سایر خبرها
زن بارداری که پس از 16 ساعت از زیر آوار نجات یافت!
ام سالم است یا نه؛ ولی امید داشتم. صدای روشن شدن بولدوزر آمد. همزمان همچنان صدای شوهرم را می شنیدم. تمام شب را دست برنداشت. حاضر نمی شد تسلیم شود. مرتب صدایم می زد. درست وقتی که مرگ را جلوی چشمانم می دیدم، در یک لحظه صدای شوهرم را از نزدیک شنیدم. انگار همان جایی ایستاده بود که من دفن شده بودم. بلافاصله هرچه توان داشتم، فریاد زدم. بالاخره پیام صدایم را شنیدم. فریاد زد همسرم زنده است. نفس راحتی ...
صدای شوهرم را می شنیدم ولی..! + عکس
را روشن کردند. می شنیدم که می گفتند همسرت دیگر زنده نیست. کار آواربرداری را شروع کنید. فقط اسم خدا را صدا می زدم. دعا می کردم به خاطر بچه ام که شده، نجاتم دهند. هنوز نمی دانستم بچه ام سالم است یا نه؛ ولی امید داشتم. صدای روشن شدن بولدوزر آمد. همزمان همچنان صدای شوهرم را می شنیدم. تمام شب را دست برنداشت. حاضر نمی شد تسلیم شود. مرتب صدایم می زد. درست وقتی که مرگ را جلوی چشمانم می دیدم، در یک لحظه ...
گفتگوبا زنی که 16 ساعت زیر آوار بود/ صدای همه را می شنیدم اما کسی صدای من را نمی شنید +عکس
16 ساعت وحشتناک فرانک صحیح و سالم در کنار شوهرش نشسته است. او هم مرتب خدا را شکر می کند. باورش نمی شود که زنده مانده است. هر کس او را ببیند، باور نمی کند که چندین ساعت زیر آوار بوده و خروار خاک رویش ریخته است. فرانک هم از 16ساعت ترس و دلهره اش در زیر خاک می گوید. چی شد که زیر آوار جا ماندی؟ وقتی زلزله آمد، من داخل خانه نشسته بودم و تلویزیون نگاه می کردم. مادرشوهر ...
زنی جانش را داد تا پسر سه ماهه اش زنده بماند
...، زندگی شان رنگ و بوی دیگری گرفته بود. فرهاد چه آرزوهایی که برای خوشبختی خانواده اش نداشت اما همه آرزوهایش بر باد رفت. حالا 2روز پس از زلزله ویرانگر، او آرین را در آغوش گرفته و در میان ویرانه ای که از خانه اش باقی مانده دنبال یادگاری های زندگی اش می گردد. او همه هستی اش در چند ثانیه به نیستی تبدیل شده است. در جریان این زلزله او همسر و 2فرزندش را از دست داد و حالا فقط آرین 3ماهه تنها ...
مادر شهیدی که مهریه اش را بخشید
پیش به رحمت خدا رفته بود. وقتی عقد تمام شد مادر شوهرم عجله کرد و به روحانی گفت: دعا کنید در حالیکه بیق روال باید از پدرم می خواست. پدرم که این وضع را دید برآشفت و بلند شد بازوهایم را در دستانش گرفت و مرا به داخل خانه برد و گفت اگر دختر مال من است و می توانید بیایید ببرید ولی اگر دختر فلانی هست بروید از فلانی بگیرید که دعوا بالا گرفت. پدرم آنجا یک دست کتک حسابی شوهرم را زد. خدا رحمتش کند ...
تصویر روز وداع با پدر تنها مرحم امروز دردهای زینب/داشتن صبرو مقاومت زینبی تنها خواسته شهید از همسرش
همیشه سعی می کردی آن چیزی که محسن می خواهد را برآورده و باب میلش عمل کنی خوب این هم خواسته اش بود پس راضی باش به رضای خدا؛ در همان حال چندین بار خدا را صدا زدم و آرام شدم، خوشحال بودم همسرم به خواسته اش رسیده بود اما باز دلتنگی ها هم جای خودش را داشت انتظار داشتم حداقل یکبار دیگر او را ببینم و از ناگفته های بینمان برایش بگویم و بچه ها هم آرام بگیرند چون زینب دختر سه ساله ام در این ماه آخر بی قرار ...
