سایر خبرها
در منطقه به بچه ها گفته بود: می شود شبیه حضرت زهرا (س) و مثل خوابی که دیده ام، به سبب جراحت در ناحیه ...
گفتند گوشه ای را برای خودش اختصاص داده بوده و نماز شب می خوانده تا جایی که بچه های فاطمیون گفته بودند ما شک داریم که شیعه باشد. چون معمولا اهل تسنن این همه نماز می خوانند. ماجرای یازهرا گفتن های محمد پیش از شهادت در مورد نحوه ی شهادتش، گفته می شود در حالی که تازه از عملیات آمده بوده و قصد استراحت داشته، متوجه می شود که شهید مرتضی عطایی و شهید رضا سنجرانی قصد دارند با تعداد کمی از ...
باید به مردم بگویم بچه هایشان چطور شهید شدند؟
کلی صحبت کرد و گفت: بچه ها رفتند، گرفتند، آمدند گفتم: پس تو آنجا چه کاره ای؟ گفت: من؟ هیچ کاره، من فقط با یک دوربین مواظب بچه ها هستم ک راهشان را عوضی نروند. من داخل هیچ کدام از اینها نیستم. (همسر شهید) اردن را دور زدیم در اولین ساعت عملیات خیبر، حدود900 نفر به اسارت درآمدند. در بین این اسیران، یک سرتیپ عراقی هم که فرماندهی نیروها را به عهده داشت، بود. حمید خطاب به آنها گفت ...
فریدون با حسین رفت و با حسین آمد؛ درست در یک روز
... چهل روز بعد از شهادتش که به خوابم آمد، همیشه نگران بخاری اتاقمان بود. می گفت نکند خاموش شود. بچه ها سرما می خوردند. آن شب هم گفت: آمده ام بخاری را درست کنم، دوست ندارم دودش شما را اذیت کند. پرسیدم: فریدون کجا رفتی؟ خوش می گذرد؟ گفت: خیلی! باور نمی کنی خیلی، با حسین خرازی و زاهدی و یکی دوتا دیگر از بچه ها هستیم. جای ما عالی است. تو مواظب بچه ها و خودت باش. تازه می خواستم با او حرف بزنم که یک دسته زن وارد شدند. بلند شد برود، گفتم: نرو! از وقتی تو رفته ای اینها هر روز می آیند! گفت: نه باید بروم، اگر نروم دیگر نمی گذارند بیایم. خداحافظی کرد و رفت... ...
حسین فروردین سال 73 در پایگاه پنجم شکاری امیدی اهواز به دنیا آمد و اوج جوانی در چهارم فروردین سال 96 به ...
..... حالا او در شهر شهیدان، فعالیت های فرهنگی اش را ادامه می دهد؛ با قدرتی چند صد برابر... مزارش محفل گردهمایی بچه بسیجی هاست... بچه های پایگاه، چیزهای بسیاری از او آموختند و بارها با نوای مخلصانه اش کربلایی شدند... بعد از شهادت حسین، روزی هزار بار پسر در ثانیه های زندگی مادر و پدر تکثیر می شود... گاهی تماشای تصویرش دلشان را هوایی می کند و گاهی ذکر نام قشنگش، هر چه هست شوریدگی ...
سخنان جانسوز مادر شهید حدادیان در مورد شهادت فرزندش+فیلم
. خدایا شکرت. بچه من با صورتش همه تیرها را گرفته بود. روضه اربا اربا را به لطف خدا نشانم دادند. جان ناقابل ما چه ارزشی دارد که فدای آقا نکنیم؟ محمد حسین، جانش را خرج کرد. وقتی با او وداع می کردم، کف دستم خون محمد بود، گفتم محمد هر وقت دست بلند کردم که بگویم یا حسین! دستم خالی بود ولی امروز که دست بلند کردم خون تو در دستانم بود. با خونی که از صورت تو گرفتم، می گویم: یا حسین! به لطف خدا این ...
