پیشنهاد رشوه به اسکورت پوتین در اصفهان
سایر منابع:
سایر خبرها
ناگفته های خواندنی همسر مدافع حرم
شوخی دوستانم با من یک روز واقعیت پیدا کند. فکر می کردیم در باغ شهادت بعد از حنگ دیگر بسته شده. تا اینکه ازدواج کردم و چند سال بعد جنگ سوریه شروع شد. *زجر و سختی می کشم، اما پشیمان نیستم دلبسته آقا مصطفی شده بودم و نمی خواستم از من دور شود. نگاه خاصی به شهادت داشتم. علاقه و حسی که بین ما به وجود آمده بود باعث شده بود که نخواهیم هیچ وقت از هم دور شویم. حتی لحظه ای فکر نمی کردم ...
شهید جواد الله کرم می گفت: مهم نیست چه مسئولیتی داریم و کجا هستیم، هرجا که هستیم باید درست انجام وظیفه ...
عکس مجلسی انداختیم، فردا جواد شهید شد. به روایت همسر: من از همان ابتدا و زمان آشنایی با هدف و خواسته آقاجواد آشنا بودم همه ما برایمان جا افتاده بود که در کنار علاقه ای که به خانواده اش، من و بچه ها دارد ادای تکلیفش را مهمتر می داند. برایمان جا افتاده بود که آقا جواد خانواده اش را دوست دارد اما تکلیف را مهمتر از خانواده می دانست ما هم هرگز مانع رفتن ایشان به ماموریت نمی شدیم ...
روایتی از بانویی که زخم جنگ را بر تن دارد اما هنوز مقاوم ایستاده است + تصاویر
و در چشمانش اشک حلقه زده و به خاطرات با فرزندان شهیدش می اندیشید و حرف ها آنها را در ذهنش تداعی می کرد در این حال گفت: محمد حسن روی تکه ای از مقوا که روی چوپ چسبانده بود با خط درشت نوشته بود روح منی خمینی بت شکنی خمینی آن را بالای سرش گرفته بود و در حیاط می چرخید و بچه ها را هم تشویق می کرد آن را تکرار کنند. بیان خاطرات شیرین زندگی و دلتنگی های مادرشهیدان فرهاد با اشک و بغضی نفس گیر همرا ...
چرا شهید محمد بروجردی مسیح کردستان لقب گرفت؟
...؛ هیچ یک از کسانی که طرف اعتماد او واقع شدند، به او خیانت نکردند و کسی هم کاری را خراب نکرد. معنی عرضم این نیست که شهید بروجردی هر کسی را سر هر مسئولیتی گذاشت، الزاماً پسر پیغمبر بوده است! نه، چنین منظوری ندارم، بعضی از این افراد بعد ها تغییر کردند؛ ولی محققاً در آن دوره ای که شهید بروجردی بر سر کار بود و آن افراد با او کار می کردند، شرایط به همان خوبی پیش رفت که گفتم. نفوذ معنوی ...
مرد همسرکش بیمار روانی تشخیص داده شد
...، مورد بازجویی قرار گرفت. او گفت: جوان مجروح فرزند من و کسی که کشته شده عروسم است. آنها سال ها بود با هم زندگی می کردند و دو فرزند داشتند. پسر من به تریاک اعتیاد داشت و بعد هم که ازدواج کرد، همسرش معتاد شد، اما اعتیاد عروسم خیلی شدید بود. او شیشه می کشید و الکل مصرف می کرد. روز حادثه پسرم با من تماس گرفت و خواست کمکش کنم. گفت ژینوس حالش خوب نیست . من مدت ها بود به خانه آنها رفت وآمد نمی کردم، چون ...
