سایر منابع:
سایر خبرها
نبرد سخت/ قسمت سوم: کاش دکترش کمی گوش می کرد...
رفته زیر دستگاه. مامان: گریه و ... من: فقط بلند شو بیا اینجا، اگه چیزی شد مراقب بچه ها باشی. مامان (با گریه ): باشه مادر، من الان راه می افتم میام. چشمای خودمم دیگه پر از اشک شده بود، افسانه (خانمم) آمد در اتاقو باز کرد و با حالتی از عجز و التماس و ناامیدی پرسید: عباس! چرا گریه می کنی؟ مامان من که خوبه، فقط رفته زیر دستگاه. زودی خوب میشه، چیزیش نبود ...
پیش بینی فهیمه برای اقتصاد در سال 99
شعار سال : بهبود: 2 تا بربری گرفتم نونوایی اشتباهی پول 12 تا نون رو از من گرفت فهیمه: الان دیگه همه چیز گرونه، عادت میکنی/ما هم عادت کردیم اولش سخته/بعدا البته سخت تر هم میشه بهبود، اون موقع هایی که تو زنده بودی مُرد" تعداد بازدید : 0 کد ویدیو دانلود فیلم اصلی اختصاصی پایگاه خبری تحلیلی شعار سال ...
مراقب باشید! من سرفه نمی کردم ولی کورونا داشتم!
خبرهایی است. گفت سرفه نداری. گفتم تقریبا نه. واقعا هم نداشتم. گفت پس زیاد مهم نیست! به گزارش بولتن نیوز ، فشارم آمد بالا و به زندگی روزمره برگشتم. دوباره فردا عصر بی حال شدم. خودم نگران این درگیری ریه ام بودم. به تمام شماره های وزارت بهداشت از 190 تا 4030 و.. زنگ زدم. اینقدر مشغول بود فایده نداشت. یکی دو روز گذشت. رفتم توی سایت سلامت و سوالات بخش کرونا را جواب دادم. پیام آمد اگر ...
پیام آقا به طلبه های جهادی
خبر؟ دو تا خاطره براش تعریف کردم یکی خاطره اون جوون لات که بستری بود و داشت توی یکی از اتاقها داد میزد و فحش میداد که لوله ها رو ازش باز کنند. رفتم جلو گفتم کاری داری برادر؟ با اینکه لباس طلبگی هم نداشتم یه نگاهی کرد و با احترام گفت نه حاج آقا مشکل خاصی نیست. (این خاطره رو که گفتم همه خندیدند.) دومی هم خاطره اون بیماری رو گفتم که نفسش سخت بالا میآمد اما هر از گاهی بعد از چند ...
گروه موسیقی در اردوگاه مرگ: داستان آنیتا لاسکر در آشویتس
بودند که اصلاً توی ارکستر نمی شد گذاشت. برای آلما واقعاً باید دیوونه کننده بوده باشه. عموش گوستاو مالر بود از خانوادهٔ اشراف زاده ای می اومد که موسیقی توش حرف اول رو می زد. آلما می دانست که باید ارکستر خوبی درست کنه، چرا که اگر موفق نمی شد ممکن بود نوازنده ها را به اتاق گاز بفرستند و اعدام کنند. – ما زیاد آلما را دوست نداشتیم چون خیلی سخت گیر بود اون باید همه رو هل می داد به سمت ...
مثل سریال پایتخت ، به ما هم فرصت بدهید
اشکوراتِ گیلان است و مادرم هم چالوسی است. ادا کردن این لهجه برای من سخت بود چون زیاد با این لهجه آشنایی نداشتم. یک شخصیتی را در مرزن آباد پیدا کرده بودم که پدر گیلانی بود مادر مازندرانی و این لهجه را من از او یاد گرفتم چند وقت کنار او اموزش دیدم تا یکسری از کلمات را یاد گرفتم. نکته دیگری که علاوه بر لهجه در شخصیت اشکان دیده می شود این است که یک جایی کلا نمی تواند صحبت کند؟ چرا این مورد ...