فضای شهری برای معلولان مناسب سازی نشده است
همسرم هم دیپلم فنی هستند. چند سال است ازدواج کرده اید و آیا فرزند هم دارید؟ – حدود 6 سال است و فعلا فرزند نداریم، ولی گفته شده تا یک فرزند برای ما آسیبی ندارد. شغل شما و همسرتان چیست؟ – در حال حاضر هر دو بیکار هستیم ولی حدود یک سال قبل من در بهزیستی در قسمت حسابداری بودم و همسرم هم یک مغازه موادغذایی داشت که به علت عمل جراحی نتوانست به کار ادامه دهد. ...
لحظه های وحشت زیر آوار
معجزه باشد یا نه، آنها حالا زنده هستند. بعد از ساعت ها ماندن زیر آوار، نفس کشیدن زیر خرابه های خانه ای که یک روز سقف بالای سرشان بود. ناامید نشده اند و حالا اینجا هستند، روی زمین، آن طرف ویرانه های سنگین خانه های شان. خودشان هم باور ندارند که زنده مانده اند و نفس می کشند اما بعد از خدا قدردان کسانی هستند که آنها را از زیر آوار بیرون کشیده اند اما سوگوار عزیزانی که زیر آوار خانه های شان جان داده اند. ...
روزگار دشوار در ویرانه ها
شب هنگام، سوز سرما و باد کوهستان چهره زنان و مردانی را می گزد که پای روشنی خرمن آتش کز کرده اند و پدران و مادرانی به چشم می آیند که کودکان بازمانده از شب زلزله را تنگ به گرمی سینه شان فشرده اند و در روشنی شعله های آتش چهره افسرده و دردمندشان بازگوی ماتم عزیزانی است که در ویرانه خانه هایشان به زیر خاک سپرده اند. درسومین روز پس از زلزله، چادرهای توزیع شده مامن مردمی است که چند شب قبل خانه هایشان زیر پاهایشان لرزید و ویران شد و دار و ندارشان را در ویرانی خانه ها زیر خشت و خاک گذاشتند. ...
خانه ام ویران و خانواده ام آواره اند
زلزله اصلی آمد. بچه ها در اتاق خواب بودند و همسرم بلافاصله سراغ آنها رفت. چندتایی از بچه ها به بیرون خانه فرار کردند و چند نفر در راه پله بودند ولی خداروشکر به هیچکدام آسیبی نرسید. خواهر همسرم در راه پله بود که تکه ای از سیمان بالکن روی پایش افتاد و پایش به شدت آسیب دید. همسرم نیز به من پناه آورده بود که ناگهان آوار روی پایش ریخت. خودم سالم مانده بودم و به سختی آنها را از خانه بیرون ...
طراحی سرقت منزل توسط عروس خانواده
به گزارش خبرگزاری صدا و سیما ، با تشکیل پرونده مقدماتی با موضوع "سرقت منزل" و به دستور دادیار شعبه سوم دادسرای ناحیه 34 تهران، پرونده جهت رسیدگی در اختیار پایگاه دوم پلیس آگاهی تهران بزرگ قرار گرفت . مالباخته در اظهاراتش به کارآگاهان گفت: "ساعت 7 بعدازظهر به قصد میهمانی از خانه خارج و حدود ساعت 12 شب برگشتیم که متوجه باز بودن در اصلی ساختمان و روشن بودن لامپ ها و شکستن درب چوبی واحد ...
روایت لحظات تلخ کودکی که مادر زیر آوار روی اوخیمه زد تا زنده بماند/خاله علی:مادرش را می خواهد،چه کنم
آفتاب نیوز : روزنامه ایران گزارشی از یک روستای زلزله زده را منتشر کرده است. در این گزارش آمده است: ساعت از 9 شب گذشته بود و من میهمان خانه خواهرم بودم. سفره را پهن کردیم تا شام بخوریم. من بودم، خواهرم، فرزندشان و همسرش؛ خواهرم برای شام خورشت خلال درست کرده بود و من از سر سفره برخاستم تا پارچ آب را بیاورم.اما ناگهان در یک چشم به هم زدن، همه چیز با خاک یکسان شد. وقتی به خودم ...
