سایر منابع:
سایر خبرها
دخترانی که معجزه زندگی پدرشان شدند
حس کردم. رضا ادامه داد: من برنده شدم و از امام رضا (ع) خواستم و زندگی ام را به من پس داد. در بخش دوم گفتگو، علیخانی میزبان کسی بود که بزرگترین آرزویش این است که دختری به خاطر پدرش سر افکنده نباشد. این دختر که از اعتیاد پدرش رنج می کشید، گفت: با پدرم دوست بودم و بهترین اتفاقات را در زندگی شاهد بودم اما بعد از فوت برادرم پدرم معتاد شد. پدری که طاقت دیدن اشک مرا نداشت ...
گفت وگو با دو نفر از مسمومان قارچ های سمی
آزمایش قرار دهند. شانس آوردیم که زنده ماندیم بهناز و خانواده اش سال هاست که در روستاهای اطراف کرمانشاه زندگی می کنند و هر سال هم در فصل بهار برای چیدن قارچ به کوه و ارتفاعات می روند، اما قارچ های امسال، مادر این خانواده را مسموم کرد: مادر من چند سالی است که تنها زندگی می کند، یعنی بعد از فوت پدرم تنها شد. او امسال هم مثل همه بهارهای گذشته کلی قارچ چید و به خانه برگشت. مقداری از ...
روایت تولد یک ناشر/ جلوگیری از عرضه کتاب تقلبی وظیفه ارشاد است
طرف بسیج و سپاه به جبهه رفتم و در عملیات فتح المبین شرکت کردم. بعد از آن هم خدمت سربازی ام را رفتم. آن زمان ورزش هم می کردم و در تیم کشتی نیروی هوایی بودم. سال 63 خدمتم تمام شد و به طور رسمی تر وارد کار کتاب شدم. * فاصله بین 63 تا 75 که ثالث تاسیس شد، چطور گذشت؟ سال 63 انتشاراتی به نام هدایت داشتیم که تا سال 68 کتاب چاپ کردیم. * خودتان مدیرش بودید؟ نه. من ...
بی پرده با ستاره فوتبالیستی که شعر می گوید
پرسپولیس و بعد رسیدن به پیراهن مقدس تیم ملی است. اصلاً یکی از دلایل اصلی حضورم در پرسپولیس، رسیدن به پیراهن تیم ملی بود. * گویا اهل خواندن روزنامه ورزشی هم هستی؟ از بچگی و از زمانی که چهار سال بیشتر نداشتم جملات را هجی می کردم و قبل از مدرسه یک جورهایی خواندن را یاد گرفته بودم. از سن 7 سالگی هم مشترک روزنامه خبرورزشی شدم. * در بین تیم های اروپایی طرفدار چه تیمی هستی؟ من طرفدار ...
خجالت نکش ؛ روایتی تلخ از راهبردهای جمعیتی دولت ها
، اشاره به مقاطع مهمی از تصمیم گیری چند دولت پیرامون موضوع بسیار مهم تنظیم خانواده است. در این میان مردم به عنوان بازیچه دست دولت ها به تصویر کشیده می شوند. شخصیت اصلی بعد از شنیدن تصویب قانون انقباضی جمعیت می گوید: نباید (بچه را) درستش می کردیم... بی احتیاطی کردیم... مملکت را با سه فرزند دچار بحران و بدبختی کردیم!... بچه بیاریم مملکت رو دچار هزار بدبختی و بحران کنیم؟!... که چی؟! او با وازکتومی خود را ...
گونش: حمایت 70 ساله از کالای ایرانی از پدر تا پسر
حمایت شان کنیم و از محصولاتش استفاده کنیم. *دوران نوجوانی و جوانی را چگونه سپری کردید؟ ده سال کنار دایی ام در یک مغازه ای کار می کردم. آن موقع مدرسه ها طوری بود که سه ساعت صبح تا ظهر بود و سه ساعت هم بعد از ظهر بود. من 7 صبح می رفتم مغازه را باز می کردم و آب و جارو می کشیدم و تمیز و مرتب می کردم بعد می رفتم مدرسه سپس ظهر که تعطیل می شدم دوباره می آمدم مغازه و نسیه ها رو می نوشتم و ...