سرداری که ماسک شیمیایی اش را به یک بسیجی داد
کردیم که یکهو حسین گفت مسلم مراقب باش اینجا آخر خط است. فکر کنم برگشتم عقب باید پلویت را بخورم. از حرفش دلم یک طوری شد. اما به شوخی گرفتم و خودم هم شروع به شوخی کردم. آقای قربانی دید کل کل ما تمام نمی شود وارد بحث شد. بعد با هم کمی از روی نقشه در مورد منطقه صحبت کردیم و حسین به همراه نیروهایش از بلندی سرازیر شد. هنوز ته دلم از حرف حسین شور می زد. گفتم حسین جداً مراقب خودت باش. دلم من به چیزهایی ...
وصیت بی نظیر یک شهید مرفه!
.... اعزام اول من به قصر شیرین پادگان ابوذر، آقداغ، 10/10/1362 بود که گفتم تا برج 2 سال 63 طول کشید. بدو سه ماه بعد رفتیم دوباره بوکان کردستان و جمعا" کردستان ما 6 ماه شد. 4 ماه قصر شیرین و 6 ماه بوکان جمعا" 10 ماه. در زمانی که ما در قصر شیرین بودیم، عملیات خیبر انجام شد و در اواخر سال 63 وقتی که ما بوکان بودیم، عملیات بدر انجام شد. بعد از یک سال از عملیات بدر، عملیات والفجر 8 انجام شد. ...
حلالیت طلبی قبل از شهادت/ تنها کسی که شهید دارابی گوش به فرمانش بود
مضطربم می کرد. حق داشتم حسین تنها پسرم بود. جدای این، داشتن پسری مثل حسین منتهای آرزوی هر پدر و مادری است. به همین خاطر دل کندن از او سخت بود. گذشت. وقتی خبر برگشتنش را داد باور نمی کردم. حتی وقتی آمد آمل و دیدمش حالش خیلی رو به راه نبود، هر چه می گذشت انگار بدتر می شد. چند روز در بیمارستان آمل بستری بود. وقتی دیدند کاری از دستشان برنمی آید منتقلش کردند تهران. 19 مرداد با من تماس گرفتند ...
سردار آزمون و سرپرستی یک دختر 8 ساله (عکس)
...: دادااااشی شماره شاهین صمدپور را می خواهم و بهش دادم. با شاهین نازنین هم تماس گرفتم و گفتم: عزیز دل، سردار آزمون دنبالت می گرده. چند دقیقه بعد شاهین وویس داد که داداااا با سردار حرف زدم می خواد یک دختر بچه ی بی سرپرست یا بدسرپرست را به کودک خواندگی قانونی قبول کنه. حالا ... دختر هشت ساله بصورت قانونی کودک خوانده ی سردار آزمون است و برایش نقاشی کشیده و فرستاده روسیه. ...
رزمنده ای که با سلام بر سیدالشهدا (ع) عروج کرد
شان را با دعا برای عاقبت به خیری آغاز کنند. چراکه حاج حسین همیشه ابتدای سخنرانی هایش دعا می کرد اللهم انی اجدد له فی صبیحه یومی هذا... اگر دقت کنیم، می بینیم از خدا می خواستند که آن ها را از یاران، انصار و حمایت کنندگان حضرت حجت (عج) قرار بدهد و آخر کارشان شهادت باشد. حاج حسین خرازی خودش در پادگان هفتم تیر سنندج گفته بود که این دعایی که اول صحبتم خواندم، قسمتی از دعای عهد بود. ما با ...
صفحه های نمایشگر پیروز شدند
دانیلا هِلیتزِر دکتر شنوایی در بوکا راتون فلوریدا گفت که میزان استفاده از صفحه های نمایشگر به موضوع همیشگی جر و بحث بین والدین در شهر او تبدیل شده بود. او چند تا دوست با کودک نوپا داشت که تا به حال، هیچ وقت تلویزیون را روشن ندیده بودند. اتفاقی که دیگر نمی افتد. دکتر هِلیتزِر با دو فرزند دو ساله و سه ساله گفت که "ما در این نبرد، شکست خوردیم. من به تمام نرم افزارهای آموزشی که می توانستم ...
