سایر منابع:
سایر خبرها
کفتگوی تکاندهنده با ناهید 14 ساله: در حالت خماری همه چیزم را به دوست پسرم باختم!
پیگیر وضعیتت نشد؟ نه. یک وقتایی می گفتم درس دارم مزاحمم نشید. کسی کاری بهم نداشت. وقتایی که برای مواد خریدن می رفتی هیچ وقت نترسیدی دستگیر بشی یا خونواده ات بفهمن؟ یا دوستای مدرسه تو رو لو بدن؟ خماری این حرفها رو نداره خانم. تازه، همه از هم آتو داشتیم. یعنی چی؟ خب بعضی از بچه ها مثل من بودن. یکی علف می زد،یکی حشیش می زد یکی شیشه یکی الکل می ...
امسال از نمایشگاه کتاب چه کتاب هایی برای فرزندانمان بخریم؟
ماسته حرف می می نی راسته ، می می نی یه عالمه شیرینی ، می می نی دیگه بیکاره دوست و رفیق نداره ، درخت و برگ و ریشه می می نی پیدا می شه ، پرنده رو درخته می می نی شده شلخته ، می می نی تولد و مهمونی ، می می نی الهی بد نبینی ، می می نی گل میکشه یا نی نی ، می می نی پشت پرده یه سکه پیدا کرده عنوان های 12 جلد این مجموعه است که از سوی نشر افق منتشر شده است. می می نی تو مهدکودک دوسته با فیل و اردک پرنده رو ...
معدن کارانی که رفتند؛ یتیمانی که ماندند
نان که می خواهند دیگر سراغ صندوق صدقه خانه نمی روم تا از آن قرض کنم .فی الفور از حساب برمی دارم. اما وقتی دم به دم پدرشان را می خواهند و بهانه می گیرند چه کنم!؟ بهترین سال های عمرمان با رنج سپری شد چون ابراهیم ام کارگر بود. کودکی نکردم چون پدرم کارگر بود. حالا هم من مانده ام و یتیمانم. بعد از این باقی عمر را باید با حسرت و داغ زندگی کنم . کارگران در مدار بسته نزدیک ترین آبادی به معدن ...
شکنجه کودک 5 ماهه توسط والدین/ بعد از طلاق مادرم، فهمیدم پدرم درباره خیانت او درست می گفت/ قاتل: کشتن ...
دوست دارد. یک شب به او گفتم: "مادرم هرچقدرازتو کتک خورد نوش جونش، مادر به خاطر اون مردک زندگی مون رو بهم زد و من رو به این حال و روز انداخت. تو جوونی بابا، دلم نمی خواد تنها باشی. دلم می خواد ازدواج کنی. اصلا خودم برات یه مورد خوب درنظر گرفتم!" پدر آن شب هر چند با ازدواج مجدّد، مخالفت کرد، امّا از حرف هایش فهمیدم که آنچنان هم بی میل به ازدواج نیست. من سمانه را که زنی مطلقه بود، برای پدر ...
کاش پسرم آخرین مفقودی بود که تفحص می شد
امیرسعید با او اتمام حجت کردم که مادر شما مبادا به خاطر تمرد از دستور مافوق تیر بخوری و بعد بگویند، شهید شده ای. من می دانم نیت شرط است، اصل شهادت با نیت است اما من دوست دارم بجنگی و آنقدر از دشمنانمان بکشی و بعد شهید شوی. برای همین اصرار داشتم از نحوه شهادتش بدانم. دوستانش آمدند، ابتدا گریه و بی تابی می کردند. گفتم چرا گریه می کنید؟ فقط بگویید امیر چگونه شهید شد؟ آنها هم شهادتش را برایم ...
