سایر خبرها
نام امام رضا(ع) را برای حسینیه خودمان در اسپانیا انتخاب کردیم
تأثیر گذاشت و مرا به اسلام متمایل کرد. مسایل مختلفی در وجودم جمع شد تا بالاخره یک روزی من شهادتین را گفتم البته به شما بگویم روزی که شهادتین را گفتم رسماً مسلمان شدم، در آن زمان هنوز قلباً مسلمان نشده بودم چون آگاهی های لازم را نداشتم. فقط به خاطر محیطی که در آن بودم و دوستانم، به اسلام تمایل پیدا کردم و مسلمان شدم. منتهی 3 سال بعد با آگاهی و اعتقاد کامل اسلام را پذیرفتم. من در دهه 80 میلادی ...
شهید جواد الله کرم می گفت: مهم نیست چه مسئولیتی داریم و کجا هستیم، هرجا که هستیم باید درست انجام وظیفه ...
: چیزی شده که آنقدر بهم ریخته ای؟ گفت: نه؛ فقط آقا جواد مجروح شده است. دیدم چشمان دخترم اشک داشت. گفتم: مادر! می دانم آقاجواد شهید شده است. به من بگو چون از صبح انگار بمن تلقین شده است که امروز خبر شهادتش را می شنوم. همین موقع بود که دیدم جمعی از فامیل و همسایه ها وارد منزل شدند برای تسلی دادن. خداوند در قران فرموده وعده من حق است و عملی می شود. اگر بپذیریم وعده مرگ و شهادت هر انسانی آنطور رقم می خورد که تقدیر خداوند است، دیگر دلیلی ندارد برای رفتن فرزندمان به جبهه دفاع از حرم اهل بیت(ع) ممانعت کنیم. منبع: تسنیم ...
کتابی که در نبودن حاج قاسم رونمایی شد
بعد از شهادت محمد جمالی به مادر وی گفته بود: محمد 25 سال پیش شهید شده بود و روح او کنار همرزمان شهیدش در دوران دفاع مقدس بود. محمد جمالی اوایل شهریورماه 1392 رهسپار دفاع از حرم می شود و دوازدهم آبان ماه 1392 در دمشق به شهادت می رسد. کتاب پاییز پنجاه سالگی تا شهادت سردار جمالی و مراسم خاکسپاری شهید که خود حاج قاسم، پیکر وی را درون مزار می گذارد، ادامه پیدا می کند. سردار سلیمانی پس از ...
ماجرای بازسازی گنبد حرم حضرت معصومه سلام الله علیها به توصیه ی آیت الله بهجت
اما در فکر خودم این بود که چشمی که دارم می گویم، خب من پول که ندارم، طلا می خواهد، ندارم، نمی دانم چقدر پول مزد می خواهد و اینها. گفتم چشم آقا چشم! شاید چشم های اینجوری هم می گفتیم دیگر، ایشان یک وقت صدا کرد علی آقا! پنج میلیون تومان بدهید به ایشان برای طلاکاری گنبد. من در دل خودم و فکر خودم گفتم آقا! ما چند میلیارد تومان پول می خواهیم، بعدشما پنج میلیون تومان می دهید! چه تناسبی دارد؟ ...
درباره رحیم مؤذن زاده اردبیلی
خوشحال بود و می گفت به آرزویش رسیده است. من رفتم اداره اوقاف و گفتم حال پدرم خوب نیست، از نظر پزشکی تاییدش نکنید. گفتند مگر می شود، موذن زاده را رد کرد. این مرد باید به زیارت خانه خدا برود. 4ماه قبل از درگذشتش بود که با وضع خرابی که داشت به مکه رفت. من خیلی نگرانش بودم. روزی که آمد، سریع خودم را به او رساندم و دیدم حالش زیاد خوب نیست . موذن زاده اردبیلی پس از بازگشت از سفر حج به علت پیشروی بیماری سرطان در بیمارستان بستری می شود. پزشکان برای بهبود او دست به کار می شوند اما سرطان دیگر تمام بدن او را فرا گرفته بود و سرانجام در پنجم خرداد 1384 خورشیدی دارفانی را وداع گفت. ...
فرزندان ری؛ فرماندهان مقاومت / حاج اصغرِ سردار سلیمانی چه کسی بود؟
به گزارش راهیان نور ؛ شهید اصغر پاشاپور که اکثراً او را با قطعه فیلم هایی در همراهی سردار قاسم سلیمانی میان مدافعان حرم می شناسند، یک ماه بعد از شهادت سپهبد شهید قاسم سلیمانی در حلب توسط تروریست های تکفیری به شهادت رسید. پیکر مطهر او توسط تروریست های تکفیری احرار الشام (جبهه النصره) ربوده و سر از بدنش جدا شده بود. نهایتاً پیکر بی سر این فرمانده شهید توسط رزمندگان مدافع حرم بعد از گذشت چندین روز ...