کودکان کار از فقر و آبرو می گویند
پایگاه خبری گُلوَنی ، محسن فراهانی : یکی از کودکان کار خاطره ی زیر را در مورد فقر و آبرو برایم روایت کرد: صبح که برای رفتن به مدرسه از خواب بیدار شدم، شروع کردم به دعوا کردن با مادرم به خاطر شلوار کهنه و رنگ و رو رفته ام. گفتم: سه ساله هر روز این شلوار رو می پوشم، به خدا نخ نخ شده. همه بچه ها هرسال شلوار نو می خرن. مادرم گفت: بچه ها پول دارن می خرن. تو که نباید خودت رو با اونا مقایسه ...
درخواست رهبر انقلاب از ننه علی چه بود؟
. من تاب دیدن این همه زجر و زحمت تو را ندارم. اگر دوستم داری برگرد. ننه علی با دیدن این خواب آشفته می شود ولی باز هم نمی تواند چشم از مزار فرزندش بردارد. در این ایام، حضرت آیت الله خامنه ای، رهبر معظم انقلاب به دیدار ننه علی رفت و از او خواست تا به خانه اش بازگردد. و اما در سوم اسفند سال 90 ننه علی به دیدار پسرش نائل شد و درگذشت. انتهای پیام/ 930610 ...
همسرداری شهید
به گزارش سرویس فضای مجازی خبرگزاری صدا و سیما ؛ به مناسبت شهادت سردار "حمید باکری" قائم مقام لشکر 31 عاشورا در جزیره مجنون خاطرات از وی را نقل می کنیم . همسرداری شهید : با چند تا از بچه های سپاه توی یه خونه ساکن شده بودیم. یه روز که حمید از منطقه اومد به شوخی گفتم: دلم میخواد یه بار بیای و ببینی اینجا رو زدن و من هم کشته شدم . اون وقت برام بخونی ، فاطمه جان شهادتت مبارک! بعد ...
شوخی های جالب شبکه های اجتماعی (493)
مادرم دانلود کردن رو یاد دادم هر روز صبح که از خواب پامیشم میرم جلوی اینه و یه سیلی به خودم میزنم! 24. یوتیوب هم اینجوریه که واسه دیدن یه کلیپ میری بعد 3 ساعت به خودت میای که چرا دارم فیلم به دنیا اومدن بچه همستر رومانیایی رو نگاه میکنم؟! 25. تو باغ وحش داییم ازبس از قفسا آویزون شدو واس حیوونا شکلک درآورد که رییس اونجا اومد گفت این میمون تحویل شما، این آقارو بدین ما خیلی سرگرم ...
ساکش برای اعزام همیشه آماده بود
به گزارش جهان نیوز ، در یکی از محلات جنوب شرقی پایتخت زندگی می کرد. در دوران نوجوانی، زمانی که هنوز ریش در نیاورده بود، راهی جبهه شد. همان تجربه چند ماهه در جبهه، دلش را عاشق شهادت کرد. وی سال ها با لباس بسیجی به مردم خدمت کرد تا اینکه جنگی نابرابر در سوریه و عراق آغاز شد. وی با وجود همسر و فرزند، چند مرتبه قصد اعزام داشت که هر بار با مشکل روبرو شد تا اینکه اواخر سال 95 در اوج مظلومیت و گمنامی ...
خاطرات تلخ و شیرین از کربلای 5
بیرون بود، این ترکش گوارای وجودت تا من بعد به حرف فرمانده ات توجه کنی و گوش بدی! سید درحالی که ناله می کرد گفت: تو مثل بادمجان بم می مانی که آفت نداری، ولی حلالم کن. بعداز ظهر هم هر چه منتظر شروع عملیات شدیم خبری نشد. 90درصدتلفات فقط در48 ساعت فردای آن روز (روز سوم) بعد از اذان صبح خط مقدم را تحویل لشکر 5 نصر داده و نیروهای باقیمانده را که بعداز 48 ساعت فقط کمتر از 15 نفر یعنی ده درصد کل گردان بودند با یک دستگاه تویوتا به آبادان و مقر گردان بازگردانیم. منبع:باشگاه خبرنگاران ...
علی دایی پیش از بازی با سپیدرود مرا کتک زد
(محمد دایی) آمد و گفت با علی درست صحبت کن . گفتم: درست تر از این حرف بزنم؟ مگر من چه گفتم؟ من فقط گفتم که ربطی به فوتبال ندارم و با من درست حرف بزند . محمد دایی هم گفت که مگر تو کی هستی که درست با تو صحبت کند؟ ، گفتم که من یک شهروند که هستم، او حق ندارد با من این طور حرف بزند . بعد از آن هم علی دایی من را هل داد و من روی میز کافی شاپ پَرت شدم. گفت برو فلان فلان شده ؛ همه پرسنل هتل هم شاهد هستند و ...
