سایر منابع:
سایر خبرها
4 خواهر خارج نشین، از خون پدرشان گذشتند
با شکایت زن 57 ساله تحقیقات از سوی کارآگاهان پلیس آگاهی آغاز شد. با گذشت چند ماه، همسر یعقوب از پیدا کردن شوهرش ناامید شد و به ایتالیا برگشت. سرنخی بعد از 4 سال تحقیقات برای یافتن ردی از مرد میانسال ادامه داشت تا اینکه اوایل آبان سال 86 مرد ناشناسی با پلیس تماس گرفت و سرنخ مهمی از عاملان این جنایت در اختیار آنها قرار داد. او گفت: یعقوب مدتی قبل از اینکه همسرش به ایران بیاید به قتل رسیده بود. او را به خاطر پول هایش کشته اند. این مرد ناش ...
هموفیلی؛ دردی که امان بیماران را بریده است
دارویی توانستم با این بیماری مقابله کنم و کارهای روزمره خود را انجام دهم تا اینکه به زمانی که باید انتخاب رشته انجام می دادم به دلیل اینکه نمی توانستم کارهای یدی انجام دهم به رشته پزشکی مشغول تحصیل شدم. وی ادامه داد: در آن زمان با تشویق های خانواده توانستم در رشته داروسازی قبول شوم و به ادامه تحصیل پرداختم و مدرک تحصیلی خود را گرفتم؛ تا این زمان توانستم با مشورت پزشک و استفاده مناسب از ...
سرت سلامت سردار
. تو و همرزمانت سر بر زمین نهادید تا اسلام در فراز بماند، پیکرتان قطعه قطعه شد تا ایرانمان یکپارچه باشد و اسلام امروز غریب شده، غربتش بیشتر نشود. هرچه می خواهم بروم سر اصل مطلب انگار که زینب(س) اجازه نمی دهد، دوست دارم از او بنویسم و از داستانش با سرهای بریده، از او بگویم از حنجره های زخمی، اصلا همین حال و هوا و اجازه بی بی قد خمیده، مرا کیلومترها از خانه دور کرد تا بروم سر مزار شهید ...
دوست دختر سابق همسر زن جوان به منزلشان آمد و گفت که باردار است
مرا نزد مادرم بازگرداند با جدیت به تحصیل ادامه دادم و شاگرد ممتاز شدم ولی این روزهای خوش طولی نکشید و تلخ کامی ها به زندگی ام بازگشت. سال دوم راهنمایی را می گذراندم که پسر جوانی جلوی مدرسه آمد. آن روز ورزش داشتیم که من از محوطه مدرسه نزد آن جوان رفتم تا سوال کنم با چه کسی کار دارد؟ اما مدیر مدرسه که فکر کرده بود من با آن جوان قرار ملاقات دارم موضوع را برای دایی ام بازگو کرد. وقتی حسابی کتک خوردم ...
کار خجالت آور اسحاق هنگام آموزش رانندگی با زن شوهردار + جزییات
باشم چرا که همسرم درآمد بسیار محدودی داشت. به همین خاطر در یکی از آموزشگاه ها ثبت نام کردم و پس از 7 بار بالاخره در آزمون کتبی قبول شدم اما نتوانستم گواهینامه بگیرم چرا که هر بار در آزمون عملی رد می شدم تا این که روزی در حال رفتن به منزل با راننده آژانس تلفنی مشورت کردم و از او خواستم برای قبولی در آزمون راهنمایی ام کند. او گفت نگران نباش! آشنایی دارم که می تواند گواهینامه را بدون آزمون برایت ...
دختر نوجوان با لباس های آن چنانی و آرایش غلیظ رانندگان خودروهای مدل بالا را فریب می داد
را به حساب بانکی ام واریز می کردند. وقتی یکی از کارت های عابربانکم را به خانواده ام دادم آن ها نمی دانستند که شغل کثیف من چیست ،به همه می گفتم در یک شرکت بزرگ لوازم آرایشی به عنوان ویزیتور استخدام شده ام تا کسی به رفت و آمدهایم مشکوک نشود. اگرچه عذاب وجدان داشتم و می دانستم رانندگان جوان برای حفظ آبروی خود چاره ای جز دادن پول های زیاد به من ندارند اما باز هم با حیله گری از آنان اخاذی می کردم تا این که آخرین بار وقتی راننده جوان به خاطر دلسوزی مرا سوار کرد متوجه قصد شوم من شد و بلافاصله خودش با پلیس تماس گرفت. کاش اینگونه زندگیم را نابود نمی کردم... ...
