سایر منابع:
سایر خبرها
شهادت؛ ثمره رزق حلال/مداحی شهید جهانی برای بی بی رقیه(س)
.... شهادت شهید جهانی از زبان مادر وی در خصوص شهادت پسرش، عنوان کرد: روز یکشنبه بود که پسر دومم از من خواست به در مغازه اش بروم، در همین حین یکی از دوستان پسرم با ماشین به در خانه آمد و سراغ او را می گرفت، کمی مضطرب شدم و از او پرسیدم شما که هستید، گفت: دوست جواد هستم، با شنیدن اسم جواد حول برم داشت و پرسیدم برای جواد اتفاقی افتاده، پرسید: شما، جواب دادم مادرش هستم، وی گفت ...
پسرم پرخاشگر بود، او را کشتم
به گزارش گروه رسانه های دیگر آنا، تیر سال جاری با مأموران پلیس تماس گرفته شد و شخصی اعلام کرد جوانی در خانه پدری اش کشته شده است. با توجه به این گزارش، پلیس در محل حاضر شد و تحقیقات خود را آغاز کرد. بررسی ها نشان می داد این جوان شاهین نام دارد و روز حادثه به همراه پدرش در خانه بود. وقتی پدر شاهین مورد پرسش قرار گرفت، به قتل فرزندش اعتراف کرد و گفت: با پسرم درگیر شدم، نتوانستم خودم را کنترل کنم و ...
جنایت به خاطر جای پارک
ایران آنلاین /چند روز قبل مسئول یکی از بیمارستان های داراب با 110 تماس گرفت و از مرگ مشکوک مردی جوان خبر داد. ماموران با حضور در بیمارستان متوجه شدند مرد جوان از سوی فردی در حالی که براثر ضربه چاقو زخمی شده بود به بیمارستان منتقل شده و در آنجا جان باخته است. همچنین ماموران در تحقیق از دوستان پسر جوان متوجه شدند او در جریان درگیری خیابانی با یک نفر به قتل رسیده است. با گزارش این جنایت ...
از چاقوی ضامن دار تا پاک شدن در خان طومان
آنجا از امام حسین(ع) خواسته بود آدم شود و وقتی بازگشته بود حتی قلیان کشیدن را هم کنار گذاشته بود. *همیشه چاقو در جیبش بود پیش از سال 93 که مجید به کربلا سفر کرد پسر خیلی شری بود. همیشه چاقو در جیبش بود. خالکوبی داشت. خیلی قلدر بود و همه کوچکترها باید به حرفش گوش می دادند. اما بعد از سفر کربلا تغییر کرد. شاید اهل نماز نبود اما شهادت روزی اش شد چون به بچه یتیم رسیدگی می کرد و ...
پسرم وقت دلتنگی، قاب عکس پدر را بغل می کند
می خواستم به خانه مادرشوهرم بروم. خواهرم به من گفت اگر الیاس شهید شود چه کار می کنی؟ گفتم یعنی می شود این لیاقت را خدا به ما بدهد. به منزل مادرشوهرم رفتم، دیدم همه آنجا هستند. خواهر شوهرم من را در بغلش گرفت و گفت خیلی دلتنگ شده است. گفتم مادر و برادرم هر دو عمل باز قلب داشتند، بعد خبر داد که الیاس به پایش تیرخورده و حالش خوب است. گفتم خب اشکالی نداره خدا را شکر زنده است. کمی که نشستم دیدم باز همه ...
برخورد لاجوردی با منافقین مثل فرزندانش بود/ روزی که صانعی عمامه اش را بر زمین کوبید
...> حاج صادق امانی معلم همه ما بود و یکی از کسانی است که در ماجرای به درک واصل کردن حسنعلی منصور نقش اصلی را داشت. من در آن مقطع 21 ساله بودم و حدود 10 سال از حاج صادق کوچکتر بودم. فردی بود خودساخته، صادق و مسلط. یادم هست 17 ربیع سال 43 که روز عقد من بود، با آقای جواهریان خدمت ایشان رسیدیم و من از ایشان درخواست کردم تا برایم شعری بگوید، همانجا یک کاغذ کاهی برداشت و شعری در 12 ...
