سایر منابع:
سایر خبرها
دنبال عذرخواهی نیستم فقط پیکر شوهرم را بازگردانید
هفته پیش حکم منع تعقیب آمد که من اعتراض دادم و الان منتظرم جوابش بیاید. * از طرف بنیاد کسی پیگیر کار شما شد؟ دیروز از بنیاد شهید به خانه ما آمدند و قرار شد پیکر همسرم را برگردانند. مدارک ما را هم برای پیگیری گرفتند و البته گفتند که چرا رفتید با رسانه ها صحبت کردید؟ من هم گفتم در این یک سال همه جا رفتم و کسی جوابم را نداده است. الان هم به دنبال ...
چهار شخص معتمد برای حل مشکل در کلام رسول خدا (ص)
او نداشته باشید. کسی که اهل خیر نیست، اگر هم کار خیری کند، می خواهد 10 بار منت بگذارد؛ آن دیگر خیر نیست. البته اهل خیر نیست که از او توقع خیر واقعی داشته باشید. تا دلت بخواهد، اهل شر هم هست و هیچ رحمی هم ندارد که این برادرم است، این مادرم است، این خواهرم است، این داماد برادرم است، این هم محله ای است، این همشهری ام است. رعایت هیچ چیز را نمی کند. وی افزود: نقل است که کسی بعد از کشته شدن ...
جامعه زمانی به هنر اقبال نشان می دهد که شکمش سیر باشد/خریداران نقاشیخط بیشتر دنبال سرمایه گذاری هستند
بعد از آن سال ها نیز ادامه داشت. این نمایشگاه ها شامل تابلوهای خوشنویسی بود که رگه هایی از نقاشیخط در آن دیده می شد اما بیشتر تابلوهایی که در آن سال ها تصویر می کردم، خوشنویسی بود. چراکه شاگرد استاد سیدحسن میرخانی (ملقب به سراج الکتاب) بودم و آنچه در عالم هنر و حضور من در عرصه هنر رقم می خورد، سرشار از جذابیت بود. یکی از مسائلی که برای مخاطب آثار من جذابیت داشت این مهم بود که هر ...
فاجعه کودک آزاری این بار در بوکان تکرار شد
آرزو به خانواده ام گفت که می خواهد به دیدار عمویش برود، چند روزی از برادرم و همسرش خبری نبود تا این که برادرم با ما تماس گرفت و گفت که می خواهند مستقل زندگی کنند، به همین دلیل دیگر به خانه پدری بازنخواهند گشت. چند روز بعد برادرم به دنبال ژیوان آمد و گفت که همسرش گفته است باید ژیوان را با خود ببرم وگرنه خودکشی می کند. وی می گوید: روابط برادرم با خانواده قطع شد و مدتی بعد فهمیدیم در یکی ...
ماجرای ازدواج عجیب بازیگر کشورمان در 22 سالگی/عکس
300 هزار تومانی که می گویند خرج محضر و عقدمان شد. 6 ماه اول زندگی مان هم در اتاق 6 متری من در خانه پدری ام زندگی کردیم. یک سال بعد که من کار کرده بودم و وضعم بهتر شده بود، برای سالگرد ازدواجمان همه فامیل و خانواده را به رستوران دعوت کردیم و مراسم گرفتیم. جالب اینکه به هیچکس هم نگفته بودیم بقیه هم دعوت هستند. عکسی که در سایتها و فضای مجازی از مراسم ما منتشر شده مربوط به همین سالگرد است. ...
زنم دوستانش را برای ارتباط شوم با من اجیر کرده بود !
فرزانه به منزل ما رفت و آمد داشت و از همان لحظه اول که او را دیدم، متوجه نگاه شیطانی و حرکات و رفتار غیر عادی اش شدم. ، موضوع را به همسرم اطلاع دادم و گفتم بهتر است با دوستش قطع ارتباط کند اما اعظم این موضوع را جدی نگرفت و گفت خوب نیست دل فرزانه را بشکنم و می توانم با او دوست شوم. مرد جوان که رنگ به رخسار نداشت و منتظر بود به اتاق قاضی Judge فرا خوانده شود در تشریح داستان زندگی اش گفت ...
زنم پس از دادن تریاک به من درخواستهای عجیبی دارد / او پای زن همسایه ها را هم به میان می آورد !
