سایر منابع:
سایر خبرها
چرا برای سلامتی و فرج امام زمان(عج) دعا می کنیم
طوری نیست. یکوقتی می خواستم چراغانی بروم، به پدرم گفتم... خدایا همه مرده ها را بیامرز. گفتم: آقا چراغانی برویم. گفت: این را ببین، گفتم: خوب دیدم، گفت: چراغانی هم هزارتا است مثل این! آیا طاغوت ایران فرار کرد یا نه؟ بله شاه فرار کرد. پس محو طاغوت می شود، اگر یکی شد، بیست تا و صد تایش هم می شود. طاغوت بغداد، صدام نابود شد یا نه؟ طاغوت لیبی نابود شد یا نه؟ اگر طاغوت نابود شد پس محو طاغوت شدنی است و وحشت ...
درخواست دختر نوجوان برای دستگیری مردی که او را باردار کرد
دختر 17 ساله که در یک رابطه پنهانی باردار شده بود از پلیس خواست تا مرد متجاوزگر را دستگیر کنند و درخواست کمک برای سقط جنین 2 ماه اش کرد. ندا با ترس و وحشت و گریه های بی امان وارد مرکز مشاوره شد، پس از چند لحظه وقتی پلیس را در کنار خود دید آرام گرفت و رازش را برملا کرد. رکنا: ندا هستم 17 ساله و مجرد، پدرم را در یک سالگی از دست دادم و مادرم هم بی رحمانه کودک شیرخواره اش را رها ...
بهترین راه تملق بنده برای خداوند چیست؟
یهودی به خانه اشرفت و ریگ انداز هم به خانه اشرفت. پدرم می گفت ریگ انداز به شدت دچار درد دل شد. دکتر آوردند، سریع گفت نمی فهمم علت آن چیست! بالاخره به ذهن خودش آمد که احتمالاً دردی که به پوست بدن آن یهودی دادم، به خودم برگشته است. وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا ، هر کسی را به درد بیاوری، درد به خودت برمی گردد. نظام جهان را به گونه ای قرار داده ام که درد در دردمند نمی ماند و راه انتقال ...
گفتگو با مسمومین به قارچ های سمی
ماندیم صحبت با چند نفر از مسمومین به قارچ های سمی بهناز و خانواده اش سال هاست که در روستاهای اطراف کرمانشاه زندگی می کنند و هرسال هم در فصل بهار برای چیدن قارچ به کوه و ارتفاعات می روند، اما قارچ های امسال مادر این خانواده را مسموم کرد: "مادر من چند سالی است که تنها زندگی می کند، یعنی بعد از فوت پدرم تنها شد. او امسال هم مثل همه بهارهای گذشته کلی قارچ چید و به خانه برگشت. ...
شکایت بردن از روحانی جوان به آیت الله حائری
. وی جزئیات بیشتری از کم و کیف این جلسه ها ننوشته، اما یادآور شده که آقای خمینی در پایان هر درس این جمله از دعای شعبانیه را هربار باز می گفت: الهی هب لی کمال الانقطاع الیک و انر ابصار قلوبنا بضیاء نظرها الیک حتی تخرق ابصارالقلوب حجب النور فتصل الی معدن العظمه و تصیر ارواحنا معلقه بعز قدسک / معبودا ! مرا به کمال گسستن [از خلق] و پیوستن به خودت رسان و دیده قلبمان را با فروغی که بدان تو را ...
"رمضان" در آئینه فرهنگ خراسان جنوبی| از مراسم طبل زنی تا ملاقه زنی + فیلم
گرفته و ظهر روز بیست و هفتم در مسجدی یا در خانه خود در فاصله بین نماز ظهر و عصر پوشاکی برای خود می برد و همان روز می دوزد و می پوشد و بر این باورند که تمام سال را به شادی خواهند گذراند و از همه بلیات مصون خواهد بود. مراسم ختم قرآن در روز پایان ماه مبارک رمضان هم در دوره های خانگی قرائت قرآن با دادن شیرینی، نقل و شکلات مراسم ختم قرآن کریم انجام می شود و مردم خود را برای نماز عید ...