وقتی دلتنگ خانه باشیم
بودم به میدانی که جنگاورانش تخته سنگ ها بودند و سر از تن شان جدا می کردم و پیش می رفتم. هر چه داد می زدند گوش هایم کر شده بودند و چیزی نمی شنیدم. (علیخانی،1396 :143) تصاویر آوارگی کردها بعد از ناکامی قیامشان و خشونتی که عامدانه علیه آن ها اعمال می شود، در جای جای رمان دیده می شود. خلیل عبدویی، نماینده روایت آوارگی ها و تبعیدی است که قومی داشته اند. شخصیت اصلی رمان، در واقع تصویری است ...
به دنبال نشانی از پدر/ وقتی 36 سال از شهید زنجانی خبری نیست
بودم فرجی بشود. یادم هست عمو و مادر گفتند: ما سال های طولانی منتظر بودیم. دیگر نمی توانیم تحمل کنیم. ملتمسانه اجازه خواستند اما... . مجبور شدیم به خانه یکی از اقوام ساکن تهران برویم و شب را آنجا بمانیم. در آن شب، اتفاقات زیادی افتاد. پدر خانواده خودش یکی از رزمندگان جنگ بود. از جنگ گفت. از خاطراتش و از پدرم. به اینجا که رسید سؤال پیچش کردم. به فداکاری های پدرم اشاره کرد. به صداقتش، ایمانش ...
وجود ولایت فقیه زندگی در ایران را برایم خوشایند کرده است/ توضیحات قرآن درباره هدف خلفت انسان برایم جذاب ...
و به حرم حضرت معصومه(س)، جمکران و کوه خضر رفتیم. وقتی وارد حرم حضرت معصومه(س) شدم احساس عجیبی به من دست داد. وی بیان داشت: سال 89به ایران آمدم و اولین جایی که با همسرم در ایران به آنجا رفتیم حرم حضرت معصومه(س) بود، وقتی به حرم داخل شدم احساس عجیبی داشتم. این بانوی تازه مسلمان شده افزود: نام قبلی من اتکو بود، چون پدر و مادر نداشتم بعد از مسلمان شدن تصمیم گرفتم اسم دختر پیامبر ...
ایستاده ایم و سربلند همچون سرو
پدرم آمد، به هنگام شهادتش دو ساله بودم و با آنکه هیچ تصویری از پدر در ذهن ندارم اما از گفته های مادر، او را برای خود ساخته ام. مادر همیشه می گوید مردمدار و مهربان بود، احترام به پدر و مادر را بر خود واجب می دانست و در کل خیرخواه مردم بود. با شنیدن خبر بازگشت پدر، فرزندان حس و حالی دوگانه دارند و محمدرضا از حسی می گوید که برای اولین بار تجربه می کند. بسیار خوشحالم از اینکه بعد از سال ها پدر به آغوش ...
ناگفته هایی از رازِ سربه مهرحزب الله + عکس
...، در حالی که تازه امام موسی دو سال بعد فعالیتش را آغاز کرده بود. علت ملاقاتشان هم این بوده که هر دو مریض داشتند در بیمارستان و خانم مغنیه که دختر جوان فعالی بوده جذب امام موسی می شود. شخصیت این خانم در حاج عماد بسیار تاثیر گذاشت. *حاج عماد اشاره کرد و از دل کوه در یک دقیقه موشک ها مسلح شدند هر چه حزب الله منسجم تر می شود حاج عماد و فرماندهی حزب الله به هم نزدیک تر می شود ...
مقامات دنیایی حضرت فاطمه (س) از زبان پیامبراسلام(ص)
. فاطمه علیهاالسلام سر از رختخواب بیرون کرد و گفت: از خدا و رسولش راضی شدم! از خدا و رسولش راضی شدم! از خدا و رسولش راضی شدم! [ علل الشرائع: ج 2 باب 89 ح 1.] حضرت زهرا علیهاالسلام این تسبیح را بعد از هر نماز ترک نکرد، و این تسبیح به او نسبت داده شد. [ بحار الانوار: ج 82 ص 366 ح 25 از دعائم.] منبع: باشگاه خبرنگاران جوان مسئولیت صحت اخبار ارائه شده به عهده منبع خبر بوده و این رسانه صرفاً رسالت اطلاع رسانی خود را در این رابطه انجام می دهد. ...