رهبر انقلاب: اغتشاشات اخیر نمونه کوچک توطئه های خصمانه دشمنان بود
اظهار ارادت حقیرانه ی ما را به خاندان اهل بیت (علیهم السّلام) و به حضرت صدّیقه ی طاهره، به کرم و لطفت قبول بفرما. پروردگارا! آن کسانی که در تشکیل این جلسه کمک کردند و مؤثّر بودند، همه را بر سر سفره ی رحمت و فضل خود بنشان؛ آنها را به کرم خودت، از کرم خودت برخوردار بفرما؛ آنها را مشمول لطف بنده ی برگزیده ات فاطمه ی زهرا (سلام اللّه علیها) قرار بده. پروردگارا! به محمّد و آل محمّد، دعاهایی که در ...
کتک کاری شدید علی دایی و بازیگر سینما در کافی شاپ هتل! +عکس
دایی (محمد دایی) آمد و گفت با علی درست صحبت کن . گفتم: درست تر از این حرف بزنم؟ مگر من چه گفتم؟ من فقط گفتم که ربطی به فوتبال ندارم و با من درست حرف بزند . محمد دایی هم گفت که مگر تو کی هستی که درست با تو صحبت کند؟ ، گفتم که من یک شهروند که هستم، او حق ندارد با من این طور حرف بزند . بعد از آن هم علی دایی من را هل داد و من روی میز کافی شاپ پَرت شدم. گفت برو فلان فلان شده ؛ همه پرسنل هتل هم شاهد هستند ...
گفت وگو با مهراب و ژوله ؛ طناز های فضای مجازی و غیرمجازی
...> امیرجان، شما هم کمی از چالش های مهمت بگو. - امیر: یک بار تتلیتی ها به من حمله کردند. وسط مسابقات خندوانه هم بود و من هم نمی خواستم برایم رأی منفی بیاید. دوستان من لینک زدند که من با تتلو صحبت کنم که طرفدارانش برای من رأی منفی نفرستند. از آن طرف می گفتند که من یک ویدئو بگیرم و توی آن بگویم که من تتلو را دوست دارم. من می گفتم بابا من که نه چیزی ازت شنیدم، نه فن تو هستم، نه دشمن تو هستم ...
جزئیات درگیری علی دایی و بازیگر سینما در هتل(عکس)
را هم به خاک سیاه می نشانم . من هم گفتم آقای دایی چه می گویی؟ من اصلاً ربطی به فوتبال ندارم . شجاعی عنوان کرد: در ادامه، داداش علی دایی (محمد دایی) آمد و گفت با علی درست صحبت کن . گفتم: درست تر از این حرف بزنم؟ مگر من چه گفتم؟ من فقط گفتم که ربطی به فوتبال ندارم و با من درست حرف بزند . محمد دایی هم گفت که مگر تو کی هستی که درست با تو صحبت کند؟ ، گفتم که من یک شهروند که هستم، او حق ندارد ...
علی دایی پیش از بازی با سپیدرود مرا کتک زد/ کار به کلانتری و شکایت کشیده شد + عکس
کنم و تو را هم به خاک سیاه می نشانم . من هم گفتم آقای دایی، چه می گویی؟ من اصلاً ربطی به فوتبال ندارم . شجاعی عنوان کرد: در ادامه، برادر علی دایی (محمد دایی) آمد و گفت با علی درست صحبت کن . گفتم: درست تر از این حرف بزنم؟ مگر من چه گفتم؟ من فقط گفتم که ربطی به فوتبال ندارم و با من درست حرف بزند . محمد دایی هم گفت که مگر تو کی هستی که درست با تو صحبت کند؟ ، گفتم که من یک شهروند که هستم، او ...
