سایر خبرها
مکاتباتی که منتج به ازدواج شد
روسری ات را در بیاور، گوش ندادم، استاندار آمد اما باز هم جواب م نه بود. خودش به سمت م آمد که کاغذم را انداختم و دو دستی روسیری ام را چسبیدم و گفتم: اصلا من نمی خوانم. آن ها هم از خدا خواسته نفر دوم را جای من به جایگاه فرستادند. جایزه شان هم پرواز 3 نفر برتر با هواپیمای ملخی بر سطح شهر بود. آن روزها هواپیما بسیار کم و دیدن ش از نزدیک برای مردم خیلی تماشایی بود، سوار شدن ش که دیگر جای خودش را داشت. به ...
اربعین 98برمدار تدبیر :جاودانگی این حرکت بزرگ به دست مردم ومسئولین استان رقم خورد
تابناک ایلام علی اصغر اسدی :: اربعین به روزهای پایان خود رسید ،شهری کوچک اما با مردمانی با دلهای بزرگ رفته رفته از ازدحام خودرویی وجمعیت انبوه زائرینی از جای جای این سرزمین وحتی فراتر از مرزهای جغرافیایی ایران زمین تهی می شود ،مهرانی که این سالها به نگین سبز قرار گرفته در شاهراه عاشقان ولایت تبدیل شده است ! بازهم اربعینی دیگر را پشت سر گذاشتیم ،تا دگر بار نام ایلام ومهران در استمرار افتخار آفرینی های مردان وزنان سرزمین آلامتو جاودانه بماند و تبلور جاودانگی کاروان اسرای شام و سعی زینب در بین دو قطعه نورانی از بهشت بشو ...
شعرهای سه شنبه
آرمِسترانگ وحشتِ زردِ طلا قبل از ضرب بچه ای که می گه: آقا اجازه؟ شعر حفظ کنیم جای جدول ضرب؟ من طلابودنم و دوس دارم چرا تو دس بچرخم، مِس شم؟ عشق، یه دوضِلعیه احمق ها مگه احمقم فیثاغورث شم؟ غزَل و نمی شه از وسط نوشت باغ، کوچیکه بهار جا نمی شه! مدرسه پنجره داره، ولی خب هیچ کدومش به بهار وا ...
روایت تازه از ماجرای عکس جنجالی
به گزارش ورزش سه، وقتی با ایمانعلی ناطق تماس می گیریم او مدتهاست از فوتبال کنار کشیده اما خاطره ای که در یک بازی جنجالی ساخته هنوز دستمایه طنزپردازان شبکه اجتماعی است. او اما با رد کردن اتهامات می گوید در آن عکس جنجالی قصد نداشته داور را با تابلوی تعویض بزند بلکه می خواسته از ضرب و شتم توسط او (داور) جلوگیری کند! به هرحال باشگاه رکورد چای ناطق دیگر وجود خارجی ندارد. ایمانعلی این باشگاه ...
شبنم نعمت زاده: پدرم پدر خوبی نبود
...> متهم نعمت زاده اظهار داشت: در نتیجه تصمیم گرفتم آزمایشگاهی بزنم که اولین آزمایشگاه رفرنس در این حوزه، ما هستیم. ما آزمایشگاه را به عنوان بخش تولید راه اندازی کردیم. وی با اشاره به بخشی از زمان فعالیت خود گفت: فکر می کنم آقای نعمت زاده وزیر صنعت بودند که من از طریق یک بنگاه اقتصادی سعی کردم یک مجوز تولید در تهران را خریداری کنم. می خواستم مجوز تولید حتما در تهران باشد چراکه معتقد بودم ...
ستارخان، قهرمان ایده آل ملی
با آتش و آهن باید حفظ کرد و با ناله، گریه، اظهار مظلومیت کردن و حرف های پوچ زدن، نمی توان دشمن بدخواه را که سرتاپا غرق اسلحه بود از میان برد برای رسیدن به همین هدف هم بود که ستارخان از میان انبوهی، راه باز می کرد و تفنگ به دست و گیوه به پا با همراهان خود از میدان توپخانه می گذشت. از این رو در زمانی که مشروطه خواهان تمام امیدها را از دست داده بودند و سیاهی استبداد، سراسر شهر را فراگرفته بود، مردی ...
