سایر منابع:
سایر خبرها
کارخانه ای که خلافکاران را استخدام می کند!
را می برد چرا! برای این که شب از زور گرسنگی توی آن اتاق 12متری بیتابی نکنند. منظورم این است که من فقر و سختی را می شناسم و علتی هم که وارد این عرصه شدم، همین بود. به خاطر این که می دانم درد یک فقیر چیست. می دانم فقیر چطور می تواند خوشحال شود و چه چیزهایی نیاز دارد و چه کارهایی به او کمک می کند. اینها به چه سالی برمی گردد؟ چه سنی؟ هفت سالم بود، بچه مدرسه ای بودم. سال 55، ظهر که از ...
ساخت پنجره هایی رو به فردا
فوتبالیست ها بود و حتی با توپ از خانه تا مغازه برای خرید لوازم منزل می دویدم. بسیاری اوقات همراه با توپ به مدرسه می رفتم و برمی گشتم. در رویاهایم خود را فوتبالیستی بزرگ و موفق می دیدم که توپ طلا دریافت کرده و دیوارهای اتاقم سرشار از مدال های رنگارنگ قهرمانی است. در برف و یخبندان هم با توپ بازی می کردم و مادرم همواره مرا به خاطر این کار سرزنش می کرد. از سویی نگران بود که سرماخوردگی مرا از ...
فرودستانِ هوش ما مثل بچه هایی هستیم که دارند با بمب بازی می کنند
قرار داریم . و اگر پیش بینی های بیشتر پوچ انگارانه باستروم درست باشد، ما تنها یک بار فرصت داریم که ماهیت هوش جدید را درست بسازیم. باستروم سال گذشته پدر شد. (ازدواجش عمدتاً چیزی است که با اسکایپ جلو می رود، همسرش یک پزشک ساکن ونکوور است). قبل از آن که بروم، از او می پرسم که آیا پدرشدن، درک او از واقعیت این مسائل آینده نگرانه را تغییر داده است؟ تنها از این لحاظ که پدرشدن بر ...
روی سربرگ تمام صفحات دفترش می نوشت او می بیند
سوی معبود بی قرار است؟ راستی مگر او وصیت نامه هم نوشته است؟ در این سن و سال نامه های عاشقانه رد و بدل می کنند، آری درست است وصیت نامه و یادداشت های او هم رنگ و بوی عشق دارد و معشوق او معبود است. وصیت نامه آخرش را 18 روز قبل از شهادتش نوشت به دیگران اجازه نمی داد یادداشت های دفترش را بخوانند، همه اعضای خانواده معتقدند، پس از شهادت او از دست نوشته هایش تازه به شخصیت واقعی او پی ...
ماجرای آپولو هوا کردن شاه و جشن پسردار شدن فرح در مدارس / اصلاحات ارضی ارباب و رعیت را با هم نابود کرد / ...
جز این زمین چیزی نداشتند و خیلی بدهکار بودند. این ها یک سال از ارباب می خوردند و بعد سر درو بدهکاری خود را به ارباب پس می دادند. ارباب ها واقعاً خون خوار بودند. اگر صادقانه نگاه کنیم منصف نبودند. مثلاً طرف یک من برنج به رعیت می داد ولی سر محصول 5 من از رعیت بیچاره می گرفت. اگر یک من می گرفت چیزی نبود ولی 5 من از رعیت می گرفت. یعنی رعیت قبل از درو تمام چیزی را که باید برای خودش بر می داشت را خورده ...
من اولین زن استنداپ کمدین ایران هستم
آورده و دارد می زند. آمدم خانه و اصرار اصرار که پدرم برایم ساز بخرد. رقابت من با بچه های مدرسه سر اینطور چیزها بود.. من هم شروع کردم ساز یاد گرفتن و در همان سن و سال هم کنسرت دادم و حالا در مدرسه هم این ساز را می آوردم و در برنامه های مختلف ساز می زدم. من نمره هایم خیلی خوب بود و خانواده هم وقتی می دید این کارها مزاحم درس خواندنم نمی شود و حتی معلم ها از من تعریف هم می کنند مشوقم بودند. من ...