سرنوشت تلخ دختر 20 ساله خیابانی قبل از دستگیری + عکس
آن ها زندگی کنیم. اما وقتی خواهر بزرگ تر از من متوجه شد که خواهر بزرگمان و همسرش موادمخدر توزیع می کنند، منزل مجزایی اجاره کرد و مرا نزد خودش برد. او به عنوان پرستار یک مرد سالمند مشغول به کار شد تا هزینه های زندگی را بپردازد. با این وجود، همه ما از عمویم نفرت داشتیم و او را مسبب همه بدبختی هایمان می دانستیم ولی من از نظر روحی و روانی آسیب بیشتری دیده بودم تا این که دیشب از خانه فرار کردم و حیران و ...
پارتی های شبانه شیما را با همه آن نگاه های جذابش از چشم نیما انداخت !
قدم می زدم تا یک بار دیگر از نگاهش سیراب شوم. آرام آرام این عشق خیابانی به اتوبانی دوطرفه تبدیل شد و ارتباط ما با یکدیگر شکل گرفت. از آن روز به بعد شیما همه وجودم شده بود. به هر سو می نگریستم، جمال او جلوه گر بود، احساس می کردم او تنها پناهگاه من در تلاطم های زندگی خواهد بود. به همین خاطر تصمیم به ازدواج گرفتم و موضوع را با خانواده ام مطرح کردم اما مخالفت شدید آن ها، آب سردی بود که به رویم ریخته ...
زن جوان که دید شوهرش زنان غریبه را به خانه می آورد ؛ با پسر خیابانی طرح دوستی ریخت
احمقانه ای زدم و با جوانی کوچکتر از خودم آشنا شدم. به او گفتم با همسرم مشکل دارم تا مرا برای گرفتن طلاق همراهی کند اما غافل از این بودم که میلاد متوجه ارتباط من و میثم شده بود و مرا تعقیب می کرد. هدف من این بود که میلاد نسبت به من دلسرد شود و با طلاق موافقت کند اما اشتباه می کردم. تا این که وقتی سوار خودروی میثم شده بودم میلاد به اتفاق مأموران انتظامی رسید و من دستگیر شدم... ...
مهمانی های شبانه و زندگی در خانه مجردی نگار، کار دست دختر نوجوان داد
امر راضی شود. من هم خواسته او را پذیرفتم، اما پس از مدتی متوجه شدم رامین مرا فریب داده است و قصد ازدواج با مرا ندارد. او دیگر حرفی از خواستگاری هم نمی زد و مرا رها کرده بود. همان زمان بود که تصمیم گرفتم از این همه حیله و نیرنگ رها شوم و خودکشی کنم...
وصیت نامه بسیجی شهید احد قلی زاده/ قدر امام عزیز را بدانید
اسلام و امام و الگویی بهتر از حضرت محمد (ص) و چهارده معصوم پیدا نکردم و این را با خونم نشان می دهم و با تمام وجودم. دوستان و عزیزان زندگی دنیا متاعی بیش نیست و باید که با متاعی به این ناچیزی قدمی عظیم برداشت. خدایا مرا به حد کمال انسانیت و ایمانی که شایسته آن هستم برسان! خدایا دوست دارم کمالی را که می دانم و نمی رسم را داشتم و ناراحتم از این که در قیامت از قافله عقب خواهم ماند و ...
حق السکوت از دختر خاله مطلقه !
حوصله و بی انگیزه بود اما من دختری پر هیجان بودم و دوست داشتم به تفریح و گشت و گذار بروم. پدر ومادرم وقتی فهمیدند علاقه ای به او ندارم، مراسم عروسی را به راه انداختند تا شاید با زندگی زیر یک سقف به یکدیگر علاقه مند شویم. با این وجود من همه خواسته ها و هیجاناتم را سرکوب می کردم تا در کنار مهرداد زندگی کنم. چند سال بعد وقتی از بارداری ناامید شدم بهانه خوبی یافتم و از مهرداد جدا شدم ولی دیگر جایی در ...