داستان بازماندگان زلزله در سرپل ذهاب | روایت چند زلزله زده از آنچه در ذهاب گذشت
بیشتر بخوانید: دردناک ترین صحنه های زلزله کرمانشاه . بیشتر ببینید: فیلم نجات دو کودک از زیر آوار . بیشتر بخوانید: ناگفته های زلزله زدگان کرمانشاه . بیشتر ببینید: عکس زلزله زدگان . بیشتر ببینید: فیلم لحظه وقوع زلزله کرمانشاه . امیرحسین خواجوی در شهروند نوشت: درد، تنهایی، ماتم و بی کسی از لابه لای خرابه هایی که خودشان آن را کنار می زدند. آجر به آجر سقف و خ ...
ترافیک مردمی برای کمک به زلزله زدگان
.... زنده ماندن زن باردار و بچه هایش شبیه معجزه بود. دکتر دیباجی که لحظه به لحظه وضعیت این 3نفر را کنترل می کرد به همشهری می گوید: با اینکه خطر برای زن باردار رفع شده بود اما از وضعیت جنین 7ماهه او مطمئن نبودیم. به همین دلیل زن را به بخش زنان بیمارستان که تازه احداث شده، منتقل کردیم و در آنجا صدای قلب جنین را کنترل کردیم و به لطف خدا همه چیز طبیعی بود و خطر برای جنین نیز رفع شده بود ...
روایتی از بانوی مازندرانی که شهید حججی روزگارش را تغییر داد
.... همسرم راضی به این پوشش نبود و واقعاً ناراحت بود، این من بودم که به او تحمیل می کردم که بدحجاب باشم، شوهرم بی غیرت نبود اما از درون می شکست. * باحجاب ها را به سُخره می گرفتم 32 سال سن دارم و خدا را شکر می کنم که امروز می توانم بگویم که یک محجبه هستم؛ حالا هم وقتی بد حجابی ها را می بینم به خودم جرأت نمی دهم کسی را نصیحت کنم یا عقایدم را به او تحمیل کنم. ...
مسکنی که مزار شد
به کار شده اند و خیلی ها را زنده از زیر آوار بیرون کشیده اند. محمد رحیمی 35 ساله از نبود امکانات گلایه می کند و می گوید: دیشب ارتش زودتر از همه خودش را اینجا رساند. خدا پدرشان را بیامرزد که آمدند و کمک کردند و خیلی ها را زنده بیرون آوردند اما تا الان که 10 صبح است، امکانات و وسایل کافی برای تجسس نرسیده و باید زودتر از اینها لودر و بولدوزر می رسید. شاهین جوان 25 ساله ای است که زمان زلزله در حال ...
مادری که قربانی نجات فرزند شد
مادرش زیرآور جان داده و حالا او مانده و بهانه هایی که تمامی ندارد. با گریه مادرش را می خواهد، اما افسوس که مادر برای همیشه رفته. همه چیز از یکشنبه شب گذشته شروع شد. همان شبی که زلزله آمد و خانه های هزاران نفر را ویران کرد. زلزله خواهرم و همسرش را از من گرفت و جز تلی از آوار و کودکی 3 ساله که دائم سراغ مادرش را می گیرد، چیزی برایم باقی نماند. ...
اختصاصی / زلزله؛ قلب فولادی را زیر خاک برد
خانواده ناراحت و نگران به کمک چند نفر دیگر از فامیل٬ بیل به دست بر روی انبوهی از خاک و آجر و آهن در حال زیر و رو کردن خرابه هاست. بانو می گوید: دنبال مدارک و شناسنامه ها می گردد شانس آوردند که موقع زلزله خانه فامیلشان مهمان بودند وگرنه هیچکدامشان زنده نمی ماند. خانه بانو اما تقریبا سالم است خودش می گوید: شوهرم پایه هایش را محکم ساخته است.موقع زلزله سر سفره شام٬ احساس کردم زمین ...
