سایر منابع:
سایر خبرها
روند دولت فرقی نکرده و مثل دولت یازدهم است/ اگر رئیس جمهور می شدم، 30 درصد پرداختی های دولت را کم می ...
شغل را انجام دهیم یا خیر. نظر شما درباره آقای صالحی امیری چیست که به کمیته ملی المپیک رفتند؟ من درباره شخصیت ایشان بگویم که شخصیت برجسته و درست و خوبی هستند ولی در نحوه انتخاب ایشان بحث دارم. چرا؟ چون ایشان به عنوان خبره بازی های المپیک وارد قضیه شدند؛ یعنی با این عنوان وارد مجمع شدند. من به ایشان گفتم راه دیگری بود که وارد شوید، ورود به یک کار نباید از ...
مدافع حرمی که نحوه شهادتش را نقاشی کرده بود
تا بزرگ شوی . برای رفتن به سوریه در پوست خود نمی گنجید حاج جعفر جوانی در خصوص خوشحالی فرزند خود برای اعزام به سوریه نیز تصریح کرد: در یکی از روزهای پاییز 93، حامد خوشحال و خندان به خانه آمد و با ذوق و شوق خاصی گفت: یک خبر خوب دارم . همه سرا پا گوش شدیم تا حامد دلیل آن همه خوشحالیش را بگوید. حامد گفت: یادتان هست که من همیشه می گفتم که ای کاش 1400 سال پیش به دنیا آمده بودم تا در ...
روایت دو استاد دانشگاه از کم شدن تعداد نمازخوان ها
بحث می کرد وضع متفاوت می شد. نماز جمعه فراساختار بود که ساختارهای جامعه را درست می کرد. مثلا از حضور در این نماز جمعه ها، ازدواج هایی رخ می داد ولی الان هزار مسئله حاشیه ای دارد که نمی توانم بگویم! به نظرم یک وقت هایی خانواده ها به نمازجمعه نروند، بهتر است! نمازجمعه قبلا ساختارهای جامعه را درست می کرد، اما حالا دعوا درست می کند. آن نمازجمعه جامعه را جمع می کرد، این نمازجمعه جامعه را ...
می خواهم زندگی ام را وقف خادمی شهدا کنم
خادمی را از من می پذیرند برایم دعا کنند تا از محیط آلوده و گناه دور شوم و مثل خودشان باشم. من در محیط خیلی مذهبی رشد نکردم از طرفی کاری هم انجام نداده ام که نشان بدهم حق بندگی را ادا کرده ام. شاید به جرأت می توانم بگویم تنها چیزی که در کودکی در مذهبی شدنم نقش ایفا کرد، برنامه دعای کمیلی بود که هر پنج شنبه برگزار می کردیم. ولی وقتی بزرگ شدیم زمان پاکیزگی را از ما گرفت و در محیط آلوده چشم باز کردیم ...
قتل همسر سالخورده برای نخریدن سبزی
این خبر قاضی دشتبان، بازپرس ویژه قتل دادسرای امور جنایی تهران همراه تیمی از کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی در محل به تحقیق پرداختند. تیم جنایی در بازرسی از محل حادثه دریافتند پس از حادثه طلا و جواهرات مقتول به ارزش 30 میلیون تومان به سرقت رفته است. پسر مقتول در نخستین شاخه از تحقیقات به بازپرس جنایی گفت: پدر و مادرم در این آپارتمان تنها زندگی می کردند. لحظاتی قبل پدرم وحشت زده به خانه ام آمد و گفت ...
زندان و پرداخت دیه مجازات کور کردن چشم خواهر
بازداشت کردند. او به مأموران گفت: آن روز قرار بود دخترانم را با ماشین به خرید ببرم. در حالیکه داشتم لباس می پوشیدم متوجه زنگ در شدم. خواهرم بود که پدرم را به خانه مان آورده بود. معترض شدم که چرا بدون اطلاع آمده است به همین خاطر عصبانی شدم و سوئیچ ماشین را برداشتم و پایین رفتم. وقتی خواهرم مرا دید اصرار داشت پدر را نزد من بگذارد. اصرارهای او باعث درگیری شد. در حالیکه سوئیچ ماشین دستم بود مهتاب ...