وقتی طولانی ترین سجده شکرم را به جا آوردم/ نجات در شانه خاکی
گروه دانشگاه خبرگزاری دانشجو- سارا گریانلو؛ بعد از ظهر روز چهارشنبه که دو تا هم اتاقی ام رفته بودند شهرستان، کسی در اتاق را زد. داشتم کوله ام را می چیدم برای سفر بی سر و صدای دو روزه ی مشهد. دهن کوله ام باز بود و چند تکه لباس دور و بر. بلند شدم ببینم کیست که خودش رودربایستی نکرد و آمد تو! سلمی بود! دانشجوی ورودی دو سال پایین تر که از بس با من پلکیده بود همه فکر می کردند همان ترم با ما فارغ ...
نقش ابراهیم هادی در شفا گرفتن یک پسر 9 ساله
دکتر گفت: بچه در شکم شما مرده! شوکه شدم، خیلی گریه کردم. سراغ چند پزشک دیگر و .. گفتند: یک درصد احتمال دارد بچه زنده باشد. در همین شرایط نیز باید سریع سزارین کنیم و بچه را درآوریم. آن شب متوسل به امام رضا (ع) شدم. گفتم: فرزندم را از شما می خواهم. اگر پسر و زنده بود نامش را رضا می گذارم. عمل جراحی انجام شد. ناباورانه فرزندم سالم به دنیا آمد. ولی وزن او نهصد گرم بود ...
خداوند به چه افرادی چشم برزخی میدهد؟
، حق را از باطل خواهید شناخت) و گناهانتان را می پوشاند و شما را می آمرزد و خداوند صاحب فضل و بخشش عظیم است. یا می فرماید: "و آن ها که در راه ما (با خلوص نیت) جهاد کنند، قطعاً به راه های خود، هدایتشان خواهیم کرد و خداوند با نیکوکاران است. همان طور که بیان شد تنها راه به دست آوردن این نو ع. شناخت، فقط از راه تزکیۀ دل از ناپاکی ها به دست می آید، تا بعد از آن نور حقیقت بتواند در آن ...
ماجرای یک طلاق توافقی/نه مرد موافق طلاق است،نه زن!/همسرم وسواس دارد و حاضرنیست به من دست بزند
.... تا سه سال اول به جز همان مشکلات کوچکی که همه زوج ها با آن روبه رو می شوند مشکل خاصی درمیانشان نبود. خانواده مهتاب دامادشان را مثل پسرخودشان دوست داشتند و هر کمکی از دستشان برمی آمد دریغ نمی کردند اما روزهای خوش بسرعت گذشتند و امواجِ مشکلات زندگی زوج جوان را تحت تأثیر قرار داد. در همان روزها پدر پوریا از کارافتاده شد و بتدریج آلزایمر گرفت. با این وضع همه کارها به گردن پوریا افتاده بود ...
شهلا ریاحی؛ ساکن خانه ای که دور نیست
نمی شناخت گاهی می گفت پدرم هستی و گاهی مرا برادری که هرگز نداشته، تصور می کرد.اما آخرین باری که به دیدارش رفتم و از او پرسیدم من کی هستم، گفت: پسرم می گویند بدترین کارها قضاوت کردن دیگران و حکم بی جا صادر کردن برای آنهاست، منوچهر ریاحی از این رفتار شاکی است و می گوید: 9 سال قبل که بیماری مادر شدت گرفت کار و زندگی را در سوئد رها کرده و با همسرم به ایران آمدیم تا از مادرم مراقبت کنیم ...
بحران میانسالی برای زنان و مردان در چه سنی اتفاق می افتد؟
باران نتیجه زندگی مشترکش است. 02، 03 یا 04 سالگی اعدادی بیش نیستند. کسی که هدفمند زندگی کند و برای روز ها و ماه هایش برنامه ریزی داشته باشد، فرقی ندارد در چه سنی قرار دارد. برای هر برهه از زندگی ام برنامه داشتم و با تلاش به آن ها دست یافته ام، البته بعضی موارد هم جبر بوده و محقق نشده است، اما عمرم که به پایان نرسیده و می توانم دوباره در زمینه هایی که دوست دارم، تلاش کنم. هادی جزو معدود ...
