سایر منابع:
سایر خبرها
افشاگری امید ابراهیمی درباره جنجال جدایی از استقلال
درباره آینده صحبت کند. به من گفتند ما به شما خبر می دهیم. خب همان موقع تماس های زیادی وجود داشت چون همانطور که گفتم پیشنهادات زیادی به دستم رسیده بود. منتظر باشگاه ماندم. گفتم ابتدا تکلیفم با استقلال روشن شود. ببینید من که نمی توانستم به باشگاه استقلال بروم و بگویم لطفا با من قرارداد امضا کنید. بازیکن آزاد بودم. وقتی هم باشگاه زنگ زد درباره طلب یک میلیاردی صحبت کردیم و قرار شد آنها تکلیف را روشن ...
بعد از قرارداد گفتند توروخدا برگرد! | واکاوی ماجرای جدایی امید ابراهیمی از استقلال بعد از 2 سال
. این یک عرف است. بازیکن اول باید تکلیف طلبش روشن شود و بعد درباره آینده صحبت کند. به من گفتند ما به شما خبر می دهیم. همان موقع تماس های زیادی وجود داشت؛ چون همان طور که گفتم، پیشنهاد های زیادی به دستم رسیده بود. منتظر باشگاه ماندم. گفتم ابتدا تکلیفم با استقلال روشن شود. من که نمی توانستم به باشگاه استقلال بروم و بگویم لطفا با من قرارداد امضا کنید. بازیکن آزاد بودم. وقتی هم باشگاه زنگ زد، درباره ...
سرفه کوتاه (4)
شدن هوا مسیر رو بهت نشون میدیم . بارقه امیدی در دلم تابید و با نگاهی که تشکر و قدردانی در آن موج می زد گفتم: خیلی ازتون ممنون...، واقعاً نمیدونم چطور از شما تشکر کنم . بارون که بند اومده بود، پشت سر اون دو مرد راه افتادم. نور چراغ قوه مسیر رو روشن می کرد، من هم دنبالشون می رفتم. خدایا شکرت. میدونستم کمکم میکنی، میدونستم به مو میرسونی اما پاره نمی کنی. بعد از چند دقیقه پیاده روی ...
حاج محمد: جوان ترین بازیکن تاریخ استقلال هستم
در دسته چهارم حضور داشت، این روند برای من تکرار شد و در سن 14 سالگی نخستین بازی ام را برای استقلال انجام دادم. بله، در نفتانی باکو برای استقلال بازی می کردم. کاپیتانی استقلال را در این مسابقه کامبیز جمالی بر عهده داشت. یک خاطره جالب هم دارم. وقتی اسم مرا مربی تیم در رختکن خواند کامبیز جمالی با صدای بلند گفت باشگاه ما بچه بازی شده است، بازی تمام شد و من عملکرد خیلی خوبی داشتم ...
آرمان ملی نوشت/ تاجگردون: می گویندمادر من با منافقین در ارتباط است/ ایشان مادر شهید بوده و 10 سال پیش هم ...
مجلس و استان در یک شرکت نفتی یا شرکت های شستا چند نفر از همشهریان و وابستگان خود را با اعمال نفوذ استخدام کرده اید؟ که او پاسخ داد: در مورد شرکت ها، در کل شستا اگر سرتاپایش را بگردید نمی توانید دو نفر را پیدا کنید که من توصیه کرده باشم. من در زمان آقای ربیعی هم این را گفتم. آقای توکلی گفته من 600 نفر را در شستا مشغول کرده ام. شما در هیات مدیره این شرکت ها ببینید که یک نفر وابسته به من پیدا می شود ...
تمدید فراخوان مسابقه مطبوعاتی سالیانه انجمن منتقدان خانه تئاتر
صورت ارائه آثار بیش از تعداد درخواستی، این حق برای دبیرخانه انجمن محفوظ است که به دلخواه دست به حذف آثار ارسالی بزند. 7) دبیرخانه این انجمن تنها اصل یا کپی با کیفیت مطلوب مطالب را در قطع A4یا A3 خواهد پذیرفت؛ بر همین اساس متقاضیان از ارسال نسخه کامل نشریات و صفحات اضافی خودداری کنند. 8) مطالب ارسالی متقاضیان به هیچ وجه باز پس داده نخواهد شد. 9) انجمن منتقدان ...
شکات: با ما قرارداد ترکمنچای امضا کردند
شرکت در کار نیست و تمام اقدامات انجام شده کلاهبرداری است که از اول برنامه ریزی شده است. وی افزود: قرارداد من 180 میلیون تومانی بود چرا باید امروز 440 میلیون پول دهم؟ دیگر شاکی پرونده عظیم خودرو افزود: شیوه بازاریابی به گونه ای بود که نمی دانستیم پشت این سناریوی بازاریابی چه چیزی وجود دارد؛ من قراردادی امضا کردم که به نوعی قراداد ترکمنچای است. وی افزود: زمانی که شرکت دچار مشکل شد ...
