سایر منابع:
سایر خبرها
قتل به خاطر جواب منفی در خواستگاری
.... حمیده به محل کار من آمد، از او خواستم تا جواب نهایی اش را در خصوص ازدواج با من بگوید، اما در کمال تعجب گفت که قصد ازدواج با مرا ندارد. کنترل خودم را از دست دادم؛ چاقویی که داخل اتاقک نگهبانی بود برداشتم و با آن، چندین ضربه به سینه و شکم حمیده زدم. حمیده روی زمین افتاد؛ گوشی تلفن همراهش را برداشتم و فردای آنروز با پدر حمیده تماس گرفته و موضوع را به او اطلاع دادم. سرهنگ کارآگاه حمید ...
زیباترین اشعار شهادت امام رضا (ع)
...> گاهی به سر سفره کنار تو نشینم همراه تو ای شاه غذا میل نمودم یا فاطمه (س) می گویم و این اذن دخول است راهم بده من سینه زن یاس کبودم گفتم به شما شیعه اثنی عشرم، نه از کودکی ام گریه کن جدّ تو بودم در صحن دو چشم من از آن روز که وا شد با گریه و با اشک حسینیه بنا شد ای حضرت سلطان بنگر حال گدا را از من ...
پیام تسلیت شهادت امام رضا (علیه السلام)
... ندارم باک از محشر، ندارم باک از میزان که کامل با تولای رضا گردیده ایمانم شهادت امام هشتم تسلیت باد ❆❆❆❆ عاشقان دور حرم عشق و صفا را دیدند عارفان چله گرفتند و خدا را دیدند ای فقیری که به طوس آمده ای دقت کن اغنیاء مکه که رفتند، رضا را دیدند ❆❆❆❆ ای کاش حرم بودم و مهمان تو بودم مهمان تو و سفره ی احسان تو بودم یک پنجره فولاد دلم تنگ تو آقاست ای کاش که زوار خراسان تو بودم شهادت امام مهربانی ها تسلیت ...
آموزش دعانویسی با حداقل 50 میلیون تومان
زن جوانی که در خانه دعانویس جوان منتظر است می گوید: کارش خیلی خوب و دعاهایش تأثیرگذار است، شنیده ام که 50 میلیون تومان داده و از زنجان دعانویسی یاد گرفته است. به گزارش ایسنا، دنبال دعانویس خوب شهر بودم، پس از رفتن پیش زن فالگیری که مدعی بود مدیران را با فال هایش جابه جا می کند و مشاور بعضی از مدیران استانی است و درویشی که با ریختن خون خروس نحسی را از زندگی انسان دور می کرد این بار آدرس ...
"حدیدچی"؛ از فرماندهی سپاه تا ملاقات با گورباچف
دارای ارتباطات و فعالیت های سیاسی گسترده بودم، حساسیت شان را بیشتر برمی انگیخت... شکنجه ها با سیلی و توهین و به تدریج با شلاق و باتوم و فحاشی جان فرسا شروع شد. چند بار دست و پایم را به صندلی بستند و مهار کردند و کلاهی آهنی یا مسی بر سرم گذاشته و بعد جریان الکتریسیته با ولتاژهای متفاوت به بدنم وارد می کردند که موجب رعشه و تکان های تند پیکرم می شد. شلاق و باتوم، کار متداول و هر روز بود که گاهی به ...
زنان در شرایط بحرانی
به خوبی می شد حس کرد هر جا که زنان امدادگر با روحیه و پر توان حضور دارند، تنش میان افراد محلی و غیرمحلی کمتر می شود. زن های داغ دار و بهت زده از لاک خود بیرون می آمدند و کودکان غم زده با حضور زنان امیدی در چشمان شان راه می یافت. به خود می گفتم این شهر ویران، بدون حضور زنان پرامید امدادگر هرگز نمی تواند جریان زندگی را دوباره به خود ببیند. موضوعی که نه تنها برای مسئولان درک نشده بود، که مردم عادی نیز با تعجب درباره آن حرف می زدند. ...