علامه طباطبایی، روحانی روح نواز
...> مهر خوبان دل و دین از همه بی پروا برد رخ شطرنج نبرد آنچه رخ زیبا برد تو مپندار که مجنون، سر خود مجنون گشت از سمک تا به سماکش کشش لیلا برد من به سرچشمه خورشید نه خود بردم راه ذره ای بودم و مهر تو مرا بالا برد من خسی بی سرو پایم که به سیل افتادم او که می رفت مرا هم به دل دریا برد جام صهبا زکجا بود مگر دست که بود که به یک جلوه دل و دین زهمه یکجا ...
نماینده ولی فقیه در خراسان جنوبی: جایگاه کتاب همیشه ماندگار است
به گزارش ایرنا حجت الاسلام و المسلمین سید علیرضا عبادی روز چهارشنبه در دیدار با کارکنان اداره کل کتابخانه های عمومی خراسان جنوبی در بیرجند افزود: انسان همواره به دنبال علم بوده و کتاب بهترین ابزار رایج حفظ و انتقال علم است. وی گفت: انسان همان اندازه که در بعد جسمی و حیوانی برای رشد باید تغذیه شود، به لحاظ انسانی هم به تغذیه نیاز دارد. وی تصریح کرد: این جهان همه اش علم است و انسان می ...
جانبازان شیمیایی، سوگواران زلزله/هیچ نیروی امدادی به روستای زرده نرفته
سالم به در برده. خانه ها با هرچه در آن بود، بر سر اهالی و دام ها، ویران شد، 3نفر را کشت و چندین نفر را راهی بیمارستان کرد. همه جای روستا، رنگ خرابی دارد و ویرانی. دیوارهای کاهگلی فروریخته و راه کوچه ها را بسته. اهالی آب آشامیدن ندارند، غذا ندارند، خانه ندارند و هرچه از زندگی شان مانده، زیر چادرهای سفید و گاهی سبز و قرمز، پهن کرده اند. همان جا می خوابند، همان جا غذا می خورند و همان جا زندگی می ...
قلب های داغ، شب های سرد کرمانشاه
کنی انگار قلبت را داغ می کنند. با زحمت این زندگی را ساخته بودی. با کار فراوان، با شب بیداری، با قرض، با سرخ نگه داشتن صورت زندگی می کردی اما حالا ... وضعیت شهر را که می بینی اوضاع همسایه را که فرزند از دست داده است. یا مغازه دار سرکوچه را که همه خانواده اش زیر آوار مانده اند. او همچون ارواح در شهر می چرخد که شاید معجزه ای شود و بار دیگر کسی او را پدر صدا کند. یاد پسرعمویت که در ...
موج سرما شهر را در آغوش می گیرد
همدم و غمخوارم آن دختر بود. شب زلزله وقتی از زیر آوار بیرونش آوردم، اصلا زخمی نبود، حرف می زد. خوشحال بودم که چشم و چراغ خانه ام را نجات دادم. اما دو ساعت بعد صدیقه ام از حال رفت. هر چه کردم دیگر حرف نزد. دستش را گرفتم سرد بود، بچه ام از دنیا رفت. امدادی به ما نرسید. گفتند خونریزی داخلی کرده. دستانش را می تکاند. قطره های اشک روی گونه های آفتاب سوخته اش سر می خورد. با گوشه آستین ...
21 خانمان برانداز
. مرتضی، اهل شهرستان دالاهو و ساکن شهریار تهران هم می گوید: بیشتر مریض ها همراه ندارند اصلاً از خانواده هاشون هم خبر ندارند. این مریض رو هم که می بینید، شنیدم خانمش رو بردند بیمارستان همدان. هومن رضایی اهل شهرستان روانسر که به علت شکستگی پا و ستون فقرات در بیمارستان امام بستری است، وضعیت ملتهب آن شب را این گونه روایت می کند: موقع زلزله خانه بودم. ما 5 نفر بودیم. اول دفعه که زلزله آمد ...