حواشی خواندنی دیدار جلیلی با خانواده شهید حدادیان
شهیدان حدادیان، حججی و احمدی روشن تاکید می کند که ظاهرا هر کدام از این سه شهید در سه جبهه جداگانه بوده اند اما حاصل عمر و شهادت هر سه آنها یکی بوده: پیشرفت و امنیت کشور. جلیلی خطاب به مادر شهید می گوید: امثال محمد حسین از همان نسلی هستند که دشمن خیلی تلاش کرد تا تکثیر نشوند. اما امروز شهدای دهه هفتاد ما با خون خودشان امنیت و اقتدار کشور را تامین کرده اند. این بچه ها مظلومانه خشونت را از ...
نور اهل بیت(ع) از حضرت زهرا(س) گرفته شده است
وارث : مراسم عزاداری شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها با سخنرانی حجت الاسلام عالی و مداحی کربلایی محمد حسین حدادیان در مهدیه تهرانپارس برگزار شد . در ادامه خبر متن سخنرانی حجت الاسلام عالی را میخوانید: دنبال کیفیت و برکت زندگی باشیم یکی از خصوصیاتی که یک مومن باید داشته باشد، این است که علاوه بر کمیت زندگی، به دنبال کیفیت زندگی باشد، علاوه بر کمیت مال، عمر، فرزندان ...
بارداری بعد از هفت سال، چرا سقط شد؟
سوال مخاطب نی نی بان: با عرض سلام و تشکر از برنامه خوب تان. من 28ساله هستم و همسرم 34 ساله و ما مدت هفت سال است که ازدواج کردیم و از همان ابتدا بچه می خواستیم ولی متاسفانه جواب نگرفتیم. توی آزمایشات خودم همه چیز نرمال بود و سونوهام و عکس رنگی هم دوبار انجام دادم رحمم و لوله هایم سالم بود و کلا مشکلی نداشتم پریودهام هم همیشه منظم بوده و هیچ کیست و عفونتی نداشتم انواع دارو و آمپول ها هم با نظر پزشک ...
درمان کم حوصلگی کودکان، راه چاره
پسر من آمده است. در واقع همه چیز تغییر کرد و اصلاً رازی در میان نبود. او در میان حباب های خانواده بزرگ ما گم شده بود. همسرم و من برای زمان طولانی در مورد اینکه چه کاری باید کرد با هم صحبت کردیم و سپس روز بعد آماده ضربه نهایی بودیم. حتی بعد از 2 روز از گذشتن از اجرای برنامه نتیجه شگفت انگیز بود. اگر زندگی خودم نبود هرگز نمی توانستم باور کنم. با استفاده از راهنمایی زیر، ما با ...
این مرد با قابلمه جوجه کباب دوستش را کشت!
تمام شد. فارس: چه طور آزاد شدی؟ مامان نسرین به دادم رسید و خیلی سعی و تلاش کرد و با خانواده مقتول صحبت کرد. مقتول دو تا بچه داشت و آنها در ابتدا قصاص خواسته بودند. دقیقا من در شرف کشیده شدن طناب دار بودم که آنها مرا بخشیدند و از طناب دار نجات پیدا کردم البته این بخشش و توافق به شرط پرداخت دیه بود آن هم نه دیه قانونی بلکه بالاتر از دیه! بعد از اعلام ...
“ذهن درگیر من”
توش میدن به خورد ملت. اصلاً نمیدونم مگه تو خونه ام آلودگی هوا داریم که از چشمای من هی داره اشک میاد؟ این آلودگیم هیچوقت درست نمیشه مثل این گوشی که دیگه درست نمیشه 3 روزه اصلاً زنگ نمیخوره معلوم نیست چشه! راستی گوشیم گارانتی داشت؟ آگه داشتم مطمئنم ارزشی نداشت، اصلاً چی گارانتی داره؟ مگه حرفای تو که می گفتی همیشه پیشمی ...
دوستم با نقشه شوم وارد خانه شد! حال زنم خوب نیست
همراه همسرم فقط حامد را دعا می کردیم اما روز بعد فرد دیگری را دیدم که او گفت: زمین مال اوست و حامد را هم نمی شناسد داشتم سکته می کردم که هراسان شماره حامد را گرفتم اما خاموش بود. با نگرانی به سوی منزلش رفتم ولی خانه اش را هم عوض کرده بود همه آرزوهایم را برباد رفته می دیدم. همسرم از شدت ناراحتی بیمار شد و تمام زندگی ام به هم ریخت.هیچ گونه مدرک و شاهدی هم نداشتم تا این که روز گذشته به طور ...