روایت دنیای نوستالژیک با زنان چادری
کار و زندگی من شد. این پشتیبانی نشات گرفته بود از علاقه شخصی خودش از دوران جوانی تابه حال. پدرم علاقه داشت که در هنرستان تجسمی پسران تحصیل کند اما به اجبار خانواده در رشته علوم طبیعی تحصیلات خود را ادامه داد. چرا هنرستان نرفتید؟ در دوران نوجوانی خیلی علاقه مند بودم که هنر بخوانم در آزمون ورودی هنرستان آزادگان هم شرکت کردم اما متاسفانه قبول نشدم به همین خاطر مجبور شدم که در ...
اصلا حاج حسین یکتا را نمی شناختم/ 14 بار بازنویسی در سه سال موجب قوت کتاب شد
آقای میثم امیری را بخوانم. کتاب پنجشنبه های فیروزه ای خانم سارا عرفانی هم قرار است به دستم برسد و خواندنش را شروع کنم چون با ایشان در یک برنامه تلویزیونی در شبکه افق آشنا و دوست شدم و خیلی ها سراغ من را از ایشان و سراغ ایشان را از من می گیرند و به تفاوت ناممان توجه نمی کنند! یک خوشه انگور سرخ که نوشته خانم فاطمه سلیمانی است و درباره زندگی امام جواد علیه السلام است را هم در دست مطالعه دارم. * و حرف آخر... عرفانیان: خاطرات رزمنده هایی که دارند از بین ما می روند را دریابیم... منبع: مشرق نیوز انتهای پیام/ ...
بانوی کشتی گیر ایران: تعهد محضری دادم تا کشتی بگیرم
در مسابقات حضور یابند. بر این اساس من به لطف مربی ام در مسابقات حاضر شدم. او با اشتیاق زیادی در مورد کشتی صحبت می کند و می افزاید: اکثر اعضای خانواده من کشتی گیر بودند و از بچگی به سالن کشتی می رفتم و در حقیقت روی تشک کشتی بزرگ شدم. آرزوی من این بود که روزی کشتی بانوان در ایران فعالیت خود را آغاز کند که خوشبختانه به این آرزو رسیدم و حالا یکی از آرزوهایم این است که با پیراهن تیم ملی در ...
خانه ای که هنوز بوی مهر می دهد
گذاشتنش دچار آب مروارید و اشک ریزش شده بود بست و پل بست به همان سالی که برای اولین بار به مازندران آمده بود: از اینکه قرار بود معلم روستایی شوم که زبان مردمان آن را متوجه نمی شدم و با فرهنگ و آداب و رسوم شان آشنایی نداشتم کمی دلواپس بودم، اما وقتی به این فکر می کردم که نسبت به هم خدمتی هایم منطقه ای خوش آب و هوا نصیبم شده دلم قرص می شد تا اینکه راهی مازندران و روستای اِرا شدم. از همان ...
داستان کوتاه یک شب پاییز ، از ماکسیم گورکی
یک بار در فصل پاییز از بدِ حادثه در وضع نامساعدی قرار گرفتم، با جیب خالی به شهری وارد شده بودم که نه چیزی راجع به آن می دانستم و نه جایی برای خوابیدن داشتم. در ابتدای ورودم با فروختن بخشی از لباس هایم که بدون آن ها می شد هرجایی رفت، از شهر به بخشی که یست نامیده می شد و بارانداز کشتی های تجاری بود رفتم. بخشی که در فصل کشتیرانی از سرو صدا و غوغای کارگران سرشار بود، اما اکنون در اواخر ماه اکتبر چون ...
تجاوز به پسر 7ساله به بهانه بازی پلی استیشن
قانون - صبح جمعه زن جوانی هراسان با پلیس تماس گرفت و گفت: پسر 7 ساله ام صبح برای بازی به کوچه رفت اما ناگهان ناپدید شد. به گزارش قانون به نقل از ایران،دنبالش به کوچه رفتم اما خبری نبود در حالی که بشدت نگران بودم ساعتی بعد پسرم به خانه برگشت. رنگ و رویش پریده بود و حال خوبی نداشت وقتی علت را پرسیدم حرف هایی زد که دیوانه شدم. پسرم از سوی مرد شیطان صفتی مورد تعرض قرار گرفته است. ...