آلبوم دلتنگی
و آه و افسوس پی در پی من واکنشی است به حسرت درک دوباره آن دوران. در تورق آلبوم به عکسی از پدربزرگ می رسم که در حیاط کنار حوض آب ایستاده و به عصای قهوه ای رنگش تکیه زده است. موهای سپیدش چون تکه ای ابر است که بر آسمان پیشانی اش نشسته و عینک ته استکانی او همیشه مرا یاد عینک گِرد پدر ژپتوی کارتون پینوکیو می اندازد. یادم می آید اغلب منتظر وقت خوابیدن پدربزرگ بودم تا عینکش را بزنم و به دیگران پز بدهم ...
خلیل ملکی ؛ نخستین عصیان علیه استالین
شما بود؛ در آغاز از نخستین یادها و خاطره های خودتان از خلیل ملکی بگویید. خانواده های ما به هم نزدیک بودند، به طوری که مادرم به آقای ملکی داداش می گفت و ما بچه ها به ایشان دایی جون ملکی می گفتیم؛ البته خلیل ملکی دایی من نبود، ولی به لحاظ نزدیکی که با او داشتیم، ایشان را دایی جون ملکی خطاب می کردیم؛ چون من در خانواده مادری نخستین فرزند پسر بودم، مورد توجه قرار می گرفتم، ضمن اینکه خاله ام ...
خواهر چشم خواهرش را کور کرد تا...
منتقل شدم فهمیدم چشم راستم تخیله شده است. سپس رویا در جایگاه متهم ایستاد و گفت: قبول دارم بر سر نگهداری از پدر پیرمان با خواهرم درگیر شدم اما من عمدی به چشم او نزدم. ما در حال صحبت کردن با هم بودیم که دعوا بالا گرفت. من چون قصد داشتم همراه دخترانم به جایی بروم سویچ ماشین را در دستم گرفته بودم .سویچ ماشین در دستم بود که یکباره رونیکا صورتش را برگرداند و کلید سوییچ ناخواسته به چشم او فرو ...
مرگ هدیه تولد به همسر
وقتی او را کشتم 37 سال داشت. زندگی تان چطور بود؟ دو روز بعد از ازدواج فهمیدم همسرم با دوست صمیمی ام فرشید در ارتباط بوده است. از این ماجرا شوکه شدم و تصمیم گرفتم همسرم را طلاق دهم، اما وقتی التماس های او را دیدم منصرف شدم. چطور با همسرت آشنا شدی؟ دوست صمیمی ام فرشید او را به من معرفی کرد. او می گفت ساغر دختر خوبی است به همین خاطر به خواستگاری اش رفتم و ...
به داد فرهنگ اسلامی برسید/ مسئولین به جای سخنان حاشیه ساز به درد مردم و مالباخته ها برسند/ فضای سایبری ...
زمان فتنه سازمان منافقین، خود مردم به دستگاه های مربوط در مورد تحرکات آنان اطلاع رسانی می کردند بیان داشت: زین پس هم نگهداری از انقلاب به عهده شما مردم هست، به همین علت هر جا توطئه و توطئه گر نگاه کردید به سرعت به مقام های مسئول به عنوان یک واجب خبر دهید. خطیب جمعه تهران در بخش دیگری از خطبه های دوم نمازجمعه تهران شکرگزاری مسئولین نظام نسبت به موهبت انقلاب اسلامی را خدمت به مردم و گره ...
زن شوهردار با پول دوست پسرش را نگه می داشت تا...
.... پدر و مادرم فقط به این دلیل که او ثروت دارد و من می توانم در آرامش زندگی کنم مرا وادار به ازدواج با او کردند. کنار آمدن با این شرایط برایم بسیار دشوار بود. اگرچه اتابک مخارج زندگی من و فرزندانم را پرداخت می کرد اما هیچ گونه علاقهقلبی به یکدیگر نداشتیم به طوری که احساس می کردم من تنها یک عروسک اسباب بازی در این زندگی هستم. از روزی که اتابک گوشی تلفن گران قیمتی برایم خرید دیگر تقریبا او را ...
مدیریت انقلابی و جوانان انقلابی میتوانند ماهیت این انقلاب را در جامعه انتشار دهند/زیادتر مشکلات کشور با ...