متن نوحه امام حسن مجتبی (ع)
...> واویلا،ای خواهرم زینب بیا،ببین شدم از درد و غم حاجتروا پاره جگر شدم ز زهر اشقیا،بشنو ولی تو شرح ماتم مرا قاتل من غمهای مادره،دلم مثه آلاله پرپره خودم دیدم غمدیده مادرم،در بین دیوار و دره قلب ما بر درد و غم آغشته شد،یا فضّه خذینی محسن کشته شد واویلا،وای مادر وای مادرم... واویلا،هستی تو نور عین من،برای من گریه نکن حسین من که ...
لحظه های وحشت زیرآوار
فرود آمده بود. با خودم گفتم دیگر زنده نمی مانم. نه صدایی می شنیدم و نه توان فریاد داشتم که کمک بخواهم. نمی دانم چند ساعت زیر آوار بودم. در آن لحظه ها مرگ در کنارت نشسته و تو باید جانت را تسلیمش کنی، تصورش هم وحشتناک است. ترسیده بودم، هیچ چیز را نمی دیدم، نمی توانستم براحتی نفس بکشم تا اینکه صداهایی نزدیک شدند و چند نفر با بیل و کلنگ و چنگ زدن به خاک نجاتم دادند. هیچ وقت فکر نمی کردم که باز هم ...
اخلاق سجاد روس ها را هم جذب کرده بود
یکی از دوستان همرزمش که در سوریه با هم بودند تماس گرفت و گفت امانتی دارید، می خواهم بیاورم و به شما بدهم. دیدم لباس خود شهید را آوردند و با همان مقدار پولی که در خواب دیده بودم به من دادند. شهید من هیچ گونه چشم داشتی به مسائل دنیایی نداشت. با آنکه نبود همسرم به من و بچه ها خیلی سخت می گذرد اما تحمل می کنیم. با شرایط مستأجری و دادن پول اجاره ماهانه، هزینه سرویس بچه ها و... فعلاً همه مخارج ما گردن پدرم است که با جان و دل تقبل می کند. منبع: روزنامه جوان ...
فتح سوسنگرد/ یادداشتی نوشتم به فرمانده ی لشکری که ...
وارد اهواز شدیم. همه جا خاموش بود. دشمن در حدود یازده دوازده کیلومتری شهر اهواز مستقر بود. ایشان شصت هفتاد نفر هم همراه داشت که با خودش از تهران جمع کرده بود و آورده بود؛ اما من تنها بودم؛ همه با یک هواپیمای سی - 130 رفته بودیم آنجا. به مجردی که رسیدیم و یک گزارش نظامی کوتاهی به ما دادند، ایشان گفت که همه آماده بشوید، لباس بپوشید تا برویم جبهه. ساعت شاید حدود نه و ده شب بود. همان جا بدون فوت وقت ...
خانه ام ویران و خانواده ام آواره اند
.... آن شب به اتفاق برادرم منزل پدرهمسرم دعوت بودیم. در پذیرایی نشسته بودیم که ابتدا یک پس لرزه آمد و بعد از 20دقیقه زلزله اصلی آمد. بچه ها در اتاق خواب بودند و همسرم بلافاصله سراغ آنها رفت. چندتایی از بچه ها به بیرون خانه فرار کردند و چند نفر در راه پله بودند ولی خداروشکر به هیچکدام آسیبی نرسید. خواهر همسرم در راه پله بود که تکه ای از سیمان بالکن روی پایش افتاد و پایش به شدت آسیب دید ...
رازهایی درباره زنان و ماجرای جالب اتاق عشق
دورتر و دورتر می شد. هنگامی که نهایتا شب به خانه رسیدیم احساس خیلی بدی داشتم. روز بعد، همه چیز مجددا خوب و عالی بود. اما من هنوز گیج بودم. مگر دیروز چه اتفاقی افتاده بود که چنان احساس بدی را میان ما تولید کرد؟ سپس ناگهان متوجه موضوع شدم. هنگامی که با همسرم در تعطیلات و در هتل بودیم تمام مدت او در اتاق عشق ذهنش بود. چرا که هیچ کار یا مسوولیتی نداشت. لذا توانسته بود به راحتی به آن بخش از ذهن ...
وقتی سر زده به خانه رفتم، پسر غریبه ای در بالکن پنهان شده بود که ..!