اعتیاد ذلیل و بی رمق شده بودم کلید خانه را تقدیم او کردم و آواره کوچه و خیابان شدم. تنها دارایی ام یک موتور سه چرخ بود که برایم از این دنیای بی رحم باقی مانده بود. به ناچار روزها با آن بارکشی می کردم و شب ها پشت همان می خوابیدم. در واقع خانه به دوش شده بودم و هر کنج، پستو و گوشه تاریک شهر برایم حکم خانه را داشت و شب در آن جا پناه می گرفتم. بعد از آوارگی، خانواده و فامیل مانند همسرم پشت به من ...
کبوتران آزادی
وقتی نامم در فهرست آزادگان اعلام شد سر از پا نمی شناختم و بالاخره پس از حدود 3 سال اسارت که به تصور خانواده ام مفقودالاثر بودم همراه با اولین گروه آزادگان به وطن بازگشتم. جای پایت هنوز بر خاک جنوب دیده می شود، رد زخم ها بر تن تو که نه بر تن یک کشور مانده است و هر روز از خودگذشتگی ها و رشادت ها را یادآوری می کند، نمک بر زخمت پاشیدند که زبان باز کنی و اسرار مگو را بگویی اما پاره پاره تنت را فدا ...
اسیری که پس از آگهی ترحیمش آزاد شد/ به گوش شنوای مسئولان بیشتر نیازمندیم تا تعریف خاطره !
رژیم بعث عراق در مرداد سال 69 پیام رسان آزادی و آزادگی شد. به همین بهانه پای صحبت های او نشستیم. • انگیزه اصلی برای حضور جبهه ها؟ بنده تربیت شده یک خانواده جبهه ای و ایثارگر هستم. برادرم قبل از حضور من در جبهه، به سال 63 شهید شد، حتی دو تن از برادران همسرم جزو شهدای والامقام دوران دفاع مقدس اند. لذا سابقه خانوادگی ما از بسیج و مقاومت زمینه حضورم در جبهه را بیش ازپیش تقویت کرد ...
جهنم اردوگاه اطفال
... . چهار دختر بودیم و دو پسر. من فرزند سوم خانواده بودم. پدرم کارگر کارخانه بود اما وضع مالی خوبی نداشت و به سختی معیشت ما را تامین می کرد. جنگ که شروع شد، او و برادرم هردو راهی جبهه شدند. من ماندم و مادر و خواهرانی که مسئولیتشان بر عهده من گذاشته شده بود. روزها می گذشت و میل من برای رفتن به جبهه بیشتر و بیشتر می شد، اما باید می ماندم و به وظیفه ام عمل می کردم. گذشت تا یک روز که پدرم از ...
خمپاره کومله به گردن همسرم اصابت کرده بود
...: ما با هم نسبت فامیلی داشتیم. دخترعمو و پسرعمو بودیم. ما در روستای خانوک زندگی می کردیم و عباس و خانواده اش در روستای تیکدر زندگی می کردند. عید نوروز بود که آن ها برای عیددیدنی به خانه ما آمدند، وقتی رفتند، مدتی بعد عمویم، تنها برگشت و گفت: عباس به زهرا علاقه مند است. آن زمان هر دو 16 ساله بودیم و پدرم به دلیل سن کم ما مخالفت کرد؛ اما آن ها چندین بار به خواستگاری آمدند ...
صندلی هایی که ارزان برای همدم تنهایی فروخته می شوند/ متروگردی تفریح این روزهای پیرمرد و پیرزن های تنها
سالمندانی که از تنهایی رنج می برند، برای فرار از این عذاب دست به دامان مسافران مترو و اتوبوس می شوند. به گزارش خبرنگار حوزه ازدواج و خانواده گروه اجتماعی باشگاه خبرنگاران جوان؛ سعی می کرد با دیگران صحبت کند، پیر و جوان برایش فرقی نداشت و از هر موضوعی با آن ها سخن می گفت. وقتی مصاحب او از قطار پیاده می شد، نگاهش مدام بین جمعیت می چرخید تا هم کلام جدیدی پیدا کند. همه به نحوی مشغول بودند ...