گفتگوی خواندنی با زوج رکابزن گلستانی در اربعین حسینی + تصاویر
اربعین حسینی آنهم با همسرتان بفرمایید: خدا را شاکرم برای این لطف بزرگ که شامل حالمان شد... سفرهای زیارتی همچون عتبات آرزوی قلبی مان بوده است، برات کربلا را در عید غدیر پشت پنجره فولاد امام رضا (ع) آرزو کردیم خوشبختانه این آرزو برآورده شد و اما ایده سفر با دوچرخه کاملا خودجوشانه و دلی بود هرچند در سالهای گذشته من با دوچرخه اجین بودم. پیشنهاد رفتن با دوچرخه را با همسرم ...
بذر زندگی در میان آوارها
...> آنجا یک دختر 13ساله را چند ساعت قبل از زیر آوار بیرون کشیده و دفن کرده بودند. پدرش را پیدا کردم. دست من را گرفت و برد؛ نور گوشی فقط بود و همین. ما مقابل یک خانه که فرو ریخته بود، ایستاده بودیم. علی آقا گفت: دختر نازنینم را با کمک مردم از زیر این آوار بیرون آوردیم. علی آقا دستم را گرفت و با خود برد و رسیدیم به میدانگاهی روستا. اصلا گریه نمی کرد اما صورتش پر بود از نگرانی. خدا دخترم را ...
سرپل ذهاب؛ در تمام شهر چادر است، در تمام چادرها غم 11 نفر از اعضای یک خانواده زیر آوار مانده بودند؛ نمی ...
به دست نیازمندها برسد. ترافیک که سنگین تر می شود، برای بعضی ها درددل هم می کند: 9 نفر از اعضای خانواده م زیر آوار موندن، نمی دونم زلزله بود چی بود، ما که همچین زلزله ای تا حالا ندیدیم. با این همه پس لرزه؟! خودم از زیر آوار کشیدمشون بیرون. رفتم به گفتم کمک کنین از زیر آوار درشون بیارم، هیچکس کمک نکرد، نه ماشینی فرستادن نه چیزی. دست خالی اومدم از زیر آوار درشون اوردم. دو ساعت زودتر میومدن بیرون زنده ...
گزارش میدانی نیویورک تایمز از زلزله کرمانشاه؛ من زنده ام
علاقه اش را در تلویزیون می دید زمین لرزه اول برای او آشنا بود ولی سگ او داشت برای یک ساعت پارس می کرد به همین دلیل به بیرون رفت. فکر کرد که این زلزله هم مثل دیگر زلزله های کوچک عادی است. به داخل رفت تا تلویزیون ببیند. چند لحظه بعد دیوارهای خانه او لرزیدند و در راهرو خانه دوید تا فرار کند، سکینه، همسرش هم پشت سرش دوید. نظری می گوید: در آن ثانیه ها فقط می توانید به نجات خود فکر کنید. در آن ...
ترافیک سنگین خودروهای حامل کمک در جاده های کرمانشاه +تصاویر
.... ساعت از 9 شب گذشته بود، من مهمان خانه آنها بودم. سفره را پهن کردیم تا شام بخوریم. من بودم، خواهرم، فرزند و همسرش؛ خواهرم برای شام خورش خلال درست کرده بود و من از سر سفره برخاستم تا پارچ آب را بیاورم. در یک چشم به هم زدن، همه چیز با خاک یکسان شد. وقتی به خودم آمدم، دیوارهای خانه خشک و گلی روی سرم آوار شده بود. فاطمه خاطره تلخ یکشنبه شب را مرور می کند و در ادامه می گوید: آن دقایق ...
پاسخ مهناز افشار به ماجرای واردات شیرخشک های فاسد توسط همسرش: مطمئن باشید از شما پیگیرترم
از دست داد، گفت: بدون اغراق می گویم بعد از شنیدن این خبر مریض شدم. در ویدیویی دیدم که همسایه ای گفته بود صدای ناپدری اهورا را شنیدم که به اصرار از او می خواست به او بگوید بابا، شعار هر شهروند، یک داوطلب برای همین است که اگر آن همسایه از حقوق شهروندی اش استفاده می کرد و این موضوع را گزارش می داد و به آن رسیدگی می شد، حالا شاید اهورا زنده بود. او در ادامه این نشست در پاسخ به سوال خبرنگاری ...