وارد بهشت شدم کناردختری از درختان بهشت قرار استادم ودرتمام بهشت درختی به زیبایی این درخت نیافتم وهیچ میوه ای به خوش بویی این میوه این درخت ندیدم ووقتی یکی از میوه های این درخت را میل نمودم نطفه ای پشت من تشکیل شد حاصل این نطفه به دنیا آمدن حضرت فاطمه بود. وی اظهار کرد:بعدجسمی حضرت فاطمه یک بعدجسمی عادی نیست وداری بعد جسمی وروحی خاصی هست ودرهمین ارتباط بود که پیامبر اکرم فرمود:هرکسی که ...
هنوز عروسی نکرده بودیم که سعید مرا در حمام ...!
و شیرین است برای من مانند زهر تلخ بود. سعید آدم خودخواه و پر توقعی بود و برای رسیدن به خواسته هایش مرا تحت فشار روحی قرار می داد و بسیار اذیتم می کرد. بارها مرا مورد ضرب و شتم قرار داد. یک روز که برای احوالپرسی به خانه مادرم رفته بودم، خواهر کوچک ترم متوجه کبودی بدنم شد. با این که جرات نداشتم چیزی به خانواده ام بگویم ولی مجبور شدم کل ماجرا را برای خواهرم تعریف کنم. خواهرم هم ...
اسلام بهترین چیزی است که در زندگی ما رخ داده
...:به عقیده دختران بلاروسی که به اسلام گرویده اند، حجاب رفتارهای اجتماعی اطراف آنان را تغییر داده و مذهب مفهوم زندگی را برایشان متفاوت کرده است. به گزارش خرداد از توت بای، "آنیا" دختر 22 ساله از پدر و مادری بلاروسی است که برای تحصیل در دانشگاه از شهر برست به مینسک پایتخت بلاروس آمده است. وی پس از ورود به دانشگاه تحقیق در مورد اسلام را آغاز کرد. آنیا می گوید که والدینش ...
علل کم رونق شدن نمازهای جمعه از نگاه فیاض و زیباکلام
القاعده می تواند شهادت دهد، من سال 55، مربی عضو هیأت علمی دانشکده فنی دانشگاه تهران شدم. آن زمان به علت تعهدی که به ساواک داده بودم می ترسیدم به نماز جماعت بروم. بنابراین در آزمایشگاه نماز می خواندم اما دوست داشتم از جلوی مسجد دانشگاه رد شوم و نگاه کنم. در سال های 55 و 56 صف نماز ظهر و عصر تا بیرون شبستان مسجد دانشگاه تهران می آمد. یعنی جایی که کفش ها را در می آورند و داخل مسجد می روند. سه تا چهار صف ...
گریز و فرار پروانه ها مردمان مسئول را آیا باد برده است
آسمان تهران تن پوش جسم و جانش شده این ادعا را قبول ندارد. می گوید باور کنید، هیچ کس به اندازه خودم مرا دوست ندارد، حتی مادرم، چون او هم راضی شد به عقد کسی دربیایم که مثل پدربزرگم بود. پروانه، اهل یکی از شهرهای مرکزی است و در خانواده ای پرجمعیت که حال همه ویران است، زندگی می کند. پدر در حبس و مادری که یکی از دردهایش اعتیاد است. پروانه می گوید تا دوم راهنمایی درس خوانده و علاقه مند به نقاشی است. همان جا ...
بعد از آماده شدن پیکرها، به خاطر شباهت یکی از رزمنده های حشدالشعبی به علی، پیکر برادرم به عراق می رود. ...
بیدار کردم. گفتم بلند شوید حشمت برگشته است. پرسیدم الان کجا هستی؟ گفت در حرم حضرت معصومه(س) هستم و می خواهم به خانه بیایم. خانه ما هم نزدیک حرم بود، گفتم نه تو بمان من می آیم. با موتور رفتم. وقتی وارد حرم شدم علی را دیدم و در آغوش گرفتم. محکم فشارش دادم. خیلی دوستش داشتم. شش سال شب و روز در کنار هم درس می خواندیم. چرا شما را بابا صدا می کرد؟ ایشان از من کوچک تر بود. من مثل بچه ...