واکنش ها به سخنان رائفی پور علیه دو ملی پوش
بیرون بیارین و دنیا رو ببینید. میفهمید که بودن قهرمانای جوونا تو بنرای تبلیغاتی خیلی نرماله ! ، از قدیم هم مُد بود برخی ها با حمله کردن به محبوب های جامعه، تا مدتی خودشون رو بورس رسانه ای می کنن ، اون زمانی که مهدوی کیا به آمریکا گل زد که خوب امثال همین رائفی پور موضوع رو سیاسی کردن و گذاشتنش رو سرشون،حالا بره دوغشو تبلیغ کنه؟ ، رائفی پور نه تحلیل گره نه محقق فقط دیده شدن رو دوست داره سخته براش ...
گزارش روز؛ فوتبال علیه آقای سخنران
.... متلک درشت پژمان را گرفتید؟ اگر نگرفتید این مصرع را در در دفتر ششم مثنوی معنوی جست وجو کنید: کی شود دریا ز ... بی پروا، مثل کریمی علی کریمی دو پست جداگانه در دفاع از مهدوی کیا و کریم باقری منتشر کرده که بخش هایی از هر کدامش غیرقابل انتشار است: مهدی جان، اون وقت که تو داشتی دل مردم رو شاد می کردی اینا... راجع به آقاکریم هم دهنتو یه مسواک بزن اول، بعد حرفشو بزن... ...
شوکرانِ تاریخ
درختی بودین دیگه؟ درختی نمونده توش، حالا فقط اسمش درختیه. تقریبا همه شو کوبیده ن و چند طبقه ساخته ن. فقط یکی دو قواره مونده، یکیش خونه ی روبه رویی تون. اونَم پای قراردادیم. وارثش تازگی اومده از خارج، تا بُنچاق حاضر شه رفته ن شهرستان... زیرِ دانه های باران که در زردی نورِ چراغِ کوچه به چشم می آیند، ایستاده ای جلوی تنها خانه ای که هنوز شکلِ قدیم است. پشتِ سرت، جای خانه ی خودتان، چهارطبقه ای ...
عطای اروپا را به لقای سوریه بخشیدم/شیعه بکشید تا به اعلی علیین بروید!
که می خواهد به خانه اش زنگ بزند. به خانم و مادرم زنگ زدم و گفتم حلالم کنید من دارم می روم سوریه. آنها هم شروع کردند به گریه که چرا رفتی، گفتم حالا که دیگر رفتم. خانمم خیلی ناراحت شد و گریه کرد که چرا رفتی، می گفت اگر بروی آنجا کشته می شوی، گفتم: نه، توکل به خدا، می روم اگر اجلم برسد، اینجا هم که باشم از بین می روم. وقتی اجل می آید، هر جای دنیا که باشی نمی توانی از دست او فرار کنی. رفتن ...
جماعت مسافرکش ها!
ژله می لرزید، یک طعنه به من زد و شروع به فرار کرد. صاحب مغازه دنبالش دوید، من هم که حسابی توی نقشم فرو رفته بودم، سیگاری روشن کردم و با خونسردی گفتم: ولش کنید، تمام منطقه تحت محاصره هست. جای دوری نمی تونه بره. بعد کلاهم را روی کله کچلم کشیدم و توی افق محو شدم. تا شب چندجایی گشتم و سوراخی در شهر نبود که داخلش راننده ای نباشد. حتی وقتی وارد اتاق رئیس اداره آب دُرسون آباد شدم، دیدم دارد به یکی پشت ...
لادن طباطبایی: هرکی حرف زد و خوشت نیومد، با زاویه چهل و پنج درجه، بزن تو دهنش!
خاک انداز جمعش کنن!!!! همین دیروز گفتن یک نفر مرتکب جرم شده... بعد رفته اعتراف کرده، اموال رو هم تحویل داده، شاکی هم رضایت داده... بعد اعدامش کردن! خوب مگه اینجوری نبود که میگفتن؛ اعتراف کن تا در مجازاتت تخفیف داده بشه.... ! به خدا بود ها! من خودم تو فیلمها دیدم... خودم هم تو فیلم در نقش پلیس یه همچی جمله ای رو گفتم! یه بار هم در نقش مجرم همچی جمله ای رو بهم گفتن!! چی؟ الکی بود؟؟؟؟ پس آدم تو ...