جواد نوربخش کیست؟
خواهر کوچکم باشد که من به عنوان فرزندم بزرگش کرده بودم ، چه افتخاری از این بهتر و بالاتر . پس از چندی ما به آمریکا برگشتیم . ترتیباتی داده شد که خواهرم بیشتر به حضور نور بخش برسد . این بار با مادرم رفتیم پیش نوربخش. طی این مراسم و مراحل ، نوربخش مرتباً با خواهر من تماس داشت . دو سال از آن جریان گذشت و خواهر من سال آخر مهندسی بود که یک جوان دیگر هم آمد خواسگاری اش ، جوان بسیار ثروتمندی ...
من دوستم را کشتم!
پسر جوان که درپی مشاجره شدید با یکی ازدوستانش؛ او را با ضربات چاقو به قتل رسانده وگریخته بود، وقتی ازمرگ جوان مجروح باخبرشد نیمه شب راهی کلانتری شد و خود را به پلیس معرفی کرد. به گزارش ایران، ساعت 21:30 دقیقه شامگاه جمعه 27 بهمن، پسر جوانی با سر و صورت مجروح وخونین خود را به ایستگاه پلیس در سه راه آذری تهران رساند و به مأموران گفت: من قاتلم. دقایقی قبل یکی از همشهری هایم را با چاقوی ...
حیف از وام ازدواج!!!
توی بانک نشسته بودم و منتظر تا نوبتم بشود! بانک خیلی شلوغ بود و حسابی حوصله ام سر رفته بود! پیرمردی که یک دستش پاکت داروهایش بود و دست دیگرش پاکت بزرگ خرید منزل کنارم نشست و بی مقدمه شروع کرد به غر زدن و گلایه کردن! نگاهی به من کرد و پرسید: اگه وام مسکن رو پرداخت نکنی چی میشه؟! من که از سؤالش تعحب کرده بودم جواب دادم: خب معلومه پدر جان! بانک خانه را ازت پس می گیره! با کف دست محکم روی ...
حضرت زهرا(س) در خطبه فدکیه خطاب به دشمنان ولایت چه فرمود؟
مِنْکَ عادِیاً وَ مِنْکَ حامِیاً. جبرئیل با آیات الهی مونس ما بود، و بعد از تو تمام خیرها پوشیده شد. ای کاش پیش از تو مرده بودیم، آنگاه که رفتی و خاک ترا در زیر خود پنهان کرد. آنگاه حضرت فاطمه علیهاالسلام به خانه بازگشت و حضرت علی علیه السلام در انتظار او به سر برده و منتظر طلوع آفتاب جمالش بود، وقتی در خانه آرام گرفت به حضرت علی علیه السلام فرمود: ای پسر ...
چند داستان کوتاه زیبا و جالب با تم های متفاوت
...> یکی از دامادها را به خانه اش دعوت کرد و در حالی که در کنار استخر قدم می زدند از قصد وانمود کرد که پایش لیز خورده و خود را درون استخر انداخت. دامادش فوراً شیرجه رفت توی آب و او را نجات داد. فردا صبح یک ماشین پژو 206 نو جلوی پارکینگ خانه داماد بود و روی شیشه اش نوشته بود: متشکرم! از طرف مادر زنت زن همین کار را با داماد دومش هم کرد و این بار هم داماد فوراً شیرجه رفت توی آب و جان زن ...
مادر شهید مدافع حرم سید احسان میرسیار می گوید: تا رفتم بالای قبر، احسان را دیدم که به پهلوی راست خوابیده ...
شدم و گفتم می رویم و یک بار دیگر او را می بینیم. برادر بزرگ همسرم آمد و دیدم که قبر برادر شهیدش را می کَند و یک پسر حدود 12ساله هم به او کمک می کند که او را نمی شناختم. وقتی کندن قبر تمام شد، گفتند که "بیایید شهید را ببینید". تا رفتم بالای قبر، احسان را دیدم که به پهلوی راست خوابیده و یک پیراهن کرم رنگ داشت و ملحفه صورتی رنگ رویش بود، جیغ زدم و گفتم: "این احسان است، اکبر نیست"، بعد بچه ...
خالکوبی هم جلوی شهادت داداش مجید را نگرفت
. آخرش هم کلاس اول نخواند. مجبور شدیم سال بعد دوباره او را کلاس اول بفرستیم. بشدت به من وابسته بود. طوری که از اول دبستان تا پایان اول دبیرستان با او به مدرسه رفتم و در حیاط می نشستم تا درس بخواند؛ اما از سال بعد گفتم مجید من واقعاً خجالت می کشم به مدرسه بیایم. همین شد که دیگر مدرسه را هم گذاشت و نرفت؛ اما ذهنش خیلی خوب بود. هیچ شماره ای درگوشی ذخیره نکرده بود. شماره هرکی را می خواست از حفظ می گرفت ...