زوج پزشکی که خدمت در منطقه های محروم را به زندگی در کانادا ترجیح دادند
به گزارش راهنمای سفر من به نقل از پارس نیوز، ، ، اشخاص بسیاری می باشند که بعد از تحصیل در خارج از کشور، زندگی در همان جا را به بازگشتن ترجیح می دهند اما این زوج پزشک، کمک به هم وطنان خودشان را در اولویت قرار دادند. سارا محمد قاسم پزشک عمومی و همسرش سامان نورمحمدیان که پزشک خانواده و فارغ التحصیل از امریکاست، بعد از ازدواج تصمیم گرفتند به جای زندگی در کانادا در روستاها به هم وطنانشان ...
افشاگری بازیگر معروف مرد از زندگی خصوصی اش با خانم بازیگر+ عکس
تاب نمی آورد. کسی که 17 سال عاشقانه دوست داشتم، به ناجوانمردانه ترین روش ها مرا خرد کرد، غیراز حقوق قانونی خود هر راه و بیراهی را بکار گرفت: بازوان ستبر و بی سیم و موتور و ژست های پلیس Police مخفی و مرموز ... تهدید و ارعاب من و خانواده ام.... سکوت کردم. پدر آبروی دختر است و این دشمن قسم خورده من، پدر تو و تنها عشق زندگی من بود. 6 سال از جدایی ما گذشته و من هنوز اینهمه نفرت او را باور نمی ...
عشق حقیقی از دیدگاه زیبای خفته
برای به دست آوردن داشته ای هستند تا از قرار گرفتن در موقعیت فقدان فاصله بگیرند. در نگاه او پذیرش این جایگاه، راهی برای بهره بردن از آرامش و دست کشیدن از تقلاهای بی پایان است. در این نگاه کلاسیک فرویدی، برای زنان، این فقدان، همواره پر از درد و خشم است و ازدواج و بچه دار شدن همه در مسیر به دست آوردن آن چیزی است که از کف رفته است. اما روایت تازه از این دوگانگی؛ در نگاه ژولیا کریستوا و ...
مصائبِ داشتنِ یک شوهر خیلی مردم دار
میگنا : 23 سال پیش بود. همه چیز از ساعت شش و نیم صبح یک روز تابستانی شروع شد. یکی دو ماه بیشتر از ازدواجمان نگذشته بود. من که خنکای صبح بی حسم کرده بود هنوز در رختخواب بودم. ناگهان صدای پاهای حمید را شنیدم که با عجله از کنارم رد شد. از هول اینکه نکند اتفاقی برای پدر مریضش افتاده باشد سراسیمه در جا نشستم. ولی با یک صحنه جالب مواجه شدم: حمید دوست داشتنیِ من پشت پنجره ایستاده بود و با لبخند کمرنگی ...
فرشچیان از زبان کاشیان!
: متولد مرداد سال 21 هستم و سال 42 به مدرسه کمال الملک می رفتم. آن زمان هم در انجمن خوشنویسان بودم، هم به خدمت اقای فرشچیان می رسیدم. اما چون خانواده موسیقیایی دارم و برادرهایم، داییم، پدر و مادرم در این فضا هستند، خودم هم به موسیقی علاقه مند شده بودم و در کودکی ضرب می زدم و البته صدای خوبی هم داشتم. اولین شغل رسمی من در رادیو بود، سال 47 و در حقیقت دو سال در دوران اوج رادیو کار می کردم ...
تولد عموی فیتیله ای در فرمول یک به صرف کیک و ساندویچ!+ تصاویر
زندگی کنیم تا زمانی که بالایی دستور می دهد و فیتیله عمرمان را پایین نکشیده است، باید زندگی می کنیم. من هم مرگ را یک زندگی قشنگ می دانم و امیدوارم همه آدمها آنقدر خوب عمل کرده باشند که نگران آن ور نباشند. فروتن یادآور شد: از بخش هایی از زندگی ام راضی هستم و از بخش هایی نه. مثلا به پدر و مادرم به خاطر ترافیک کاری و موقعیت شغلی نتوانستم خدمت کنم. البته اینها بهانه است. وی درباره ...