یک جعبه سیگار بغدادی برای حمیدرضا
لازم داریم من هم رفتم. گفت: اسرا تو را خیلی قبول دارند. گفتم: من نماز را از بچگی می خوانم و خوب بلدم؛ اسرا می آیند از نحوه ی خواندن نماز از من می پرسند و برایشان می گویم. دوباره برخاست یک نخ سیگار را روشن و به من تعارف کرد. این بار به او گفتم: من عهد بسته ام که لب به سیگار نزنم این را به حساب نافرمانی من نگذارید. برگشت پشت میزش قرار گرفت و گفت: تو آدم صادقی نیستی. گفتم: جناب فرمانده، من ...
در جریان سقوط هواپیمای یاسوج، هیچ کس عذرخواهی نکرد/در مقابل لاریجانی باز هم به عارف رای می دهم/ روحانی ...
دستش باز است. این ضعف برجسته ایشان است البته من با آقای ربیعی همیشه دوست بوده ام، با ایشان سفر رفتم و به ایشان نزدیک هستم، روحیات هم را هم خوب می شناسیم. من از معدود نمایندگانی هستم که توقع خاصی از آقای ربیعی نداشتم. در جریان رای اعتماد هم به او گفتم به شرط اینکه به دنبال معامله نیفتی، از تو حمایت می کنم. البته آقای ربیعی در بخش کارگری عملکرد مثبتی دارد و دولت هم با این نیت ایشان را در ...
آزادی و قانون در حکومت از نگاه شهید صدر (ره)
اتَّقَوْا عِنْدَ رَبِّهِمْ. کسانی که تقوا پیشه می کنند نزد پروردگارشان، باغ هایی بهشتی خواهند داشت که از زیر آن باغ ها رودها روان اند و در آنها جاودانه اند و همسانانی پاکیزه دارند و رضایت از جانب خدا است والله بصیر بالعباد. یکی از تأویلات این آیه این است که خداوند می داند بندگانش به چه تمایل دارند و انگیزه هایشان به چه چیزهایی تحریک می شود لذا چند سطح از محرک ها را بیان می کند: جوی ...
زندگی هنری یک بیمار اسکیزوفرن
قوی سیاه، هر دوی این ها که یکی مرد و دیگری زن (اولی واقعی است) و (دومی داستان است) داستان زندگی رقاصی است که پدر در آن داستان حضور ندارد و کودکی که می خواهد بالرین شود ولی در یک مادر احاطه شده است. آن بالا به جای آرمان- من باید بگوییم مطلق گرایی مادر. اگر آرمان- من مرتبط با اسم پدر و اشتیاق مادر حذف شود، با وضعیتی رو به رو می شویم که دستور مادر، مطلق است. از دید لاکان این وضعیت به معنی شخص یا وجودی ...
تاجگردون: برخی لیدرهای اصلاح طلب اطلاعاتی هستند/وزیر ارتباطات، اطلاعاتی بودنش را کتمان نمی کند
نمایندگان چند استان نشستیم. من آنجا یک متن پنج بندی را نوشتم و خدمت آقای بیطرف دادم. سعی کردم بینابین رفتار کنم و گفتم اینها نکاتی است که باید به آن عمل کنی تا کل کشور منتفع شود. یکی دو روز بعد به ایشان گفتم در مورد آن موارد توضیح بده، او به من گفت اینها خیلی فنی نوشته شده، چه کسی آنها را برایت نوشته و من گفتم خودم نوشتم. البته خیلی از نمایندگان هم حرف من را قبول نداشتند اما من می خواستم موضع ...
جوانان کافه نشین، جوانان دهه 60 و 70، از خانه فرار می کنند!
