سایر منابع:
سایر خبرها
با کابوسی به اسم قصاص بدخواب می شود تا عمق مصیبت را فهم کنی. عمق مصیبت یعنی منتظر چیدن بساط اعدام پسرت. خدیجه بنافی مادر زجرکشیده ای هست که 9 سال پیش! به شکلی دقیق یک سال پیش از مصیبت تصادف حمیدرضا همراه و همگام زندگی اش را از دست داد و از آن پس هم مادر هست و هم پدر. مادر مهربانی که بهشت قطعا زیر پای اوست، این روزها شهر به شهر، محله به محله، کوچه به کوچه و خانه به خانه می رود و گاهی که ...
همیشه برای عاقبت به خیری بهزاد دعا می کردم. در شب جمعه گفتند عزاداری سنگینی داشتند و بهزاد گریه زیادی کرده بود و همان صبح روز جمعه آن حادثه رخ داد. ساعاتی قبل از حادثه حاج آقا طباطبایی به بهزاد می گوید تو مأموریتت تمام شده و باید برگردی ولی بهزاد جواب می دهد به یک شرط برمی گردم و اینکه شما نامه مدافع حرم شدن مرا امضا کنید و حاج آقا قبول می کنم یک ساعت بعدازاین گفتگو آن حادثه برای بهزاد رخ می دهد ...
. از آن روز به بعد، بچه روز به روز بهتر می شود. و حالا سی و چند سال پس از آن روز، در مزار شهدای درق، محمدتقی، جایی بین شهیدان بهادری و جعفری آرام گرفته است. این ها انتخاب شده بودند و لیاقت شهادت را داشتند. در یک خانواده متدین متولد شد که مادرش خانه دار و پدرش در اداره مخابرات کار می کرد و به گفته مادرش، از هشت سالگی روزه می گرفت و نماز می خواند. اهل مسجد و بسیجی بود. یعنی از ...
اسمی هم ازش نباشد. حتما خودتان هم از مرگ اندیشی تعریفی دارید؟ به قول یکی از فلاسفه: این مرگ هست که زندگی را می پاید و از آن نگهبانی می کند. مرگ چیز غریبی است. من در دوره های مختلف زندگی ام به مرگ فکر کرده ام ولی برایم در کل مجهول است. مخصوصا بعد از آن که مطالعاتم در پنج، شش سال اخیر به سمت فلسفه گرایش پیدا کرد، این واژه مرگ و مشتقاتش برایم مسأله شد. یعنی حتی به این ...
به گزارش ستاره ها به نقل از هفته نامه صدا : موسی اکرمی یکی از آکادمیسین های چند وجهی در سپهر علوم انسانی معاصر است. او از فلسفه سیاسی تا تاریخ و از فلسفه علم تا جامعه شناسی را مطبح نظر خویش دارد و در این زمینه آثار بین رشته ای و مهمی را تالیف و همچنین آثار برجسته ای را ترجمه کرده است. او از مرداد ماه 1383 مدیریت گروه فلسفه علم دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات تهران را عهده دار شد که تا ...
می رود، او بیش از دخترش روحش زخم خورده، به یک باره یاد دوران جوانی خود می افتد و می گوید 24 سال است چشم خود را در جبهه از دست داده ام، حالا دختر 23 ساله من نابینا شده،از دار دنیا نیز چیزی ندارم که خرج سلامتی اش کنم، جانبازم، بازنشسته ام، پسرم بیکار است، هزینه های درمان بالاست، ناتوانم و نمی دانم چه باید بکنم! . پدردوباره یاد روز حادثه می افتد: ساعت هنوز 9 نشده بود، همسایه ها زنگ زده و به ما ...
با آرزوی پیروزی رزمندگان اسلام و سلامتی و طول عمربرای امام امت. مطالبی را چند به عنوان وصیت نامه می نگارم. پدر عزیزم، خدا انشاءالله توفقیت دهد چه زحماتی را در راه تربیت من کشیدی و چه رنج ها متحمل شدی و هر چه توان داشتی در این راه به کار گرفتی تا آنکه من در راه اسلام و قرآن قرار گیرم. چه کلاس ها مرا بردی چه درس ها به من دادی چه شورها و چه علاقه ها و... اکنون می دانم که زحمات شما چقدر ...