سوسن رشیدی؛ از کوچ نشینی تا قهرمانی کیک بوکسینگ
هم تحت تأثیر حرف مردم، در خانه را قفل کرد و به مادرم گفت: اگر سحر بیرون برود سرش را می برم. دو هفته در اتاق حبسم کردند. اما هر شب ساعت سه بیدار می شدم و با مشت و پا به دیوار ضربه می زدم. وقتی پدرم می دید من این کار را انجام می دهم با مادرم صحبت کرد و گفت: منصرف کردن این دختر بی فایده است. ، اما پشتیبانی خانواده بسیار مهم بود، کمک مادر و بویژه پدرش با آن همه حرف ها و فشار های روحی روانی و کار های ...
دعای روز نهم ماه رمضان/چگونه رحمت الهی شامل حالمان می شود؟ + صوت
کنند که دخترانی را که نیاز به جهیزیه دارند و یا شرایط ازدواج جوانان را فراهم کنند به این وسیله جرم و مشکلات اجتماعی کمتر می شود آن وقت دیگر نگران زلزله و سیل و... این امور نباش ! چون رحمت خدا شامل حال تو شده است. نجات از مرگ؛ نتیجه ترحم به یک حیوان این حکایت را یک بار در تلویزیون نیز گفتم؛ شخصی بود که با دوستانش برای تفریح به بیرون شهر رفته بودند؛ در آن بیابان چشمش به سگی می ...
اگر در تشییع جنازه ام خواستید کسی را دعوت کنید حتما از کارت تبریک استفاده کنید
انقلاب و جنگ تحمیلی، حضور شما پدر و مادر عزیزم سلام عرض می کنم و دست شما را از راه دور می بوسم و امیدوارم که در کارهایتان موفق و پیروز باشید؛ و مرا حلال کنید. هم اکنون که این نامه را می خوانید من دیگر در بین شما نیستم و از این دنیا جدا شده و بسوی حق پرواز کرده ام. پدرم و مادرم خدا را شکر کنید که اینچنین فرزندی داشته اید و در راه خداوند داده ایدو مبادا کاری کنید که دشمن خوشحال شود. بعد از من لباس سیاه ...
ماجراهای خواندنی از شوهرداری همسران علما
... آیت الله سید محمدباقر حکیم با خانم عزت ممقانی، دختر آیت الله شیخ محی الدین ممقانی ازدواج کرد. بانو ممقانی می گوید: از بسیاری امکانات رفاهی محروم بودیم و شهید پولی نداشت که منزل و امکانات آن را توسعه دهد. خودم را وقف ایشان کرده بودم و سعی داشتم بستر مطلوبی برای فعالیت های ایشان فراهم آورم. مشکلات زیاد بود؛ ولی بودن در کنار آن بزرگوار، دشواری ها را آسان می کرد. چندین بار ایشان را زندانی کردند ...
عادات نوشتن هوشنگ مرادی کرمانی
با خلق قصه های مجید رخ داد که بازتابی از زندگی خودش بود. بر اساس این اثر یازده فیلم تلویزیونی و سه فیلم سینمایی ساخته شد و بازتاب گسترده ای داشت. او در سال 1359 داستان بچه های قالیبافخانه را نوشت و توانست به واسطه آن لوح تقدیر شورای کتاب کودک را دریافت کند. او از جمله نویسندگانی است که نامش در شمار چهره های ماندگار ثبت شده و نامزد دریافت جایزه آسترید لیندگرن بوده است. همچنین تا به حال چندین ...
اولین کسی که به خرمشهر پا گذاشت که بود؟
...: فاطمه همانند یک مرد، لباس رزم می پوشید و به جبهه می رفت. شجاعت فاطمه بسیار شبیه نواب بود، او خبرنگار روزنامه کیهان بود. سه دختر نواب صفوی شجاعت ،شهامت و روحیه مبارز پدرشان را داشتند. احتشام رضوی یادآور شد: سال 1329 فاطمه فرزند اول شهید نواب صفوی به دنیا آمد و دو سال بعد زهرا و صدیقه نیز متولد می شوند. هنگامی که فرزند سوم نواب صفوی (معصومه) را باردار بودم همه دوستان و آشنایان منتظر ...