جمشیدی: همیشه خودم را یک فوتبالی می دانم و با فوتبال بزرگ شدم/ دور از چشم کارگردان بازی های فوتبال را ...
سریالی بازی کردم به اسم سال های ابری و بعد دیوار به دیوار را در دو فصل داشتم. بازی کردن سریال کار سخت و زمان بری است چون 6-7 ماه درگیر هستید. نقشی مثل فریبرز هم که من در طول 6 ماه پنج روز هم آف نبودم. اگر دقت کرده باشید در تمام سکانس ها بودم. خیلی دو دل بودم اما وقتی متن را خواندم فهمیدم برای بازیگر یک چالش بزرگ است. آقای سامان از کارگردان های بزرگ هستند و آقای نصیرنیا هم تهیه کننده بودند و در ...
پژمان: برای مربیگری در فوتبال به من اعتماد نمی کنند!
... جمشیدی درباره حضور در سریال زیرخاکی گفت: اولبن سریالی که بازی کردم سریال پژمان بود و بعد سریالی بازی کردم به اسم سال های ابری و بعد دیوار به دیوار را در دو قسمت داشتم. بازی کردن سریال کار سخت و زمان بری است چون 6-7 ماه درگیر هستید. نقشی مثل فریبرز هم که من در طول 6 ماه پنج روز هم آف نبودم. اگر دقت کرده باشید در تمام سکانس ها بودم. خیلی دو دل بودم اما وقتی متن را خواندم فهمیدم برای بازیگر یک ...
رجبی: به خاطر استقلال کتک خوردم
بازی به خانه رفته بودم تا به پدر و مادرم سر بزنم و دوباره به اردوی تیم ملی برگردم. در خانه نشسته بودم که چند نفر از استقلالی ها آمدند و به طور رسمی پیشنهاد دادند. پاسخ شما به این پیشنهاد مثبت بود؟ من عاشق استقلال بودم، استقلال را بیشتر از هر تیم دیگری دوست داشتم. من به خاطر استقلال کتک هم خوردم. هیچ وقت فراموش نمی کنم در سن 8 سالگی کنار ورزشگاه آب و نان بربری می فروختم تا پول ...
روایتی از بانویی که زخم جنگ را بر تن دارد اما هنوز مقاوم ایستاده است + تصاویر
وضوع را به من گفت خیلی ناراحت شدم اما نه از دست آن خانم بلکه به خاطر اینکه فکرمی کردم آیا واقعا من باید دوباره بچه دار شوم؟ تازه اگر هم دوباره مادر شوم توانایی بزرگ کردن بچه را با این وضعیت جسمانی دارم؟ پس تکلیف زندگی ما بدون بچه چه می شود؟ تکلیف جوانی علی چه می شود؟ و هنگامی که این افکار در سرم جولان داده می شد. تصمیم گرفتم با پزشک معالجم مشورت کنم وقتی ماجرا را برایش تعریف کردم او گفت: هر که چن ...
اهواز| روایتی شنیدنی از آزاده ای که قبل فتح خرمشهر اسیر شد
استراحت کنید تا فردا شب. شب را در همان جا پشت خاکریز به صبح رساندیم. شکار میگ عراقی از سوی رزمندگان ایرانی در طول روز به ویژه ظهرها هوا به اندازه ای گرم و داغ بود که چند نفر از بچه ها برای استراحت به زیر نفربر می رفتند. آن شب و روز بعد عملیات هایی در بخش های دیگری از منطقه ادامه داشت. ولی ما هنوز در پشت آن خاکریز در حال آماده باش بودیم، نزدیک ظهر از شدت گرما من هم زیر نفربر رفتم ...
ونگر: به آرسنال برنمی گردم، حتی برای تماشا!