خاطرات تکان دهنده فرمانده تکاوران ارتش از 34 روز جنگ در خرمشهر
ناخدای کلاه سبز جنگ تحمیلی این روزها محاسن سفید کرده اما به مانند همان سال های دور، زمانی که فرمانده گردان تکاوران نیروی دریایی بود استوار و محکم به نظر می رسد و در یک کلام یک ارتشی تمام عیار است. بخشی از گفت و گوی ما با ناخدا صمدی، فرمانده وقت گردان تکاوران نیروی دریایی را می خوانید که گفتنی های جالبی از سال های جنگ و روزهای مبارزه برای باز پس گیری خرمشهر دارد. *در سال های آغاز جنگ ...
اسراف مایه بی عدالتی در جامعه
...... یادم نمی رود در حرم امام رضا یک کسی سلام کرد و گفت: حال شما خوب است، خیلی خوش و بش کرد، من هی نگاهش کردم، گفت: تو مرا نمی شناسی؟ گفتم: نه، یادم نمی آید. گفت: آقای قرائتی تو زمان شاه ده شب خانه ما در اهواز منبر رفتی و من میزبان شما ده شب بودم. نان مرا خوردی نمی شناسی؟ گفتم: من یک عمری است رزق خدا را می خورم و نمی شناسمش! حالا هم ده شب نان تو را خوردم و نمی شناسم، طوری نیست ...
از وقتی به جای استکان تو شیشه های مربا چای خوردیم
ها شروع جنگ از همان روزهاست، 21شهریور. 45 روز در شهرشان ماندند، نه 35 روز: در آن روزها شهید هم دادیم. یک هفته از برگشت ما از شلمچه می گذشت که گفتند آنها که دوره دیده اند خودشان را معرفی کنند، احتمال جنگ هست. اما فکر می کردیم در حد درگیری های دیگر است، حتی از خانواده خداحافظی نکردیم. پدرم خانه نبود، به مادرم گفتم و رفتم. نیروهای عراقی آمده بودند مرز. فردای آن روز حمله کردند و جنگ شروع شد. ...
با همسر تنبل چه کنیم؟
این که مبینا خیلی دوست داره براش کتاب بخونی، کتاب امشب رو گذاشتم کنار تخت خوابش، لطفاً زحمتش رو بکش. به جای همسرتان کار نکنید! اگر قول و قراری برای کارهای خانه گذاشته اید، سعی کنید تا حد امکان از کمک بدون دلیل اجتناب کنید. البته این موضوع تنها یک استثنا دارد و آن موضوع بچه هاست. اگر همسر شما به بچه ها قولی داده و می دانید برای عملی شدن آن قول به کمک شما نیاز دارد ...
پای منبر پدر و مادر فرمانده شهید/ مادر شهید: سری که برای خدا دادیم پس نمی گیریم
همراه خود می برد و من می گفتم اصغر جان بچه ها را با خود می بری اگر خدای نکرده طوری شود جواب خانواده هایشان را نمی توانیم بدهیم و می گفت من این ها را می برم که تو این راه باشند و به این مسیر کشیده شوند. وضع مالی مناسبی هم نداشت یک اتاق داشتند و یک آشپز خانه کوچک، می گفتم اصغر جان تو می روی برای این بچه ها خرج می کنی یک خانه بزرگ تر بگیر تا خانم و فرزندانت راحت تر باشند، می گفت مادر آدم ...
گلایه سربازان از حقوق 200 هزار تومانی
: به جایش مرد می شوی، مرد. کریم سرش را بالا می آورد و لبخند می زند. می پرسم خرج رفت و آمد و لباس و پوشاکت را چه کسی می دهد؟ می گوید: خانواده، بابام، داداش هام، بعضی وقت ها هم از دوستانم قرض می گیریم. می پرسم حقوق تو پایین است یا ... که نمی گذارد حرفم تمام شود می گوید نه همه همینطورند.چند ده تومان بالاتر یا پایین تر.تازه وضعیت من خوبست می توانم هر دو هفته یک بار به خانه مان بروم ...