دختر نعمت زاده: پدرم بابای خوبی برای من نبود اما مدیر خوبی بود
از سه سال سودآور شود. وکیل شرکت رسا گفت که رسانه ها برخی بخش ها را عادلانه مطرح نمی کنند که به نظر من برخی موارد به رسانه ها مربوط نمی باشد یکی از شکات پرونده استاد اقتصاد است و به این امر آگاهی دارد که شرکت از ابتدا سودآور نیست. وی ادامه داد: بعد از یک سال لشکری پور اصرار داشت که دارو های ایرانی را بگیرند و بازار آن ها را تصاحب کند که مخالف این امر بودم و به فروش بر اساس مارکتینگ و کالا ...
صدرعاملی در خندوانه چه گفت که پخش نشد؟
تمایلی به کارکردن نداشتم. علت چه بود؟ حوادث بعد از ماجرا های مربوط به سال 88، آن قدر سریع اتفاق افتاد که نمی توانستم ذهن خودم را روی آنچه می توانم بسازم، متمرکز کنم؛ به عبارتی دیگر من نمی توانستم فیلم هایی نظیر قلاده های طلا یا از جنس کمدی آینه بغل بسازم، چون هر دو مدل، متناسب با روحیه من نبود. یعنی آن سینمایی نبود که با چگونه زیستن و کارکردن من تا این تاریخ همخوانی داشته باشد ...
گفت وگو با گلاره عباسی، مؤسس سینمای نابینایان در ایران
بین ادبیات و تئاتر مردد بودم. عشق بزرگ من همیشه رادیو بوده و شاید به همین دلیل بر فعالیت رادیو سوینا هم تأکید دارم. چه کاری حال شما را خوب می کند؟ دوستانم می گویند وقتی کار می کنی حال خوبی داری. بودن با خانواده و دوستان هم مرا خوشحال می کند. برای تفریح چه انتخاب هایی دارید؟ کنسرت رفتن، معاشرت با خانواده و گاهی سفر تفریحات من هستند. از وقتی سوینا شروع شده ...
مردانی ایستاده بر سر آرمان و نشسته در پای سلطان
خبرگزاری مهر - گروه فرهنگ: غرق در افکار خودم بودم و مشغول کار با موبایل که به روزمرگی این روزهایمان اضافه شده است، در گیر و دار این افکار که در زیارت از حضرت چه بخواهم، در زیر لب سلام مخصوص امام رضا علیه السلام را زمزمه می کردم و حرکت مردم توجهم را جلب می کرد. در آسمان از آسمان به دنبال چیزی روی کره خاکی بودم، چشمم دنبال جایی می گشت که آرامم کند، در این تلاطم و ...
مجموعه ای خواندنی از عکس و متن متولدین آبان
نمیدانی عقربی را دچار آتش کن این چنین است مرد آبانی ♦∗♦∗♦∗♦ دختر باید پاییزی باشه اونم از نوع خاص آبانیش ♦∗♦∗♦∗♦ اگر با یه آبانی پیمان عشق بستی بدون که یکی از خوشبخت ترین موجودات روی زمینی چرا که برای اون ها عشق، یه جور عبادته! ♦∗♦∗♦∗♦ اگر جایی کارت گره خورد و یه دوست آبانی داشتی، اصلا نگران نباش ...
بیوگرافی مهران مدیری + تصاویر دختر و پسرش
...، باراباس یکی از فیلم های محبوب من است پاپیون، فیلم کوتاهی درباره عشق را هم دوست دارم. ناگفته ها از جنگ از سال 66 تا 68 یعنی تا پایان جنگ در جبهه بودم و در عملیات مرصاد و حلبچه حضور داشتم، از راه دور به دشمن سنگ هم می زدیم آرپیجی هم می زدم و مدتی هم راننده آمبولانس بودم. در جبهه هم هر کاری از دستم بر می آمد انجام می دادم و چند ماه قبل تر یعنی حدود سال های 65 هم در جبهه ...