به چنین کاری زد. او فکر نمی کرد پلیس به ماجرا پی ببرد، اما حالا برای رهایی خودش به دروغ می گوید من پسر غریبه را کشته ام. اگر بی گناه بودی چرا بعد از قتل با پلیس تماس نگرفتی و سکوت کردی؟ ترسیده بودم. دو سال بعد از پیدا شدن جنازه وقتی پلیس از طریق ردیابی موبایل قربانی به همسر سابقم مظنون شد، او را دستگیر کرد. همسرم واقعیت را گفت و عموی همسرم هم بازداشت شد. همان شب عموی دیگر همسر ...
وقتی شب ها من خواب هستم زنم بیدار می شود و ..! / راز 5 ساله لو رفت
سیگار برود. چون به قولش اعتماد کرده بودم، حتی پیگیر ماجرا هم نشدم. مطمئن بودم که زهره فقط آن یکی دو بار در جمع دوستانش سیگار کشیده و دیگر سمت آن نمی رود. حالا پنج سال از زندگی ما می گذرد. چند وقت پیش اتفاقی متوجه پاکت سیگار درون کیف همسرم شدم. وقتی از او سوال کردم بشدت ترسید و جواب سر بالا به من داد. بعد از آن به او مشکوک شدم و وقتی بیشتر پیگیری کردم متوجه شدم که زهره پنهانی سیگار می کشد. او اعتیاد ...
داستان بازماندگان زلزله در سرپل ذهاب | روایت چند زلزله زده از آنچه در ذهاب گذشت
که باردار است، اول از همه به من خبر داد. همیشه به من می گفت که دوست دارد اگر بچه اش دختر شد، اسم او را آتنا بگذارد. او به آرزویش رسید، شهریور پارسال بود که فارغ شد. هنوز خنده و شوقی که در چشمانش بود را به یاد دارم. اما زلزله او و آتنا را از ما گرفت. دلم برای برادرم خیلی می سوزد. از آن شب که این اتفاق افتاد و جنازه زن و بچه اش را با دست های خودش از زیر آوار بیرون کشید؛ تا الان یک قطره اشک هم ...
چگونه زوج خوشبختی باشیم؟!
چهره اخمو و عبوس نداشته باشید. وقتی به منزل می آید بعد از استراحت اوقات خوشی را با او سپری کنید. اصولی که مردان باید در همسرداری رعایت کنند در مقابل همسر خود از گرفتاری های روزانه و حوادث تلخ زندگی با قیافه عبوس و ناراحت صحبت نکنید. هدیه و مهر و محبت نسبت به همسر خود را بیشتر کنید و از خریدن هدایای هرچند کوچک هرازگاهی امتناع نکنید. خانم ها هدیه ...
گفت و گو با زنی که 16 ساعت زیر آوار بود
فریاد زد: زنده است! نیروهای امدادی به سمت صدا رفتند. مرد جوان با اشک اسم همسرش را صدا می زد و حالا دیگر فریادهایش پاسخ داشت. همسرش هم او را صدا می زد. در نهایت فرانک 24ساله زیر خروارها خاک پیدا شد. او را بیرون آوردند و به بیمارستان منتقل کردند. معجزه اصلی این جا بود که این زن بعد از 16ساعت هم خودش و هم فرزندش سالم بودند. 16 ساعت وحشتناک فرانک صحیح و سالم در کنار شوهرش نشسته است ...
پیامبر اسلام(ص)؛ دیدگاه ها و نظرها
می گوید:: ب خدات سوگند چیز نمانده بود که تو مرا به هلاکت اندازی!! واگر رحمت پروردگارم نبود، هر آینه من [نیز] از احضار شدگان در دوزخ بودم! در اهمیت تأثیر دوست سرنوشت آدمی همین بس که رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: آدمی بر همان دینی است که دوستش بر آن است،، پ دقت کنید که چه کسی را به دوستی برمی گزیند! و اگر در مورد کسی شک داشتید و دیندار بودن او برای شما معلوم نبود، به دوستانش بنگرید؛ اگر دوس ...
18نشانه مردی که دلباخته شماست!
به سفر می رود به شما تلفن کرده و آرزو می کند که آن مناطق را در سال های آینده با یکدیگر ببینید؟ یا وقتی شما از برنامه های آینده تان با او صحبت می کنید سعی می کند برنامه های خودش را با شما تنظیم کند و آینده اش را به سمت خواسته های شما ببرد؟ چنین مردی آماده ازدواج با شماست و به خاطر علاقه ای که به شما دارد دوست ندارد بی گدار به آب بزند و از همین حالا می خواهد فکر همه چیز را بکند. و البته مردی ...
