سایر خبرها
وقتی آرایشگاه ها مطب پزشک می شوند
برخی آرایشگرهای سودجو مومی را که از صورت مشتری بر می دارند به طور پنهانی دوباره داغ می کنند و برای مشتری دیگری به کار می برند. بنابراین حتما توجه کنید که آرایشگر قرص جامد موم صورت را مقابل چشمان شما ذوب کند و به صورتتان بزند. سولاریوم: سولاریوم خطرناک و سرطان زاست و در کشور ما انجام آن قانونی نیست، بنابراین هیچ گونه نظارتی هم بر مراکزی که به طور غیرقانونی این عمل را انجام می ...
آفرین بر روان فردوسی
به گزارش پایگاه خبری ربیع ، شاید این پرسش برای شما نیز پیش آمده که چرا تاکنون نام فردوسی جاویدان مانده است و هنوز هم پس از گذشت نزدیک به هزار سال از او با احترام یاد میشود؟ شاید بتوان علت را در تفاوت فردوسی با شاعران همروزگارش جستوجو کرد؛ شاعران سرسپرده دربار محمود غزنوی که به نیت بهدستآوردن سکهای طا و نقره شعرشان را میفروختند. به بیان دیگر فردوسی مخالف جریان آب روزگارش شنا کرد و با درک درست و ...
یادداشت تاریخی گیدئون لوی : آنچه در 30 سال گزارش از اشغال گری اسراییل دیده ام
نقاشی از مادرش در بهشت. خانواده ی او به اشتباه کشته شدند. امان به اشتباه فلج شد. اسراییل هیچ وقت قصدش این نبوده است که به یک دختر بیگناه آسیبی برساند. یا به آن پانصد و اندی کودکی که در تابستان سال 2014 در عملیات صخره ی محافظ در نوار غزه به قتل رساند. یا آن 250 زنی که همان تابستان به قتل رساند، که برخی شان هنگام فاجعه پیش کودکانشان بودند، گاهی در کنار همه ی اعضای خانواده شان. مسیر جهنم همیشه با نیت های ...
عوارض آسپرین در دوران شیردهی
. مصرف همزمان آسپرین با این دارو، خطر زخم معده را افزایش می دهد؛ داروهای مورد استفاده برای درمان دیابت (مانند انسولین). مصرف همزمان آسپرین با این دارو ممکن است سطح گلوکز خون را کاهش دهد؛ - دیگوکسین (برای درمان نارسایی قلبی) - متوترکسات (مورد استفاده در درمان سرطان و برخی بیماری های روماتیسمی) - اسید والپروئیک (برای درمان صرع استفاده می شود) - فنی توئین (برای درمان صرع ...
بهمن فرمان آرا: پای ما دیگر توان رفتن ندارد
عجیب نیست آمده ام با شما گفت وگو کنم، فیلم را هم دیده ام اما اسمِ فیلم خاطرم نیست؟ حکایت دریا . نام فیلم صحنه ای قبل از تیتراژ آمده است که صحنه مهمی است. طاهر و ژاله، در گلخانه ای نشسته اند که همه گیاهان در آن خشک شده اند. درواقع این صحنه آغازِ فیلم است که بناست فضای فیلم را به مخاطب القا کند. طاهر از کابوس هایش، و ژاله از رؤیاهایش حرف می زند. یک شاخه گل یخ هم، نمادِ این فضاست. عجیب است که در زمستان و سرما، طبیعت به ما گلی می دهد که هم زیبا و هم خوش بو است. در کابوس طاهر ایستگاه راه آهن بزرگی است با صدها قطار که هر یک به مقصدی می روند ولی او بدون مقصد گم شده است. این کابوس ها انگار دست از سر شما برنمی دارد. راستی شما از چه چیزی بیشتر می ترسید؟ به صراحت و سادگی بگویید. قطعا از تاریکی نمی ترسم. اکنون که هفتادوهفت سال دارم وقتی با خودم فکر می کنم می بینم از مرگ هم نمی ترسم، چون زندگی خوبی داشته ام. بیشترین چیزی که من را می ترساند نامهربانی است. آنچه به من آسیب می زند نامهربانی و دروغ گفتن هاست. اینها واهمه من از زندگی است. این یعنی ترس از طرد و تنهایی. شما در فیلم هایتان همواره از ترس ها می گویید و یکی از این ترس ها مرگ بوده است. در فیلم حکایت دریا ترس از مرگ دیگر وجود ندارد اما در فیلم های قبلی تان همیشه مرگ حضور جدی دارد. انگار الان دیگر از مرگ هم نمی ترسید. اما ترس از گم گشتگی یا گم شدن همیشه هست، در همین فیلمِ حکایت دریا هم. نگرانید بچه ای یا انسانِ ترس خورده ای در این دنیای آشفته گم شود و دیگر پیدا نشود. در حکایت دریا ترس دیگری به ترس هایتان اضافه شده است، چیزی از جنسِ ترس براهنی از آلزایمر، شما نیز می ترسید دچار فراموشی و جنون شوید. مرگ آگاهی باعث می شود شما بهتر زندگی کنید، چون همه ما می دانیم مرگ یک بلیت یک طرفه است. ترس من از مرگ نبوده است، بلکه آگاهی از این بوده که مرگ اتفاق خواهد افتاد. در یکی از دیالوگ های بوی کافور، عطر یاس ، مرد می گوید، فکر می کردم وقتی کسی می میرد به فکر زن و بچه و خاطراتش است. اما من فکر می کنم آدم در حال مرگ تصاویر زیبایی از طبیعت می بیند. بعد دیدم دلم هوای طبیعت را می کند. چون تنها چیزی که من را به قدرت ماوراءالطبیعه وصل می کند طبیعت است. امکان ندارد همه این چیزها در طبیعت باشد. مثلا یک پرنده به صورت اتفاقی رنگارنگ باشد؟ زیبایی ها همیشه باعث می شوند من به قدرتی دیگر فکر کنم. اما درباره ترس دیگری که به ترس هایم اضافه شده باید بگویم مادرم دَه سال آخر آلزایمر داشت و دست بر قضا من به مادرم خیلی نزدیک بودم و یکی از بزرگ ترین غم های زندگی ام این بود که وقتی مادرم به من نگاه می کرد من را مثل شی ای می دید و محبت مادری در نگاهش نبود. انگار برایش آَشنا نبودم. دیالوگی در فیلم بوی کافور، عطر یاس... هست که می گوید آلزایمر، مردن قبل از مردن است. شما مرده اید و حالی تان نیست اما اطراف ...