روایت ادامه ماموریت یک شهید با همکاری راننده بولدوزر
سایر خبرها
دومین سالگرد شهید مدافع حرم محمد حسین بشیری در همدان برگزار می شود
مرتضی ترابی کمال ، شهید حیدر ابراهیم خانی ، شهید سعید شاملو و شهید محمدرضا زارع الوانی یازدهمین شهید مدافع حرم و بعد از شهیدان رسول حیدری و علیرضا شمسی پور سیزدهمین شهید برون مرزی استان بعد از دفاع مقدس است. انتهای پیام
اردوهای راهیان نور تنها به یک بازدید خلاصه نشود
می شوند. هادی زارع پور اظهار داشت: تاکنون اقدام های لازم برای تغییر کاربری بخشی از فضای 11 باب مدرسه کهگیلویه و بویراحمد انجام شده است. وی افزود: مهمترین اهداف تغییر کاربری بخشی از فضای مدارس کهگیلویه و بویراحمد شامل تلاش در راستای تحقق هر چه بهتر اقتصاد مقاومتی، کمک به درآمدزایی اداره کل آموزش و پرورش استان و اقدام برای بهبود وضعیت اقتصادی آن است. مدیرکل آموزش و پرورش کهگیلویه و ...
راننده سرویس جسد همسرش را داخل پرشیا گذاشت و با خودش به سر کار برد !
مدرسه بود انجام دادم.روز پنجشنبه داخل خانه ماندم و شب تصمیم گرفتم که جسد را از بین ببرم. به همین دلیل شبانه راهی شمال شدم و به شهرستان علی آباد کتول در استان گلستان رفتم. چرا این شهر را انتخاب کردی؟ نمی دانم، تصمیم گرفتم به سمت شهرهای شمالی بروم و همین طوری این شهر را انتخاب کردم. آنجا ویلایی اجاره کردم و جسد را هم به داخل ویلا منتقل کردم. صبح از خانه خارج شدم و در خیابان ها شروع به پرسه ...
قصه های خوب برای بچه های بد/ خاطرات بیمارستان
مزقون چی چند روز پیش در خبرها خوندم که کودک ده ماهه ای در بیمارستان شهید گنجی از سیانوز و خفگی نجات پیدا کرد. راستش خیلی خوشحال شدم ولی وقتی یاد خاطرات خودم افتادم یجورایی حسودیم شد. هیچوقت خاطره اون شب کذایی از یادم نمیره، اصلا مگه ممکنه همچین کمدی ِ تراژیک ی رو فراموش کنم. بعد از اتفاقات اون شب ،سمت راست بدنم کلا فلج شده و دارم با دست چپ مینویسم.زانوم کشکک ندار ...
پدرم حکم کرد با این شهید رفاقت کنم
برای بشریت حفظ شود. شهید جعفرعلی زارعی، یکی از همین انسان های جنگ است. جوانی کارگرزاده که از کودکی طعم سختی و کار در خانه خان های منطقه را تجربه کرد و گوهر وجودش در کوره سختی ها آبدیده شد. در گفت وگو با سید مهدی حسینی از رزمندگان پیشکسوت اصفهانی که دوست، بچه محل و همرزم شهید زارعی بود، مروری به زندگی این شهید بزرگوار خواهیم داشت. با شهید زارعی چطور آشنا شدید؟ شهید زارعی تنها کسی ...
ماجراهای کارآگاه بلوری
ببیند و پاکتی از کیفش بیرون آورد. گفت تیمسار این حق الزحمه را برای شما فرستاده است. متوجه نمی شدم. به او گفتم کارم را انجام داده ام و بابتش حقوق می گیرم. هر چه اصرار کرد، پاکت را نگرفتم. گفت به خبرنگار روزنامه اطلاعات و پست تهران هم داده و آنها قبول کرده اند. 10هزارتومان آن زمان مبلغی بود که می توانستیم با آن خانه ای دوطبقه بخریم. پاکت در گل افتاد و به هر حال پول را قبول نکردم و خیلی دیر به خانه ...
تست هوش و IQ جدید ماه(بسیار دقیق) همراه با جواب
(آسانی سوالات شما را گول نزند !!!) 1- بعضی از ماهها 30 روز دارند بعضی 31 روز چند ماه 29 روز دارد؟ 2- اگر دکتر به شما 3 قرص بدهد و بگوید هر نیم ساعت 1 قرص بخور چقدر طول میکشد تا تمام قرصها خورده شود؟ 3- من ساعت 8 شب به رختخواب رفتم و ساعتم را کوک کردم که 9 صبح زنگ بزند وقتی با صدای زنگ ساعت از خواب بیدار شدم چند ساعت خوابیده بودم؟ 4- عدد 30 را به نیم تقسیم ...
یادکردی از روحانی شهید دکتر نعمت الله پیغان/از عشق به خانواده تا تبلیغ در مناطق محروم
تأثیر بسزایی داشت؛ لذا من پابه پای ایشان تحصیلم را ادامه دادم. در طول دوران تحصیل، شهید خیلی به بنده کمک می کرد؛ هم از لحاظ درسی و هم از لحاظ اعتقادی و اخلاقی و با توجه به اینکه بچه هم داشتیم، در کارهای خانه هم کمک می کرد. وقتی من کلاس داشتم و از کلاس برمی گشتم همه چیز در خانه مهیا بود. می توانم بگویم بیشتر از من کارهای خانه را انجام می داد. بااینکه من همواره یک شرمندگی را نسبت به خودم و ...