اعلام گذشت از قاتل تاجر ایرانی مقیم ایتالیا برای رضای خدا
بودم و یک دختر داشتم تا اینکه چند سال قبل با راشین آشنا شدم و او را به عنوان زن دومم عقد کردم و به همین دلیل زن اول و فرزندم را ترک کردم. ما چند سالی بود مستأجر مرد تاجر بودیم، اما از آنجایی که وضع مالی خوبی نداشتیم چند ماهی اجاره مان عقب افتاد و به همین سبب با صاحبخانه مشکل پیدا کردیم. چند روز قبل از حادثه یعقوب به ایران آمد و قرار بود دوباره با او قرارداد ببندیم و بدهی مان را هم به او پرداخت کنیم ...
تعیین زندگی و مرگ 2 محکوم به مرگ با مراسم قسامه
: 10 سال از زندگی من و سجاد می گذشت و در این سال ها پزشکان گفته بودند به خاطر بیماری شوهرم صاحب فرزند نمی شویم. من این موضوع را از خانواده خودم و شوهرم مخفی کرده بودم، اما خانواده سجاد در زندگی مان دخالت می کردند که همین موضوع باعث می شد با هم درگیر شویم. متهم در خصوص روز حادثه گفت: قرار بود در تعطیلات عید نوروز برای عروسی برادرزاده ام به شهرستان برویم به همین دلیل مشغول جمع آوری وسایلم بودم ...
پذیرش قطعنامه عقلانی و مصلحت بود
پیشگو هستم و نه از عوالم غیب خبر دارم. نمی دانم . امام با علم جنگ را تمام کردند یا با تحلیل؟ هر دو. واقعیت هایی که در درون کشور و آنچه در پیرامون ما وجود داشت و در جامعه می گذشت، الزام آور بود . در سالهای اخیر شاهد دعواهای سیاسی هستیم و گفته می شود دولت وقت پای کار جنگ نبود، به همین دلیل قطعنامه را پذیرفتیم . دوستان نظامی این حرف را می زدند. ولی سوال این ...
دلایل افزایش آمار کتک خوردن مردان
یک بار وقتی سر دخترم داد کشیدم که چرا تکالیفش را انجام نداده با عجله به سمت مادرش رفت و از او خواست مرا بزند . او درباره این که چرا از همسرش شکایت نمی کند، می گوید: بروم کلانتری چه بگویم؟ بگویم زنم مرا می زند؟ کم در خانه و در و همسایه مسخره شدم، حالا بروم خودم را سوژه خنده ماموران پلیس کنم؟ اصلا کسی باور نمی کند که مرد از زنش کتک بخورد! مامور کلانتری از من نمی پرسد تو با 100 کیلو وزن چطور از یک زن 60 کیلویی کتک خوردی؟ منبع: سیمرغ ...
در اقتصاد هیچ وقت برنامه مدون نداشتیم
که چگونه این نیازها را باید به دست مردم برسانند. این گفتمان انقلابیون و حکومت، همان گفتمان پوپولیسم نبود؟ من معتقدم که از همان روز اول بر اساس پوپولیسم عمل شده است. این طرح فقط مختص احمدی نژاد نیست. همین که شعار داده می شود که این لوازم را باید به مردم داد، هدف این است که مردم آن ها را (مسئولان را) دوست داشته باشند. این همان پوپولیسم است؛ در حالی که آن چیزی که به مردم داده شد ...
مادرم را از روی شعرهایش می شناسم!
. پدرم با خانواده مادری ام ارتباطی نداشت و به خانه آن ها رفت و آمد نمی کردیم. بعد ها که بزرگ تر شدم، خودم سعی کردم این ارتباط را برقرار کنم، ولی پدرم به شدت نسبت به این موضوع حساسیت داشت و به همین خاطر من فروغ را ندیدم. بعد هم که به دبیرستان رفتم و خودم می توانستم تصمیم بگیرم، فروغ تصادف کرد و از دنیا رفت. اگر زنده می ماند، به خاطر اینکه من دیگر بزرگ شده بودم، حتماً این ارتباط برقرار می شد. شاید ...