صادرات با ارج نهادن به تولید محقق می شود
دیگر برای هماهنگ شدن با لباسش را هم می دادم. به این ترتیب 3 جفت کفش می خرید و البته راضی هم بود. از این رو این ضرب المثل که مشک آن است که خود ببوید نه آنکه عطار بگوید برای امر بازاریابی پاسخگو نیست زیرا مشک آن است که ببوید و عطار نیز بگوید. چند درصد تولیدکنندگان را مردم می شناسند؟ یکی از برندهای کفش ایتالیا با نرخ بسیار بالا 90 فروشگاه در جهان دارد. در هر فروشگاه هم بیشتر از 20 تا 30 مدل عرضه نمی ...
آنچه جان کنْد تنم، عمر حسابش کردم
...، دل از تو حیا کن، یا تو ساکت باش، یا دل! فرخی یزدی: شب چو در بستم و مست از می نابش کردم ماه اگر حلقه به در کوفت، جوابش کردم دیدی آن تُرک ختا دشمن جان بود مرا؟ گرچه عمری به خطا دوست خطابش کردم منزل مردم بیگانه چو شد خانه چشم آن قدر گریه نمودم که خرابش کردم شرح داغ دل پروانه چو گفتم با شمع آتشی در دلش افکندم و آبش کردم غرق ...
شبنم نعمت زاده: بانک ها با من همکاری نمی کنند و گزارش حساب مرا نمی دهند
: در نتیجه تصمیم گرفتم آزمایشگاهی بزنم که اولین آزمایشگاه رفرنس در این حوزه، ما هستیم. ما آزمایشگاه را به عنوان بخش تولید راه اندازی کردیم. وی با اشاره به بخشی از زمان فعالیت خود گفت: فکر می کنم آقای نعمت زاده وزیر صنعت بودند که من از طریق یک بنگاه اقتصادی سعی کردم یک مجوز تولید در تهران را خریداری کنم. می خواستم مجوز تولید حتما در تهران باشد چراکه معتقد بودم باید بالای سر کار باشم. ...
شبنم نعمت زاده: پدرم پدر خوبی نبود/ اعتبارم از همه چیز مهمتر است
تولید در تهران را خریداری کنم. می خواستم مجوز تولید حتما در تهران باشد چراکه معتقد بودم باید بالای سر کار باشم. متهم نعمت زاده با اشاره به مشکلات شرکت عنوان کرد: برای من این مشکلات در حد سود بود و شبها به مدت یک سال راه می رفتم و فکر می کردم که چگونه این مشکلات را می توان حل کرد، در صورتی که آقای لشگری پور روزها حرفهای خوبی می زد. متهمه نعمت زاده گفت: آقای لشگری پور در مرداد ماه ...
سیمیا؛ ورود به هزارتوی آدم ها
به گزارش مشرق ، سختی های جانکاه و طاقت فرسا را نویسنده به جان خریده است و حالا همه چیز آسان است. برای که آسان است؟ برای منِ خواننده که علاوه بر مرور بخشی از تاریخ بر سر سفره درامی جذاب و داستانی پرنکته بنشینم و هلوهایی که آسان راه گلو را طی می کنند، یکی یکی روانه راه کنم و بعد خوراکی های خوش طعم دیگری که باز مثل هلو راحت الحلقومِ فکر و اندیشه شده اند را به راهی که باید روانه کنم. چه ...
شمری که 65 سال برای حسین (ع) گریست
...> در این چند سال که خانه نشین بودید، آیا کسی به سراغ تان آمده است؟ زمانی که به عنوان شمر در تعزیه ها به خواندن مشغول بودم، صدایم از فرسنگ ها آن طرف تر شنیده می شد اما در این دو سال، یا صدای من لرزان و ضعیف شده و یا گوش مسئولان همانند گوش های من سنگین شده است. همسرم به خاطر وضعیت بد اقتصادی، از ادامه زندگی با من سر باز زد و امروز در خانه پسرم، بیش از دو سال است که رنگ آفتاب را ندیده ام ...
