سایر منابع:
سایر خبرها
ماجرای عکسی که حضرت آقا سراغش را گرفت/پیغام حاج قاسم برای دخترم در دیدار با رهبری
.... چند دقیقه بعد خواهر زاده ام زنگ زد به گوشی من گفت: خاله خانه مادرجانی ؟ گفتم: اره گفت باشه می خواستم بیایم آ نجا . از شب قبلش هم استرس زیادی داشتم. 6 صبح تازه خوابیده بودم. بلند شدم نرگس را آماده کنم برود مهد. دیدم شوهر خواهرم زنگ زد به گوشی پدرم و یک دفعه پدرم با صدای خیلی بلند داد زد. سریع آمدم داخل اتاق، پدرم گفت: چیزی نیست یکدفعه صدایم بلند شد. مادرم هم آمد داخل اتاق. وقتی رفتم ...
از آزادی گنجشک به خاطر امام خمینی تا دختر ناشناسی که خبر فوت امام را داد
به مدرسه نمی رفتم و خیلی و حدود 6 سال سن داشتم ما تلویزیون نداشتیم آن زمان مزاحم تلفنی خیلی باب بود صبح روز رحلت امام تلفن منزل ما زنگ خورد یک دختر پشت خط بود و مدام می گفت امام فوت کرد امام فوت کرد رادیو را روشن کنید. وی افزود: من تصور کردم مزاحم تلفنی است تلفن را قطع کردم در عالم کودکی نمی دانستم امام دقیقاً کیست در این حد می دانستم فقط آدم بزرگ و مهمی هستند به مادرم گفتم مادر دختری ...
قد من برای دیدن ضریح کوتاه بود
افتخار می رقصید خبری نبود. پرچم هم مثل من گیج بود سر صبحی. لابد نیمه شب بادهای معروف پرندک پرچم را نصفه و نیمه پایین آورده است! چایم را هورت بالا کشیده و لغات سخت کتاب فارسی را زیرشان خط کشیده بودم مرور می کردم که یک مرتبه درب باز شد و مادر با داد و بیداد و گریه کنان وارد خانه شد. از گریه هایش سر در نمی آوردم. فکر کردم یحتمل پدر بزرگ فوت کرده که آن روزها در بستر بود، و شاید هم مادر بزرگ ...
روایتی متفاوت از یک خانواده پرستار در کوران کرونا/ خانه ما بیمارستان است
مقاومت کردم! با خودم گفتم امروز همان زمانی است که باید مثمر ثمر باشیم، دخترانم افتخار من خواهند شد، از آنها خواستم قوی بمانند این مادر فداکار ابراز می کند: با خودم گفتم امروز همان زمانی است که باید مثمر ثمر باشیم با هم می توانیم، دخترانم افتخار من خواهند شد، از آنها خواستم قوی بمانند و هر روز طی تماس تلفنی کارم شده بود روحیه دادن به بچه ها و هدیه کردن قوت قلب! ...
سرقت طلا های مادرزن برای برگزاری جشن عروسی
دو زن چند روز قبل به دادسرای مبارزه با سرقت تهران مراجعه و از سه مرد غریبه به اتهام سرقت شکایت کردند. یکی از شاکیان گفت: من به همراه مادر و دخترم در یک خانه زندگی می کنیم. روز حادثه نامزد دخترم به نام ایوب هم خانه ما بود که زنگ در را زدند و فردی خودش را مأمور آب معرفی کرد، اما بعد از اینکه در را باز کردیم سه مرد داخل آمدند. آن ها چاقو در دست داشتند و بسیار خشن بودند. دزدان شروع به تهدید ما کردند ...
معرفی بناهای ماندگار اصفهان در کتاب "چهل خشت"
مصالح با خاک مجاور خانه ای برپا کنند. بیست و یکمین بنا از چهل خشت این مجموعه مسجد شیخ لطف الله در ضلع شرقی میدان نقش جهان اصفهان نام دارد که آن چنان چشمگیر است که به سختی می توان از تماشای آن دل کند و چشم فروبست.اگر چه ورودی از سمت غرب مسجد است اما باز معمار چیره دست آدمی را آرام آرام با دالانی دراز و پیچ دار، از کنار گنبد خانه خدایت می کند تا به قاعده ورود از پشت و روبه روی محراب و قبله ...