خواستگارنوجوان،دختر12ساله را با همدستی مادرش ربود و در کمد خانه پنهان کرد
نوجوان مرا اغفال کند. اما چند ماه قبل متوجه ماجرایی شدم که دیگر دیر شده بود و او با همدستی مادرش دخترم را فریب داده بودند او هم که در این سن و سال هیچ اطلاعاتی از عاقبت این گونه روابط خارج از عرف نداشت اغفال شده بود با وجود این شیرزاد مادرش را به خواستگاری دخترم فرستاد اما دختر من نه تنها در کلاس ششم ابتدایی تحصیل می کرد وحتی معنی ازدواج را نمی فهمید بلکه خواستگار او نیز بیکار بود و از ...
دانشجوی مغرور با یک نگاه و یک پک ساده اسیر کیانا شد
سوار ماشین کرد و جسم نیمه جانم را جلوی در خانه مان انداخت و زنگ خانه را زد و خودش به سرعت از آنجا دور شد. پدرم به صدای زنگ در تا جلوی در خانه آمد و مرا که دید فریاد کشید... من هم دیگر چیزی نفهمیدم... حالا دو سال از آن شب می گذرد. پدر و مادرم می گویند: " همه اش کار خدا بود که زنده ماندی. آن شب وقتی جلوی در خانه پیدایت کردیم، فوری به اورژانس زنگ زدیم. قلبت 196 بار در هر دقیقه می زد و این ...
پسر دو ساله ام را گذاشتم، از او جدا شدم و به عقد امید درآمدم
خواستگاری که زنگ خانه ما را زد جواب مثبت دادم، ناراضی نبودم چون خودم هم می خواستم از این وضع خلاص شوم و طعم زندگی واقعی را بچشم اما دریغ ... چند وقت بعد تازه فهمیدم که از چاله بیرون آمده و خود را به چاه انداخته ام. همسرم نه تنها وضع مالی خوبی نداشت بلکه متوجه شدم اعتیاد هم دارد اما با هر مشقتی که بود سه سال با او زندگی کردم. پرویز دست بزن نداشت اخلاقش هم بد نبود، ولی رفتارش مرا آزار می داد ...
روایت دردهای یک جانباز شیمیایی از سیرجان تا اتریش
عذابش می دهند و شاید ...) خودم را به تعاونی رساندم، بلیط گرفتم و به شهر برگشتم، (خانه مادرم!) مادرم با تعجب پرسید که چرا این بار زود برگشتی؟ چون وقتی جنگ زیاد بودم به منزل کم تر سر می زدم و هر سه ماه یک بار می آمدم اگر زودتر برمی گشتم مادرم تعجب می کرد که چرا زود آمدم. یادم هست قبل از شروع عملیات کربلای 4 ما 6 ماه در منطقه بودیم زمانی که قرار بود عملیات کربلای 5 شروع بشود مسئول اطلاعات عملیات گفت ...
روی پیشانی ام نوشته اند؛ بازیگر نقش های کوتاه
آسمان شهر به شهرت رسیدم و نقش های بلند بهم دادند! کار من هم بازیگری است، بازنشسته خانه سینما هستم و ماهی یک میلیون و شصت هزار تومان حقوق می گیریم که تقریبا همه اش را برای کرایه خانه می دهم. اما چاره دیگری ندارم، چون کار دیگری بلد نیستم. فقط امیدوارم اتفاقات خوبی برایم رخ دهد تا خستگی این همه سال را فراموش کنم. فرزند شهید هستید؟ بله ! 28 ساله بودم که پدرم شهید شد. متولد 1300 بود ...
وقتی در دفترخانه ازدواج به ناصر بله گفتم صورتم زیر چادر سفید خیس از اشک بود چرا که...
را سیر می کردم و هم خرج اعتیاد خودم و شوهرم را درمی آوردم. از این و آن کمک می گرفتم. وقتی دیدم شوهرم می خواهد برای تهیه پول مواد مرا به کارهای دیگری بکشاند، بچه ها را برمی داشتم و در خانه های مردم کار می کردم. وقتی بچه ها بزرگ شدند، آنان را به اولین خواستگارهایی که وضعی بهتر از پدرشان نداشتند، سپردم. یک روز برای خرید شیشه به خانه یکی از موادفروشان رفتم که در راه برگشت به خانه، مأموران به من شک ...
