سایر منابع:
سایر خبرها
ناگفته های زهرا اشراقی از بیت امام خمینی
آن کمد پنهان شده بودم! می خواستم بدانم چه خبر است! فقط به یاد دارم اتفاق بدی افتاده بود که نمی خواستند امام در جریان باشد اما بنی صدر هم که در آن جلسه حاضر بود، آن خبر را به امام گفت. بعد همه او را شماتت کردند که چرا این خبر را گفتی. حتی گفته بودند که آن روز امام در جریان اخبار نباشد و رادیو را هم از اطراف ایشان دور کرده بودند. من یادم است که وقتی شنیدم بنی صدر آن خبر را می گوید، پیش خودم گفتم چرا ...
از شاد کردن حیدر کرار با خوردن یک کاسه لوبیا تا تردد نیمه شب دختران+عکس
کردند و بخش دوم با عنوان نجف ، کربلا و کاظمین ؛ عراقی ها 24 ساعت آماده به خدمت بودند منتشر شد. ادامه بخش سوم روایت ایشان از آنچه مردم عراق برای زوار اربعین تدارک دیدند و آنچه در مسیر کاظمین به کربلا گذشت را میخوانید: از کاظمین تا کربلا ساعت 8 صبح روز جمعه 12/8/1396 عازم زیارت بارگاه امام موسی کاظم و امام جواد علیهماالسلام شدیم. تا آنجا که امکان داشت با ماشین رفتیم و سپس پیاده ...
اجازه ندادیم کریمی دوستانش را به تیم بیاورد، شاکی شد
اما از آن ها تشکر و تقدیر کردم. گفتم باید تمرین و همکاری تان با علی کریمی بیشتر شود، بیشتر به حرف های ایشان توجه کنیدو کادر فنی را جدی تر بگیرید. یک کاری کنید نتیجه آن را در آسیا ببینیم. گفتم پرچم ایران قرار است توسط شما برافراشته شود. این در تاریخ ثبت می شود. کاری کنید که فردا همه غبطه شماها را بخورند و در آسیا دیده شوید. از کریمی تشکر کردم و از رختکن خارج شدم. فردای آن روز کریمی به من پیامکی داد ...
مرتضی عاشق شهادت بود، می گفت من هم دوست دارم بروم. یک سال تمام به دنبال جلب رضایت من بود برای رفتن. ...
وقتی دیدم آن قدر به جهاد و دفاع از اسلام علاقه دارد، رضایت دادم. می دانستم یا شهید می شود یا ان شاءالله پیروز بازمی گردد. موقعی که می رفت من خانه ماندم، خواهرم برای بدرقه اش رفت. ابتدا نبودنش در خانه برای خانواده سخت بود اما عادت کردیم. بعد از اعزام با شما تماس داشت؟ بعد از اینکه اعزام شد تنها یک بار با من تماس گرفت. چیزی از منطقه نگفت فقط از حال و احوال خودش صحبت کرد. دوستانش می ...
دحتر نوجوان بهایی پس از تحقیق به دین اسلام گروید
ترانه حسینی منفرد، نوجوان بهایی زاده که با ذوق و اشک لحظات اعتماد قلبی به اسلام را بیان می کند افزود: علی رغم درد دل ها با حضرت ابوالفضل ولی شب تاسوعا هیچ اتفاقی نیفتاد و شب بعد آن با خودم صحبت می کردم و نا امید بودم که دیدم به صورت معجزه آسایی مشکلاتم حل شد و اینقدر جا خوردم که از حرفم پشیمان شدم و به حضرت ابوالفضل(علیه السلام) گفتم قول میدهم مسلمان شوم. “وی افزود:بعد از این ...
ناگفته هایی زهرا اشراقی از بیت امام(ره)
خانم اشراقی برای سؤال اول و پرهیز از کلیشه ... . اگر می خواهید از کلیشه ها پرهیز کنید می توانید من را با اسم کوچک صدا کنید. شما متولد سال 43 هستید؟ خیر. سال 42. ایام انقلاب حدودا 15 سال داشتید. پدر شما در آن ایام از چهره های نزدیک به امام بودند و هنگام تبعید، ایشان را به عنوان نماینده خودشان انتخاب کردند. فضای خانه شما چگونه بود؟ گفته می شود که مرحوم اشراقی شخصیتی آرام داشتند و بیشتر اهل مطالعه و کار فقهی بودند، اما با ورود ایشان به فضاهای سیاسی، طبعا جو اطراف ایشان هم تغییر کرد. در خانه شما این تغییرات مشهود بود؟ من یکی، دوساله بودم که بابا به خاطر فعالیت هایش به همدان تبعید شد. بعد از آن هم به قم ممنوع الورود شدند. بنابراین ما در تهران اقامت کردیم. خیلی هم تلاش کردند که به قم بازگردند، اما نشد. به یاد دارم همان روزهایی که در تهران ماندگار شده بودیم، یک نفر با پالتو و کلاه مشکی به منزل ما آمد. بابام نبود و من ترسیده بودم. [آن مرد پالتوپوش] به من گفت که دختر کوچولو به بابات بگو آزادی؛ می توانی بری قم . بعدا که بزرگ شدم با خودم گفتم این چه نوع پیغام رساندن بود که به یک بچه شش ساله بگویند بابات آزاد است! هنوز هم برایم جالب است! بعد از این ماجرا که تعریف کردم، خاطره [سیاسی ای] قبل از انقلاب ندارم. قبل از انقلاب فضای خانه ما به هیچ وجه انقلابی نبود. اگر هم بابا کار سیاسی می کردند در زندگی خانوادگی ما انعکاس نداشت. شاید به این خاطر که مادرم ...