عاشقان بنیانگذار انقلاب اسلامی از لحظه تلخ جدایی می گویند/ اشک ها، بغض ها و داغ مانده بر دل ها
، احساس کردم سرم گیج می رود و دیگر چیزی نفهمیدم، چون دیابت داشتم دچار افت قند شده بودم و فقط یادم است که در بیمارستان چشم هایم را که باز کردم دیدم که همه سیاه پوش هستند و خودم هم فقط گریه می کردم. امام را که از بین ما رفت انگار دوباره پدرم را از دست دادم حسنی یکی از فرزندان شهدا در شهرکرد در گفت وگو با جهانبین نیوز خبر رحلت امام را تلخ ترین خبر زندگیش می داند و می گوید: من فرزند ...
پیر جماران؛ پدر دلسوز امت اسلامی
اعلام کرد. انا لله و انا الیه راجعون... روح بلند پیشوای مسلمانان و رهبر آزادگان جهان حضرت امام خمینی (ره) به ملکوت اعلی پیوست صبحی که با خبر از دست دادنت آغاز شد و به تمام ایران رنگ ماتم و اندوه بخشید و بهارمان را زمستانی کرد. انگار همین دیروز بود که در سخنرانی بهشت زهرا پشت تمام میکروفن ها فریاد زدی که من به واسطه ملت دولت تعیین می کنم و حالا رفتنت از میانمان داغی سنگین بر دلهای مان نشاند ...
امنیت و آسایش امروز نتیجه ایثار شهداست
، در ماه محرم و ماه مبارک رمضان کمتر ایشان را در خانه می دیدیم و بیشتر اوقاتشان در مسجد سپری می شد. در ماه رمضان که معمولا شب ها نمی خوابید و مشغول خواندن نماز شب بود، گاهی اگر من بیدار بودم به من می گفت که چه نمازهایی می خواند. ایشان معمولا با میکروفن مردم روستا را برای سحر بیدار می کرد و من یکبار با ایشان رفتم. برای مردم هم جالب بود که پدرم من را به همراه خودش برده بود. این فرزند شهید در ...
دزدی طلا برای ماه عسل اروپا
به گزارش گروه حوادث جام جم آنلاین از روزنامه جام جم، اوایل خرداد امسال زن جوانی همراه مادر و مادربزرگش با حضور درپلیس آگاهی تهران از سه مامور قلابی اداره آب به اتهام سرقت طلاهایشان شکایت کرد و گفت: چند ماه بود نامزد کرده بودم وقرار بود بعد از کرونا جشن ازدواجم را در هتلی برپا و برای ماه عسل به فرانسه برویم.آن شب نامزدم به خانه مان آمد.یک ساعت بعداز او سه مرد به عنوان مامور اداره آب برای کنترل ...
داماد پلید عروس خانم را شوکه کرد! / 3 مرد قلچماق ماموریت شومی داشتند؟
مأموران پلیس راهی محل حادثه شدند که دریافتند سه پسر جوان به عنوان مأمور گاز وارد خانه شده و با تهدید و بستن دست و پای داماد خانه 200 میلیون تومان پول و طلا سرقت کرده اند. یکی از اعضای خانواده در شرح ماجرا گفت: همراه دخترم، مادرم و دامادم در خانه نشسته بودیم که زنگ خانه به صدا درآمد. وقتی آیفون را برداشتم مردی پشت در خودش را مأمور گاز معرفی کرد که در را باز کردم. هنوز ثانیه هایی نگذشته بود که سه ...
روزی که امام (ره) رفت
سیزده خرداد 1368، شب قبل از رحلت ملکوتی بنیان گذار جمهوری اسلامی ایران، اطلاعیه ای از دفتر امام راحل از طریق تلویزیون قرائت شد و از مردم درخواست دعا برای سلامتی امام راحل داشت که با صدای مرحوم قاسم افشار بر روی آنتن رفت. در محله و خیابان های شهر موجی از نگرانی به چشم می خورد، مردم که نگران حال امام خمینی (ره) بودند برای سلامتی ایشان دست به دعا شدند. در مشهد هم مانند دیگر شهر ها مردم برای ...