روایتی خواندنی از هیئت با قدمت بچه مدرسه ای ها
ای در محله غریب حاج محمدرضا عزیزآبادی می گوید: من در کسب و کار با آقای رشوانلو آشنا و رفیق شدم. او مرا تشویق کرد که به هیئتشان بروم و از سال 50 بود که به طور ثابت به اینجا می آیم و اگر امام حسن (علیه السلام) ما را به نوکری قبول کند، دوستان اعتماده کرده و کارهای پذیرایی از دوست داران او را به من سپرده اند. عزیزآبادی خیلی خلاصه می خواهد عنایت کریم اهل بیت علیهم السلام را هم ...
عملیات استراتژیک من، علی، اشکان و حاج آقا/ چطور توانستم با جیب خالی در دوره دانشجویی ازدواج کنم؟
ماجرا خبر نداشت، قبول کردم. بعد از صرف یک چایی جوشیده در دفتر، پرسید: خوب چه خبر؟ من هم بی خبر از همه جا گفتم: خبر سلامتی . گفت: کلاغ گفته خبر خیره پس چرا ما بی خبریم؟ گفتم: نه از اون خبرها. یعنی خبر خاصی نیست. حاج آقا چشماشو تنگ کرد و گفت: یعنی چی؟ علی و اشکان مگه دوستای تو نیستن؟ مگه همسن تو نیستن؟ چرا اونها ازدواج کردن ولی تو هنوز مجردی؟ من همسن تو بودم محمدرضا پسرم دو ...
می خواستم تلفن را روی کی روش قطع کنم
اینکه عضوی از تیم ملی سوئد هستم را نداشتم. پیش از همه این ها زندگی کابوس وار من ادامه داشت، تلاش زیادی در فوتبال کردم اما هرگز دریافتی نداشتم تا اینکه مادرم به من گفت آیا قصد نداری کاری انجام بدهی که دستمزد دریافت کنی؟ تو نباید بی کار بمانی و فکر کنی همه چیز رایگان است. اینجا بود که به واسطه یکی از آشنایان به کار فروش تلفن همراه مشغول شدم اما پس از مدت ها فقط یک تلفن همراه فروختم که این اصلاً خوب ...
زن جوان: شوهر و هووام بچه ام را دزدیده اند
برادری نداشتم و مادرم برای آن که صاحب فرزند پسری شود ،شش خواهر برایم به دنیا آورد ولی هیچ کدام از فرزندانش پسر نشد. پدرم نیز کارگر ساده ای بود که وضع مالی مناسبی نداشت. او برای اهالی روستا کار می کرد و به زحمت می توانست هزینه های زندگی ما را تامین کند به همین دلیل من هم که تنها یک خواهر بزرگ تر از خودم داشتم، سعی می کردم در کنار رسیدگی به امور منزل با قالی بافی به معاش خانواده کمک کنم. ...
معجزه زندگی دوباره
آنهاست اما به عنوان پسر بزرگ کنجکاو به دیدن آنها هستم و از این موضوع استقبال می کنم. برگشت امید در همان بیمارستان گلستان و به همت انجمن بیماران کلیوی روز 21 اردیبهشت یک پیوند کلیه دیگر انجام شده که متاسفانه موفقیت آمیز نبوده است، پسر یاسر دورقی بیمار دیگری که نیاز به کلیه داشته می گوید: پدرم بر اثر یک تصادف دچار دیابت شد و این بیماری قلب او را درگیر کرد اما بعد از آنژیو گرافی ...
بحران آزار زنان در هند ؛ پدیده ای نوظهور یا زخمی ناسور
و تحصیل دسترسی پیدا کرده اند، زن و مسایل خاص مربوط به وی یک تابو و راز نگو تلقی می شود. هند سالهاست که با زنان و دختران خود در جنگ است. قوانین بسیار محدودکننده اجتماعی و فرهنگی از جمله سنت های ازدواج و جهیزیه، سقط جنین دختر و ترجیح تغذیه نوزادان پسر به دختر همواره باعث زشتی چهره بین المللی این کشور شده است. به همین خاطر است که علیرغم بیداری اجتماعی، گسترش رسانه های جمعی و ساکت نماندن زنان در ...