رمز 'یا زهرا 'گره گشای مشکلات حسین 29 سال زندگی روی ویلچر
بود و روز اعزام گفته بود که برو خدا از شما قبول کند. وی در خصوص نحوه آشنایی و ازدواجش ادامه می دهد: از آنجایی که از کوچکی با دختر خاله ام بزرگ شده بودم به ایشان علاقمند بودم لذا روزی که قبول کردند بزرگترین ایثارگری را انجام دادند، ما که ترکشی خوردیم و کله پا شدیم اما جهاد اکبر را همسرم با موافقتش برای ازدواج با من انجام داد اینکه دختری بین یک فرد سالم و یک قطع نخاعی ، گزینه 2 را انتخاب کند ...
دفتر زندگی رئیس جمهور شهید (بخش اول)
در این دوران 5 ساله به صورت شبانه به تحصیلات خود ادامه دهد و در آخرین سال خدمت پیمانی به دریافت دیپلم ریاضی دبیرستان آذر نائل شود. آن گونه که از اسناد و بازجوئی های محمدعلی رجایی در ساواک برمی آید، وی در دوران خدمت پیمانی در نیروی هوایی با مسجد هدایت و مرحوم آیت الله طالقانی که شب ها در این مسجد جلسات تفسیر قرآن و سخنرانی داشت آشنا شد. وی می نویسد: شب های جمعه به این مسجد می رفتم و در جلسات ...
دانشگاهی به وسعت یک شهر
نعمت و عزت را عنایت کرده است و شهدا یک زندگی نو پیدا می کنند و جایگاهی بس رفیع تر نصیب آنان خواهد شد. امید است کنگره شهدا برای ما همچون دانشگاهی باشد که ما را نه تنها با فرهنگ ایثار و شهادت بلکه با منش و رفتار شهیدان بیشتر از پیش آشنا کند تا بیاموزیم امروز در صحنه جنگ اقتصادی از تحریم های دشمن مثل همیشه نخواهیم هراسید و با یک باور قلبی ایستادگی خواهیم کرد و او را از پای در خواهیم آورد. گزارش از ناهید هدایتی ...
روایت زنانه رانندگی در جاده
کامیون و اتوبوس را ندارند: سراغ مربیگری پایه 2 رفتم و چند سال توی آموزشگاه رانندگی مربی بودم تا اینکه یک روز تصمیم گرفتم گواهینامه پایه یکم را بگیرم با این فکر که بتوانم آموزشگاه تأسیس کنم. اما وقتی تحقیق کردم، متوجه شدم زنان هم می توانند با داشتن گواهینامه پایه یک پشت فرمان اتوبوس و کامیون بنشینند. از شنیدن این خبر خیلی خوشحال شدم و 5 سال قبل برای اولین بار پشت فرمان اتوبوس خط اصفهان ...
نویسنده گیلانی: جای شهدای مدافع حرم در آثار نویسندگان کشور خالی است
گیلان چه بود؟ نویسنده حوزه جهاد و شهادت: بنده در رشته کارشناسی جغرافیای سیاسی تحصیل کرده ام. در دوران دفاع مقدس مانند بسیاری از همسالانم به علت اقتضای سنی به خوبی فضا و شرایط جبهه را درک نکردم اما زمانی که بزرگ تر شدم احساس کردم جوان های امروز شهدا را نمی شناسند و کار زیادی و در خور توجهی نیز برای ترویج فرهنگ ایثار و شهادت انجام نشده است. با حضورم در ستاد کنگره شهدای ...
ماجرای دانشجوی نابینایی که استعداد درخشان شد/ گزارش اقلیت
گروه دانشگاه خبرگزاری دانشجو؛ چند هفته پیش در تحریریه خبرگزاری، میزبان تعدادی از دانشجویان نابینا و کم بینای دانشگاه تهران بودیم. جمعی مصمم، صمیمی و دوست داشتنی که محدودیت ها را کنار زده و مثل بقیه دانشجوها، مشغول تحصیل در بهترین رشته ها و بهترین دانشگاه های کشور هستند. متنی که در ادامه می خوانید، روایت حدیثه ایزدی از میزگرد دانشجویان روشندل در خبرگزاری دانشجوست. مهمان ها با مترو، اسنپ ...
از امانت تا خیانت همراه با آیه، روایت و داستان
کلی از طرف آنها نا امید شدم نقشه ای کشیدم و آن را عملی ساختم. نقشه این بود که: خمره بزرگی را پر از شن و قلوه سنگ نمودم، سپس سر آن را پوشاندم و در زیر بسترم دفن کردم. چند روز بعد همان طور که در بستر بیماری افتاده بودم، عمویم را خواستم و گفتم: ای عمو. چند وقت پیش بسفری رفتم. در آن سفر گنج عظیمی یافتم آن را با خود آوردم و فعلا در جایی پنهان کرده ام. چون می بینم بیماری ...