نامادری بی رحم پسر 5 ساله را با دندان پاره پاره کرد +عکس
دیدار با برادرش به ترکیه بروند، پدر و مادرم نیز تمامی مخارج سفر آن ها را تقبل کردند؛ پس از بازگشت از سفر ترکیه آرزو به خانواده ام گفت که می خواهد به دیدار عمویش برود، چند روزی از برادرم و همسرش خبری نبود تا اینکه برادرم با ما تماس گرفت و گفت که می خواهند مستقل زندگی کنند، به همین دلیل دیگر به خانه پدری بازنخواهند گشت. چند روز بعد برادرم به دنبال ژیوان آمد و گفت که همسرش گفته است که باید ژیوان را با ...
درون هر آدمی یک مهاجر زندگی می کند
جذاب دوست نداشتم خیلی درباره این موضوع حرف بزنم اما از زمانی که به خاطر دارم همه این مسأله را در موردم می دانستند. یاد آقای مدیر افتادم و باید بگویم وقتی مدرسه راهنمایی ایثار می رفتم هم این موضوع را پنهان نکردم چون پنهان کردنی نبود. من همان موقع بهترین بازیگر تئاتر منطقه بودم و بهترین کارگردان تئاتر. هیچ وقت به پنهان کردن این ماجرا فکر نمی کردم اما می دانستم چون مهاجرم کارم از بقیه سخت تر است. ...
ماجرای تلخ اکبر. غ که آواره کوچه و خیابان ها شد !
شروع و از همان 25 سالگی شیره و تریاک استفاده کردم. کار سنگین و دوستان ناباب سبب شد 27 سال در دام اعتیاد اسیر باشم. بیش از همه خودم مقصر بودم، می توانستم پیشنهاد همکارانم را قبول نکنم و آواره دیار غربت نباشم. زندگی که از هم پاشید وی تصریح می کند: پنج سالی می شود که هروئین مصرف می کنم. از روزی که لبم به مواد مخدر صنعتی خورد زندگی ام از هم پاشید. پیش از آن اگرچه سخت ...
حاشیه ها و نکته هایی از فرار شاهانه!
امور خارجه را به فرودگاه فرستاد تا ما را به کاخ ابیض، راهنمایی کند. آن بعد از ظهر لعنتی تابستان بغداد با 40 درجه سانتیگراد حرارت هوا در سایه، آنچنان ملتهب بود که ما به زحمت نفس می کشیدیم. در آن گرما، پس از آن سفر هراس انگیز، قدم گذاشتن در خنکای کاخ ابیض سعادتی بود. حدود ساعت 5 بعد از ظهر، ملک فیصل ما را برای صرف چای به کاخ اختصاصی دعوت کرد و من، که لباسی جز پیراهن کتانی که در کلاردشت به تن کرده بودم ...
وقتی صیغه نامه دوستم با شوهرم را دیدم خشکم زد
توجهی نکردند و در نهایت من مجبور شدم زندگی مشترکم را با ساعد آغاز کنم. بعد از این ماجرا پدر و مادرم کوله بار مهاجرت را بستند و دوباره به مشهد بازگشتند در این شرایط من در حالی به زندگی با ساعد در تهران ادامه می دادم که او اخلاق خوبی نداشت و مردی خسیس بود. از سوی دیگر نیز اختلاف سنی ما در همه جوانب زندگی خودنمایی می کرد و من و او دچار اختلافات زیادی شده بودیم به طوری که بعد از گذشت 14 سال از ...
مرد 29 ساله دختر باجناقش را به عقد خود درآورد
...، اما این موضوع باعث اختلافات بیشتری شد و سرانجام همسرم حاضر نشد با من زندگی کند و با حالت قهر به خانه پدرش رفت و مدتی را در آنجا ماند این در حالی بود که فرزندم نزد مادرش زندگی می کرد و من مدت ها او را ندیده بودم تا این که با موافقت همسرم، پسرم را به منزل همسر دومم آوردم. با به دنیا آمدن فرزند همسر دومم مشکلات ما نیز بیشتر شد و پسر 6 ساله ام با حسادت ها و شیطنت های کودکانه اش موجب اذیت همسرم می شد، من هم او را با دست هل دادم که ناگهان سرش به مبل منزل خورد و جانش را از دست داد. نوداد ...