محلی برای بازی کردن با احساسات | تحلیلی بر آثار دیوید کیج(قسمت اول)
قربانیان Origami Killer است. از کدام برای بریدن انگشتتان استفاده خواهید کرد؟ اما شاید با خودتان بگویید خب این ها چه ربطی به Ethan دارند؟ او که با Shaun دارد زندگی اش را می کند. اما در همین جاست که در یک سکانس بسیار زیبا به طرز هنرمندانه ای پای اتان هم به جریانات قاتل اوریگامی باز می شود. اتان و شاون بعد از یک روز خسته کننده به پارک می روند و تا اواخر شب در آن جا می مانند. در هنگام ...
جادو شده ام، حتی وقتی مچ شوهرم را در خانه گرفتم باز هم او دست را پیش گرفت
زندگی مان مانند جاده یک طرفه می ماند که فقط من عاشق عبور از آن بودم، اما از سوی همسرم خبری از علاقه و پشتکار نبود. هر چقدر به سمت اش می رفتم و به او مهر می ورزیدم بر عکس او از من فاصله می گرفت. زن خسته از عشق یک طرفه اش درباره زندگی و همسرش در راهروی دادگاه خانواده می گوید: سال ها با سردی و تند مزاجی شوهرم ساختم اما دم بر نیاوردم. هر چقدر مرا آزار می داد و اذیت می کرد بر عکس من به خاطر ...
لزوم تغییر شرایط اجتماعی برای کاهش کودک همسری
خشونت های خانگی، رشد جمعیت پنهان در حاشیه شهرها، تن فروشی، محرومیت های قانونی و تحصیلی، نداشتن مهارت های کافی برای ورود به عرصه اشتغال و به طور کلی بازتولید چرخه فقر در جامعه اشاره کرد. از منظر جسمی نیز می توان به حاملگی های ناخواسته، سقط جنین، بلوغ زودرس، سوء تغذیه و فشار زیاد برای بارداری نام برد. شیوع اختلالات روانی و افسردگی، نرسیدن به بلوغ فکری، جدایی از خانواده و همسالان و حذف حمایت های آنان و نقص در مراحل رشد روانی و اجتماعی نیز از جمله پیامدهای روانی کودک همسری به شمار می رود./ روزنامه ایران کلمات کلیدی کودک همسری کاهش کودک همسری ازدواج در کودکی ...
وحید مرادی شرور معروف تهران از عشق به همسر و فرزندش گفت
چه گفت؟ وحید مرادی 34 ساله شرور مطرح تهران است که 3 ماه قبل به خاطر درگیری به زندان رفت و حالا پس از آزادی از زندان دست به جنایت دوست صمیمی اش زده است. از زندگی ات راضی هستی؟ وحید مرادی: خداروشکر، یک همسر نماز خوان دارم، زنم خانواده دار است، پدر و مادر دارم، پول ندارم اما سلامتی دارم، خانواده خوبی دارم، خانواده ای که من به آنها بد کردم اما آنها با من ساختند. ...
اظهارات تورس در شب خداحافظی اش با اتلتیکو
کنم که تمام تلاش خود را کردند تا فرزندان شان به رویاهای شان دست یابند. از پدرم تشکر می کنم چون به من ارزش ها را یاد داد. ال نینیو در ادامه اظهار کرد: از همسر، برادرانم و خواهرم قدردانی می کنم. از کسانی که به من توصیه کردند، از افرادی که از 17 سالگی در کنارم بودند تشکر می کنم. آنها می دانند چه ارزشی برای من دارند. از هم تیمی ها و سرمربی ام قدررانی می کنم. سه سال و نیم فوق العاده را سپری ...
جدایی زوج میانسال به خاطر کودک سرراهی
کردیم همین نکته باعث نزدیکی ما به هم خواهد شد، اما فقط یکی دو سال اول را بخوبی گذراندیم و بعد از آمدن فرزند جدید به جمع خانواده، مشکلات ما هم زیاد شد. قاضی پرسید: یعنی بچه دار شدن باعث به وجود آمدن مشکلات شما شد؟ خب؛ همه بچه دار می شوند، ولی... زن به میان حرف قاضی پرید و گفت: شرایط ما با دیگران فرق دارد. راستش من به خاطر یک نقص مادرزادی نمی توانستم بچه دار شوم. همسراولم تک پسر خانواده ...