امروز سالروز تولد استاد همایون خرم است
به گمانم سال 51 یا 52 بود که آقای ابتهاج تازه مسوول موسیقی رادیو تلویزیون شده بود. به من زنگ زد و گفت: علاقه مندم ملاقاتی با هم داشته باشیم. قراری گذاشتیم در دفترش در میدان ارگ و من رفتم و او شروع کرد به تعریف و تحسین درباره کارهای من و گفت: از قدیم کارهای شما را پیگیری می کردم و ادامه داد که برنامه های دیگری هم که شما مثل برنامه سوم که سرپرست آن اجراها بودید که یکی ساز می زد (شریف و شهناز و ...
از حریم خانۀ خاکی تا زخمِ بازِ گذر آقانجفی
دادند و گفتند: شهرداری منطقۀ سه کارشناس دارد و صبح ها ساعت هفت و نیم به آن ها زنگ بزن تا کارشناس بفرستند من زنگ زدم به همان شماره، گفتم از بهمن دارم به 137 زنگ می زنم کاری نکردند و شماره شما را دادند شما چه کار می کنی؟ این همسایه دارد بالا را می سازد. پرسیدند الان دارد کار می کند؟ گفتم بله؛ دارد کار می کند. گفتند الان کارشناس می فرستیم. یک ساعت بعد دوباره زنگ زدم و گفتم: کارشناس آمد؟ گفت: بله و این ...
خاطرات یک وکیل/ تازه داماد،فردای ماه عسل ، زن دیگری را یواشکی صیغه کرد و به خانه برد!
بعد زن جوان که فهمیدم اسمش لیلاست با کاظم وارد شدند. سلام کردم و خوشامد گفتم.سعی کردم خستگی کار روزانه را پشت لبخندی پنهان کنم. ظاهرا موفق نبودم چون لیلا خانم در شروع صحبت هایش گفت:ببخشید خیلی هم خسته هستید.قصه ی من و این آقا هم مفصل هست و حسابی خسته تر می شوید. نگاهی به ساعت دیواری کرد و بدون اینکه منتظر پاسخم بماند گفت: سریع می روم سر اصل مطلب. لیلا خانم نیم خیزشد اما زود ...
بیوگرافی سید جلال حسینی + تصاویر
نهایت مساوی شدیم. الوحده را در زمین خودش بردیم اما الریان برای ما متفاوت بود چرا که در بازی رفت و برگشت از داوری خیلی ضربه خوردیم. در بازی رفت پنالتی که من دادم را ببینید. پشت پای من به اندازه یک پرتقال کبود شده بود حتی پایم را به پزشکان تیم ملی نشان دادم و گفتم که بازیکن آنها من را زد اما داور پنالتی را برای آنها گرفت. در بازی برگشت هم یک پنالتی، اخراج روی علی علیپور اتفاق افتاد اما داور بی توجه ...
یادداشت های ناصرالدین شاه یکشنبه 9 تیر 1268: سفر شاه قاجار با کشتی مخصوص ملکه انگلیس
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : امروز باید برویم به آنورس، آن جا ان شاءالله به کشتی بنشینیم برای رفتن به انگلیس. از اسپای نحس امروز حرکت می کنیم. الحمدالله به سلامت صبح از خواب برخاستیم. باید ناهار این جا بخوریم، ساعت یک بعدازظهر حرکت کنیم. جنجال غریبی است. بار ها را می بندند می روند می دهند. از فرنگی ها هم هریک برای کاری به یک خیالی در توی دالان هتل جمع شده اند، بر شلوغی افزوده اند. رخت پوشیدیم. بعد از رخت پوشیدنِ ما شلوغ تر ...
تأثیر معکوس کرونا روی کسب و کار تاکسی سرویس ها
کرونا ندارند آنها را جابه جا می کنم. آنها هم در مورد ما همین فکر را می کنند. کار در تاکسی سرویس مثل کار در اداره است. باید رأس ساعت هفت صبح اینجا باشی. این روزها هم که زنگ خور ما زیاد شده و فقط به اندازه یک چایی خوردن می توانیم استراحت کنیم. به نقشه و موبایل هوشمند هم احتیاج نداریم. من تهران را مثل کف دستم می شناسم و بدون نگاه کردن به نقشه و از راه هایی که حتی نقشه هم نمی تواند نشان دهد، مسافر را به ...
چرا پول فروش برگه های عدالت واریز نمی شود؟
به گزارش پایگاه 598، سرگردان بانک ها شده ایم، کسی جواب درست و درمان نمی دهد. ، امروز 45 دقیقه در صف انتظار معطل شدم تا از سامانه تلفنی سازمان خصوصی سازی پاسخ بگیرم، آخرش هم نفهمیدم زمان دقیق واریز پول چه وقتی است؟ ، سامانه سعدی نه تلفنی دارد و نه پشتیبانی درست و حسابی ، هرچه پیام می دهیم پیغام می دهد که به دلیل تعدد کاربران سوال تان را بپرسید تا بعد پاسخگویی شود و هنوز که هنوز است پاسخگویی نشده ...
