سایر خبرها
به من بگویید تا کِی؟
چادر بعدی، آقا وارد شد و لابد بعد از احوالپرسی بیرون آمد. مردی جلو آمد و گفت: شما را به خدا مواظب باشید، وسایل ما توی چادر است، زندگی مان از بین نرود. بچه های امدادگر سپاه که در روستا کمک می کردند و جمع شده بودند آقا را ببینند، حلقه زدند دور چادر مرد و فشار جمعیت را نگه داشتند تا وسایل و چادر روستایی، زیر دست و پا نماند. یکی از این بسیجی ها گریه می کرد؛ پشتش را کرده بود به جمعیت و فریاد میزد: دمت ...
روایتی تازه از حضور رهبرانقلاب در مناطق زلزله زده
ازدحام مردمی که جمع شده بودند، رفتند سمت یکی از چادرها؛ جلوی چادر به زنی که آنجا بودند گفتند: مردت کجاست؟ زن جواب داد: بیمارستان. موج جمعیت من را عقب راند و نشد حرف ها را بشنوم. در چادر بعدی، آقا وارد شد و لابد بعد از احوالپرسی بیرون آمد. مردی جلو آمد و گفت: شما را به خدا مواظب باشید، وسایل ما توی چادر است، زندگی مان از بین نرود. بچه های امدادگر سپاه که در روستا کمک می کردند و جمع شده بودند آقا را ...
حقایقی جالب درباره طلاق که نمی دانید
فرصت ازدواج بعد از طلاق کاهش می یابد. در جامعه ما فرصت ازدواج برای دخترها بسیار پایین آمده و سن ازدواج نیز بالا رفته، چه رسد به خانمی که طلاق گرفته و فرزندی هم دارد. فرصت ازدواج برای چنین افرادی به شدت پایین می آید. دیدگاه عامیانه و آزار دهنده مردم دیدگاه مردم نسبت به مرد یا زن طلاق گرفته منفی است، ولی نسبت به خانم ها بیشتر است. اگر از خانواده شروع کنیم، می بینیم ...
حواشی سفر رهبر انقلاب به مناطق زلزله زده
عقب راند و نشد حرف ها را بشنوم. در چادر بعدی، آقا وارد شد و لابد بعد از احوالپرسی بیرون آمد. مردی جلو آمد و گفت: شما را به خدا مواظب باشید، وسایل ما توی چادر است،زندگی مان از بین نرود. بچه های امدادگر سپاه که در روستا کمک می کردند و جمع شده بودند آقا را ببینند، حلقه زدند دور چادر مرد و فشار جمعیت را نگه داشتند تا وسایل و چادر روستایی، زیر دست و پا نماند. یکی از این بسیجی ها گریه می کرد ...
به من بگویید تا کِی؟
آنجا بودند گفتند: مردت کجاست؟ زن جواب داد: بیمارستان. موج جمعیت من را عقب راند و نشد حرف ها را بشنوم. در چادر بعدی، آقا وارد شد و لابد بعد از احوالپرسی بیرون آمد. مردی جلو آمد و گفت: شما را به خدا مواظب باشید، وسایل ما توی چادر است، زندگی مان از بین نرود. بچه های امدادگر سپاه که در روستا کمک می کردند و جمع شده بودند آقا را ببینند، حلقه زدند دور چادر مرد و فشار جمعیت را نگه داشتند تا وسایل و چادر ...
فکر و خیالات
مریم سمیع زادگان نویسنده توی پارک می رفتم و به آدم های دور و برم نگاه می کردم. با خودم فکر کردم چرا آدم های توی پارک، این همه غمگین هستند و تا این اندازه مشکل دار که رسیدم به نیمکتش. دستمال کاغذی توی دستش داد می زد. اتفاقی او را وادار به گریه کرده. پا کُند کردم و بعد سر جا ایستادم. خیلی دور نشده بودم، تصمیم گرفتم که برگردم و کنارش بنشینم، شاید دلش بخواهد حرف بزند، شاید داستان به ...
آهِ دخترانی که پشت سرم بود...
. همین شد که بین همه دخترانی که به من معرفی شده بود او را انتخاب کردم. در شب خواستگاری سه چهار دقیقه مفید بیشتر با هم حرف نزدیم. همان شب مهلت خواستند تا فردا جوابشان را اعلام کنند و فردا جواب مثبتشان را اعلام کردند. یکی دو روز بعد قرار و مدار عقد گذاشته شد و قرار شد چند روز دیگر عقد کنیم. همان شب بعد از مراسم عقدمان به بهناز پیام دادم که خانمم ممنونم از اینکه به زندگی ام وارد شدی و خیلی دوستت دارم ...
رمز و رازهای ساخت ساز از زبان 4 استاد
زیرزمین موزه موسیقی آمده اند و استاد مرادی هم سر ساعت(یعنی 10صبح) می رسد. در حال احوال پرسی هستم که استاد فرهمند دستی به سینه زده و با بی میلی می گوید: مصاحبه های تکراری... شما هم می خواهید روزنامه تان را پر کنید... استاد امیرعطایی دستی به زیر چانه دارد و زیرچشمی مرا نگاه می کند. می گوید: چرا رسانه ها کاری نمی کنند؟ جوان های ما گیتار را می شناسند ولی سنتور و تار را نه؛ چون گیتار را در ماهواره دیده اند ...
ماجرایی که قاضی دادگاه خانواده را هم به خنده انداخت!