احوال ظالمان و نیکوکاران هنگام سکرات موت چگونه است؟
محکمه نیست یکی از بزرگان وقتی همسرش از فرزند شکایت می کرد که فلان کار خطا را انجام داده و اذیت کرده، پدر می گفت برو فرزند را بیاور و در حضور خود بچه دعوایت را اقامه کن تا بچه بتواند از خودش دفاع کند تا مبادا حکم من غیرعادلانه باشد، ولو در تنبیه فرزند خودم. آیت الله سیدجعفر سیدان از علمای خوب، متقی، شخصیت بسیار ارزنده و از خطبای قدیم مشهد است. ایشان فرمود: یک روز وارد خانه شدم. دو تا ...
یادگارهای شهیدمان را پس ندادند
، مرتب اخبار تلویزیون را دنبال می کردیم، همه جا سر می زدیم تا ردی پیدا کنیم. با صدا در آمدن زنگ تلفن یا درخانه جور دیگری می شدیم تا این که پس از 13 سال غربت و مفقودالاثری، زمانی که 13 ساله بودم جنازه پدر شهیدم که مشتی استخوان، پوتین، پلاک و شال گردنی که مادرم برایش بافته بود، به حیاط منزل ما در صالح آباد برای وداع و تشیع جنازه آوردند . خدیجه خدادادی می افزاید: بعدها همرزمان و همسنگران پدر در خاطرات ...
قصه مریم و ریاضت بیکاری
کند تا از این دست انداز به سلامت عبور کند: رشته کارگردانی قبول شدم، ولی پدر و مادرم اجازه ندادند در مصاحبه دانشگاه شرکت کنم، چون برادرم شیراز زندگی می کرد آنها هم اصرار می کردند بروم شیراز درس بخوانم. اصلا مهم نبود که من به چه رشته ای علاقه دارم. من هم از سر لجبازی رشته صنایع دستی اصفهان را انتخاب کردم. وقتی خیالشان راحت شد که به یزد نزدیک است، کوتاه آمدند و قبول کردند. این آغاز راه جدیدی برای ...
آیا یکی از بهترین نوازندگان آمریکا می تواند در یک ایستگاه متروی شلوغ خودی نشان دهد؟
گفتمان نیوز | از ایستگاه مترو لانفان پلازا بیرون آمد و کنار دیواری نزدیک یک سطل زباله ایستاد. از بسیاری جهات خیلی عادی بود: مردی جوان و سفیدپوست که شلوار جین و بلوز آستین بلندی به تن داشت و کلاه بیس بالِ تیم واشنگتن نشنالز سرش بود. از جعبه ای کوچک یک ویولن درآورد. درحالی که جعبۀ باز را جلوی پایش جابه جا می کرد، با چالاکی، چند دلار و مقداری پول خرد به عنوان دشت اول داخل جعبه انداخت و آن را طوری چرخاند تا رو به عابران پیاده قرار بگیرد، بعد هم شروع به نواختن کرد. ...
سروش جمشیدی؛ قبل و بعد از آقای مدیری
البته به دلایلی نتوانستم در آن کار حضور پیدا کنم و واقعا هم از فرصتی که از دست رفته بود ناراحت بودم اما می خواهم بگویم که آن زمان، زمانش نبود و حتی آقای مدیری باید بعد از ساخت آن سریال کارهای دیگری مانند شب های برره و قهوه تلخ را می ساختند و پنج شش سال فاصله می افتادت و من در هیچ کدام از این کارها سهمی نداشتم، تا بالاخره به چیزی که می خواستم می رسیدم. الان با ذهنیتی که بعد از آن اتفاق ها برایم ...
پیمانکار شرکت برق به دست پسرش کشته شد
به نمایندگی خودرو بردم و پشت فرمان منتظر ماندم تا کار تعمیر تمام شود. ولی چون تمام شب را بیدار مانده بودم، خوابم برد. من از صدای همهمه کارگران نمایندگی خودرو، بیدار شدم. آنها جنازه پدرم را در صندوق عقب ماشین دیده بودند. همانجا بود که با پلیس تماس گرفتند و دستگیر شدم. آن زمان اعتیاد داشتی؟ نامادری ام قبل از این که با پدرم ازدواج کند شیشه مصرف می کرد، ولی بعد از ازدواج مواد را ...