شهید سیدعلیرضا موسوی: تن به سازش دهید مورد ملامت تاریخ می گیرید
که فقط احساسم را بیان کنم ولاغیر. پدرم، از تو می خواهم که اگر در این راه کشته شدم خدا را شکر کنید که فرزندت در این راه رفته و تن به ذلت و خفت سازش و خواری حب دنیا نداده است. پدرم استقامت داشته باش و در برابر مشکلات همچون کوه استوار باش که خداوند صبر در راه خود را بسیار نیکو دارد مادرم و خواهرانم همچون زینب (س) باشید. ما که نتوانستیم حسین وار باشیم، پس شما زینب وار صبر داشته ...
گفت و گو با علی اشرف درویشیان درباره زندگی و ادبیات
شرکت نفت بود. بعد آهنگر شد و به کارهای گوناگون دست زد. از کوره سوادی که داشت مرا از کودکی با شعرهای حافظ و خیام و باباطاهر آشنا کرد. مادرم کلاش (گیوه) می بافت. بعد هم خیاطی یاد گرفت. خانواده ما پرجمعیت بود. دو تا پدربزرگ و دو تا مادربزرگ از طرف پدر و مادر داشتم. دایی ها و عموهایم همه کارگر بودند، مادربزرگم که خیاط بود، بسیاری از افسانه های کردی را به یاد داشت و شب ها پس از کار روزانه، پیش از خواب ...
تصمیم جنون آمیز عروس / صبح وقتی بیتا را دیدم وحشت کردم و!
خانواده ام جواب پس می دادم. اما یک شب وقتی به خانه آمدم فهمیدم خواهرم با او دعوای مفصلی کرده و هر چه خواسته به او گفته است. پدر و مادرم بشدت از خواهرم دفاع کرده و بیتا را زیر سؤال می بردند اما او فقط گریه می کرد. شب با کلی قرص آرامبخش خوابش برد اما صبح وقتی بیدار شدم دیدم او با خوردن تعداد زیادی قرص.... با دیدن این صحنه گیج و منگ شده بودم. بلافاصله با اورژانس تماس گرفتم و او را به ...
بلای شیطانی که عماد بر سر فاطمه 17 ساله در کارگاه خلوت قنادی آورد!
سنگین زندگی شهری را جبران کنم. اگرچه خودم هم دیگر حوصله درس و مدرسه را نداشتم و نمی خواستم به تحصیلاتم ادامه بدهم.این گونه بود که در کلاس سوم راهنمایی ترک تحصیل کردم و در یک قنادی مشغول به کار شدم. آن جا چند دختر و پسر دیگر نیز کار می کردند. تا این که رفتارها و نگاه های عماد توجه مرا به خود جلب کرد و کم کم ارتباط ما با یکدیگر نزدیک تر شد. او از ازدواج با من سخن می گفت و از این که زندگی شیرینی را ...
برادر ناتنی ام دور از چشم مادرش به من محبت می کرد تا اینکه خانم معلم راز سیاه مرا فهمید و!
تنگ بود و از عهده پرداخت مخارجم بر نمی آمد من را به یک مرکز حمایتی سپرد. چند ماه آن جا تحت حمایت بودم تا این که پدرم به دنبالم آمد و من را پیش خودش برد. دختر نحیف و تازیانه روزگار خورده پا در زندگی با نامادری می گذارد که غیر از سیاهی و ناامیدی چیزی نصیب اش نمی شود. دخترک با چشمانی غم زده و اشک آلود ادامه می دهد: پدرم بعد از طلاق مادرم با یک زن که یک پسر هم سن و سال من داشت ازدواج کرد ...
دستبردهای کودکانه
دنیا روی سرم خراب شد؛ فرزند من دزدی می کند؟! اتاق او پر از اسباب بازی های رنگارنگ، زیبا و گرانبهاست، جالب است بدانید چیزهایی را برداشته که اصلا ارزش چندانی هم ندارد. دنیا در تملک نگاه کودک در کودکان سه تا پنج ساله برداشتن وسایل دیگران رفتاری عادی است؛ چرا که در این سنین، کودکان هنوز شناخت صحیحی از مفهوم مالکیت و حریم خصوصی ندارند و بسختی نیز متوجه می شوند که نباید آن چیزی را ...