عروس راز سیاه باغ انگور را می دانست / خشایار کار کثیفی کرد و ..!
خبر بدهم. وقتی پلیس وارد باغ شد با جسد دست و پا بسته پدرم مواجه شد. ردی از قاتل مرد میانسال به نظر ناراحت می آمد و این که با پلیس تماس گرفته بود هم موضوع عادی بود اما چرا به اورژانس زنگ زده بود. همین مساله شک مرا به او برانگیخت. حرف های مرد میانسال که بعدا فهمیدم خشایار نام دارد را در ذهنم مرور می کردم و به سمت درخت هایی رفتم که جسد پیرمرد پشت آنها قرار داشت. دست و پاهای او ...
واقعیاتی باور نکردنی در مورد زندگی خصوصی شِر
آفتاب نیوز : از علاقه و احساساتش نسبت به تام کروز گرفته تا روابط خصوصی دردسرساز و مشکلش در یادگیری و خواندن و نوشتن، از روابط متزلزلش با فرزندانش چَز و الیجا و رابطه با نزدیک ترین دوستش کتی گریفین. واقعیت های ناگفته در مورد این خواننده افسانه ای را در ادامه ی این مطلب بخوانید. 1-او سابقه ی جنجالی و پر حرف و حدیثی در روابط عاطفی اش دارد شِر همواره گفته که دوست داشته با بسیاری از شخصیت های مشهور و محترم هالیوود ازدواج کند اما در این میان وی تام کروز ر ...
داستان - اپرا وینفری - ؛ از دختر گونی پوش تا بانفوذترین زن جهان
WJZ شروع شد. اما در کمال ناباوری ترنر کار را برای اپرای جوان سخت کرده بود. وینفری در مصاحبه با بالتیمور سان در این مورد چنین گفته است:" در واقع او از همان ابتدا می خواست که تنها باشد. اگر هم به این موضوع راضی می شد دوست نداشت که آن شخص مثل من بی تجربه و جوان باشد. از هر فرصتی برای ناامید کردن یا بد کردن حال من در مورد جایی که برای درس خواندن رفته بودم استفاده می کرد. آن جا بود که فهمیدم ...
حجت الاسلام و المسلمین قمی: امام تاکید داشتند مجالس عزاداری به صورت سنتی برگزارشود/ برگزاری مجالس معنوی ...
که به دور قلب شما چسبیده؟ حقوق دانشگاه کفاف زندگی مرا نمی داد و من با همسرم مشترکا در زیرزمین خانه خود کره جغرافیا می ساختیم و با فروش آنها کمک خرجی برای زندگی داشتیم، و همان جا هم که نشسته بودم زیر عبا چند تا کره پنهان کرده بودم تا بعد از جلسه در بازار این کره را بفروشم، شیخ رجبعلی خیاط با دید تیزبین خود این کره ها را دیده بود که نه زیر عبای من بلکه دور قلب من چسبیده بود، من از آن زمان فهمیدم که ...
رسول اکرم(ص) یکی از نعمت های بزرگ الهی است/با روحیه بسیجی ایران صدمه نخواهد دید/نباید سازش را در کوتاه ...
قبایل به معاویه نامه نوشتند اگر به عراق بیایی پیمان می بندیم که امام را به تو بسپاریم اما یاران امام حسین در شب عاشورا به امام گفتند؛ به خدا سوگند اگر بدانیم که کشته می شویم آنگاه ما را زنده می کنند و باز می کشند و خاکسترمان را بر باد می دهند، این کار را 70 بار می کنند از تو جدا نخواهیم شد تا اینکه در راه تو جان بسپاریم. خطیب جمعه چرام با تاکید بر اینکه با چنین یارانی می توان شوری در ...