پسر ناخلف به مرگ محکوم شد
می چرخیدم که یکباره ماشین خراب شد. به همین دلیل به تعمیرگاه رفته بودم که کارگران با دیدن قطره های خون با پلیس تماس گرفتند. بعد از اقرارهای متهم پروین 37 ساله نیز بازداشت شد، اما جرمش را انکار کرد. متهمان روانه زندان شدند و در اولین جلسه رسیدگی به پرونده در شعبه چهارم دادگاه کیفری یک استان تهران سامان به قصاص و پروین به اتهام معاونت در قتل به 15 سال حبس محکوم و هر دو متهم به ...
به جای قطع انگشتانم، کار به من می دادید
چند سال تان است و اهل کجا هستید؟ اسمم علیرضا قمی شاندیز است و بچه شاندیزم. متولد 1356، حدود 40 سال دارم. ولی واقعا می خواهم حرف دلم را بزنم. مشکلی نیست. به قول خودت حرف دلت را بگو. وقتی کوچک بودم دو اتفاق برایم رخ داد که موجب شد سر از کانون اصلاح و تربیت درآورم، ولی موضوعی که باعث شد زندان را رها نکنم و از خانه و بیرون دلزده باشم، به خاطر انگشتانم بود. چه اتفاقی برای ...
همه چیز را کنار گذاشتم
دعواها نمی شدم. من ازدواج کرده بودم و یک بچه داشتم، به همین خاطر همه چیز را کنار گذاشته بودم. از ساعت 6 صبح تا 11 شب می رفتم سرکار. تا این که در یک شرکت ساختمانی مشغول شدم. 4ماه آن جا بودم. 7صبح می رفتم تا 4بعدازظهر که بیمه هم شده بودم. تا تمام شد و دوباره رفتم آژانس. تا این که بیستم بهمن پارسال دوباره آمدند ما را گرفتند. گفتم چرا گرفتید باز؟ گفتند به خاطر پرونده های قبلی! گفتم من از دو سال ...
دلباخته خواستگارم بودم و وقتی پدرم مخالفت کرد به خانه اش رفتم! / آن اتفاق شوم در برابر دوربین پویا افتاد ...
جوابش کرده بود بشدت خشمگین و ناراحت بود، برای همین از من خواست با او در ارتباط باشم و قسم خورد که هرطور شده مرا به دست خواهد آورد. من نیز عاشق و دلباخته پویا بودم و به شدت به او وابسته شده و طاقت دوری او را نداشتم. او یک روز به بهانه این که دلش برایم تنگ شده، مرا به خانه خود کشاند و .... او حتی از رابطه مان فیلم و عکس گرفت و هربار قول می داد که آنها را پاک کند، من نیز آن قدر احمق بودم که ...
افشاگری های جدید و جنجال برانگیز پدر و مادر زنده یاد احمدرضا شاکر!
.... چه نابغه هایی در آن کشتی از دنیا رفتند! چه نابغه هایی در آن کشتی از دنیا رفتند!مادر احمدرضا: مرگ حق است. به هر حال عزرائیل هرکسی را به گونه ای می برد. پدر احمدرضا: خدا را سپاس می کنم دخترم و خانمم می باشند. خدا به مردم کرمانشاه حوصله بدهد که کل خانواده شان را از دست دادند. مادر احمدرضا: ما منحصرا بچه های مان را امانت نگه می داریم. خدا خودش احمدرضا را به ما داد. برای هیچ پدر و ...
عشق چیز عجیبی ست اما خطرات خاص خودش را دارد
عشق بچه بازی نیست میدانی ، روزی که ماجرای عشق تو را به مادرم گفتم، چه اتفاقی افتاد؟ اصلأ بگذار از اول برایت بگویم... قبل از اینکه حرفی بزنم موهایم را باز کردم و روی شانه أم ریختم مادرم گفته بود موهایت را که باز میکنی انگار چندسال بزرگتر میشوی...میخواستم وقتی از عشق تو میگویم بزرگ باشم ... بعد از آن دو استکان چای ریختم، بین خودمان بماند اما دستم را سوزاندم و ...