این مرد شیطان شیشه ای تهران است + عکس
با فرد دیگری دوست شده است. از همان روز به بعد از زنان عقده گرفتم. درسوابق ات آمده اتهام قبلی تو هم تعرض به زنان است. (سکوت متهم) شما وضع مالی خوبی داشتید چرا دست به سرقت زدی ؟ پدرم وقتی فهمید شیشه ای شده ام به من پول نمی داد. من عاشق خودرو بودم او هم گفت هر وقت اعتیادت را ترک کردی برایت ماشین می خرم. زیادتر توضیح بده ؟ هر وقت شیشه ...
از عشق انقلابی تا همراهی دکتر چمران
شما داد؟ پروینیان: در آن زمان هم مجدد به دلم افتاد و آگاه شده بودم که در این عملیات فرزندم شهید می شود و حتی خواب اقدام فوت شده خودم را دیدم که به خانه ما آمدند و از ما خوراکی گرفتند و خوردند و رفتند و چون تعبیر چنین خواب هایی که مرده از شما چیزی بگیرد این است ک یک نفر می میرد برای همین به دلم افتاد که عباس شهید می شود. یک روز در خانه نشسته بودم و فرزند خردسالم بغلم بود که زنگ در خانه ...
چگونه توجه امام زمان(عج) را به خود جلب کنیم
را باز کرد درست است. دستم در را باز کرد. انگشت هایم در را باز کرد، بازوی من در را باز کرد. خودم در را باز کردم، همه درست است. ما در مورد امام زمان دعاهای ویژه ای داریم. اهل بیت ما جملاتی گفتند که خدمت شما بگویم. توجه پیامبر و امامان به امام زمان(عج) پیغمبر، اینها را امروز بعد از ظهر دیدم. پیغمبر در مورد حضرت مهدی فرمود: پدرم، مادرم، فدای مهدی! هنوز مهدی به دنیا نیامده است ...
مجازات هولناک با قاشق نتیجه عشق به دختر
ساله می گوید پس از نابینایی از پدرم خواستم تا مرا بکشد و نجاتم دهد اما پدر گفته باید بمانی تا عبرت سایر مردم روستا شوی. او می گوید: "درست سه ساعت بعد از اینکه از دختر مورد علاقه ام خواستگاری کردم پدر و برادرانم مادرم را زندانی کرده و من را به تخت بستند و با قاشق به سمت من حمله ور شدند." مسئولان محلی پس از انجام تحقیقات پدر و دو پسرش را دستگیر کرده اند اما دو پسر دیگر هنوز دستگیر نشده و متواری اند. پلیس دستور تعقیب آنها را صادر کرده است. ...
شهید خطاطی که با ظرافت سن شناسنامه اش را تغییر داد/ درجه شهادت به علی اکبر خانواده حسن بیگی رسید
.... همسرم وقتی خبر شهادت را شنید به هیچ کس خبر نداد تا مهمان ها با ناراحتی خانه ما را ترک نکنند. وقتی همه رفتند، خبر شهادت را اعلام کردند. البته از حالات همسرم متوجه شده بودم که اتفاق بدی در راه است اما با خویشتن داری، این راز را تا آخرشب نگه داشت. وی افزود: چند ماه بعد از شهادت علی اکبر خوابش را دید. او در دوران حیاتش گاهی شوخی می کرد و می گفت که یکی از برادرانم با دختر سبزواری و دیگری ...
اعترافات متهم به آزار شیطانی 6 زن
دختر جوانی هراسان با پلیس تماس گرفت و از آزار و اذیت شیطانی یک راننده پژو 405 خبر داد. او گفت: کنار خیابان منتظر تاکسی بودم که راننده پژو 405 مقابل پایم نگه داشت. تصور می کردم مسافرکش باشد به همین خاطر سوار شدم اما 100 متری که رفتیم به بهانه شلوغی خیابان تغییر مسیر داد. او در یکی از خیابان های خلوت قیطریه نگه داشت و بعد از آزار و اذیت با تهدید پول هایم را سرقت کرد و مرا از خودرو بیرون انداخت. ...