روایتی از هیأت خانگی آن سر دنیا
مربوط به بزرگداشت یکی از نوادگان پیامبر است، امام سوم شیعیان؛ مذهبی هایشان مفهوم امام را هم به خاطر نماز جماعت بلدند. گفت تعجب می کنم این همه ماشین توی کوچه پارک می شود ولی هیچ سر و صدایی از خانه بیرون نمی آید. گفتم مجلس اندوه ا ست. کمی برایش توضیح دادم. یک بار هم یکی از روزهای وسط دهه نشسته بودم تندتند مقاله ای که باید چند روز بعد، سر کلاس جامعه شناسی دین ارائه می کردم را آماده می کردم ...
قائم مقامی: حجاب واجب شرعی است اما اجباری نیست
استناد احکام ایشان صورت می گرفت و تا جایی که به خاطر دارم اشاره شان به مراکز متعدد تصمیم گیری و قانونگذاری بود ، اعتراض کردند. امام در پاسخ به آن نامه می گویند که بله، اعتراض شما وارد است تا کنون به خاطر شرایط اضطراریِ جنگ ، کارهایی کردیم و ناگزیر بودیم اما بنا دارم از این به بعد همه چیز بر مدار قانون باشد. حجاب از نظر دینی ضروری است ولی اجباری نیست و حتی اگر کسی پیدا شود که روی برخی مبانی ...
نجف، کربلا و کاظمین؛ عراقی ها 24 ساعت آماده به خدمت بودند +تصاویر
تازه صمون صبحانۀ آن میزبانان سخاوتمند بود. نیم ساعتی هم بعد از صبحانه معطل شدیم تا به نوبت دوستان به حمام رفته و غسل زیارت کنند. بعد از آنکه از صاحبخانه خداحافظی کردیم، چند دقیقه رفتیم تا به خیابان اصلی رسیدیم. از کوچه های مختلف زوّاری که شب گذشته در آن محل مهمان شده بودند، به جمعیت در حال حرکت می پیوستند. یک ون جلوی پایمان ترمز کرد و گفت حرم. به وی گفتم: کم تومان اجرت؟ بل لحنی خاص جواب ...
جلایی پور؛ من مسلمانم، چطور مراسم اربعین را تخفیف دادم؟
مراسم را داشتم. اتفاقا یکی از انتقاداتی که من به دوستان تیز و تند دارم این است که پاسپورت ما را گرفتند و نمی گذارند به کربلا و به نجف برویم. نه یک سال دو سال که چند سال است، غیرقانونی این کار را کردند. این استاد دانشگاه یادآور شد: گفتند من قصد تخفیف اقشار ضعیف را داشتم، این قصد من نبود. من طرفدار اقشار و طبقه آسیب پذیر و ضعیف هستم و این طبقه را محترم می شمارم و طرفدارشان هستم. من طرفدار ...
کوله بار آرزوهایم را در کربلا جا گذاشتم
از این جهت که با یک کوله پشتی پُر از حاجت و نیاز و آرزو و طلب راه افتادم و گفتم حالا که من را طلبیده اند، پس هر حاجتی دارم را در این کوله بریزم و با خود ببرم. بچه های چهل چراغ یک کوله پشتی بزرگ هم به ما داده بودند که همه آرزوهای ما در آن جا می شد! من از باب الحوائج همه آرزوهایم را می خواستم اما از حرم امیرالمومنین در نجف اشرف متوجه شدم که پا در حرم می گذارم، زبانم بند می آید و هیچ چیزی نمی توانم ...
10 سال سخت و شیرین، از زنگ انقلاب تا پایان جنگ
شهید گمنام - مدتی بود که از راه دور جویای احوالش بودیم. پدر یکی از دوستان بود که هر از چند گاهی، از اوضاع و احوالش برایمان تعریف میکرد. سفارش کرده بودیم که مایل به مصاحبه با این رزمنده باسابقه و عاشق هستیم اما تا آن روز توفیق یارمان نشده بود! بعد ازظهر روز پنج شنبه، اربعین سیدالشهداء بود که با تماس یکی از فرزندانش به خانه او دعوت شدیم. صدای دعوت کننده کمی دلتنگ بود و گواهی از حال نه ...
غوغای مردم در سکوت ابدی ساکت
جنس مردم که زائر کربلای معلی و حرم علی بن ابیطالب (ع) بود، در پیاده روی اربعین در عراق دار فانی را وداع گفت؛ دکتر حاج عبدالرزاق ساکت. کسی که شهرت و محبوبیتش در محله خانه اصفهان و مارچین زبانزد شده است. به طوری که خبر فوت ناگهانی دکتر، مردم محله مارچین و خانه اصفهان را شوکه کرد چرا که، به گفته آنها طبیبی را از دست دادند که سال ها پزشک مردم بی بضاعت از سراسر کشور بود. عصر روز شنبه 20 آبان، مهدیه ...
آقا مهدی همیشه به بنده می گفتند که سفر زیارتی امام حسین(ع) را هیچ وقت و تحت هیچ شرایطی ترک نکن! حتی اگر ...
... خاطره ای در این باره در خاطرم هست که بیانش خالی از لطف نیست؛ گوشی موبایل من قبلا مجهز به سیستم عامل اندروید نبود، آقا مهدی عراق که بود یک گوشی مجهز به سیستم عامل اندروید برای من خریداری کرد و داد به دوستش تا بیاورد در خانه مان و به من تحویل دهد و سپس از من می خواست که از طریق فضای مجازی با هم در ارتباط باشیم. به من تأکید می کرد که به روز باشم و می گفت خانم من نباید از تکنولوژی های زمان خود ...