سایر خبرها
دفعه یاد اسلحه ای افتادم که 2ماه پیش از دوستم گرفته و زیر مبل گذاشته بودم. آن را برداشتم و روی سرم گذاشتم. پدرم با دیدن این صحنه گفت آرام باش، بعد گفت چرا چشمانت قرمز است. به سمتم آمد و خواست اسلحه را از من بگیرد اما نتوانست. بیشتر عصبی شدم و وقتی پدرم پشتش را به من کرد گلوله ای به سمتش شلیک کردم. او دسته مبل را گرفت و ناگهان روی زمین افتاد. اگر با پدرت دعوا داشتی چرا مادرت را ...
خواستم لباس هایم را عوض کنم و بیرون بروم. وقتی وارد خانه شدم پدرم دوباره شروع به داد وبیداد کرد. در همین هنگام چشمم به اسلحه ای که زیرتشک مبل قرار داشت افتاد و آن را برداشتم و به سمت خودم گرفتم. با دیدن این صحنه پدرم گفت: حالت خوب نیست اسلحه را بنداز و یک دفعه با مشت ضربه ای به بینی من زد. من هم اسلحه را به سمتش گرفتم و با اینکه نمی دانستم اسلحه پر است یا خالی به طرف او شلیک کردم. پدرم روی زمین ...
آمیزش خیلی مرا آزار داد که یک لحظه به فکر اسلحه کمری ام افتادم. اسلحه را برداشتم و روی سرم گذاشتم و تهدید کردم خودم را می کشم که پدرم با مشت به صورتم کوبید و گفت: جرئت نداری و رفت. پس از این من از پشت به سرش شلیک کردم. مادرم داخل آشپزخانه در حال بیرون آوردن لباس ها از داخل ماشین لباسشویی بود که صدای شلیک را شنید و فریاد زد که به سراغش رفتم و یک تیر هم به سوی او شلیک کردم. چه شد که تصمیم ...