باورپذیری به فرهنگ ایثار با تاسی از سیره شهیدان
معاون گردان بودم، به نیروها گوشزد کردم که نباید به قول و قرار بعثی ها اعتماد کنیم و باید برای مقابله با شیطنت های احتمالی شان آماده باشیم. روزنامه جوان در گزارشی با عنوان معنویت در جبهه همه کمبودها را جبران می کرد نوشت: سیدجمال موسوی نژاد از آن دست نوجوانان رزمنده ای بود که هنوز یادگاری های زمان جنگ را با خود دارد ولی هیچ گاه از شدت درد یا رنج آن یادگاری ها خم به ابرو نمی آورد. هر بار ...
به نجمه داروی خواب آور دادم، نجمه خوابید و من....
، نامادری برای مخفی ماندن رازش، دختر 20 ساله را با آمپول هوا به قتل رساند و جسدش را داخل خانه خرابه ای دفن کرد. پیام هایی که او پس از این جنایت برای خواهر مقتول می فرستاد راز قتل را برملا کرد. سکانس اول: فرار چهارشنبه 12 اردیبهشت امسال، مرد میانسالی هراسان به کلانتری ای در بافق رفت و از فرار شبانه دخترش خبر داد. پدر نجمه در تحقیقات به افسر پرونده گفت: نجمه دختر آرامی است اما گاهی اوقات ...
این مرد مسافران زن را در قلهک و قیطریه سوار می کرد و... + عکس
ماجرای جرایم سیاه این متهم اوایل دی سال گذشته همزمان با شکایت دختر جوانی در پلیس آگاهی تهران فاش شد. وی به افسر تحقیق گفت: امروز در محله قلهک تهران سوارخودروی پژو405 شدم تا به محل کارم بروم که راننده ای مرا ربود و داخل خودرو اش مورد آزار و اذیت قرار داد. او پول و طلاهایم را دزدید و بعد رهایم کرد. هنگام فرار متهم توانستم شماره پلاک خودرو را به خاطر بسپارم. ماموران مالک خودرو ...
قرار بود فقط 2سال زنده بمانم/ با مسئولان حرفی ندارم
که من مَلک بودم و فردوس برین جایم بود آدم آورد در این دیرِ خراب آبادم (با خنده ) ولی من هم آدمیزادم دیگر و خیلی موقع ها می گفتم که مرا ببر. حضور در آسایشگاه فیاض بخش باعث شد تا به واسطه انسان های شریفی که در آنجا حضور داشتند و همچنین دیدن دیگر حادثه دیدگان و افرادی مشابه خودم، پذیرش وضعیتی که دارم برایم آسان تر شود و در واقع آدم هایی که شبیه خودم بودند به من برای بازگشت دوباره به زندگی ...
دام شیخ نشین میلیاردر برای تصاحب دختر ایرانی در حجله !
باشم از جایم بلند شده و با عصبانیت به اتاقم رفتم و در را محکم پشت سرم بستم... بتول نامادری ام بود. دوازده ساله بودم که مادرم در یک حادثه رانندگی فوت کرد و دو سال بعد پدرم با بتول ازدواج کرد. بتول هر چند زن مهربان و باگذشتی بود و در برابر همه رفتارهای زشت من همیشه صبوری می کرد، اما من دوستش نداشتم وهمیشه دلسوزی هایش حرصم را درمی آورد. اما او بی توجه به بدخلقی های من تلاش می ...
ملأ حسنی امام جمعه ارومیه چهره معتدلی که از نو باید شناخت
خودم حاضر بودم، یک مرد ویک زن زنای محصنه انجام داده بودند می خواست محاکمه کند، دیدم بدون این که چهار بار اقرار از آنها بگیرد یا مثلاً چهار شاهد عادل بیایند شهادت بدهند، همین جوری فله ای حکم اعدام آنها را صادر کرد. (همان، ص 189) تمام این مصائب وطغیانگری ها که بعداً گیربانگیر ما در منطقه شد، منشأ اصلی اش حکم های نابجا ونسنجیده ای آقای امید نجف آبادی بود. او با این کارها بهانهٔ خوبی به دست ...