تجارت سیاه با دختران شهرستانی در تهران
قبلا در فضای مجازی با او آشنا شده بودم از ترمینال رفتم به خانه اش، اما چمدان من را زد.سارق بود. فرار کردم و دوباره رفتم ترمینال چند روزی ، آنجا خوابیدم. مجبور شدم برای این که پول در بیاورم کار کنم و نیاز مردان را برطرف کنم و پول بگیرم و خرج و مخارج زندگی خودم را در بیاورم. مجبور بودم این کار را بکنم چون در آن شرایط هیچ کسی را نداشتم که حمایتم کند و خرجم را بدهد. فکر نمی کردم بیزینسی شوم ...
امام (ره) در بازداشت و ما در نمک کور
به گزارش خبرنگار دفاع پرس از ساری، به مناسبت ایام ارتحال امام خمینی (ره) و قیام خونین 15 خرداد تورقی به کتاب از فیضیه تا الرشید تاریخ شفاهی مجاهد انقلابی و آزاده دفاع مقدس، حجت الاسلام محمدحسن جمشیدی نوشته سیدحسین ولی پور زرومی زدیم و روایتی از آن را انتخاب کردیم که از نظرتان می گذرد. ... چهل روز از حادثه فیضیه گذشته بود. به این مناسبت، امام، اطلاعیه ای صادر کردند که با این جملات شروع می شد: ...
عروسی مجلل؛ انگیزه داماد برای سرقت از خانه مادرزن
است که مادرم میهمان خانه ما شده است. او تمام طلا و جواهراتش را به خانه من آورده بود تا در گاوصندوق خانه ما باشد. چون او معمولا خانه نبود و پیش بچه هایش می رفت. به همین دلیل می گفت بهتر است طلاها را در خانه اش نگه ندارد از ترس اینکه مبادا سارقان به خانه اش دستبرد بزنند اما خبر نداشت که قرار است دزد به خانه من حمله کند. وی ادامه داد: روز حادثه دخترم به همراه دامادم که چند ماه قبل با یکدیگر عقد ...
گلایه های پادوانی ادامه دارد: همه متوجه وضعیتم هستند غیر از استقلال
پادووانی قبل از کرونا هفته ای دو سه مرتبه فیزیوتراپی می رفتم اما حالا فقط در خانه می مانم. در واقع به دلیل کرونا باشگاه ها تعطیل شده و باید منتظر بمانم تا شرایط عادی شود و دوباره درمانم را آغاز کنم. به گزارش سرویس ورزشی شبکه لحظه ، پادووانی بازیکن سابق تیم فوتبال استقلال تهران گفت : مشخص نیست چه زمانی می توانم از روی ویلچر بلند شوم. شاید هیچ وقت، شاید هم یک روز این اتفاق ...
عروس مشهدی خودش را سیاه بخت کرد !
بالاخره تصمیم گرفتم یک وسیله ارزان قیمت خریداری کنم تا خدای ناکرده در چنگ کلاهبرداران نیفتم. به همین دلیل یک دستگاه سشوار سفارش دادم تا در صورتی که این فروش اینترنتی کلاهبرداری بود پول زیادی از دست نداده باشم، اما درکمال ناباوری یک هفته بعد فردی که خودش را پستچی معرفی می کرد در منزل پدرم آمد و سشوار سفارشی را در یک بسته بندی شیک تحویلم داد. با شور و شوق خاصی به داخل پذیرایی رفتم و بسته را باز کردم. درست ...
رزمنده ای که در 11 سالگی به جبهه رفت و در 14 سالگی جانباز شد
. وقتی به خانه برگشتم، مدتی استراحت کردم و دوباره مشغول ادامه تحصیل شدم. خانواده ام اصرار زیادی به ادامه تحصیلم داشتند و خودم هم می خواستم که درسم را بخوانم. در کنار تحصیل از فضای جبهه دور نشده بودم و حضور فعالی در پایگاه بسیج داشتم. در سال 1363 در کنار خواندن درس، یک روز آموزشی کامل را هم گذراندم. تا اینکه در سال 1364 دوباره تصمیم گرفتم به جبهه بروم. آن موقع 14 ساله بودم و باز هم خانواده ام مخالف ...
