سایر منابع:
سایر خبرها
گفتگوی خواندنی سربازی که هنگام نجات یک سگ پایش را از دست داد
به گزارش نامه نیوز روزنامه ها نوشتند؛ سرباز فداکار! خبرگزاری ها به او لقب قهرمان دادند! تصویرش بارها در فضای مجازی منتشر شد، مسئولان پشت در اتاقش در بیمارستان صف کشیدند و مردم به پیشوازش رفتند و حلقه گل به گردنش انداختند. محمد باختر را آن روزها همه دوست داشتند. او قهرمانی بود که به خاطر نجات جان یک سگ، پایش را از دست داده بود. حرکت این سرباز جوان، از همان لحظات اول انتشار خبر، توجه خیلی ها را به ...
جعبه سیاه فوتبال ایران کیست؟
این نظر دلم برای فوتبال می سوزد. مثلاً چند روز قبل بهروز رهبری فرد حرف هایی درباره ماجراهای استیل آذین زد. خب این کار او چه فایده ای دارد؟ همان موقع که در تیم بازی می کرد چرا ساکت بود؟ اما من حرف زدم. در برق شیراز که بودم حرف زدم. در مس سرچشمه که بودم، مصاحبه کردم و خیلی از مسائل را گفتم. چرا کسی اهمیت نداد؟ یعنی هیچ کس نخواست با شما در این باره حتی حرف بزند؟ چرا فقط یک نفر ...
محاکمه مردی که در دعوا بر سر ارث پدری، مادرش را کشت
: روز حادثه برادرم به خانه مادر رفته بود و در اثر کینه ای که به خاطر تقسیم ارثیه داشت شیشه های پنجره را شکست درآن لحظه بود که من به آنجا رسیدم او با چاقو به طرف من حمله کرد من هم برای دفاع از خودم با چوب ضربه ای به او زدم درجریان درگیری مادرم می خواست بین ما میانجیگری کند که نمی دانم چه شد ناگهان غرق در خون نقش بر زمین شد. برادرم وحشت زده به او و چاقوی خونی در دستش نگاه می کرد. او اشتباهی چاقو را ...
خواهرزاده ام مرا به فنا داد / تنهایی در برابر 200 مرد ایستادم!
دانستم چه می کنم احساسات و غرور وجودم را فرا گرفته بود به همین دلیل اسلحه شکاری را از دست خواهرزاده ام گرفتم و به سمت خانه طرف های مقابل رفتم. وقتی دیدم آن ها که حدود 200 نفر بودند داخل کوچه جمع شده اند در تاریکی شب به سمت آن ها شلیک و از محل فرار کردم. بعد از آن که فهمیدم جوانی 35 ساله به نام مهدی را کشته ام خیلی نگران شدم و با فردی که او را در خیابان دیدم پس از خرید مواد مخدر Drugs به بیابان های ...
حرف های تکان دهنده مرد پر سر و صدای این روزهای دنیای مجازی
دوربین ایستاد و از وضعش گفت. شماره تلفنش را هم اعلام کرد: منتظر تماس دوستان و مسئولان هستم. چند ساعت زیادتر نگذشته بود که سیل تلفن ها شروع شد. صبح دیروز معاون اول رییس جمهور، معاون اول رئیس جمهوری با او تماس گرفت و صلاح الدین شگفت زده شد: باورم نمی شد که آقای جهانگیری با من تماس گرفته. منی که یک مسئول را از فاصله 500متری ندیده بودم. چه اتفاقی افتاد که بعد از این همه سال تحمل بیکاری، جلوی دوربین ...
قتل مردی که زنش را اجاره می داد! / تصویر
میز محاکمه ایستاد که اولیای دم برای او حکم قصاص خواستند. عشرت در تشریح جزییات تکان دهنده زندگی اش به قضات دادگاه گفت : سال اول راهنمایی بودم که برادرم مرا آزار داد. می ترسیدم ماجرا را به کسی بگویم به همین خاطر از روستایمان فرار کردم و به تهران آمدم. شب ها را همراه چند دختر هم سن و سال خودم در پارک می گذراندم تا اینکه یک روز در یک پارک با عباس آشنا شدم . وقتی ماجرای زندگی ام را برایش ...