دروازه غارِ علی جان جان تهِ خط است
به گزارش خبرنگار ایلنا، صدایش درد دارد؛ درد در صدایش، در کلامش با لهجه جنوب خراسانی، تنوره می کشد؛ فواره ی درد است حرف هایش؛ غمی که از عمق وجودش می آید، در مردمکِ چشمانش شعله می شود؛ غمی که اگر سرت را برنگردانی، خاکسترت می کند؛ اینجا دروازه غار است؛ خیابان مولوی؛ بغلِ راسته ی پارچه فروش ها؛ جایی که آنقدر مواد و موادفروش زیاد است که خیلی از اهالی محل به طنز به آن می گویند راسته ی موادفروشا.... اینجا دروازه غار ا ...
وحید.م شرور معروف پایتخت و شاخ اینستاگرام: هر بار با شلیک گلوله دستگیر شدم!
برسانی؟ دیگر وقتی آدم درگیر می شود، به این چیزها فکر نمی کند. تا به حال قتل نکردی؟ یک بار با مردی میانسال درگیر شدم. به من فحش داده بود و من هم عصبانی شدم. در این درگیری او حالش بد شد و بعد از رفتن به بیمارستان جانش را از دست داد. مرا به جرم قتل دستگیر کردند ولی بعد مشخص شد که آن مرد بر اثر سکته قلبی جان باخته است، برای همین من هم از اتهام قتل تبرئه شدم. ...
معدنکارانی که رفتند یتیمانی که ماندند
شعار سال : یک جاده شده خوره، شده بلا و افتاده به جان معصومه . یک پیچ تند در این جاده هست که دور زندگی این زن چنبره زده و زمینگیرش کرده؛ نه معصومه که جان همه اهالی را به لب رسانده؛ همه اهالی روستاهای وطن، نوده، فارسیان و سومه سرا را. معصومه شب عید امسال دست و بالش باز بود. برعکس آن 18سالی که با ابراهیم زیر یک سقف زندگی می کرد امسال حقوق ها به موقع رسید. معصومه امسال برخلاف سال های گذشته صندوق صدقه خانه اش را باز نکرد تا برای خان ...
انتخاب مهدکودک مناسب، دغدغه خانواده های پرمشغله
که برای ادامه کارشان بعد از زایمان و 6 ماه یا 9 ماه مرخصی مجبورند فرزند خود را به مهدکودک ها بسپارند؛ کودکانی که صبح به صبح، همراه مادر و پدرشان خانه را ترک می کنند و راهی مهدکودک می شوند تا ساعاتی از روز را در کنار مربی و بچه های دیگر بگذرانند. به همین دلیل یکی از دغدغه های خانواده ها انتخاب مهدکودک مناسب برای فرزندشان است؛ مکان مناسبی که بتوانند به آن اعتماد کنند و کودک دلبندشان را با خیال راحت ...
مثل حججی باشیم برای وطن
مابقی مصاحبه اما به مرور خاطراتش گذشت، روایتی شنیدنی از روزهایی که او از یکی از روستاهای آباده قدم در راه تحصیل گذاشت؛ تا امروز که نامش بین خیران بازنشسته کشور می درخشد. خانم کدیور شما متولد سال 1315 هستید،در آن روزها تحصیل نعمتی بود که نصیب خیلی از بچه های آن نسل نمی شد، مخصوصا اگر دختر بودند، شما چطور توانستید درس بخوانید؟ اتفاقا من هم برای درس خواندن مشکلات زیادی داشتم. من در یکی از روستاهای آباده به دنیا آمدم، سال های زیادی مجب ...
بیکارشدگان مرز
. چاره ای نداشتم تا بعضی از شب ها توی تاریکی شب از دل جنگل و از کنار پرتگاه ها و میدان های مین رد شوم و از آنور 20 – 30 کیلو بار بیاورم. شب آخری که می خواستم بروم آنسوی مرز، مرزبان های خودمان به سمت من و چندنفر از همروستایی هایم تیراندازی کردند؛ من هول شدم و از کوه به پایین افتادم. مردم روستای کانی زرد به یاری ام آمدند و مرا با آمبولانس به سردشت بردند. پنج روز بیمارستان بستری بودم و 16 روز هم در ...
