15 سال پیش بود، مادر نماز صبحش را خوانده بود و صدای ذکری که زیر لب می گفت در قل قل سماور حل می شد، زنگ تلفن چرت چای پدر را پاره کرد، آن سوی خط فریاد و گریه بود و این سو بهت فاجعه... دلهره با پای خونین از روی خرده شیشه ها سوی تلویزیون می دوید و ترس از نگاه من به مشق های از شب مانده خیره بود.. ... ... ادامه خبر