سایر منابع:
سایر خبرها
زن 28 ساله از شوهرش طلاق گرفت و به عقد موقت مرد معتاد درآمد !
سرنوشت خودم بروم. اما هنوز یک هفته از زندگی مشترکم نمی گذشت که فهمیدم همسرم اعتیاد شدیدی به مواد مخدر صنعتی دارد. آن روز با تجربه تلخی که از پدر و مادرم داشتم آسمان روی سرم خراب شد ولی کاری از دستم ساخته نبود. اگر از او طلاق می گرفتم دیگر هیچ سرپناهی نداشتم به همین دلیل سعی کردم با این موضوع کنار بیایم اما همسرم که نمی توانست هزینه های اعتیادش را تامین کند به خرده فروشی مواد مخدر روی آورد. طولی ...
قتل؛ پس از جشن تولد
اش کردم و جسدش را میان شمشادها انداختم. بعد به خانه برگشتم، خودروی پدرم را برداشتم و با همراهی دوستم، جنازه را در کیسه ای گذاشتیم تا آن را به خارج از شهر منتقل کنیم که دستگیر شدم. در پایان جلسه وکیل مدافع متهم مدعی شد که براساس نظر کمیسیون پزشکی قانونی در رشد عقلی متهم شبهه وجود دارد اما قاضی بابایی با رد این نظر اعلام کرد رشد عقلی متهم از سوی پزشکی قانونی تأیید شده است. متهم در آخرین دفاع گفت: از وقتی در کانون اصلاح وتربیت هستم با یادگیری قرآن کریم از گناهم توبه کرده ام، اما خودم را مستحق اعدام می دانم. در پایان محاکمه، قضات برای صدور حکم وارد شور شدند. ...
درد دل تلخ زن میانسال: صیغه مردی کوچک تر از خود شدم و حالا دخترم می پرسد پدرم کیست؟
...> قدیر آلوده به مواد مخدر بود و من زمانی این موضوع را فهمیدم که از توهمات و سوءظن های همسرم به تنگ آمده بودم، خلاصه خیلی زود از او جدا شدم تا بیشتر از این در زندگی عذاب نکشم. بعد از آن برای فراموش کردن تلخی های این عشق خیالی و با توجه به تخصص دانشگاهی که داشتم در یک شرکت خصوصی مشغول کار شدم، آن جا بود که سرنوشت شوم من رقم خورد. درست یازده سال قبل بود که برای اولین بار سیروس را آن جا دیدم، او آن زمان ...
مادرم با شوهرم ارتباط شوم دارد
ها از این زندگی نجاتم دهد؛ خسته شدم آنقدر که صدایش کردم. کمی اشک ریخت و سپس پیش دوستان معتادش بازگشت و به مصرف مواد مخدر Drugs ادامه داد. خودروی گشت نیروی انتظامی نیز هر از گاهی آژیر کشان در خیابان پرسه می زد و معتادان را پراکنده می کرد اما دقایقی بعد باز هم سر و کله این معتادان با پایپ و سرنگ و زرورق پیدا می شد. با یکی از این نیرو های گشتی در مورد گشت زنی هایشان ...
بعد از 12 سال فقط نامش را در روزنامه دیدم ! + عکس ها
قبل از نوروز 1362 یک بار مرخصی آمد و دو روز مانده به سال تحویل مجدد به منطقه جنگی برگشت، درباره آخرین دیدارش قبل از اعزام همسرش می گوید: قبل از رفتن تاکید داشت برایش پای ورقه رضایتش را امضا کنم تا در روز قیامت رضایت نامه مرا به فاطمه زهرا(س) ارائه بدهد.همسر شهید حیدری در حالی که نفس عمیقی می کشد بغضش را فرو می خورد و می گوید: جوانی و خامی من بود که به جای این که با انگشت سبابه امضا کنم با انگشت ...
وقتی وارد خانه شدم زنم با شاهرخ در خلوت شوم بودند
گرفتند مرا به عقد پسرخاله ام دربیاورند و من هم در حالی که هیچ علاقه ای به او نداشتم مجبور به ترک تحصیل و ازدواج با منصور شدم. روزی که به مادرم گفتم من می خواهم درس بخوانم و هیچ علاقه قلبی به منصور ندارم، او گفت علاقه در طول زندگی ایجاد می شود. با همه این ها رابطه من و پسرخاله ام بسیار سرد بود در حالی که 2فرزند هم به دنیا آورده بودم، اما نمی توانستم او را به عنوان همسرم بپذیرم. تا این که 3سال ...