اصفهان| ماجرای گریه های فرزند شهید مدافع حرم هنگام تماشای سریال پایتخت + فیلم
، آنها دوست دارند بدانند که چرا شما بعد از شهادت آقا مسلم پوشیه می زنید، آیا ایشان از شما خواستند؟ رنجبر: من قبل از ازدواج هم چنین حجابی داشتم و پوشیه می زدم اما نه به صورت منظم. مکان های خاصی می زدم، مکان هایی که آشنایان حضور داشتند پوشیه نمی زدم. شهید خیزاب قبل از شهادتشان از من خواستند که پس از شهادتشان پوشیه بزنم. الان نزدیک سه سال است که من همه جا با پوشیه بودم. شهید خیزاب می ...
آن دم که چشمانت مرا از عمق چشمانم ربود
جوانی بود و مانند هر جوان دیگری قصد داشت برای خود خانواده ای تشکیل دهد تا این که در آن شهر متوجه دو دختری شد که برای انجام دادن کاری منتظر بودند. جوان به آن دو نفر کمک کرد تا بتوانند کار خود را به سرانجام برسانند و بعد از آن به زیر سایه ای رفت تا کمی استراحت کند و در آن جا دست به دعا برداشته و با خدای خود مناجات کرد: پس برای آن دو، گوسفندان را آب داد، آنگاه به سوی سایه برگشت و گفت: پروردگارا! من به ...
عاشقانه بودن کتاب به دل جوانان می نشیند
حاضر تا کمی ناملایمتی در زندگی به وجود می آید زوج ها سریع صحنه را خالی می کنند و دنبال طلاق می روند. 20 سال پیش مشاوره رفتن خیلی مرسوم نبود ولی مادرم با اینکه سواد زیادی نداشت به ما گفت قبل ازدواج به مشاوره بروید و همدیگر را بشناسید چون باید پای هدف همدیگر بایستید. مادرم پای هدف همسرش ایستاد. مادرم خیلی قانع بود و می گفت برای خانواده همسرتان احترام قائل شوید تا برایتان احترام قائل شوند. به ...
گفت وگو با شرور معروف پایتخت و شاخ اینستا
.... همیشه هم به خاطر این معرفتم گیر افتادم. نمی ترسیدی در این درگیری ها کشته شوی یا کسی را به قتل برسانی؟ دیگر وقتی آدم درگیر می شود، به این چیزها فکر نمی کند. تا به حال قتل نکردی؟ یک بار با مردی میانسال درگیر شدم. به من فحش داده بود و من هم عصبانی شدم. در این درگیری او حالش بد شد و بعد از رفتن به بیمارستان جانش را از دست داد. مرا به جرم قتل دستگیر کردند ...
پیوند یک قلب به دو زندگی
یک قلب، یک زندگی و دو خانواده. این کلمات چندسالی است که ورد زبان دو خانواده ای شده است که یک قلب آنها را به هم پیوند داد. روزی که مادر تنها پسرش را از دست داد زندگی دیگر برایش معنایی نداشت اما دوسال بعد وقتی صدای قلب فرزندش را در سینه مرد جوانی شنید که زندگی دوباره اش را مدیون این قلب اهدایی می دانست آرام گرفت و احساس کرد گمشده زندگی اش را پیدا کرده است. مهدی در 16 سالگی رفت اما مرتضی در 26 سالگی بازگشت. ...
آن لحظه ای که قرآن را در دست گرفتم، دانستم که زندگی ام دیگر به خودم تعلق ندارد/ زیبایی واقعی ایران در ...
که احساس امنیت و آرامش می کنیم. تنها کشوری است که در جهانی که سراسر پرازآشوب وجنجال می باشد، با ثبات باقی مانده است. از این که مرا با این همه لطف و مهربانی خواهر خود می نامید، احساس غروروافتخارمی کنم. واما در مورد فعالیت و کارم، باید بگویم که تلاش کرده ام که از حقیقت سخن بگویم. به عنوان یک تحلیلگر سیاسی، نویسنده و مفسرخاورمیانه بزرگ، حاصل کارم را تقدیم رسانه های متنوعی می کنم ...