کسب کرده اند. لیورپول واقعاً در تمام طول فصل عملکرد خوبی داشته اما باختن این تیم نشان می دهد تکرار کاری که ما انجام دادیم بسیار سخت است. به هر حال من آن روز از کلی از هواداران آرسنال پیام دریافت کردم. ونگر بعد از ترک آرسنال دیگر مربیگری نکرده است. او در پاسخ به این سؤال که امکان دارد دوباره هدایت تیمی را برعهده بگیرد، تأکید کرد: در حال حاضر من خودم را وقف کارم در فیفا کرده ام. فیفا مسئول رسیدگی به 211 فدراسیون است و کارآمد بودن در این شرایط کار سختی است. نمی گویم که دلم برای مسابقات فوتبال تنگ نشده اما فعلاً دارم تلاش می کنم که در حوزه کاری خودم مفید و کارآمد باشم. تسنیم ...
روایتی نو از مرگ و زندگی زیر موشک باران دزفول
ر دهان محمد گذاشتم، با لحنی کلافه گفت: مادر هوا خیلی گرم است. من هم باخیال آسوده گفتم عزیزمادر برو و پنکه را روشن کن. زیر کلید پنکه دو تخته فرش بود که محمد روی آن ها رفت تا دستش را به کلید برساند، فاصله مان تقریباً سه یا چهار متر بود. همان طور که داشتم محمد را نگاه می کردم چشمم به ساعت بالا سرش خورد ساعت 11و 25قیقه بود که ناگهان در یک چشم برهم زدنی حس کردم وارونه شدم و دیگر از آن به بع ...
پیشنهاد رشوه به اسکورت پوتین در اصفهان
؟ همسر شهید: علی عجیب بچه دوست بود. امیر پسر بزرگم حالا سیزده سالش است. تا علی خانه بود من اصلاً نمی دانستم که بچه دارم. پدر و پسر با هم بازی می کردند، بیرون می رفتند و خلاصه وقت همدیگر را پر می کردند. بچه ی دومم هفت ماهه به دنیا آمد، هنوز چشمانش را به این دنیا باز نکرده بود که چند دقیقه بعد برای همیشه ما را تنها گذاشت. از دست دادن بچه ی چند دقیقه ای مان را برای علی از پشت تلفن گفتم. علی بدون ...
خاطرات تکان دهنده فرمانده تکاوران ارتش از 34 روز جنگ در خرمشهر
ارتش می داد، جنگ ما با عراق به هفت روز نمی رسید. دروغ های سریال کیمیا جگرم را آتش زد در 34 روز جنگ خرمشهر 103 نفر از همرزم های من شهید شدند، وقتی سریال کیمیا را می دیدم و بعد مسئولینی که به تهیه کننده آن سریال جایزه می دهند جگر من آتش می گرفت. به حال آن شهدا گریه می کنم و می گویم این آقایان نمک نشناس هستند، تعدادی از افسران من در آغوش من جان سپردند. من چگونه می توانم این را ...
وقتی رسیدیم حرم خجالت می کشیدم وارد حرم شوم
اردیبهشت سال 1395 پس از نبردی سنگین با تکفیری ها به آرزوی دیرین خود یعنی شهادت دست یافت. در اینجا به مرور خاطره ای از این شهید می پردازیم. وقتی رسیدیم حرم خجالت می کشیدم وارد حرم شوم به آقا مصطفی گفتم برای اتمام حجت و آرامش خودم برویم حرم و استخاره بگیریم. وقتی رسیدیم حرم خجالت می کشیدم وارد حرم شوم، چون از خدا خواسته بودم که به بنده اش نشان دهد آیا راهی که می رویم درست است یا نه ...
پای منبر پدر و مادر فرمانده شهید/ مادر شهید: سری که برای خدا دادیم پس نمی گیریم
تبلیغی می کردیم چنین نتیجه ای نداشت. مادر شهید: من وقتی حاج قاسم به شهادت رسیدند در بیمارستان برای عمل جراحی بستری بودم داشتم نماز صبح را می خواندم دخترم تلویزیون را روشن کرد که متوجه شدم حاج قاسم با ابومهدی به شهادت رسیده و اول چون یکی از لقب های اصغر در سوریه ابومهدی بود فکر کردیم اصغر هم شهید شده که بعد متوجه شدیم این طور نیست. با شنیدن خبر شهادت حاج قاسم فشارم رفت روی 20 و ...
بمبی که با خبر آزادی خرمشهر در مدرسه منفجر شد/ اولین شعرم را در جنگ سرودم
. 2 الی 3 مرتبه بود که به اتفاق پدرم رفته بودم برای اینکه ببینم منطقه پاکسازی شده یا نه؟ و جالب اینکه من آن زمان خبرنگار افتخاری سوره نوجوان بودم که به سرپرستی رضا رهگذر اداره می شد و من از فرصت به دست آمده استفاده کردم و توانستم چند تا عکس از مناطق جنگ زده خرمشهر بگیرم که هنوز پیش خودم نگه داشتم. دفاع پرس: خرمشهر را چگونه دیدید؟ خرمشهر و کوچه های آن را دقیقا بعد از آزادسازی که ...
