سایر منابع:
سایر خبرها
گرفتند و مرد تاجر را معرفی کردند. من هم دو ماه برای او کار کردم. چطوری عضو مؤسسه شدی؟ عضو مؤسسه نبودم، چند سالی درجایی کارکرده بودم و یکی از همکارانم مرا به مؤسسه معرفی کرد. پس بادیگارد شدن شرایط خاصی ندارد؟ چرا. از نظر بدنی باید مناسب باشی که من، چون مدت ها قبل حرفه ای فوتبال بازی می کردم و بعد از آن هم بدنسازی و پرورش اندام کار کردم، بدنم ورزیده و مناسب ...
به موزه شود. اما مگر یوش کمتر از این خانه بود؟ یوش هم همین بلا را سرش آوردند. خانه مرا غصب کردند. عده ای تبانی کردند و در غیاب من؛ نیمه شب با همراهی کسانی که در یوش با پول خریده بودندشان، در را شکستند و هر چه داشتم به تاراج بردند و چند روز بعد میراث فرهنگی روی خانه دست گذاشت و خانه را غصب کرد و شایع کردند که خانه را از من خریده اند. اما به نیمای بزرگ قسم که من هیچ پولی بابت منزل یوش از میراث ...
15 و 30 دقیقه به کلاس زبان می رفت. امروز هم همان ساعت از خانه بیرون رفت. یک ساعت قبل مردی غریبه از تلفن همگانی با خانه مان تماس گرفت و مدعی شد پسرم را ربوده و بعد تلفن را قطع کرد. گمان کردم فردی با این تماس قصد شوخی دارد. توجهی به این تماس نکردم تا این که دقایقی بعد دوباره همان مرد غریبه تلفنی با من تماس گرفت و این بار مدعی شد در قبال آزادی پسرم باید 40 میلیون تومان بپردازیم و در تماس های بعدی محل ...
پسر نوجوانی که برای منحرف کردن ذهن پدرش از نمره های پایین، نقشه آدم ربایی ساختگی را طراحی و اجرا کرده بود، به خاطر سرما خودش را لو داد. به گزارش شرق، هفته گذشته مردی به کلانتری یافت آباد مراجعه کرد و خبر داد پسر 16ساله اش ربوده شده است. در تحقیقات مشخص شد ربایند گان با تلفن خانه تماس گرفته اند و مادر این پسر که شهاب نام دارد، تنها کسی بوده که با آنها صحبت کرده است. زن جوان ...
مردم نیوز : شامگاه 24 دی ماه جاری مرد جوانی با حضور در کلانتری 151 یافت آباد اعلام کرد پسرش ربوده شده است. وی در اظهاراتش به مأموران گفت: مرد ناشناسی بعدازظهر امروز (24 دی) با تلفن منزل ما تماس گرفت و گفت پسرم را در راه رفتن به کلاس زبان ربوده است، دقایقی بعد پسرم شهاب که دانش آموز کلاس دهم است، با تلفن خانه تماس گرفت و گفت دو مرد در حالیکه سوار بر پراید بوده اند وی را با زور سوار بر ...
صدایم مدعی شدم شهاب را ربوده ام و بعد هم با شماره خودم دوباره با پدرم تماس گرفتم و گفتم که از سوی دو مرد ربوده شده ام تا پدرم باور کند. وی ادامه داد: پس از این همراه دوستم به سینما رفتیم و بعد هم تا ساعت 10 شب داخل خیابان با هم بودیم تا اینکه او به خانه شان رفت و من هم به نزدیکی خانه مان آمدم . از ترس اینکه اتفاقی برایم نیفتد تا نیمه های شب در نزدیکی خانه مان ماندم، اما کم کم هوا سرد شد به طوریکه طاقتم را برید و مجبور شدم به خانه مان بروم. پس از مشخص شدن صحت حرف های شهاب پرونده به دستور قاضی سهرابی بسته شد. ...
می گیرند. بچه های محسن بدجوری دارند از نبودِ پدر زجر می کشند. وقتی مناسبت های مختلف می شود، در خانه ما فقط غم و ماتم است. شب یلدا، شب عید، حتی جشن تولدهایمان با گریه می گذرد. وقتی دخترهایم بغض می کنند و من کاری از دستم برنمی آید، بیشتر از قبل نبودِ محسن را احساس می کنم. ما داریم با مشکلات روحی و عاطفی زیادی دست وپنجه نرم می کنیم، اما من سعی می کنم به خاطر دو دخترم، با شرایط کنار بیایم ...