روایت بهبودیافتگانی که از تونل کرونا عبور کردند
.... از همین رو، مورد استقبال کاربران خصوصا کاربران هراسان از هر سرفه قرار می گیرند، بخصوص وقتی که "هر سرفه می تواند آغاز پایان باشد." این جمله را مردی 35 ساله ساکن یکی از مناطق مرکزی تهران و از کاربران توییتر به من می گوید. او که مصاحبه را می پذیرد، تلفنی می گوید که بیماری را از همسرش، پرستار یکی از بیمارستان های تهران (نام بیمارستان محفوظ است) گرفت. او گلایه دارد که بیمارستان محل کار ...
به بهانه سالگرد کمال الملک سینمای ایران/ بازیگران، توصیه "جمشید مشایخی" را فراموش نکنند! + فیلم
خبرگزاری تسنیم - مجتبی برزگر اگر هنر بازیگری را میان چند پیشکسوت و نخبه تقسیم کنیم قطعاً یکی از آن کاربلدها و نخبه های این عرصه "جمشید مشایخی" است. بازیگری را بسیاری از او آموختند و او خودش را مدیون حمید سمندریان، علی حاتمی و علی نصیریان می داند. حال جسمی اش رو به راه نبود اما بعد از پیگیری های زیاد برای مصاحبه، پسرش "سام" تماس گرفت و گفت "استاد" قبول کرده تا به منزلش برویم و لحظاتی به ...
محبوبی: فقط 10 درصد با مرگ فاصله داشتم/ با وجود درد عضلانی وحشتناک کارم را دنبال می کردم
.... تست خونم منفی بود، اما خانمم که پزشک است، گفت سی تی اسکن ریه بدهم که در سی تی علائم کرونا مشخص بود و ریه ام کاملاً درگیر شده بود. وی ادامه داد: با توجه به حضور همسرم و همچنین وسائلی که در مطب داشتم، تخت بیمارستان را اشغال نکردم و در خانه ماندم. وسائل مطب به خانه آورده شد، چون به اکسیژن نیاز داشتم. خوشبختانه همسرم پیشگیری کرد و به کرونا مبتلا نشد و من هم بعد از دوره درمانی سخت و طولانی، اکنون بهتر شده ام. انتهای پیام/ ...
واکنش شاه میری به هدیه شاه پهلوی
خواهر و برادر هستند. بعد از اکبر، یک پسر و دختر دیگر هم به دنیا آمدند. مستاجر بودند و وضع مالی متوسطی داشتند، اما زندگی شان رو به راه بود. مادر تعریف می کند: خانه مان حیاطی داشت که مشرف به خانه روبرو بود. اکبر هفت ساله بود، به من می گفت که وقتی میروی حیاط چادر سرت کن مادر. ممکن است کسی تو را ببیند. به شوخی می گفتم اگر نخواهم چادر سر کنم چه کار می کنی؟ یک چادر دستش می گرفت و می گفت تا وقتی این چادر را ...
تمدید محدودیت ها تا 20 فروردین
حالش خوب نیست که به بیمارستان مراجعه می کند؛ ولی اگر حالش زیاد بد نباشد، باید در خانه، خود را قرنطینه کند. وی عنوان کرد: این نباشد که کسی بگوید من حالم خوب است، مشکلی ندارم و بیرون بیاید. شاید خود فرد مشکل نداشته باشد و 80 درصد مردم هم همین گونه هستند که علامت خاصی ندارند؛ ولی در عین حال ناقل خواهند بود و به دیگران سرایت می دهند. رئیس قوه مجریه اضافه کرد: اگر در خانه خود ...
