سایر منابع:
سایر خبرها
سالگی در سال 54 فعالیت های مبارزاتی خود را شروع کردم. در مسجد آیت الله مجتهدی با دوستانی مثل شهید رضا شریفی، شهید عباس پرورده، برادر خودم شهید عباس نورایی و ... یک گروه تقریبا ده نفره داشتیم که کار سیاسی می کردیم و کتاب های حضرت امام و کسانی که آثار انقلابی داشتند را پخش می کردیم و یک سری جزواتی هم خودمان آماده و پخش می کردیم که شهید رضا شریفی - که از بچه های یاخچی آباد بود- را در پارک شهر با ...
...، چون خودم را بدهکار این ملت نجیب و شریف می دانم، ملتی که در همان زمان جنگ همه مثل من و امثال من فرزندانشان را به جبهه فرستادند که ایران بماند که محتاج دشمن نباشیم که امروز آسایش داشته باشیم. اگر خدایی نکرده، بازهم جنگ بشه، واکنش شما چه خواهد بود؟ جنگ هنوز تمام نشده، امروز دشمن در جبهه دیگر دارد می جنگد، هر چند امیدوارم هیچ وقت جنگ نظامی نشود و هیچ مادری حس من و امثال من ...
...، گرمای هوا بیداد می کرد، در همین حین، کولری را برای سنگر فرماندهی آوردند، از فرمانده اجازه خواستند کولر را نصب کنند، او مخالفت کرد و گفت: بسیجی های گردان، همه مثل ما هستند، فرقی بین من و آنها نیست. به پیشنهاد آقاناصر، کولر در نمازخانه نصب شد تا وقت نماز که گرمای هوا به اوج می رسید، نمازگزارها احساس ناراحتی نکنند. بچه ها از این کار فرمانده، حسابی به وجد آمده بودند. ...
، می پذیرفتن با جونشون فداکاری کنن. خط شکنا؛ اونایی که قرار بود روی مین برن و خط رو باز کنن هم، آماده می شدن و من دیدن این صحنه ها رو خیلی دوست داشتم. اونا با شنیدن اون حرفا، دنیای خارج از اونجا رو فراموش می کردن. پدر، مادر، همه چیز فراموش می شد. اونا قبل از اینکه به مرگ و دریای خون وارد بشن، از همه چیز خداحافظی کرده بودن. لحظه های پیش از عملیات، اون سنگر یا محوطه ای که بچه ها نشسته بودن و به ...
.... قدیم اونایی که توان نداشتند مثل پیرها و بچه های کوچیک، جلوتر از گله با اسب و قاطر راه می افتادن. اما حالا با ماشین می فرستنشون به قشلاق. گله داری تو مسیر هزارتا خطر داره و یه عالمه سختی. از همه بدتر اینکه باید یه قسمتی از مسیر رو از کنار جاده بری که خیلی خطرناکه. رسم زندگی در مسیر کوچ بابادی ها، اقوام عشایر بسیاری گله به گله اتراق کرده اند.آنها امروز و فردا به راه می افتند و ...
از من گله می کردند که چرا نمی آیی با ما شام بخوری؟ می گفتم: می خواهم با بچه ها شام بخورم. می رفتم کنارشان غذا می خوردم و با آن ها رفیق می شدم. چون می دانم از این طریق می توان روی بچه ها اثر گذاشت. الان همه دنیا - همه آن ها که در مقابل ما ایستاده اند - روی همین نسل نوجوان سرمایه گذاری کرده اند و همه ابزارشان را به کار گرفته اند که ذهن نوجوان ما را از دفاع مقدس و شهید و... جدا کنند. این طرح را هم ...
! هر چقدر بزرگ شده باشی! باز هم برای پدر و مادرت بچه به حساب میای! پس بذار مثل بچه ها گریه کنم و بگم چقدر دلم برات تنگ شده پدر! همیشه خجالت می کشیدم بغلت کنم و بگم چقدر دوستت دارم، آخه همیشه می گفتی: دیگه بزرگ شدی، بچه که نیستی بخوای بغلت کنم! اما حالا اومدم پیشت که بگم: درسته بزرگ شده بودم، ولی همیشه عین بچه ها حسرت در آغوش کشیدنت رو داشتم پدر.. ...