پدر و مادران دیجیتال پرورش دهید
که قبل از ICQ یا مسنجر MSN استفاده می کردیم) اسکریپت می نوشتم زیاد شد. شاید دلیلش این است که پدر و مادرم وقتی هنوز بچه بودم برایم کامپیوتر خریدند. من هم ذوقش را داشتم و آنقدر با آن ور رفتم تا روزی چشم باز کردم دیدم دارم برای یک شرکت فناوری کار می کنم. از گوشی های اسقاطی تا اسمارت فون ها یک روز، وقتی هر دو گوشی پدر و مادرم به دلیل مشکل باتری نیاز داشتند آپگرید شوند، من و برادرم ...
قسمت چهارم خاطرات مرحوم حاج سید احمد خمینی از بیماری امام
.... گفتم: خیلی خوب و رفتم در اتاق، دیدم صورت آقا نورانی شده و چهره ایشان گل انداخته است و دارند نماز می خوانند. آقا از شب پیش نماز می خواندند. یعنی از ساعت ده شب قبل از روز فوتشان نماز می خواندند و آن شب دیگر آقای انصاری ایشان را برای وضو مهیا نکرد. برای اینکه خودشان دیگر نگفتند که من وضو می خواهم، چون از شب تا صبح بیدار بودند و نماز می خواندند. آقا هیچ کار دیگری انجام نمی دادند، فقط نماز می ...
چرا اعتماد مردم را ذبح می کنید؟!
. همه گریه می کردند و بر سر خود می زدند؛ اما او یک گوشه آرام نشسته بود و نگاه می کرد. قدم می زد و می رفت روی پشت بام. آدم توداری بود، عزت نفس بالایی داشت، کسی نبود که شادی یا غمش را عنوان کند. بعدها گاهی حتی اگر مقام ورزشی می آورد، ما با خبر نمی شدیم. من شهادت ستار را خیلی راحت از سرگذراندم؛ چون در این امر خیلی ورزیده شده بودم. اما آن ده روز برایم خیلی سخت بود. با شهادت عبدالرسول فکر می ...
درخشش بازیگرهالییود در 90 سالگی
پنجشنبه دوازدهم خرداد 1390 روزنامه اطلاعات در ویژه نامه ای به مناسبت سالگرد ارتحال امام مصاحبه ای مفصل با خدیجه ثقفی نوری، همسر امام خمینی، منتشر کرد. این گفتگو را زهرا مصطفوی دختر کوچک ایشان گرفته بود. خدیجه ثقفی اول فروردین 1388 درگذشت، و این که زهرا مصطفوی چه تاریخی این مصاحبه را با مادرش انجام داده مشخص نیست، اما نکته مهم و جالب این است که ظاهرا این اولین و آخرین مصاحبه بلند با همسر امام خمینی بوده است. روزنامه اطلاعات در لید این مصاحبه نوشت: همسر امام خمینی تا هرگز حاضر به گفتگو با هیچ نشریه ای و رسانه ای نمی شدند، اما این گفتگو با زحمت فراوان سرکار خانم دکتر زهرا مصطفوی دختر بزرگوار ایشان انجام شده است. این البته در حالی بود که سال ها پیش از آن روز چهارشنبه چهارم بهمن 57، حمیده امیری، خبرنگار کیهان در پاریس برای نخستین بار با همسر امام خمینی مصاحبه کرده بود و ما آن را پیش تر در انتخاب کار کردیم. بعدا هم که امام به ایران بازگشتند و به قم رفتند، باز خبرنگار یکی از مجلات هفتگی با همسر ایشان مصاحبه ای انجام داد. اما هیچ کدام از آن ها به تفصیل گفت و گویی که دخترشان ...
یادداشت های ناصرالدین شاه شنبه 11 خرداد 1268 / گافِ سربازهای لهستانی جلوی ناصرالدین شاه
پله خانه حاکم. جنرال کورکو ما را استقبال کرد. رفتیم بالا توی اطاق ها، این دفعه بر عکس آن شب بود که رفتیم. اولا آن که روز بود و یک ساعت به غروب مانده هوا روشن بود، چراغ روشن نکرده بودند. ثانیا درها تمام باز بود. رابعا جمعیت به قدر آن دفعه نبود. هوای بسیار خوبی داشت. عمارت حاکم بسیار عمارت عالی است. روز هم که دیدم خیلی عالی بود و جای خوبی است. منظر خوبی و چشم اندازهایی به شهر و رودخانه دارد که خیلی ...