طبابت برای سیاست و فرهنگ
بهارستان بود. آن روزها و در همان سن، هر روز در خیابان بودم. چون دایی ام هم عضو حزب بود در آنجا بزرگ شدم. شاید اگر پدرم فوت نکرده بود و ارتباطم با خانواده پدری قطع نشده بود، توده ای شده بودم. در آن زمان، تنها تفریحم فروختن روزنامه حزب به نام آرمان ملت بود و البته در آن زمان من، به اصطلاح پیک نامه بر بودم و مثلاً اگر فروهر می خواست به آیت الله زنجانی نامه ای برساند من واسطه می شدم و چون بچه بودم، کسی شک ...
اذیت و آزار شیما 19 ساله در آتلیه عکاس شیطان صفت
را برای خودمان ثبت کنیم. وی ادامه داد: برای اینکه در عکس ها زیباتر به نظر برسم به دور از چشمان پدر و مادرم به یک آرایشگاه زنانه رفتم پس از آن هم به سمت یک آتلیه که در نزدیکی خانه یکی از دوستانم بود به راه افتادیم و هر کدام از ما چند عکس به تنهایی گرفتیم. پس از اینکه دوستانم عکس های خود را گرفتند من به تنهایی در آتلیه مانده بودم تا عکاس عکس های تنهایی مرا نیز ثبت کند. شیما ...
مرمت صنعتی
و گذراندن خدمت نظام وظیفه گرفتم. بنابراین به ایران برگشتم که هم ازدواج کنم و هم سربازی بروم. بله؛ آن زمان که آمدم، فضای انقلاب در جامعه جاری شده بود و من نیز وارد فعالیت های انقلابی شدم. البته گرایش سیاسی نداشتم. نمی توانم توضیح دهم که چه حسی باعث شد نسل آن روز به خیابان بیاید و انقلاب کند و بعد از آن از همه چیز مایه بگذارد تا کشور را بسازد. من بخش دوم دوره سربازی را از سال 56 که به ...
ازدواج موقت برای دلار!
اعتیاد شدیدی به قرص های روانگردان و مواد مخدر دارد و مدتی بعد مجبور شدم تا از او جدا شوم. همه مرا مطلقه می خواندند و با نیش و کنایه هایشان آزارم می دادند تا این که حامد به خواستگاری ام آمد. او همسرش را طلاق داده بود و با دختر 4 ساله اش زندگی می کرد . این زن ادامه داد: این بار نیز پدرم با این ازدواج مخالفت کرد، اما من بدون تحقیق کافی صیغه حامد شدم، حامد نیز فرق چندانی با وحید نداشت و صرفا ...
ماجرای هولناک کشف جسد در میان شمشادها در شرق تهران !
.... بعد به خانه برگشتم، خودروی پدرم را برداشتم و با همراهی دوستم، جنازه را در کیسه ای گذاشتیم تا آن را به خارج از شهر منتقل کنیم که دستگیر شدم.در پایان جلسه وکیل مدافع متهم مدعی شد که براساس نظر کمیسیون پزشکی قانونی در رشد عقلی متهم شبهه وجود دارد اما قاضی بابایی با رد این نظر اعلام کرد رشد عقلی متهم از سوی پزشکی قانونی تأیید شده است. متهم در آخرین دفاع گفت: از وقتی در کانون اصلاح وتربیت هستم با یادگیری قرآن کریم از گناهم توبه کرده ام، اما خودم را مستحق اعدام می دانم. در پایان محاکمه، قضات برای صدور حکم وارد شور شدند. ...
داستان غم انگیز زنی که قربانی رابطه مادر و شوهرش شد
دری ها از این زندگی نجاتم دهد؛ خسته شدم آنقدر که صدایش کردم. کمی اشک ریخت و سپس پیش دوستان معتادش بازگشت و به مصرف مواد مخدر ادامه داد. خودروی گشت نیروی انتظامی نیز هر از گاهی آژیر کشان در خیابان پرسه می زد و معتادان را پراکنده می کرد اما دقایقی بعد باز هم سر و کله این معتادان با پایپ و سرنگ و زرورق پیدا می شد. با یکی از این نیرو های گشتی در مورد گشت زنی هایشان ...