روزی نبود که اتفاق عجیبی نیفتد!
... برای فیلم کوتاهم به برادرش احتیاج داشتم که علاقه ای به هم کاری نداشت. من و پیو باید او را راضی می کردیم، بعد هم نوبت به پدر و بعد مادرش رسید. در مدت متقاعدکردن اعضای خانواده بود که خیلی به هم نزدیک شدیم و خیلی به خانه شان رفت و آمد داشتم. چون برای ساخت فیلم باید این رابطه و اعتماد شکل می گرفت یا فیلمی در کار نبود. حالا به جایی رسیده ایم که همه شان خیلی فیلم سازی را دوست دارند و از ...
عابدزاده: به زلزله زده ها کمک کردم، گفتند ریا می کند!
دیده سر بزنم. این بار به یک روستای دور افتاده در اسلام آباد غرب رفتم که 1360 نفر جمعیت دارد. از قبل تصمیم داشتم چند کانکس برای هموطنانم تهیه کنم و خوشبختانه این اتفاق افتاد. * در تصاویر دیدیم کلی غذا هم تهیه کرده اید. حدود 500 پرس غذا گرفتم که چیز خاصی نیست. بالاخره مردم آن منطقه خانه و طبعاً آشپزخانه ندارند که بتوانند غذا درست کنند. دوست داشتم این کار را انجام دهم ولی متأسفانه ...
ادای احترام پیووانی به تاویانی در تالار وحدت
کنسرت امشب قطعه ای را برای یکی از عزیزترین دوستانم و بزرگترین هنرمندان کشورم که اخیرا از دنیا رفته است، اجرا کنم. او در کنسرت خود که عصر امروز (چهارشنبه) 5 اردیبهشت ماه در تالار وحدت برگزار شد، گفت: موسیقی خطرناک است این جمله فدریکو فلینی کارگران ایتالیایی است که از موسیقی می ترسید. چرا می ترسید؟ زیرا علی رغم اینکه موسیقی محتوی نداشت او را هیجان زده می کرد. این آهنگساز ایتالیایی ...
افسانه امیر
1- امیرحسین فردی، بی نظیر بود. از آنها که حالا دیگر مثل افسانه اند. همیشه یک عکسش را گوشه ای داشتم و هر وقت عصبی می شدم می رفتم سراغ عکس. در چهره اش آرامشی بود که آرامت می کرد. آرامشی خالص و صادقانه. در جریان زندگی اش بودم. با آن که موقعیتش را داشت، اما برای خودش، بچه هایش و هیچ کدام از خانواده اش حتی هیچ موقعیتی ایجاد نکرده بود. توی یک خانه کوچک در جنوب شهر زندگی می کرد. پیش مادر و خانواده برادرش. خانه کوچکی که حتی مبل هم تویش نبود. دو اتاق کوچک تو در تو ...
نخبه بیکاری که انبار شرکت نفت را جارو می زند!
دوره فوق لیسانس هم گارسونی می کردم، حتی یادم می آید در دوران دبیرستان فلاکس های بزرگ آب را پر از بستنی می کردم و به روستا های اطراف می رفتم و آن ها را می فروختم، سختی با زندگی من عجین شده است. * در حال حاضر چه می کنید؟ کامرانی: بعد از آن که از پیدا کردن کار ناامید شدم به چند نفر از دوستانم رو انداختم آن ها هم سوله ای نفتی در استان خوزستان را به من معرفی کردند در حال حاضر در ...
حکم را که پاره کرد،گرفتنش/ خانمی هی میگفت نبریدش
.... بعد که دو شب شد [گذشت]، من به شوهرم گفتم اصلا از این خانه صدای زن نمی شنوم. رفت و آمدشان هم همه اش از ساعت دو شب به بعد است. حرف و سروصدایشان هم همه اش ساعت دو و سه شب به بعد است. چند نفر بودند؟ من احساس کردم دو نفر بودند؛ ولی می آمدند و می رفتند. بعد من به شوخی به دخترم گفتم چند روز دیگر از این خانه یک صدایی می آید که کشف بزرگ ترین مواد منفجره (خنده)... به خدا... چون خودم ...