زنی که فکر می کرد سرطان دارد برای خودش هوو آورد / جواب آزمایش اشتباه بود اما شوهرش حاضر به طلاق زن دوم ...
نه مهتاب را. وقتی اصرار می کردم که لجبازی نکن و از خواستگاری دست بردار به خرجت نمی رفت و پافشاری می کردی تا اینکه دو دستی زندگی من و بچه هایمان را خراب کردی و حتی در حق همکلاسی ات مهتاب و بچه تو راهی اش هم ظلم کردی، حالا مرا کشیدی دادگاه که چه شود؟ چند بار به دست و پایت افتادم تا از زن گرفتن برای من بی خیال شوی اما تو چه کردی حالا وقت عقب نشینی است؟ ریحانه که آرام و قرار ندارد اشک می ریزد و ...
بازی کثیف زن برای شوهرش لو رفت
نیز به خاطر رفاقت با دوستان ناباب ترک تحصیل کرده ومعتاد Addicted شده بودند. هر دوی آن ها شیشه مصرف می کردند و به هنگام خماری همه زندگی ما را به هم می ریختند. وقتی پول تهیه مواد نداشتند، از نگاه کردن به چهره آن ها وحشت داشتم. برادرانم برای ترساندن پدر و مادرم و گرفتن پول وسایل منزل را می شکستند. آن ها حتی به جهیزیه خواهرم نیز که پس از طلاق به منزل پدرم آورده بود، رحم نمی کردند. من در ...
افشاگری های جدید و جنجالی پدر و مادر مرحوم احمدرضا شاکر!
چون قدرتش را نداشتم. حاضر نبودم حتی به بیمارستان بروم و احمدرضا را روی تخت ببینم. به خدا که فقط می گفتم پسر من خوب می شود. مادر احمدرضا: ما بیشتر از همه از پدرش ترس داشتیم. پدر احمدرضا: الان من باید سرپا باشم؟ حالت عادی بود من الان در بیمارستان بستری بودم ولی اصلاً فکر نمی کنم بچه ام مرده است. شما ببینید چه شد که من به بیمارستان رفتم و پای برگه اهدای عضو پسرم را امضا کردم. (دست ...
باید دنیا را متوجه استعدادهای ایرانی کنیم/ گلزنی در جام جهانی یکی از آرزوهای بزرگم است
به لیگ یونان رفتم و توانستم دوباره به آنچه در سر داشتم برسم. * چرا می گفتند در اوساسونا خوب نبودی؟ - البته به آنهایی که این انتقادات را کردند باید بگویم اصلا فرصت بازی به من رسید که خودم را نشان بدهم؟ آنهایی که می گویند من خوب نبودم بر اساس کدام بازی های من این ادعا را می کنند؟ فوتبالیستی که بازی نکند چطور می تواند بد یا خوب باشد که من باشم؟ می گفتند من آماده نیستم و باید بدنسازی ...
10 فیلم برتر تاریخ سینما درباره روزنامه نگاری
) کریس ماتیوز، مجری برنامه هاردبال از شبکه MSNBC بعد از دو سال حضور داوطلبانه در یکی از گروه های صلح در آفریقا، با یکی از آن جامبوجت های قدیمی به سمت خانه پرواز کردم. آن پرواز به طور وهم آوری خالی بود. یک فیلم کلاسیک روی پرده بزرگ جلوی بخش اقتصادی هواپیما پخش می شد: همشهری کین . آیا از قبل درباره اش فکر کرده بودند یا قرار بود شبیه یک اخطار شوم باشد؟ خودتان درباره اش تصمیم بگیرید ...
نخستین شب شعر فاطمی "عقیق اشک" +گزارش تصویری و متن اشعار
انگاشت خصم بیدادگر ز جور و ستم هیچ در حق او فرونگذاشت تا نینداختش به بستر مرگ دست از جان او مگر برداشت؟! قصه را تازیانه می داند در و دیوار خانه می داند دشمن از حد فزون جفا پیشه است چه کند بعد از این؟ در اندیشه است نسل در نسل او حرامی بود خصم بدخواه تو پدر پیشه است! ریشه اش را ز ...