زنجان شهر غواصان دریادلی که دریا ندارد/لحظه های ناب اقتدار و عزت
کنار دیگر دوستانش فعالیت می کرد. این جانباز 50 درصد با اشاره به اینکه در روزهای ابتدای جنگ من دو فرزند داشتم و فرزند سوم من اندکی پس از آغاز جنگ متولد شد، می گوید: به لطف خدا همسری داشتم که روحیه انقلابی گری داشت و مرا بسیار حمایت کرد. او در نبود من، فرزندانم را سالم و صالح بزرگ کرد و هیچ وقت مانع رفتن من به جبهه نشد. این فداکاری او دل مرا در دوران جنگ، قرص و محکم می کرد. ...
شهید فریدون عیوضی هنرمندی چیره دست در جذب نیرو بود
به گزارش عصر همدان ، حسین رفیع خانی یکی از جانبازان شهرستان بهار است که در کتاب 《اردشیر آبروی ایل》نوشته سید حسین حسینی و جواد نوری به بیان خاطره ای از معلم سردار، شهید فریدون عیوضی پرداخته است. وی در خاطراتش می گوید: من در اوایل انقلاب نوجوانی ناسازگار بودم هر روز خدا دست کم یک دعوا با بچه های مدرسه یا محله داشتم اصلاً دوست نداشتم مقابل مقابل کسی کم بیاورم. همیشه با خودم سلاح سرد حمل ...
با فرماندهان 4| اصغر کاظمی: ایده "حسن باقری" قفل آزادی خرمشهر را باز کرد/ سازمان رزم سپاه چگونه شکل گرفت؟
ماجرای درگیری های نیروی هوایی حضور داشتم. از همان شب اسلحه گرفتم و مسلح شدم. بنده عضو هیچ گروه مسلحی نبودم. علاقه ای هم به هیچ گروهی نداشتم. بعد از پیروزی انقلاب، علیرغم اینکه خانه مان در نظام آباد بود، بیشتر در خیابان تهران نو فعالیت داشتم. یک روز پس از پیروزی انقلاب اسلامی ابتدای خیابان قاسم آباد سنگربندی کردیم؛ چرا که احتمال می دادیم ارتشی های وابسته به شاه حرکتی انجام بدهند. من قبل از ...
فراستی:مرض نقد را از 17 سالگی شروع کردم/ وقتی آقای منتقد فیلم مهران مدیری را فاجعه نامید
فرهنگ نقد به این ضعیفی باشد جامعه پیشرویی نیست چراکه فقط با نقد می توانیم رشد کنیم. در بخشی از گفتگو، فراستی گفت: مهران به من زنگ زد و گفت: امروز افتتاحیه فیلم من است، یا خودم را می کشم یا تو را می کشم باید بیایی ، اما من گفتم در این مراسم ها نمی روم، بعد از مدتی همدیگر را دیدیم، گفت: فیلم را دیدی؟ گفتم 10دقیقه دیدم فاجعه بود . مدیری گفت: من را نمی گوید، منظورش فیلم بود. ...
آخرین سکانس مستند عبدالله در شیراز فیلمبرداری شد
...: آخرین سکانس مستند تلویزیونی عبدالله که روایتی از تولد تا شهادت شهید مدافع حرم سردار حاج عبدالله اسکندری را به تصویر می کشد، با ادای احترام به این شهید به پایان رسید. به گزارش ایرنا؛مدیرکل صدا و سیمای مرکز فارس در مراسمی که به این مناسبت و همزمان با ششمین سال شهادت شهید اسکندری برگزار شد، همزمانی این رویداد هنری و فرهنگی را با آغاز چهلمین سال دفاع مقدس و سوم خرداد روز آزادی ...
فرمانده ناجا: ان شاء الله پایان راهم به شهادت ختم شود و عاقبت خیر شوم/ فرهنگ و باب شهادت در نیروی ...
...، مدافعان حرم و حریم نظم و امنیت کشور به ویژه سپهبد شهید "حاج قاسم سلیمانی" را گرامی می داریم و بر روح بلند و ملکوتی حضرت امام خمینی(ره) درود و رحمت می فرستیم و برای مقام عظمای ولایت فرماندهی معزز کل قوا، آرزوی طول عمر توام با سلامتی داریم. وی ضمن خیرمقدم به خانواده شهید بارانی، افزود: شهادت، این همکار عزیز، مجاهد خستگی ناپذیر که عمر خویش را در مسیر خدمت صادقانه به کار گرفت و 16 سال ...