طالب زاده: "الیور استون" می گفت آمریکا کشور زامبی ها است
داشتید؟ شهرداری اصفهان از من خواسته بود که مستندی دربارۀ یهودیان اصفهان بسازم. من گفتم بهتر است یک یهودی این فیلم را بسازد. لذا اسکات فرانک (Scott Frank) را از امریکا آوردیم. شان استون به پشت صحنۀ آن فیلم در اصفهان رفت. بعد از چند روز به من خبر دادند که شان می خواهد اسلام آوردنش را اعلام کند. بهمن 1390 بود. با او که صحبت کردم می گفت که همیشه به یگانگی خدا ایمان داشته و به اسلام علاقه ...
حکم را که پاره کرد، گرفتنش!
...> * یعنی طلق بزنند؟ آره. شوهرم نخواست که بگذارد؛ چون دیوار ما مشترک است؛ اما چون همسایه ما بود، من گفتم اشکالی ندارد؛ چون ما هیچ بدی ای از او ندیده بودیم... . گفتم اشکالی ندارد، همسایه است و بگذار سایه روشن بزند. بعد که دو شب شد [گذشت]، من به شوهرم گفتم اصلا از این خانه صدای زن نمی شنوم. رفت و آمدشان هم همه اش از ساعت دو شب به بعد است. حرف و سروصدایشان هم همه اش ساعت دو و سه شب به بعد است. ...
از برداشتن درجه های تیمسار ارتشی تا 32 سال امامت جمعه
...؛ ولی حیا مانع این کار شد. پس از گذشت دو ماه، روزی پس از درس به طور خصوصی موضوع را با ایشان در میان گذاشته، نظر خواهی نمودم. او پس از استماع سخنان من فرمود: بعضی از آقایان با من در این باره صحبت کردند، به آنها گفتم: اگر نمی توانید در سختی های طلبگی صبور باشید، بروید شغلی برای امرار معاش خود انتخاب نمایید؛ ولی جریان زندگی خودم را برای تو می گویم و تصمیم با تو است. آن گاه گفت: پدرم ...
سلام دوباره به زندگی
؟ فرزندی دارید؟ در 12سالگی با توجه به اینکه به درس و مدرسه علاقه داشتم، به سفارش مادرم ازدواج کردم. فکر می کردم با ازدواج زندگی بهتری را می توانم تجربه کنم اما در 14سالگی جدا شدم. 13 سال و 7 ماه داشتم که حامله شدم و با همان شرایط خانه مردم رختشویی می کردم اما شوهرم همه درآمدم را می گرفت و قمار می کرد و من را می زد. حاصل این ازدواج کوتاه یک پسر بود که از آن بی اطلاع بودم. بعد از جداشدنم روبه ...
از منیه المرید تا میراث فقهی ؛ مصائب تصحیح متون در گفت وگو با استاد رضا مختاری
. پیش از آن که ما طلبه شویم نیز پدر ما نهج البلاغه فیض الاسلام را خریده بود. کتاب دیگری هم به اسم همای سعادت در منزل که شب های زمستان برای همسایه ها زیر کرسی از روی همان ترجمه ی فیض الاسلام عین عبارت را می خواندند. همای سعادت نیز همین طور بود. بعدها معراج السعاده نیز به آن اضافه شد. برای جایزه مدرسه ی آقای گلپایگانی، من دو کتاب منتخب التواریخ و قصص العلما را به سلیقه ی خودم انتخاب کردم. از ...
همسرکشی مرد افغان مقابل چشم دو فرزندش
شهرستان های اطراف رفتم و در کارگاه های ساختمانی کار می کردم. دو ماه قبل هم به تهران آمدم و در منطقه کن و سولقان به چوپانی مشغول شدم. می دانی چه کسی قتل ها را مرتکب شده است؟ غفور، همسرش و مرد جوان را به قتل رساند. تو که آنجا نبودی از کجا می دانی؟ غفور شب ها به خانه نمی رفت و داخل اتاقک نگهبانی می خوابید. معمولاً بعد از چند روز به خانواده اش سر می زد و ...