سم اسب ها بر روی شانه های اقتصاد/ یک لقمه واقعه تلخ
زیر انداخت و گفت" نه" و سکوتی مبهم میان من و او قرار گرفت دردآور و خسته! رومینا دیگر فروشنده ای که توی فضای مجازی با "اورهان" ترکیه آشنا شده و یک بار هم برای دیدنش وان رفته بود گفت:" بهم قول داده بود برم ترکیه باهام ازدواج میکنه منم رفتم به هوای خرید چون بهش گفته بودم فروشنده ام و گاهی میام ترکیه خرید .اما نامرد نیومد" بعد زد زیر خنده آنهم از نوع تلخش و ادامه داد:"خانم خبرنگار درد همه ما ...
آزار و قتل پسر جوان و مریض به دست پدر پیر شیطان صفت!
بیشتر بخوانید : دوستم می خواست به من تجاوز کند! ... بیشتر بخوانید : تجاوز وحشتناک پدربزرگ سنگدل به نوه 10 ساله اش ... بیشتر بخوانید : جاوز وحشتناک مرد جوان به دختر 13 ساله ... ازاذیت و آزار های پسر بیمارم خسته شده بودم. به همین خاطر در یک لحظه کنترل اعصابم را از دست دادم و او را کشتم. یک هفته از جن ...
دخترجوان،قاتلانش را معرفی کرد+تصاویر
.... کارآگاهان پلیس گفته اند دختر جوان در آخرین نفس های خود نام دو ضارب را فاش کرده اما پس از انتقال به بیمارستان جان باخته است. بنا براطلاعات موجود، جنایتکاران با قربانی از قبل دوستی و آشنایی داشته اند اما تاکنون سخنی درباره انگیزه این جنایت بیان نکرده اند به همین خاطر تحقیقات در این باره ادامه دارد. --- --- --- --- --- --- کلمات کلیدی قاتل قتل قربانیان طی مسیر 91 متری برای فاش کردن نام قاتلان ...
اعتراف مرد میوه فروش به ارتباط شوم با زن دوست صمیمی اش / زنش دست از سرم برنمی داشت! + عکس
و ارتباط مان شروع شد. دو سال قبل وقتی شوهرم به رابطه ما پی برد، مرا مجبور کرد مروت را به خانه مان دعوت کنم. آن روز شوهرم با تهدید چاقو دست و پای او را بست و با سیخ داغ مروت را شکنجه داد. این گذشت تا اینکه فهمیدم شوهرم می خواهد مرا طلاق دهد و هر روز بهانه گیری می کرد. با انتقال جسد به پزشکی قانونی وقتی علت مرگ، مسمومیت با سم و خفگی اعلام شد فرضیه خودکشی کنار رفت و پرونده با موضوع قتل Murder عمد در ...
دفاع مرگبار در اتاقک نگهبانی
، اما نیمه شب متوجه شدم او با چاقویی در دست بالای سرم ایستاده است و قصد آزارم را دارد. وی ادامه داد: ما با هم درگیر شدیم. پسرعمویم چاقویی را که در دست داشت به سمتم پرتاب کرد که تیغه چاقو به دستم برخورد کرد و زخمی شدم. او همان موقع یک ضربه هم با چاقو به پهلویم زد. ضربه به حدی شدید بود که چاقو در پهلویم گیر کرد. من که شوکه شده بودم چاقو را از پهلوی بیرون کشیدم و دنبال اکبر به سمت حیاط رفتم ...
دستبرد به گاوصندوق به خاطر کل کل تلگرامی!
شاکی با حضور در پلیس آگاهی اطلاعات جدیدی دراختیار پلیس قرار داد. شاکی پرونده به افسر تحقیق گفت: چندروز پیش از طریق خانواده برادرم متوجه شدم دخترش فریب پسر مورد علاقه اش را خورده و همراه او نقشه دزدی از خانه ام را اجرا کرده است. با این اطلاعات، دختر نوجوان بازداشت و برای ادامه تحقیقات به پلیس آگاهی تهران منتقل شد. متهم نوجوان به افسر تحقیق گفت: مدتی پیش به پیشنهاد ...