خانواده حرف زدم و گفتم سهم ارثم رو الان بدین، اولش ناراحت شدن، بعد دیدن منطقی حرف می زنم. الان کار داشته باشم و کنارشون باشم بهتره یا این همه سال ازشون دلخور باشم و دستم هم تو جیب بابام باشه؟ خواهر و برادرم وضع مالی شون خوبه، اونا هم موافقت کردن، گفتن بهش پولشو بدین بره کار کنه حداقل به کار خلاف کشیده نشه. اومدم این کافه رو راه انداختم. قبلش تجربه داشتم. تو کافه کار کرده بودم. اما خب اینطوری که مال ...
فرانسیس مک دورمند؛ آناتومی یک زن سرکش
در وضعیت وحشت ملایمی نگه می داشت. مدام به گروه عکاسی می گفت: من هیچ وقت از این کارها نمی کنم. هیچ وقت این کار رو نمی کنم. بالاخره یکی پرسید: خب پس چرا داری می کنی؟ او هم گفت: نمی دونم! به نظر می رسید که واقعا دارد به سوال فکر می کند: فکر کنم کار بیشتری می خوام. در انتهای روز، گروه بیرون رفتند تا چند عکس خارجی در کوچه ای پشت استودیو بگیرند و مک دورمند کنار پیاده رو سه پسر نوجوان را دید. صدای شان ...
از بیرون ماندن آشغال های دوست داشتنی تا حضور پررنگ چهره های سیاسی در جشنواره جهانی فیلم فجر
است و باید جلوی همه با لبخند و خوشرویی رفتار کنیم و این کار من را سخت تر می کند؛ اما در نهایت به خودم که مراجعه می کنم می بینم این اتفاق ها از آدم شخصیت بزرگ تری می سازد به محض اینکه تحمل کنی یک پله آدم بزرگ تری شده ای و در نهایت این اتفاق برای تو خوب است چون وظیفه همه مان این است که قدم رو به جلوتری برداریم. با گذر زمان حس می کنم این اتفاقات اگر چه تلخ، در باز شدن دید و قدم رو به جلو روحی ام ...
میلاد حضرت علی اکبر(ع) و روز جوان مبارک
زندگی کنند تا هم خیال خودشان از آینده جوان شان راحت شود و هم به وجود چنین جوانان سنگین و جاافتاده ای افتخار کنند. مسئله امروز جوانان جوان نیست. مسئله همان است که گفتم، جوانی کردن است. اگر این روز جوان با عنوان روز جوانی کردن نامگذاری می شد، ماجرا کلی از این رو به آن رو می شد. زیرورو می شد و به هم می ریخت، جوانی کردن اولین و مهمترین عامل جوان بودن است. داشتن سن جوانی که متر و معیار مهمی نیست . ...
گفتگوی خواندنی با حاج عباس کشوان کلیددار حرم حضرت عباس(ع)
؛ خیلی بد است که دیگر معجزات را خبر نمی دهند انگار که می خواهند مردم را از اهل بیت دور کنند،.خلاصه ما اعلام کردیم و صبح زود هم از بلندگوی حرم، خبر شفای کودک را به مردم دادیم، همان روز وزیر کشور عراق برای دیدن حسین به حرم آمد و از من خواست بپرسم این کودک لحظه ای که پرتاب شده چه چیزی دیده است. رو به پسربچه کردم و گفتم حسین جان وقتی بابا تو را پرتاب کرد چه شد؟ پسرک گفت: من پرتاب نشدم فقط حس کردم روی هوا ...
اجرایی تجربی از معروف ترین عاشقانه جهان پاکدل: جلوی طراحی صحنه کم آوردم | کوشکی: رومئو و ژولیت کلیشه ای ...
حذف می کنیم، اتفاقی می افتد که در بکتِ ژان آنوی به کارگردانی مرتضی میرمنتظمی رخ داد. در بکت صحنه ای داریم که در جنگل می گذرد. در متن به این صورت است که پادشاه می پرسد، چرا آدم هایی که در جنگل اند بو می دهند؟! برایش توضیح می دهند که تو به عنوان پادشاه، کاری کرده ای که این ها به جز ترب چیزی نخورند! و ما متوجه می شویم که این بوی بد به خاطر این است که این ها نمی توانند از منابع طبیعی که ...