نامادری با خاک انداز فلزی توی سرم می زد
اقدام به هنگام کرد. ما سه فرزند پسر 5، 9 و 14 ساله از یک مادر بودیم؛ پدرم یک نامزدی ناموفق داشت و بعد از آن با مادرم در سن 35سالگی و با اختلاف سنی 19سال ازدواج می کند و ثمره این ازدواج – که البته از سن دوسالگی فرزند بزرگتر زیربنای طلاق در آن گذاشته شده بود، – سه فرزند شد. سرانجام در 9سالگی من این طلاق انجام گرفت و شد آنچه که باید می شد. ذکر اختلاف سنی و طلاقی که اگر زودتر ...
لطفا کمی عصبانی باش! + عکس
حق با کیست. من کاری نمی توانم بکنم یا چیزی بگویم. خودت جوابش را بده. خب مطمئنا خدا خیلی بهتر از ما جوابش را می دهد و اینجوری کسی هم از دست شما ناراحت نمی شود . واقعا هم همین کار را می کردم و خیلی مواقع حرم می رفتم و از امام رضا (ع) مثل یک پدر دلسوز کمک می خواستم . غذای پر از شته ! چون دختر کوچک خانواده بودم و سنی نداشتم خیلی آشپزی بلد نبودم آقا مصطفی هم تنها پسر خانواده بود و ...
ناتوانی زن زندانی از پرداخت دیه
به گزارش خبرنگار ما، چهارم مرداد سال 88 مأموران پلیس از قتل مرد 26 ساله به نام پرویز در خانه اش در شهرری باخبر و راهی محل شدند. همسر مقتول که در محل حضور داشت در حالیکه سراسیمه و پریشان بود با گریه به مأموران گفت: خودم قاتل شوهرم هستم. او مهدورالدم بود برای همین وی را به قتل رساندم. با انتقال جسد به پزشکی قانونی زن 18 ساله به نام عشرت به پلیس آگاهی منتقل شد و تحت بازجویی قرار گرفت. او در ...
ما جزو آمار نبودیم!
چند نفر از دوستانم که هنوز چشم انتظار بودند به خانه یکی از دوستانم رفتم و در طبقه دوم خانه اش استراحت کردم. صبح زود که چشم باز کردم صدای قدم های مادرم را از روی راه پله شنیدم. قدم هایی که هنوز برایم تازگی دارد. هر قدم که بر می داشت انگار قلبم را جابه جا می کردند. در که باز شد گریه فضای اتاق را پر کرد. بعد از آن دیدار راهی محل زندگی ام در روستای پیله وران شدیم. هشت: مزار خودم آن روز ...
فانتزی تمام نشدنی و مردی که به خاطر یک بازی موبایل زندگی اش از هم پاشید
واقعا؟ این همه هزینه دادم و آیتم را نگرفتم. اسکوئرانیکس (شرکت ناشر بازی) و فاینال فانتزی چرا این آیتم را به من نمی دهند؟ باز 1000 دلار دیگر برای آیتم جدیدی که می خواستم هزینه کردم و باز شانس یارم نبود. چرا؟ چگونه؟ گفتم دیگر این قدر پول برای بازی نمی دهم. به جای 1000 دلار، به سراغ پرداخت های درون برنامه 99 دلاری رفتم. اولین 99 دلار و هیچ، دومین 99 دلار و هیچ، موبایلم را به سمت دیوار ...
حرف های عجیب دروازه بان سابق تیم ملی
که برای موفقیت به دنبال پول و پارتی باشید. در این ساختار زحمات دیده نمی شود و باید لابی داشته باشید. اصلا اینگونه نیست که وقتی رفقایت خواب هستند تو تمرین کنی و موفق شوی. من پدری داشتم که از صدپادگان نظامی سخت گیر تر بود و ساعت 9 شب من را مجبور می کرد که بخوابم تا آماده بمانم اما من تمرین می کردم و از زندگی ام می زدم اما کس دیگری بازی می کرد. 17-18 بازی من را روی نیمکت نشاندند و بعد هم گفتند خداحافظ. بازهم می گویم موضوع شخص نیست مشکل ساختار است. ...