شفر: استقلال و پرسپولیس می توانند قهرمان آسیا شوند
.... در 68سالگی همچنان سرحال و پرشور تیم تان را هدایت می کنید. ظاهرا خیال بازنشستگی ندارید؟ نه، می خواهم ادامه بدهم. می ترسم بروم در خانه بنشینم و همسرم بیرونم کند! اگر پیشنهاد بعدی تیم دیگری از ایران باشد قبول می کنید؟ ما 2سال دیگر قرارداد داریم. خب بعد از پایان قرارداد؟ اگر پیشنهادی باشد به آن فکر می کنیم. اگر از پرسپولیس باشد چطور؟ (هر دو می خندند) امیدواریم برانکو آن قدر موفق باشد که پرسپولیس مربی دیگری نخواهد. مجتبی هاشمی - همشهری ورزشی ...
مرد 29 ساله دختر باجناقش را به عقد خود درآورد!
کنم بعد از مدتی کار در آژانس تصادف سنگینی کردم و متحمل خسارت زیادی شدم. بعد از این ماجرا بود که از طریق یکی از آشنایان در یک شرکت خصوصی استخدام شدم با به دنیا آمدن فرزندم زندگی مان زیبایی دیگری به خود گرفت و با کار و درآمد نسبتا خوب روزگار آرامی را در کنار همسر و فرزندم تجربه می کردم. کم کم خانواده همسرم با رفت و آمدهایشان و دخالت در امور زندگی مشترکمان آرامش را از زندگی ما ...
یک صبح تابستانی با ابوالحسن تهامی نژاد
و در یکی از محلات شرق تهران به نام آب منگل به دنیا آمدم. ما خانواده فقیری بودیم و تنها ثروتی که در آن زمان داشتیم، کتاب بود. انواع و اقسام کتاب های قدیمی از امیرارسلان نامدار تا شیرویه دلاور به اضافه شاهنامه، گلستان سعدی، حافظ و شاعران بزرگ دیگر در کتابخانه ما بود. دوران دبستان را از سال 1324 تا 1330 در مدرسه ترقی در شرق تهران گذراندم و بعد از آن مقطع دبیرستان را تا سال 1336 در مدرسه ...
مدیران هاشمی، "تقوایی" را از کوچک جنگلی اخراج کردند/ "طیب" بین لوطی ها خیلی آقا بود+فیلم
...، بعد او را شیر می کنند. حالا نقشه چیست؟ می خواهند طیب را ضایع کنند، حسین رمضان یخی با طیب مشکل داشت و با او بد بود و احمد میرزا هم مستِ مست بود، می آید، عربده می کشد و به طیب فحش می دهد، می بیند هیچ کس هم نیست، می رود. شب به طیب خبر می دهند چنین اتفاقی افتاده است، می آید دمِ همان قهوه خانه که یک مقدار مانده به دبیرستان فرخی، می بیند همۀ نوچه هایش آنجا هستند، می گوید "شما اینجایید بعد می آیند به ما ...
مادرم گفت اگر از حرم حضرت زینب خشتی کم شود...
از مقصد این مسافر نمی گوید. مسافر متولد 1363 در شهرری تهران است. بااینکه بیش از 3 سال است رزمنده جبهه های سوریه و مدافع حریم اهل بیت است بی شناسنامه بودن باعث شده نتواند کربلا را ببیند و می گوید: به لطف این قصه تا حالا کربلا را ندیده ام. چون افغانستانی بودم مرا آموزشی بسیج نبردند از 13 سالگی در همان شهرری سرش به کارهای فرهنگی و پایگاه بسیج ها گرم بوده و حسرت می خورد که کاش ...
جامعه تشنه شنیدن قصه حیاست
نبودنش نگاه می کنیم، متوجه می شویم که هیچ مبنای تئوریکی برای آن وجود ندارد. نداریم کما اینکه ممکن است در خانواده من، مادرم به دختر با مقنعه، بی حجاب بگوید و ممکن است در یک خانواده ای همین که طرف یک روسری حریر هم داشته باشد از نظرشان خیلی باحجاب باشد (البته در این میان من هیچ قضاوتی نمی کنم). ما سعی کردیم در فیلم هیچ کس را قضاوت نکنیم، البته در این مدت همه ما را قضاوت کردند. بیشتر مرا قضاوت کردند ...