خاطره ای از آزادی خرمشهر/ جلو چشمم دل و روده دوستم بیرون ریخت/ سال ها است که هیچ مسئولی به ما سر نزده است
. نمی گذاشتیم به آن سمت شط العرب بروند. عملیاتی که من در آن بودم از جاده اهواز-خرمشهر شروع شد. طوری عملیات را انجام دادیم که عراق وقت نداشت نیرو جابجا کند. عملیات ها همه در شب صورت می گرفت. عملیات فتح خرمشهر سوم خرداد به روز کشیده شد که به جنگ تن به تن و درگیری در روز رسید. هواپیماهای عراق مثل ملخ در آسمان فقط بمب خوشه ای می ریختند. بمباران می کردند و ماشین آلات ما را می زدند. ولی خوب ...
بیوگرافی مسعود فراستی + تصاویر
- اجتماعی به گفتگو می نشیند... ممنونیم استاد... من آدم انتقادپذیری هستم، اما اینطور نیست که احساس خالی شدن کنم و اگر نقد را منصفانه بدانم؛ رفتارم را تصحیح می کنم. درباره نقد فیلمی، شهید آوینی به من گفت خط اول نقدت خیلی تند است در آخر قرار بده و من هم پذیرفتم، اما بعد دوباره کار خودم را کردم. (لبخند می زند). من یادمه بچه های خنده بازار به من زنگ زدند و نظر من را پرسیدند و من گفتم ...
کرمان|خاطره خواندنی آهنگران از آخرین دیدار با شهید قاسم سلیمانی/ حاج قاسم در حال و هوایی غیر از این دنیا ...
حاج صادق آهنگران در گفت وگو با خبرنگار تسنیم در کرمان ، با اشاره به اینکه سال ها به فرموده حاج قاسم سلیمانی شب های قدر و برای مدافعان حرم در سوریه مراسم احیا برگزار می کردم اظهار داشت: شب بیست یکم یا بیست و سوم ماه مبارک رمضان بود و من در جمع مدافعان حرم در حال برگزاری مراسم احیای شب قدر بودم. وی با بیان اینکه در حین اجرای برنامه به من خبر دادند که حاج قاسم سلیمانی هم آمدند افزود: گمان ...
پیرمرد و دریا، نسخه ی غزه
بودم تا بتوانم آن را بخرم. سه روز بعد از اینکه ماهی گیری را شروع کردیم، روز 28 نوامبر، خدیر صبح زود به همراه سه تا از پسرعموهایم برای ماهی گیری رفت. قایق جدید را با خودشان برده بودند. ظهر نشده بود که پسرعموهایش آمدند خانۀ من. وقتی آن ها را دیدم، بلافاصله فکر کردم که پسرم را کشته اند. برادرزاده هایمان تعریف کردند که مشغول ماهی گیری در دریا بوده اند و حدود دو مایل از مارینا فاصله گرفته ...
چقدر دلم می خواست من هم همراهشان بودم
کشاندم بیرون، دیدم در قسمت جلوی دستم، پیراهنم سوراخ شده و مثل شلنگی که پاره می شود، خون همین طور می زند بیرون. با خودم گفتم دستم قطع شده. سریع آستینم را کشیَدم بالا و دیدم نه؛ دستم قطع نشده و ترکش خورده روی رگم و رگ را پاره کرده. با دست دیگرم چند لحظه جلوی خونریزی را نگه داشتم و دیدم کم کم خونریزی کمتر شد. بعد متوجه پای چپم شدم که آن هم خونریزی داشت. با اینکه توی کتانی ام پر از خون شده ...
فتح خرمشهر از زبان سردار بدر / عبدالعلی زاده: سنگ بنای جبهه مقاومت را علی آقا گذاشت
نسیبه عبدالعلی زاده همسر سردار شهید علی تجلایی در گفتگو با تبریزبیدار بمناسبت حماسه آزادسازی خرمشهر در رابطه با حضور این شهید در عملیات آزادسازی خونین شهر اظهار داشت: وقتی که علی آقا برای این عملیات اعزام می شدند، 6 ماه تا بدنیا آمدن اولین فرزندمان زمان باقی مانده بود و در این مدت چندین بار به منطقه اعزام شدند و بازگشته بودند اما بعد از عید که به این عملیات اعزام شدند، وقتی که با ما تماس گرفتند ...