مقصودلو: قول می دهم استقلال را قهرمان جهان کنم
تا همین چند ماه پیش، پرهام مقصودلو برای اهالی ورزش یک نام ناشناخته بود اما حالا همه فیل بزرگ ایران را می شناسند، هر چند خودش دوست دارد به اسم شیر بزرگ شناخته شود. پدیده جدید شطرنج جهان که نویسنده کتاب چگونه بر دفاع سیسیلی غلبه کنیم؟ را با دفاع سیسیلی شکست داد، به خبرورزشی آمد و بعد از یک مسابقه شطرنج سریع با 5 عضو تحریریه به سؤالات ما پاسخ داد. نفر اول شطرنج زیر 18 سال جهان (در رنکینگ بین المللی ...
داستان پرتقال خونی در جبهه
، بیا که دیرم شده. دو جعبه میوه کنار پایم روی زمین گذاشت. گوشه کاغذهای روی جعبه را کنار زدم. پرتقال ها را که دیدم، چشم هایم برق زد. راننده خندید. چیه؟ خوشحال شدی؟ جعبه را روی دوشم گذاشتم و گفتم: همه گروهان از بس برنج خوردن یبوست گرفتن، از میوه هم خبری نبود. دستش را روی شانه ام گذاشت و گفت: دادا من دیرم شده، باید برم. خدا قوت ... ! جعبه ها را روی هم گذاشتم و ...
ساعت 12 شب با پیک برایم حکم فرستاد
قضائی محکوم کرده بودند. سال 78 بود؛ یعنی درست 20 سال پیش، سعید مرتضوی در یک حکم بدوی تعلیق قضائی شده بود و حالا بعد از 20 سال راهی زندان اوین. اگر همان اوایل جلوی کار او را گرفته بودند، خیلی از حوادث و تصمیم های هزینه آور بعدی نمی افتاد. من فکر می کنم تنها سعید مرتضوی مقصر تمام حوادث نبوده و نیست. همه دست هایی که به شکلی از ایشان حمایت کردند و جلوی آرای دادسرای انتظامی قضات را گرفتند، مقصر این ...
شوخی های جالب شبکه های اجتماعی (508)
نوشته ها را در اختیار شما قرار دهیم که امیدواریم مورد استقبال شما عزیزان قرار گیرد. **** 1. به فاصله سه ثانیه از وقتی که بابام قفل گوشیشو باز میکنه اینترنت کویر میشه یهو، تلگرام کانکتینگ میشه، کل خونه ارتباطشو تا مدتی با دنیا خارج از دست میده و به صدای کلیپایی که بابام میبینه گوش میدیم! 2. رفتم دکتر پا، همش دلشوره داشتم که پام بو نده. منشی ازم 70 تومن ویزیت گرفت ...
مصطفی یادگار، صدا و سیمای مرکز یزد
یک کار آماده سه بعدی دارم مستقیم به دفتر مدیریت بردند. آن زمان آقای مسعود شاهی مدیر صبا بودند.پشت در منتظر بودم ، بعد از چند دقیقه آقای شاهی از اتاقشان بیرون آمدند ، از جا بلند شدم ، گفتند آقای یادگارشمایی؟ گفتم بله ، دستم را گرفتند مرا به اتاقشان بردند. من شکه شده بودم، اما ایشان خیلی صمیمی، سر صحبت را باز کردند و سئوالاتی در مورد کارم پرسیدند.بعد به یکی دونفر از مدیرانشان زنگ زدند و هماهنگی هایی ...
ماجرای رمزآلود سقوط یک هواپیما
فرادید | در سال 1969 و در اوج جنگ سرد، یک مکانیک در نیروی هوایی آمریکا از پایگاهش در شرق انگلستان یک هواپیمای هرکولس ربود و به سمت کشورش به راه افتاد. اما دو ساعت بعد به طور ناگهانی در کانال مانش ناپدید شد. آیا هواپیمایش سقوط کرد؟ یا کسی به او شلیک کرد؟ روز 22 مه 1969 برای گروهبان بیست وسه ساله نیروی هوایی "پاول مایر" روز خوبی نبود. او شدیداً دل تنگ همسر و فرزندخوانده هایش بود. چند روز ...