روایتی خواندنی از حضور حجازی در تیمی بنگلادشی که پرسپولیس را شکست داد
دوم خرداد 1390 یعنی دقیقا 9 سال پیش،سرطان اسطوره فوتبال ایران را از پا انداخت و استقلال را برای همیشه داغدار خودش کرد. به مناسبت سالروز درگذشت مرحوم حجازی، خواندن دوباره روایتی نسبتا قدیمی از خانم بهناز شفیعی،همسر مرحوم حجازی، از دوران حضور این چهره شاخص فوتبال ایران در کشور بنگلادش و در تیم محمدان خالی از لطف نیست. همسر ناصرخان در این خصوص می گوید: یادم هست یک روز آمد خانه و نقشه ...
چرا خدا خرمشهر را آزاد کرد؟
...؛ همه می گفتند اگر این عملیات نگرفت، هفتصد نفر را از دست می دهیم. آمدم با شهید خرازی تماس بگیرم و بگویم این کار را نکند، ولی او زودتر تماس گرفت و پرسید: سرانجام مذاکره چه شد؟ آمدم بگویم “نمی شود” که گفت دارد وقت می گذرد! بالاخره ما همان جا یک تصمیمی گرفتیم و گفتم جلو بروید. نیم ساعت بیشتر طول نکشید که یک دفعه سر و صدای بی سیم بلند شد. گفتم حتماً گیر افتاده اند. 9- در بی سیم ...
جایگاه بانوان به عنوان الگوی جبهه مقاومت
کفار بیان می کند. اگرچه این دو زن در خانه دو پیامبر الهی زندگی می کردند ولی ارتباط آنها با این دو پیامبر سودی به حال آنان نداشت و اهل جهنم شدند. وی افزود: در نقطه مقابل دو زن به عنوان الگو معرفی شدند که یکی از آنها آسیه همسر فرعون است و او با این که در خانه یکی از متکبرترین جبارین زندگی کرد ولی به خدا و پیامبران او ایمان آورد و زمانی که حقانیت حضرت موسی را در برابر ساحران مشاهده کرد، به ...
به کریمی می گفتم تو همسر و بچه هایت را هم دریبل می زنی!
می خواست حریفش را دریبل بزند. به شوخی به او می گفتیم صبح ها که از خواب پا می شی همسر و بچه هایت را هم دریبل می زنی. انگار هدف علی کریمی از زندگی کردن دریبل زدن بود. او بازیکن خیلی با استعداد و البته خوش برخوردی بود. در بایرن در سمت راست خط میانی بازی می کرد و کنار خودم بود و به هم نزدیک بودیم. علی هم یکجورهایی مثل وحید آدم محشری بود. او همچنین گفت: وقتی در زمین در کنار هم بازی می کنید ...
داستانک رمضان29 / فطریه
با خودش می گفت: با معرفت! امسال محله ما رو یادت رفت؟ ما چشممون به دست تو بودا. خدایا نکنه بچه یتیمهای محل بی سرویامان بمونن. نیمه شب با صدای زنگ خانه از خواب پرید. جوانی جلوی در بود. -پدرم چندماهی می شود که فوت شده. امشب دفتر بدهکاری هاش رو ورق می زدم.آدرس شما توش بود. نوشته بود به حاج محمد گلکار بابت فطریه 150 نفر بدهکارم. قول داده ام امسال بدهی م رو به 300 نفر برسونم. در را که بست گفت: خدا رحمتت کنه بامرام! و بعدش زمزمه کرد:ولله الحمد.الحمدلله علی ماهدانا و له الشکر علی ما اولینا 241241 کد خبر 1391256 ...
خرمشهر و نوجوان 13 ساله بختیاری
کنسرو برمی داشت. همیشه یک کاغذ و مداد در جیبش داشت که نتیجه شناسایی را یاداشت می کرد. پیش فرمانده که می رفت اول یک نارنجک سهم خودش از غنایم را برمی داشت بعد بقیه را به فرمانده می داد. زیر رگبار گلوله بهنام سر می رسید؛ همه عصبانی می شدند که تو آخر این جا چه کار می کنی، برو تو سنگر. بهنام کاری با ناراحتی بقیه نداشت؛ کاسه آب را تا کنار لب هر کدام بالا می برد تا بچه ها گلویی تازه ...