.... همه چنین نظری دارند. شما چه می گویید؟ قاضی که خنده اش گرفته بود، خودش را کنترل کرد و گفت: دو خواهرت بیشتر شبیه تو هستند، با این حال تو هم شبیه پدرت هستی و حالا که پدرتان پافشاری می کند، باید نظریه کارشناس و تشخیص هویت را مورد استناد قرار داد. مرد که تا آن لحظه اخم کرده بود، رو به دختر کوچکترش گفت: تو که از بقیه خوشگل تر هستی. واقعاً من به این زشتی چطور می توانم پدرت ...
شکایت مرد مکانیک از همسرش: این سه دختر، بچه های من نیستند!
هویت را مورد استناد قرار داد. مرد که تا آن لحظه اخم کرده بود، رو به دختر کوچکترش گفت: تو که از بقیه خوشگل تر هستی. واقعاً من به این زشتی چطور می توانم پدرت باشم؟ و در این هنگام همه حاضران خنده سر دادند. این بار خواهر وسطیگفت: پدرمان آدم خوب و مهربانی است. اما خیلی یکدنده و لجباز است و حالا هم می خواهد مادرمان را وادار به عذر خواهی کند. و پدر دخترها لبخندی زد و معلوم ...
سرکوب گودزیلا
کس به احساسات ما احترام نمی ذاره. بعد بارها شنیدم پدرم برای سایر اقوام و دوستان این موضوع را تعریف کرده و بعد هم خودش گفت ما تو 30 سالگی از زن حرف می زدیم بابامون می زد تو گوشمون چند دور بچرخیم حالا این اومده میگه می خوام آشنا بشم و بعد ازدواج کنیم؛ این اتفاق را برای هر کسی که تعریف کرد آخرش با خنده گفت اینا بچه نیستن که گودزیلان . علیرضا بعد از نادیده گرفته شدن احساسش از پدرش سرخورده ...
ماجرای یک خیانت که قاضی را هم به خنده انداخت!
سه شبیه پدرمان هستیم. همه چنین نظری دارند. شما چه می گویید؟ قاضی که خنده اش گرفته بود، خودش را کنترل کرد و گفت: دو خواهرت بیشتر شبیه تو هستند، با این حال تو هم شبیه پدرت هستی و حالا که پدرتان پافشاری می کند، باید نظریه کارشناس و تشخیص هویت را مورد استناد قرار داد. مرد که تا آن لحظه اخم کرده بود، رو به دختر کوچکترش گفت: تو که از بقیه خوشگل تر هستی. واقعاً من به این زشتی چطور ...
دلایل کناره گیری از شورای سیاست گذاری ائمه جمعه
... تقوی: خدمت شما و همه همکاران شما و بینندگان عزیز سلام عرض می کنم و آرزوی توفیق و سرافرازی را برای همگان از درگاه ایزد منان دارم. س: خیلی زمزمه جدایی شما از شورای سیاستگذاری ائمه جمعه می آید. درست است؟ تقوی: بله. س: زمان مشخص شده است؟ تقوی: ان شالله در هفته های آینده بعد از 17 سال که مسئولیت شورای سیاست گذاری را برعهده داشته ام، این مسئولیت را واگذار ...
انشاهای ذهنی و تخیلی از زبان کفش
...> مرد وقتی به خانه رسید، کفش ها را به دخترش نشان داد و با خنده گفت: آن یکی لنگه مال تو. بزرگ که شدی، باهاش لی لی بازی کن دخترک اول دمغ شد. بعد مرا گرفت و برد روی میز تحریرش گذاشت و رفت. از اینکه آنجا کنار مداد و خودکارها بودم، احساس غریبه بودن به من دست داده بود. اما اتفاق جالبی برایم افتاد. دختر وقتی شب پشت میز نشست تا مشق بنویسد، خودکار و مدادهایش را جمع کرد و ریخت توی من. با خوشحالی گفت ...
شاهرود میزبان همایش بزرگ بسیج شد/ روایت 3000 مشت گره شده
درب سالن ورزشی در حال آماده سازی پرچم ها، پلاکارد و نوشته ها هستند تا وارد فضای همایش شوند اینجا گویی پرچم ها حرف می زنند جمعیت کم کم به طرف در ورودی سالن حرکت می کند با آمدن بسیج دانش آموزی اما ولوله ای به راه می افتد یک باره شور خاصی در میانه هم همه وار سکوت شکن، غالب می شود، نوجوانان پرچم به دست شوخی ها و خنده های راه سالن برگزاری همایش را نزدیک درب ورودی جای می گذارند و بانظمی خاص وارد سالن ...
طرح 10 شبهه اساسی و پاسخ های آن پیرامون حجاب برتر اسلامی
روانی بر وی داشته باشد، بلکه چادر را برای اوقات کمی که در بیرون از منزل هست استفاده می کند و در درون خانه و در مکانی که نامحرم نیست می تواند از لباس های خوش رنگ و مناسب استفاده کند و اسلام هم روی این موضوع تاکید نموده است. ثالثا: اگر رنگ مشکی اینقدر خطرناک است چطور شما در میهمانی ها و پارتی های خصوصی خود تیپ مشکی می زنید؟! رابعا: اگر این حرف شما صحت داشته باشد باید همه خانم ...
شکوفایی اقتصاد با صنعت گردشگری
فروشند و بعد از مدتی هم دوباره کبد خودش را بازسازی می کند و آب از آب تکان نمی خورد. بیشترشان این گونه فکر می کنند. یا کسی که برای فروش قرنیه اش آگهی می دهد آیا یک لحظه با خود فکر نمی کند که آخر کدام پزشکی حاضر می شود قرنیه را از آدم زنده بردارد و به بیمار پیوند بزند؟جمله ها همه در دهانم می ماسد. صدای مرد در گوشم مانده است.آن گونه که خداحافظی کرد و انگار دیگر هیچ حرف دیگری با هیچ کس در دنیا نداشت. آن ...