همیشه طوری سخن می گفت که انگار جنگی نیست و همه چی آرام است. اصلاً نمی گفت: جایی که هستیم خطرناک است یا ...
خانواده همسرم بودند، اما به دلم هم خطور نکرد که مانع بشوم. البته برخی اوقات دلتنگ می شدم. همین الان قبل از اینکه شما بیایید داشتم فکر می کردم خدا مرا دوبار امتحان کرد. یک بار در دوران دفاع مقدس و اوایل ازدواج و یک بار هم در دوران کنونی و جنگ با داعشی ها. آن موقع جوان بودم. 15، 14 سالم بود می رفتم با آینه صحبت می کردم. آینه رو فرض می کردم آقا سعید و با او درددل می کردم، گریه می کردم. وقتی ...
ماجرای متهمی که ششصدهزار تومان نداد و در زندان اصفهان اعدام شد
تا بازاری بودند. ثانیا از این ها نفری ششصد هزار تومان پول خواسته بودند تا آزاد شوند.( آن وقت ششصد هزار تومان خیلی پول بود) اما یکی شان نداده بود و آن فردی به نام حسن یزدی بود. او قبل از انقلاب که در زندان بودیم خیلی به ما انقلابیون محبت می کرد و خرج خیلی از روحانیون را می داد. آقای خلخالی! شما ابتدا پرونده ایشان را کامل بخوان بعد درباره اش تصمیم بگیر.خلخالی همانجا گفت: باشد می خوانم.فردای آن روز ...
کینه نوجوان اهل مشروب و مواد، او را پای چوبه دار برد
را میان شمشادها انداختم. بعد به خانه برگشتم، خودروی پدرم را برداشتم و با همراهی دوستم، جنازه را در کیسه ای گذاشتیم تا آن را به خارج از شهر منتقل کنیم که دستگیر شدم. در پایان جلسه وکیل مدافع متهم مدعی شد که براساس نظر کمیسیون پزشکی قانونی در رشد عقلی متهم شبهه وجود دارد اما قاضی بابایی با رد این نظر اعلام کرد رشد عقلی متهم از سوی پزشکی قانونی تأیید شده است. متهم در آخرین دفاع گفت: از وقتی در کانون اصلاح وتربیت هستم با یادگیری قرآن کریم از گناهم توبه کرده ام، اما خودم را مستحق اعدام می دانم. در پایان محاکمه، قضات برای صدور حکم وارد شور شدند. ...
دم اسبی را شناسایی کنید ؛ او با دسیسه شیطانی زن شوهردار را به لانه مجردی کشاند + عکس
فرد یا افرادی جسد را روی زمین کشیده اند، دستور داد تا منازل مسکونی اطراف مورد بررسی های دقیق اطلاعاتی قرار گیرد. بدین ترتیب تلاش کارآگاهان چند دقیقه بعد به بار نشست و منزلی در آن اطراف شناسایی شد که در حیاط آن از بیرون قفل بود! در همین حال اهالی محل از مردی با موهای دم اسبی سخن گفتند که از حدود دو ماه قبل در آن منزل به طور مجردی زندگی می کرد و بساط استعمال مواد مخدر به راه انداخته بود! و دوستان ...
ملیحه با شاهرخ خلوت کرده بود که شوهرش داخل خانه شد
گرفتند مرا به عقد پسرخاله ام دربیاورند و من هم در حالی که هیچ علاقه ای به او نداشتم مجبور به ترک تحصیل و ازدواج با منصور شدم. روزی که به مادرم گفتم من می خواهم درس بخوانم و هیچ علاقه قلبی به منصور ندارم، او گفت علاقه در طول زندگی ایجاد می شود. با همه این ها رابطه من و پسرخاله ام بسیار سرد بود در حالی که 2فرزند هم به دنیا آورده بودم، اما نمی توانستم او را به عنوان همسرم بپذیرم . تا این که 3سال قبل به ...