493/ شهیدصفرعلی احمدی مشتاق: نگذارید به انقلاب صدمه بزنند
به گزارش خبرگزاری فارس از همدان، شهید ؛ شاهد شهود عرفانی شد و نقش هرچه خوبی را در چهارفصل گیتی نمایان کرد و چشم ستارگان آسمان را روشن، ققنوس هشت جنت که هفت آسمان را مجذوب خود کرده است، همان عاشقی که در وادی مقدس عاشقی، پر پرواز گشود و فرشتگان را نوازشگر روح نابش کرد. می خواهیم هر روز را با نامی و یادی از این ستاره ها، شب کنیم و کار را با تبرک و مدد از این عارفان عاشق آغاز؛ باشد که ادای ...
مردی که به حراج رفت!
رویش مطالعه کردم. بیشتر موقع تعطیل مدارس پیدایش می شد چه جلوه و شکوهی داشت؛ عروسی می نمود که در خیابانی می خرامید و هزاران چشم مشتاق را به دنبال خود می کشید آن روز به انتظارش ایستاده بودم عجیب آنکه همه جا را آلبالویی می دیدم طعم آلبالو را در دهنم مزه مزه می کردم از دور دیدمش می آمد.... روی فرشی از آلبالو در حرکت بود و آب آلبالوها را به اطراف می پاشید به طرفش رفتم و می خواستم تنها لمسش کنم تا راننده ...
سیاست زدگی مدیران سینما و تلویزیون
؟ هفت، هشت سالی بود که نمی شد فیلم بسازم. یعنی بعد از در انتظار معجزه تا دو سال پیش. معنایش این نیست که فیلمنامه ای به وزارت ارشاد ارایه داده باشم و آن فیلمنامه رد شده باشد. در آن سال ها تمایلی به کارکردن نداشتم. علت چه بود؟ حوادث بعد از ماجراهای مربوط به سال 88، آن قدر سریع اتفاق افتاد که نمی توانستم ذهن خودم را روی آنچه می توانم بسازم، متمرکز کنم؛ به عبارتی دیگر من ...
زم و یاران؛ از جاسوسی یک خبرنگارنما برای صهیونیست ها تا زنی با هویت مرموز / فریدون از زندان اوین مرخصی ...
مجازی کسب می کنند. عاقبت ازدواج پسر گدا و دختر شاه پریان بار ها ضرب المثل معروف کبوتر با کبوتر، باز با باز- کند هم جنس با هم جنس پرواز را شنیده بودم، اما آن قدر در یک عشق خیابانی غرق بودم که نمی خواستم حقیقت این سخن حکیمانه را باور کنم . کبوتربازی که به یک معرکه مرگبار ختم شد/ پدر مقتول با دیدن جنازه خونین فرزندش سکته کرد + جزئیات نزاع دو همسایه بر سر کبوتربازی ...
زندگینامه+وصیت نامه شهید عبدالحسین برونسی/صوت
که تو رفتی، در همان حالی که من بی هوش بودم، یک کبوتر سفیدی وارد خانه شد و چند دور کنار خانه زد و کنار من نشست. من حرکت کردم و به هوش آمدم؛ دیدم که این کبوتر است و یک دفعه پرواز کرد و رفت روی دیوار حیاط، رو بروی همان در اتاق نشست. بعد از مدّتی دور حیاط چرخی زد تا این که داخل اتاق آمد و دوری زد و پرواز کرد و رفت.". شهید برونسی می گفت: از آن لحظه به بعد، تا همین الآنی که چند سال می گذرد و من در جبهه ...
سرقت از خانه های ولنجک برای تهیه موادمخدر/ سرانجام جوانی که برای اسکیت هوایی در پارک ارم خون به پا کرد!
... عاقبت ازدواج پسر گدا و دختر شاه پریان بار ها ضرب المثل معروف کبوتر با کبوتر، باز با باز- کند هم جنس با هم جنس پرواز را شنیده بودم، اما آن قدر در یک عشق خیابانی غرق بودم که نمی خواستم حقیقت این سخن حکیمانه را باور کنم . سرانجام جوانی که برای اسکیت هوایی در پارک ارم خون به پا کرد! عامل جنایت خونین پارک ارم که شش سال فراری بود پس از بازداشت در یک قدمی مجازات ...