وظیفه من گریه کردن نیست
به ناز مقدسی| نام کاملش طیبه سیاوشی شاه عنایتی است؛ این را دو سال پیش که برای اولین بار با او تماس گرفتم به من تاکید کرد. اما حالا بعد از چند بار مصاحبه همان خانم سیاوشی می خوانمش. یکی از 17 زنی که به مجلس دهم شورای اسلامی راه پیدا کرد و یکی از پرکارترین نمایندگان به حساب می آید. او اما قبل از اینکه نماینده مجلس باشد و در ساختمان بهارستان و صحن علنی مجلس حضور پیدا کند مثل همه زنان ایرانی به همسر ...
خواندن عمار حلب از نان شب هم واجب تر است
را کمک کنم؟ تو باید خودت بنویسی... من هم بالاجبار نوشتن را شروع کردم تا تریبونی برای گفتن حرف هایم داشته باشم و با همین انگیزه وارد کارگاه استاد دانشگر شدم. سال 88 که ازدواج کردم، ظرفیت هایم آزاد و با توجه به این که بعد از خواستگاری فهمیدم همسرم هم در آن کارگاه ها شرکت می کرده، انگیزه ام دو چندان شد. همسرم قلم خوبی داشت و آقای دانشگر ابتدا فکر می کرد که ایشان به جای من می نویسد اما مدتی بعد متوجه ...
جانبازی اعصاب و روانی که در پارک افسریه ناپدید و سر از افغانستان در آورد
افغانستان شد، بعد از شنیدن خبر مرگ دردناک پدر بیمارش، حال و روز بدی پیدا کرد. یک سال تمام جست وجو کرده بودند و حالا باید برای رسیدن جنازه پدر به دستشان دعا کنند. جسدی که در میان 50 مرده ناشناس دفن شده و هیچ کس نمی داند کدام جسد متعلق به قاسم است. این مرد ایرانی جانباز در روستایی دورافتاده، غریبانه خاک شده و حتی حالا خانواده اش نمی توانند جسد او را هم ببینند. قاسم مظلومانه در سرمای یک روستای غریب جان باخت ...
بازیگران پدر : نمی دانیم آخر قصه چه می شود!
چهار ساعت وقتم را برای این سریال گذاشتم و بی تفاوت نسبت به هیچ بخش کار نبودم، حتی هنگام تدوین مرتب بالای سر کار هستم. جزء به جزء حسم در این سریال است و عاشقانه بازیگران این سریال را دوست دارم، زیرا کاراکترهای حاج علی نام پدرم، شریفه نام مادرم و حامد نام خودم را یدک می کشند. همسرم در خانه یکی از طرفداران پر و پا قرص ریحانه پارسا است. همچنین از کار کردن با بهرنگ توفیقی منهای کارگردان بودنش که رفیق ...
مهران مدیری: رفتم یک لحظه سیگار بکشم که جایزه بردم! / عکس های برندگان جشن حافظ
...: سلام عرض می کنم به عموی عزیزم علی آقا معلم. بابت افتخار اعلام این جایزه بسیار خوشحالم . مهدی سلطانی: من از پسر شانس نیاوردم! فرهاد که یاغی شد، حامد هم که مرد. از عروس هم شانس نیاوردم! شهرزاد و لیلا جفتشان خانه خرابم کردند! ممنونم از شما و هیات داوران که لطف داشتند به من و تشکر می کنم از همه عوامل شهرزاد. همچنین از شما بینندگان عزیز که از ما حمایت کردید. می خواهم با ...
ماجرای ازدواج آسان آقای بازیگر
. گفت چقدر؟ گفتم 200 ، 250 هزار می توانم جور کنم. گفت میلیون گفتم نه. گفت دلار؟ گفتم نه تومان! گفتند مبارک است! وی تاکید کرد: مدتی بعد ما عقد کردیم و آن 300 هزار تومانی که می گویند خرج محضر و عقدمان شد. 6 ماه اول زندگی مان هم در اتاق 6 متری من در خانه پدری ام زندگی کردیم. یک سال بعد که من کار کرده بودم و وضعم بهتر شده بود، برای سالگرد ازدواجمان همه فامیل و خانواده را به رستوران دعوت کردیم ...