حسن انوری: فروزانفر خیلی بالاتر از همایی بود، شفیعی کدکنی جانشین فروزانفر است
سروسامانی بدهد، اما افاقه ای نکرد. اوضاع روزبه روز بدتر شد. حتی فکر اینکه من دوباره به مدرسه برگردم و اقلا شش ابتدایی را تمام کنم در خانواده به ذهن کسی حتی مادرم، که به تحصیل من علاقه ای داشت، خطور نکرد. چطور ادامه تحصیل دادید؟ گویا مدیر مدرسه، ابوالحسن هاشمی، آن مرد نیک دل به فکر من بود. در یکی از نخستین روزهای خرداد، خدمتگزار مدرسه به دنبال من آمد و مرا با خود به مدرسه پیش هاشمی ...
وقتی با نقشه شوم سراغ زن مطلقه ام رفتم بچه مان شاهد بود! + فیلم گفتگو
کسی زندگی نخواهم کرد، حتی در آن مدت که از همسرم بی اطلاع بودم پدرم پیشنهاد داد تا با یک دختر 14 ساله ازدواج کنم و مادرم نیز می گفت که مثل برادرم پس از طلاق ازدواج مجدد کنم. حرف آخر؟ من در این 16 سال زندگی هیچ وقت به همسرم و خانواده اش بی احترامی نکردم و دستانشان را می بوسم و می خواهم که مرا ببخشند. اعتیاد داری؟ به خاطر کمر دردم مواد مخدر Drugs مصرف می ...
شوهر مژگان در خانه نبود او به نگاه های وسوسه آمیز امیر بله گفت!
رابطه گناه آلودم را ادامه دادم. یک شب و به طور اتفاقی همسرم، عکس های امیر را در گوشی ام دید و همین داستان زندگی ام را به سمت دیگری کشاند و بحث شدیدی بین ما درگرفت. روز بعد تا شوهرم از خانه خارج شد برای فاصله گرفتن از این فضا و به بهانه دیدن پدر و مادرم سوار اتوبوس شدم تا از شهر خارج شوم. در این بین امیر با ماشین به دنبال اتوبوس در حرکت بود، هنوز خیلی از شهر دور نشده بودیم که به بهانه جا ...
زن مطلقه برای دلار با مردان عرب ازدواج موقت می کرد!
نمی پذیرد تصمیم گرفتیم در همان پیکان با یکدیگر ارتباط جنسی برقرار کنیم تا به این صورت پدرم را تحت عمل انجام شده قرار دهیم. مهسا گفت: پدرم که دیگر چاره ای نداشت با ازدواج ما موافقت کرد. هنوز 2 ماه از نامزدی ما نگذشته بود که فهمیدم وحید اعتیاد شدیدی به قرص های روانگردان و مواد مخدر Drugs دارد و مدتی بعد مجبور شدم تا از او جدا شوم. همه مرا مطلقه می خواندند و با نیش و کنایه هایشان آزارم می ...
واقعاً ممنوعه!
شما نمی آمدیم . حس من این را می گوید.(خنده) ببینید! من به عنوان یک روزنامه نگار فرهنگی، بعد از دیدن سریال شما یک سری سوال برایم پیش آمده. ترجیح دادم به جای این که بنشینم و یکطرفه گزارش بنویسم با خودتان تماس بگیرم و سوالاتم را با شما در میان بگذارم و پاسخ های شما را هم بشنویم . چرا وقت نمی گذاری یک روز سر صحنه بیایی و با کارگردان و تهیه کننده صحبت کنی؟ ...
قاتل: مقتول مهدورالدم بود
نفس افتاد. بلافاصله جسد را به پشت شمشاد ها بردم و به خانه رفتم و موضوع را به پدرم گفتم، اما او اصرار داشت که ماجرا را به پلیس بگویم. مخالفت کردم و از ترس اینکه پدرم مرا لو ندهد سراغ دوستم – پوریا – رفتم و از او کمک خواستم. متهم در آخر گفت: وقتی با پوریا به پارک رفتیم جسد را در کیسه خواب گذاشتم و قصد داشتم آنرا سوار ماشین کنم و از شهر خارج کنم که دستگیر شدم. با اقرار های متهم ...
اعتیاد و سرقت عاقبت شوم پسر 24 ساله
آن شروع بدبختی های من بود. آن زمان که با استادکارم مشغول فعالیت بودم اعتبار شغلی خوبی کسب کردم و با پذیرفتن سفارش های کاری آن ها را به شاگردان تازه وارد می سپردم، چرا که خودم در کنار شایان مشغول مصرف مواد می شدم و دیگر توان کارکردن نداشتم. کم کم به دلیل ناراضی بودن مشتریان اعتبار کاری ام را از دست دادم و کسی به من کاری نمی داد. روزها به همین ترتیب می گذشت و هر روز تامین هزینه ...