بیوگرافی برزو ارجمند + تصاویر همسر و فرزندش
خودم می قبولاندم که سالم بودن بچه مهم تر از هر چیزی است. برزو:من هم پسر دوست داشتم اما همیشه می خواستم دو تا بچه داشته باشم. اولی پسر باشد و دومی دختر. پارمیس:راستش را بخواهید برزو همیشه دوست داشت یک دختر داشته باشد و اسمش را بگذارد باران. برزو:این دلیل داشت؛ من در 17 سالگی خواب دخترم را دیدم. در خوابم به او گفتم شما کی هستید؟ به من جواب داد که من باران ارجمند هستم ...
اربعین جاذبه مغناطیسی حسین/ جایی که قلم از توصیف ناتوان شد
این همایش گفت: عشق به حسین(ع )در خون و جانم نهفته است و به این عشق هر ساله در این همایش شرکت می کنم. وی در حالی که چشمانش پر از اشک بود به گستردگی زائرین در راهپیمایی اربعین اشاره و تصریح کرد: هیچ گاه دشمنان اسلام نخواهند توانست با وجود حب حسین(ع) و اتحاد مسلمانان، بین آنها تفرقه ایجاد کنند. این زائر پاکستانی تصریح کرد: با وجود اعلام اغتشاش های داخلی باز هیچ گونه ترس و وحشتی ...
مردن را دوست ندارم چون دیگر نمی توانم فیلم ببینم
ها و گویش های مختلف تلفظ می شود. طبیعتا مشکلاتی که سر راهم وجود داشت ازجمله نبود نمونه خوان و ویراستار را هم توضیح دادم. بعضی اوقات ناچار بودم برای یافتن تلفظ صحیح نام یک بازیگر دنبال ملیت او باشم، نمی توانستم برگردان نام یک کارگردان مجارستانی را با تلفظ انگلیسی بنویسم و مانند اینها. ضرب المثل فرانسوی می گوید: هنگامی بالغ شدم که فهمیدم هر عملی نیاز به عکس العمل ندارد. اما خالی از لطف نیست که به ...
خانواده ها به روح خسروهایشان چنگ می زنند
اختلال ایجاد کند و به خاطر رسیدن به منافع خود دست به کارهای خطرناکی هم بزند. دغدغه شما برای نوشتن در ژانر روانکاوانه از کجا شروع شد؟ شاید از کودکی؛ چون روحیه حساسی داشتم. کمتر با کسی دیالوگ برقرار می کردم، بیشتر در خودم بودم و به طور ناخودآگاه به کتاب های روانشناسی پناه می بردم. کم کم نقش دیگران در این اختلالات در ذهن من نشست، چیزی که نسل به نسل در ما زیاد می شود، اما متوجه نیستیم که ...
کشف خالص ترین لحظات زندگی در خدمت به زوار حسینی
و دین خود را ادا می کنم، ولی می دانم که هنوز مدیون این نظام هستم و هر قدر ادعا کنم باز هم هیچگاه به حضرت علی اصغر آقا امام حسین(ع) هم نخواهم رسید. معتقدم مشیت الهی این بود که یک روز دستانم را در راه آقا ابوالفضل(ع) بدهم و اکنون یک سر و گردن و دو پا دارم که اگر خدا کمک کند می خواهم در راه امام حسین(ع) بدهم. غرق در صحبت های زیبای این مرد نازنین بودم که صدایش کردند و باز هم ذهنم پر از سوال های بی جواب ماند و چشم هایم را به قدم های استوارش دوختم تا دور و دورتر شد. ...
در سوگ متخصصی پرتوان که سیاست را می شناخت ولی سیاسی نبود
اسلامی به مدیرعاملی برق خراسان. پرواز در تهران تاخیر داشت و چند ساعتی که در مهرآباد بودیم آرام و پیوسته مشغول کارهای توانیر بود. وقتی که هواپیما بعد از چندساعت آماده پرواز شد از جیبش قرآن کوچکی بیرون آورد و مشغول خواندن شد. در دل گفتم که چه خاطر جمعی دارد این آقا! آرام و برقرار. بعدها بارها از خود پرسیدم خب چرا چنین خاطرجمع نباشی وقتی که در عالیترین سطح یک تخصص (مهندسی برق) کار می کنی و ...