سیاه پوش بیست و هشتمین روز صفر/هنگامه رنج، غم و ماتم
دو چیز گران در میان شما می گذارم و می روم: کتاب خدا و عترتم، و خداوند لطیف و آگاه به من خبر داد که این دو هرگز از یکدیگر جدا نشوند تا کنار حوض کوثر برمن وارد شوند. پس خوب بیندیشید چگونه با آن دو رفتار خواهید نمود. در حجة الوداع در هنگام رمی جمرات فرمود: مناسک خود را از من فرا گیرید، شاید بعد از امسال دیگر به حج نیایم و هرگز مرا دیگر در این جایگاه نخواهید دید. روزی به آن حضرت خبر دادند ...
امام حسن مجتبی (ع) چگونه به شهادت رسیدند
مورخان معاصر می نویسد: امام حسن (علیه السلام) چهل روز بعد از بازگشت از عراق به مدینه، با مرگ طبیعی از دنیا رفت. این قول نادرست است؛ زیرا بر اساس شواهد تاریخی، امام علیه السلام حداقل دو سال تمام بعد از بازگشت از عراق، در مدینه سکونت داشت. شیخ کلینی از دانشمندان بزرگ شیعی، از ابوبکر حضرمی نقل می کند: جعده دختر اشعث بن قیس کندی ، امام حسن(ع) را با زهر مسموم کرد، و نیز یکی از کنیزان آن حضرت ...
زن بارداری که پس از 16 ساعت از زیر آوار نجات یافت
. تمام شب را دست برنداشت. حاضر نمی شد تسلیم شود. مرتب صدایم می زد. درست وقتی که مرگ را جلوی چشمانم می دیدم، در یک لحظه صدای شوهرم را از نزدیک شنیدم. انگار همان جایی ایستاده بود که من دفن شده بودم. بلافاصله هرچه توان داشتم، فریاد زدم. بالاخره پیام صدایم را شنیدم. فریاد زد همسرم زنده است. نفس راحتی کشیدم. آمدند آوارها را کنار زدند و مرا بیرون آوردند. فرزندت سالم است؟ به بیمارستان رفتیم. هم فرزندم سالم است هم خودم. باورم نمی شد که حتی فرزندم را هم از دست نداده ام. با خودم می گفتم حتما او مرده است، ولی ما همگی زنده ایم و سالمیم. از اعضای خانواده مان هم هیچ کس فوت نکرده است. ...
سه روایت تکان دهنده از دخترانگی
دکترتون به شما اینو نگفته بود؟ من یخ کرده بودم. ترسیده بودم. لباسم را پوشیدم و از اتاق آمدم بیرون. شوهرم منتظر نشسته بود. گفت: چی شد؟ گفتم: می گه من باکره نیستم. شوهرم چند دقیقه نگاهم کرد و هیچ نگفت. چند ساعت سکوت سختی بین ما گذشت. یک دفعه صدایم کرد: فرشته! این موضوع یه راز بزرگ بین من و توئه؛ برای همیشه. حتی یه نفرم نباید از اتفاقی که واسه تو افتاده باخبر بشه. گفتم چشم و بعد رفتم برای ...
جبهه تکرار صحنه های بدر و حنین است
معبودی را که بر من منت گذاشت که در عنفوان جوانی با شور انقلابی مردم مسلمان مواجه شدم و از انحرافات مصون ماندم. خداوندا از این که بنده را لایق دانستی تا در راه تو با دشمنانت بجنگم بسیار بسیار سپاسگزارم. خدایا ما را از لغزش ها حفظ کن و مرا جزو شهدایی که وعده عند ربهم یرزقون به آن ها داده ای قرار بده برای رسیدن به این وعده تنها بر تو توکل می کنم و به سوی تو تضرع و زاری می کنم. خداوندا جوان ...
رهنما: فمینیست نیستم؛ خیلی زنَم
زنان یک دگردیسی احساسی پیدا کنیم؛ بتوانیم از عشق بگذریم و دوباره زندگی کنیم. همان داستان گذشتن سیاوش از آتش که سربلند بیرون آمد، من آرزو می کنم هر زن یک بار از یک رابطه عاشقانه بسیار سوزاننده، مثل سیاوش بیرون بیاید و قوی تر بشود. برای من عشق اینگونه بود. یعنی وقتی تمام شد و خیلی عذاب کشیدم تا از آن حال عاشقانه بیرون بیایم، وقتی بعد از شش هفت ماه خودم را جمع کردم، خیلی قوی تر شدم. گویا ...