لو رفتن شماره موبایل 42 میلیون ایرانی در تلگرام
گفت خودش این دیتاها را برای بررسی خریداری کرده است. وی در این خصوص در طی یک رشته توئیت نوشت: با توجه به اطلاعاتی که فروشنده در اختیار من قرار داد به نظر میاد که فروشنده ترک ترکیه باشه. قیمت این دیتابیس 500 دلار . دیتابیس رو گرفتم بررسی کردم دیتا درسته، آی دی + شماره تلفن مرتبط با آی دی – گویا دیتابیس اصلی عکس ها رو هم ذخیره میکرده که این نداشت البته آی دی عکس رو داره که میشه از خود تلگرام گرفت. یه API میذارم خودتون چک کنید . منبع: comparitech ...
تجربه های شیرین روزهای کرونایی
... فاطمه گفت: همه ما مقداری کارهای عقب افتاده داشته ایم و خدا خدا می کردیم که فرصتی باشد تا آنها را انجام بدهیم و الان همان فرصت است که کمی به برنامه زندگی خودمان سروسامان بدهیم. این طور با یک فراغ بال بهتر سال پیش رو را آغاز می کنیم و برنامه های جدیدی را برای سال نو می چینیم. برای ادامه گزارشم شماره یکی از دوستانم را گرفتم که در میان ما به خانم گرفتار معروف است، خیلی مشتاق بودم که ...
آه از این روزها و برخی عزیزان! لیلا خطیب زاده
جانم بدون اعتراض های مادرم شال و کلاه کرد و رفت بیرون برای تشییع جنازه. هر چه مادرم گفت نرو آخرش کرونا می گیری! او با بی خیالی جواب داده بود: "طوری نمیشه 2 متر 2 متر از هم فاصله داریم. زشته نمیشه نرم "! من تا متوجه شدم گوشی تلفن را برداشتم تا از راه دور او را تذکر دهم. پدر جانم که می دانست برای چه تماس گرفته ام قبل اینکه دهان به شکوه باز کنم، این را گفت: الان توی بانکم! ...
تبریک سیزده فروردین و روز طبیعت 99 + متن و عکس
...> . . . . شنبه-عصر جمعه-شب امتحان-عصر سیزده بدر -31 شهریور-عصر جمعه من برم توبه سلام خوبی ببین امسال دیگه سبزه گره زدن رو بی خیال شو! با این اخلاقی که تو داری اگه درخت هم گره بزنی فایده نداره! بیچاره سبزه ها! کد خبر 416926 ...
کرونا و مشکل اجاره نشین ها/ مستأجرانی که نمی توانند خانه پیدا کنند
. وارد یکی از این آژانس های املاک شدم که در قلب تهران قرار داشت. دو نفر در آن جا نشسته و هردویشان آنقدر غرق در گوشی های همراه خود شده بودند که متوجه حضور من نشدند. از وضعیت این روزهای بازار املاک پرسیدم که یکی از آن ها با خنده ای معنادار گفت: " خودتون دارید می بینید. توی این شب عید, کرونا خیلی روی بازار تاثیر گذاشته و بازار ملک رو واقعا فلج کرده. ما الان یه ماهه هیچ ...
بررسی مولفه های راهبردی حضور مردم در تامین امنیت کشور / شرکت در انتخابات ها؛ رافع خطر جنگ
) تهران عنوان کرد: نتیجه استقامت مردم و اطاعت از رهبری امام خمینی (ره) باعث شد که با وجود فشار قدرت های جهانی انقلاب اسلامی ایران پیروز شود. باید گفت در انقلاب اسلامی ایران وجود عامل اراده ملی و مردمی از جمله نکات بسیار مهم بوده است، زیرا مردم با وجود کشته شدن بسیاری در تظاهرت و مبارزات، دستگیری های گسترده و شکنجه های طاقت فرسا، هر روز برای ادامه مسیر مستحکم تر می شدند و از همین رو بود ...