واکنش سردار سلیمانی پس از دیدن پوستر فیلم بادیگارد
یک جشن و بعد چ را ساخت. بعد یکدفعه بادیگارد را ساخت و باز به پست هم خوردیم. من احساس کردم حاج حیدر ضبیحی ها هیچ وقت دیده نمی شوند. کسی که دوست ندارد اسمش را ببرم و زیر دست او آموزش می دیدم و خودش از اول انقلاب هنوز سر تیم است، می گفت بچه هایمان از ما خوششان نمی آید. در دانشگاه نمی گویند پدرمان محافظ است. هیچ وقت نمی گویند چون جلوه بدی دارد. من پیش خودم وقتی این فیلمنامه را خواندم گفتم همه چیز این ...
سلبریتی هایی که با طرفداران خود ازدواج کردند/ تصاویر
ویثرسپون ریس ویثرسپون زمانی که تنها 23 سال داشت با رایان فیلیپ، همبازی اش در فیلم مقاصد بیرحمانه (Cruel Intentions) ازدواج کرد، اما این دو مدتی بعد از هم جدا شدند. اکنون ویثرسپون با مردی دیگر از دنیای هالیوود ازدواج کرده که شخصیت مشهوری نیست. همسر کنونی او یک ایجنت استعدادیابی به نام جیم توث است که در پیتسبورگ به دنیا آمده است. ویثرسپون در پیامی توییتری در مورد شوهرش چنین نوشته است: او هر روز ...
لحظاتی با راویان سوم خرداد 61/از رزمنده ای که با دمپایی به جنگ دشمن رفت تا خبر آزادی خرمشهر در زندان عراق
به ستوه آمده و می گفتند ای کاش ایرانی ها زود عملیات کنند و ما اسیر شویم روز دوم خرداد ساعت 4 یا 5 عصر بود گردان را که متشکل از بچه های تهران و کرج بود را تحویل گرفتیم و من به آنها گفتم فردا ان شاالله روی پل خرمشهر به شما کباب می دهم با تعجب گفتند کباب! ساعت 10 شب بود که عملیات شروع شد و از رودخانه نهر عرایض عبور کردیم خوشبختانه مقاومت دشمن بیش از یک ساعت نبود و ما در ساعت 6:30 صبح به پل ...
کرونا هم گذاری است و رد می شود و می رود
را سوار کردند این قدر دست انداز داشت. پاترول هم خشک بود. رسیدیم آنجا و برنامه تمام شد. اگر اشتباه نکنم شب میلاد امام زمان (عج) یا حضرت امیر(ع) بود. تمام شد و حاج آقای پورمحمدی گفت کجا هستید و بعد گفت همین الان در همان ماشینی که رفتید می نشینید و برمی گردید. گفتیم حاج آقا هنوز ناهار نخورده ایم. گفت در مسیر در ماشین بخورید. نشستیم و ساعت 10 شب شد به شبکه سه رسیدیم. با بچه های کمرا من چک کردیم گفتم ...
شهیدی که روزه اش را با خون افطار کرد
درد سختی گرفت. مدام ازش اشک می ریخت. خیلی خرج دوا دکتر کردیم، اما خوب نشد. کم کم داشت نا بینا می شد. یه شب دلم بد جوری شکست. متوسل شدم به امام حسین، گفتم آقا شما یه کاری بکنید این بچه شفا بگیره. همان شب خواب دیدم آقایی نورانی آمد دستی به سر و روی حبیب کشید و گفت چشم بچه ات خوب شد. صبح که پا شدم، دیدم داره تو گهواره بازی می کنه و چشمای قشنگی برام می خنده. عزیز دوردانه بود. روز های اول مدرسه خودم ...