آخرین استقبال/ بازگشت پیکر 3 دریانورد شهید سانچی پس از 40 روز
گل و شمع جا گرفته که هر بیننده را منقلب می کرد. پدر و مادر میلاد نخستین کسانی بودند که وارد سالن شدند، بعد از آن هم خانواده محمد و مجید. به هم تسلیت می گفتند و هر خانواده دور میزی نشسته و ایستاده برای عزیزانشان عزاداری می کردند. کم کم بقیه اقوام و آشنایان هم آمدند. سالن شلوغ شده بود. عکس این 3 دریانورد در میان حاضران دست به دست می شد، مادران دغدار و زنان که در اعزای همسرانشان سوگواری می کردند، گریه ...
روایتی از دوستی دیرینه رهبری با هنرمندان از دیرباز تا کنون
چند شب قبل گفت وگوی مفصلی از اکبر عبدی در برنامه سینما دو تلویزیون پخش شد که این بازیگر پیشکسوت سینما و تلویزیون، ضمن روایت دوران بیماری اش، به توجه ویژه مقام معظم رهبری به احوالاتش اشاره کرد و گفت: در طول مدت بیماری ام آقا (رهبر انقلاب) دو بار از طریق دوستانی که خدمت شان می رسند، حال من را پرسیدند و به آنها گفته بودند، پیگیر احوال اکبر عبدی شوید و اگر کمک مالی یا دوا و درمان نیاز دارد، رسیدگی ...
اخبار حوادث
یکی از نمایندگی های مجاز، پسر مقتول که سامان نام داشت را به عنوان مظنون بازداشت کردند. او در بازجویی ها با اقرار به قتل گفت: پدرم بعد از فوت مادرم با زنی به نام پروین ازدواج کرد. پدرم در حالی که از پروین صاحب دو فرزند شده بود فهمید که پروین اعتیاد دارد. این بهانه ای برای اختلاف آنها شد تا اینکه پروین برای انتقام از پدرم مرا وسوسه کرد و نقشه قتل او را کشید. او می گفت با قتل پدرم با گرفتن ارثیه ...
من حاشیه نشین هستم
من هم در حاشیه به دنیا آمده ام اما نمی خواهم در حاشیه بمیرم ،برادرم در حاشیه بیمارستان مرد، خواهرم همیشه مریض است و همیشه گریه می کند گاهی در حاشیه گریه کمی هم می خندد، مادرم می گوید سرنوشت مرا در حاشیه صفحه تقدیر نوشته اند،هر شب ستاره بخت مرا که در حاشیه آسمان سوسو می کند به من نشان می دهد ولی من می گویم این ستاره بخت من نیست.من در حاشیه به دنیا آمده ام در حاشیه بازی کرده ام همراه سگ ها و گربه ...
نقشه کثیف خواهر شوهر برای عروس/شوهردومم من را در شرایط بدی دید و ..!
شهر دیگری رفته بودند . وقتی از زندان آزاد شدم پیش آن ها رفتم. در شهر غریب و تنها مانده بودم. شوهرم قرص متادون مصرف می کرد و من هم به مصرف متادون روی آوردم. بعد از گذشت مدتی شوهرم به خاطر مصرف مواد دچار یک بیماری لاعلاج و خانه نشین شد. هزینه مخارج زندگی به گردن من افتاد و به عنوان نیروی خدماتی مشغول به کار شدم تا این که بعد از چندین ماه شوهرم فوت کرد و به ناچار با تنها پسرم نزد پدر و مادرم برگشتم ...
رد شنی تانک ارتش روی پیکر مادرم مانده بود
برگزار کنیم. ما از همان دوران نسبت به ظلم و ستم رژیم شاه آگاهی داشتیم ولی آن قدر خفقان زیاد بود که هیچ کس نمی توانست کاری بکند. آن قدر زندانی در زندان ها داشتیم که در جلسات فریاد می زدند خانم ها برای زندان های بی گناه سیاسی دعا کنید. منزلمان در کوه سنگی قرار داشت و مثل الان این قدر امنیت و آرامش وجود نداشت. وقتی با همسرم ساعت هشت شب به خانه می آمدیم با دیدن آدم های مست و دیگر موارد در خیابان احساس ...