خاطره داماد مقام معظم رهبری از اسنپ سواری
هم می دونم. من پسرم و دخترم رو جوری بار آوردم که نماز صبح جمعه شون هم قضا نشه... [ برام جالب تر شد. اصلاً این تیپ آدما تو ذهن من، خیلی مقید به نظر نمیان، حالا دارم می شنوم که...]بعدش ادامه داد: یعنی می گن خدا یه روز ما رو اون طور می خواست ببینه، حالا این طور... پس چرا ناراحت باشیم... گفتم: بابا دمشون گرم. گفت: البته می دونم هرچی دارم از روضه_حضرت_زهرا و توسل به اون بانوست ...
سردار کمک حال همسر در خانه بود + عکس
رزمنده ها نان فراهم کنیم. شهید چند سال در جبهه های دفاع مقدس بودند؟ شهید از قبل از شروع جنگ خدمت خودش را در سپاه آغاز کرد و تا جانشینی فرمانده لشکر5نصر پیش رفت. در هجدهم فروردین سال 1364 که به شهادت رسید بیش از شش سال در جبهه بود. همسر شهید چه مدت شریک زندگی شهید چراغچی بودید؟ کمی از آشنایی و ازدواجتان بگویید. خواستگاری ایشان از من کاملاً سنتی بود. شهید دوست داشت کسی ...
شهیدی که از گمنام ترین سرداران انقلاب در میدان مبارزه بود
. سردار قهاری سعید پس از دو ماه بستری شدن در بیمارستان و به دلیل سنگینی جراحات وارد شده، به مدت شش ماه هم از سوی پزشک معالج ملزم به استراحت شد؛ اما با توجه به شور و هیجان خدمت و مبارزه با ضد انقلاب در کردستان، خود را از بیمارستان ترخیص کرد تا با عصا در محل مأموریت خود حاضر شود. تلاش های این مجاهد فی سبیل الله ادامه یافت و او در سال های پیش از شهادت، هفته ای 3 روز در کردستان و 4 ...
آمپولی که درد نداره!
استراحت کنم خوب میشم. گفتم: چی میشه؟ خب عفونت بدنت زیاد میشه و خدایی نکرده مریضی ات اونقدر بدتر میشه که ممکنه تا مدت ها هر روز بخوای بیایی آمپول بزنی. ضمناً سوپ و استراحت وقتی به درد میخوره که عفونت نداشته باشی. صحبت های ما که ادامه پیدا کرد پدرش جلوی در تزریقات ایستاد و گفت: آمپول سپهر رو زدین یا نه؟ اگه آمپول رو زدین بریم که دیرم شد. از پدرش خواستم چند لحظه دیگر صبر کند. خطاب به سپهرگفتم: به به چه ...
طنز؛ برو درست رو بخون پسرجون
.... ادامه داد: چه غلط ها! من دارم خودم رو تکرار می کنم؟ این سکه رو برای این مینداختم که ببینم امروز نقش مقابلم باز هم پیاز میخوره یا نه؟ ولی حالا خودت یه بار بنداز که ببینم میذارم اینجا بمونی یا میگم بچه ها هدایتت کنن بیرون؟ سکه رو هم که مالیدی به میرزا! سکه را انداختم بالا و خط آمد. بچه ها با نهایت احترام پرتم کردند بیرون و چند لحظه بعد داشتم با خوشحالی می دویدم توی مسیر اتوبوس های برقی. ...
رابطه پنهانی با زن مشتری زندگیم را از هم پاشید | دوست زنم مرا با شهین در سینما دید و....
به گزارش آفتاب، بعد از این که خدمتم تمام شد به اصرار پدرم با دختر یکی از دوستانش ازدواج کردم و چون تنها پسر خانواده بودم، پدرم مدیریت مغازه فرش فروشی خود را به من سپرد، من هم قبول کردم و در آنجا مشغول به کار شدم، همه چیز عالی و خوب پیش می رفت، چند سالی از زندگی من و سمانه می گذشت اما خبری از بچه دار شدن ما نشد تا این که بعد از معاینات و انجام آزمایش ها متوجه شدم همسرم به دلیل مشکلات هورمونی قادر به بارداری نیست. سمانه هم وقتی از همه چیز ن ...