روایت آیت الله هاشمی از وقایع 2 خرداد 1376
...: یادداشت های روزانه آیت الله هاشمی از وقایع روز 2 خرداد سال 1376: خبر دادند که آیت االله خامنه ای، در مصاحبه هنگام رأی دادن ، گفته اند برای شخص من ، هیچکس نمی تواند آقای هاشمی رفسنجانی باشد . بعداً از تلویزیون آن را شنیدم . برای رأی دادن به حسینه جماران رفتیم فاطی و عفت هم همراه بودند . بعد از رأی دادن مصاحبه کوتاهی کردم. تا شب در خانه بودم و مرتباً اخبار انتخابات را از وزارت ...
برخورد با کودک بهانه گیر، این قصه را برایش بخوانید
... مهسا از مطب پزشک بیرون آمد در حالی که با خود فکر می کرد . بچه ها به نظر شما عروسک مهسا مریضی بهانه گیری را از چه کسی گرفته بود ؟ مهسا از آن روز تصمیم گرفت دیگر در خانه نق نزد و بهانه نگیرد بنابراین وقتی شب مادرش برای او غذا کشید ، او عروسک را پیش خود نشاند و تمام غذایش را بدون گرفتن بهانه خورد تا عروسک از او یاد بگیرد . بعد هم از مادر تشکر کرد و دست هایش را با صابون شست و سفره را به کمک مادر ...
تو بچه بیار، من می فروشمش!!
ها داده می شد و سپس نوزادان را به کسانی که از قبل با آنان قرارداد بسته بودند، می فروختند. مبلغ فروش نوزادان نیز از 45 میلیون تومان شروع می شد. همه چیز روتین، منظم و قاعده مند! حال سوال اینجاست که چرا چنین فاجعه ای زیر پوست شهر های ما در جریان است؟ چرا چنین بازار سیاهی بوجود آمده است؟ البته آنچه گفتم نمونه ای از بازار سیاه است. بگذارید چند بازار سیاه دیگر را نیز با هم مرور کنیم. ...
چرا رهبری در سخنرانی روز قدس از شیخ الاسلام نام بردند؟
تدارک دادیم که مورد توجه رسانه های بیگانه قرار گرفت تداوم اعتراض های دانشجویی و صدور بیانه های تخصصی با مشورت عزیزانی مثل ایشان شکل می گرفت تا انتخابات این مسیر ادامه داشت بعد از انتخابات با منتخبین مجلس هفتم قرار گذاشتیم باهم برویم مرقد امام زیارت در راه برگشت با حسین شیخ اسلام رفتیم صندلی آخر اتوبوس نشستیم سر صحبت را باز کردم گفتم تجمعات چگونه جلو رفته مکاتبات و بیانیه ها را گزارش دادم ودر آخر گفتم ...
دو سکانس خواندنی از حماسه بیت المقدس امیرحسین دولتشاهی
می کنم. گفتم، عجب؛ پس یک جورهایی با هم بچه محل هستیم؛ آخر قبل از انقلاب، من چند سال در آنجا زندگی می کردم. خب برادر جان، بگو بدانم، پس چرا دفعه قبل که اسم و رسم تو را پرسیدم، چیزی نمی گفتی؟ گفت: وقت اذان بود، نماز می خواندم. نگاهی به سر و وضعش انداختم؛ از لای انگشت های لاغرش که روی محل زخم گذاشته بود، خون بیرون می زد. این شد که گفتم: نماز می خواندی؟ چه نمازی؟ مگر ما داریم رو به قبله حرکت می کنیم ...
سلطان محمدی: برای پرستاری بیماران کرونایی از قرآن کمک گرفتم/ تا عمر دارم خدمت خلق می کنم
کردند اما خیلی سرزنش شدم. هیچگاه از مشکلات جسمانی ام پیش آنها صحبت نمی کنم، چون توصیه می کنند با این شرایط کارم را کنار بگذارم. حتی همکارانم مثل خانواده ام هستند و بعد از گذشت 3 سال از دست شان در امان نیستم و می گویند بهتر است با این وضعیت در خانه بمانی و این کارهای پرخطر را کنار بگذاری. *بدترین اتفاق این روزهای کرونایی چه بود؟ بدترین لحظه در این روزهای کرونایی زمانی بود که یکی ...