الان فهمیدم همسرم فرمانده بوده!
پرسید چه روزهایی اعزام شدم؟ وقتی من روزهای اعزام را گفتم گفت: فکر کنم خدا برای من برنامه ای دارد. گفتم ان شاءالله هر چه هست خیر باشد و اگر خدا بخواهد شما می روی و به سلامت برمی گردی و رفت و بعد از 19 روز به شهادت رسید. فرزندانتان چطور با نبود پدر کنار آمدند؟ منظورم وقتی است که به سوریه می رفتند. بچه ها از نبود پدرشان خیلی اذیت می شدند، چون ارتباط فوق العاده قوی میان آنان وجود داشت ...
این سفره 32 سال است که پهن است
نوبت تجلیل سید سالهاست برای تکریم سادات در مسجد برنامه تجلیل ویژه غدیر برپا می کنند اما از سفره علوی خانواده شهید محسنی اطلاع نداشته و امسال نخستین سالی است که مهمان این خانواده شده. حسین الیاسی می گوید: 30 سال است ساکن این محله ام. گشاده دستی و گشاده رویی سید رضی سالهاست به همه ما ثابت شده اما از این برنامه خبر نداشتم. سال بعد برای تبریک و تجلیل از این سید بزرگوار همراه خانواده می آیم ...
خبر فوتم را در روزنامه ها خواندم
، می گفتند به شهر ما خوش آمدی. در صدا و سیما چطور یک گزارشگر شهرستانی توانست برای خود جایگاهی دست و پا کند؟ خیلی سخت بود. روز اولی که به صدا و سیما رفته بودم، برخی از بزرگان گزارشگری و اجرا در کریدور سازمان ایستاده بودند، به آنها سلام کرد اما جواب مرا ندادند و همین افراد چند وقت بعد با لقب استاد مرا خطاب می کردند که بهشان گفتم من همانی هستم که جواب سلامم را نمی دادید. معتقدم لطف ...
خواهرم با عشوه گری با خواستگار من ازدواج کرد!
درگیر و دار این موضوع بودم که خواهرم با عشوه گری هایش همه چیز را خراب کرد و دل آرش را برد و با هم ازدواج کردند و پس از آن من فرد گوشه گیری شدم. باز هم مشاوره غلط مادرم مرا به جمع افراد غریبه کشاند و علاوه بر مواد مخدر به مشروب روی آوردم، از خودم و زمانه خسته شده بودم، دوست داشتم بمیرم و این روزهای سیاه را بیشتر نبینم. مادرم هر روز بیشتر در منجلاب غرق می شد و خواهرم و شوهرش هم ...
زنم می خواهد با کسی دیگر ازدواج کند!
بودم با این زن آ شناشدم . او را تا نزدیک خانه اش رساندم. می گفت مطلقه است و برای فراموشی درد و غم روزگار به مصرف مواد مخدر روی آ ورده است. من بیشتر وقت خودم را با این زن می گذراندم و همسرم که دیگر آ ن همه توهین و تحقیر را نمی توانست تحمل کند مهریه اش را بخشید و طلاق گرفت. پد ر، مادر و برادرانم بعد از جدایی ما، مرا طرد کردند. من برای همسرم پیغام فرستادم که برگردد، اما با خودم می گفتم ...
وقتی دختر دانشجو را در وضعیت بد دیدم از خود بی خود شدم!
زمانی که بدنش را بدون لباس دیدم نشد! و از آنجا که شیطان هوس برمن چیره شده بودم من هم به سراغ دختر رفتم و.... چندی بعد از این ماجرا در حالی که در مسیر خانه بودم ماموران پلیس آگاهی جلوی مرا گرفتند و مرا دستگیر کردند. زمانی که به مقر پلیس منتقل شدم متوجه شدم که چه اشتباهی انجام داده ام. متین و دوستانش آن دختر را در مسیر دانشگاه ربوده بودند و به او تجاوز کردند. در حال حاضر متین دستگیر شده اما دوستانش فراری هستند. ...