرازی از زبان خودش
خوبی دیده ام، اما هر چه مادرم اصرار کرده بود، خوابش را نگفته بود. بعد توی مسجد به برخیها گفته بود: دیشب خواب رسول خدا (ص) را دیدم و به من فرمودند: عبدالحسین فردا شب میهمان ما هستی ، و فردایش هم مرحوم شد! برادرم یک سال پس از رحلت پدرم ، ایشان را در خواب دیده بود و پرسیده بود: پس از مرگ، چگونه بر شما گذشت؟ پدرم گفته بود من همه شما را دیدم و همراه مردم بودم تا مرا شستند و حرکت دادند و تشییع کردند و ...
راه زهیر را درپیش گرفت که با حسین همنشین شد
و صلوات می فرستادم و همچنان نگران بودم؛ درهمین حالات بود که یک عطر خوش در کل خانه پیچید؛ بیشتر از همه جا بچه ام و لباسهاش این عطر رو گرفته بودند؛ همه خانه یک طرف ولی بچه ام بسیار این بوی خوش را می داد؛ به طوری که او را به آغوش می کشیدم و از ته دل می بوییدمش؛ چیزی نگذشت که دیدم داره تب ریحانه پایین میاد؛ هر لحظه بهتر می شد تا این که کلا تبش پایین اومد و همون شب خوب شد. فردای آن روز تماس گرفتم خدمت یکی از علمای قم (آیت الله طبسی) و این ماجرا را گفتم و علت این عطر خوش را پرسیدم؛ پاسخ این بود که چون شهدا در شب جمعه کربلا هستند و پیش اربابشون بودند عطر آنجا را با خودشون به همراه آورده اند . ...
من کودک کارم
کاربودن آزارم می داد که مجبور بودم در تمام این سال ها، سطل پر از بامیه ام را بگذارم خانه عمه ام تا به کلاس سرود مسجد محل برسم. مجبور بودم تمام بنیه ام را به کار بگیرم که تا ساعت6 غروب، کارم را تمام کنم تا به کلاس تئاتر برسم. باید خیس عرق می رفتم به بانک روبه روی محل کارم تا رمان و داستان کوتاه بگیرم از مرد مهربان پشت دخل و بعد شب ها با چشمان خواب آلود و خسته بخوانمش که فردا صبح تحویلش بدهم ...
جاده اربعین به جاده ظهور می رسد
اربعین به جاده ظهور می رسد به عنوان اولین سوال مداحی را کی و چگونه آغاز کردید؟ سال 67 در آخرین ماه های جنگ به عنوان گروه سرود عازم جبهه شدم. در قرارگاه کربلا اولین زمزمه های مداحی را انجام دادم. بعد از پایان جنگ همزمان با ارتحال امام عزیزمان در مصلی در سه شب فراموش نشدنی که پیکر امام(ره) در مصلی بود شروع به خواندن کردم. صبح کنار سردخانه ای که پیکر امام در آنجا بود با سوز دل نغمه نوحه ...
بچه ها در سینما دنبال قهرمان می گردند
را باید لحاظ کرد؛ اول اینکه کاراکترهای کودک باید قهرمان باشند تا بچه هایی که به سالن سینما می آیند با آنها همذات پنداری کرده و خودشان را در لباس قهرمانان قصه ببینند. این مساله را من در دزد پری 1 و2 هم مدنظر قرار دادم و فکر می کنم باید این الگو در فیلم های کودک لحاظ شود.برای کاراکترهای قهرمانان کوچک نیز ورزش تکواندو را در نظر گرفتم چون خودم از بچگی عاشق فیلم های بروس لی و جکی چان بودم و همچنان هم ...
مثل چمران عاقلانه اندیشید عاشقانه رفتار کرد
بار که کنار مزار مصطفی نشسته بودم جوانی آمد و شروع به خواندن فاتحه کرد. از او پرسیدم این شهید را می شناسی؟ گفت بله، ایشان شهید مصطفی کریمی دوست و همرزم من بود. ما در سوریه با هم بودیم. از مصطفی خاطرات زیادی را روایت کرد، اما نمی دانست من مادر مصطفی هستم. گفت نیمه های شب از صدای نماز خواندش بیدار شدم. وقتی سلام نماز را داد گله کردم که مصطفی چرا من را برای نماز صبح بیدار نکردی؟ گفت رفیق هنوز که اذان صبح را نگفته اند. آنجا بود که فهمیدم نماز شب می خوانده و با خدا در آن دل شب خلوت کرده است. ...
پرسپولیس در صدر نشست، شفر نخستین برد را دشت کرد
خواهد بود. با تصمیمی که با خانواده و وکیلم گرفتم، احتمال این که از پرسپولیس جدا شوم، زیاد است و به خاطر جام جهانی این کار را می کنم. مدت زمان سربازی من کوتاه است. بیرانوند در واکنش به این که اگر او برود، پرسپولیس نمی تواند دروازه بان دیگری را به خدمت بگیرد، گفت: من به فکر خودم هستم. باید به فکر آینده ام باشم. جام جهانی هم در پیش است. بازی کردن در این مسابقات آرزوی هر بازیکنی است. ...