ترور ناموفق فریدون عباسی و چند ابهام
اینجوری✋ کرد برای من که مثلا دستم خورده، میخواست من را فریب دهد.توی میدان بودیم دیگه، صدا و موتوری برای من عجیبه دیگه، یک همچون موتوری،فوری نگاه کردم دیدم بمب هست و آنتن دارد، گفتم الان ریموت را میزند،فریاد زدم به خانمم گفتم بپر پایین، خیلی با صدای بلند و ترمز گرفتم. کمربندم بسته بودیم، ولی خداوند اراده به ما داد و کپ نکردیم. در حین ترمز کمربند را زدم، داد زدم،در را هم باز کردم ...
وداع با شهیدمان سخت ترین لحظه زندگی
می بیند، جلوی درب می نشیند و با مشت به سر خود می کوبد. مادر شهید از آن روز تعریف می کند اورژانس و لباس مشکی را که دیدم، کمرم شکست. توانم را از دست دادم و روی زمین نشستم. نفهمیدم چگونه خود را از سر کوچه به خانه رساندم. به سمت صدا دویدم. او را در آغوش گرفتم و گفتم مادر آرام باش. وحید زنده است. او فقط تصادف کرده و اتفاقی برایش نیافتاده! بلند شو، می خواهیم برویم پیشش. می خواهیم ببینیمش! به ...
پیش بینی شیوع ویرویس ناشناخته در جهان در یک رمان
عهده گرفتن این مسئولیت هستین و شما رو انتخاب کردیم. شما همراه یک گروه آموزش دیده به فلسطین می رین. اونجا یک مهندس به نام عبدالصمد به شما ملحق می شه و با کمک او وارد این آزمایشگاه می شین. اون متخصص معماری زیرزمینیه. هدف اول آینه که ببینین آیا دارو و پادزهری برای این ویروس اونجا وجود داره که البته احتمالش ضعیفه. نماینده سازمان بهداشت، نگاه از چهره رئیس سازمان آما برداشت و سرش را به میکروفون ...
استراتژی فرهنگی امام سجاد در دوران پس از عاشورا چه بود؟
شهادت پدر شما همه ناراحت بودند، به اینجا که رسیدم گفت: عمویم محمّد بن علی (امام باقر ) به پدرم گفت: صلاح نیست که الان مبارزه را شروع کنید. بعد می گوید: از من پرسید: آیا پسر عم من جعفر بن محمّد (امام صادق ) را ملاقات کرده ای؟ گفتم: من عذر می خواهم، دوست ندارم آنچه را که شنیده ام برای شما نقل کنم. رو به من کرد و گفت: شما مرا از مرگ می ترسانی؟ هر چه از امام صادق درباره من ...
اگر کرونا بگیرید، ممکن است خانواده تان رهایتان کنند
اول اورژانس هست و ما همواره اولین بیمارها را می بینیم و با شروع بیماری کرونا ، خیلی از همکاران در "طب اورژانس" بیمار شدند، زیرا ما تماس مستقیم با بیماران داشتیم و تا مدتی خیلی ها نمی دانستند که کرونا شیوع پیدا کرده است، به همین دلیل برخی از همکاران ما ناخواسته به این بیماری دچار شدند و متاسفانه فوت کردند. هم اکنون من اکنون در بیمارستان ولی عصر زنجان که مسئول بخش کرونای زنجان است کار می کنم. گاها نیز ...
معجزه ای که ارتش بعث را زمین گیر کرد
دست ندهیم. در بعضی از دسته ها درگیری شدید بود؛ یک شب تا صبح، به این شکل مقاومت کردیم و عراقی ها به طور موقت عقب نشینی کردند. ما از این موضوع بسیار خوشحال شدیم؛ ولی حدود ساعت هشت صبح بود که با صدای گلوله تانکی که بالای سرم به کوه خورد، بیدار شدم. حمله دوباره عراقی ها شروع شده بود. از تانک های ما فقط چند دستگاه باقی مانده بود؛ درحالی که عراقی ها با تعداد زیادی نیرو و تانک جلو ...