علیپور: آقا یحیی اجازه دهد پنالتی می زنم
کرده و به صدر جدول گلزنان لیگ نزدیک تر شود. در آستانه دیدار پرسپولیس و پیکان فرصتی دست داد با علی علیپور صحبت کنیم. بالاخره استارت لیگ زده شد و قرار است دوباره در یک بازی رسمی با پیراهن پرسپولیس به میدان بروی. چه حسی داری؟ واقعاً روز های سختی را پشت سر گذاشتیم. ما عادت داشتیم هر روز تمرین کرده و آخر هفته ها بازی کنیم، اما به دلیل شیوع ویروس کرونا تمرینات و مسابقات تعطیل شد ...
جزئیات مرگ عامل اسیدپاشی به دختر تبریزی در زندان + عکس چهره معصومه قبل و بعد از اسیدپاشی
، چون یک بار در زندگی ام شکست خورده ام و نمی توانم این طوری ادامه دهم، دست از سرم بردار. همان جا به دو زن که فاحشه بودند، زنگ زد و بعدش به من گفت تو فکر کردی زن برای من کم است؟ دوروبرم پر است، اما من تو را دوست دارم و می خواهم با تو باشم. من هم گفتم اصلا از این به بعد به رویت هم نگاه نمی کنم، تو که الان جلوی من به زن های دیگر زنگ می زنی، بعد از ازدواج می خواهی چه کار کنی. البته این را بهانه آوردم ...
ایستاده در باد
، خاطراتی که در ما زندگی می کنند، حس شان می کنیم و ما را وادار می کنند که به این شیوه آواز بخوانیم و نیایش کنیم. احساسات نشأت گرفته از خاطراتی هستیم که در زندگی ما به طرز غیرمنتظره ای گر می گیرند، شکوفا می شوند، مثل همان خون جاری شده روی پتو از برخورد گلوله مردی که از پشت سر به ما شلیک کرده بود؛ شلیکی که برای مالکیت مو و سرهای مان یا برای گرفتن جایزه یا شاید فقط برای خلاص شدن از دست ما بود. ...
اینجا مسلمان خانه رضاست/ ماجرای دختر مسیحی که از عشق امام رضا (ع) مسلمان شد
(ع) پیش آمد من دوباره با مشتری خودم تماس گرفتم گفتم یادت هست برای کربلا گفتی، حالا این پول را بده تا به کربلا بروم او 300 هزار تومان به من داد و بدون پاسپورت از مرز مهران خارج شدم و به کربلا رفتم. معتقدم من را همان مادر حضرت علی اصغر(ع) از مرز رد کردند. با ذکر یا رباب یا رباب از مرز عبور کردم با اینکه اعتقادی نداشتم اما خواستم کمکم کند و به عنوان یک مادر، غریبی بچه اش را درک کنم. آغاز ...
افشاگری امید ابراهیمی درباره جنجال جدایی از استقلال
صحبت کند. به من گفتند ما به شما خبر می دهیم. خب همان موقع تماس های زیادی وجود داشت چون همانطور که گفتم پیشنهادات زیادی به دستم رسیده بود. منتظر باشگاه ماندم. گفتم ابتدا تکلیفم با استقلال روشن شود. ببینید من که نمی توانستم به باشگاه استقلال بروم و بگویم لطفا با من قرارداد امضا کنید. بازیکن آزاد بودم. وقتی هم باشگاه زنگ زد درباره طلب یک میلیاردی صحبت کردیم و قرار شد آنها تکلیف را روشن کنند و بعد به ...
هین سخن تازه بگو ...
اید از جواب، فرار نکنید. حرف روشن بنده این بوده و هست که استفاده کلان و غیر متعارفی که سبب مدیونی شما شده ایجاب می کرد که اخلاقا و قانونا ناشر و نویسنده شرح جامع مثنوی را از همان آغاز کارتان آگاه می کردید. چون ناشر - مؤسسه روزنامه اطلاعات - در صفحه شناسنامه شرح جامع مثنوی قید کرده است: (هرگونه اقتباس کلی و جزئی از این کتاب بجز برای نقد و بررسی، آن هم فقط در گیومه، بدون مجوز کتبی از مؤلف و ناشر ...
تو دیه نیخوا اَ ای مارزَده طرفداری کنی
عمه جواب درستی نشنیده بودم که بی بی صدایم زد... - گلااااااااب.. . - بله بی بی؟ - بیا ننه... رفتم توی آشپزخانه و قیافه درهم بی بی را که دیدم، لَرزم گرفت... بی بی از روی صندلی چوبی اش بلند شد و آمد جلویم ایستاد... - چی چی دَری میگی هیطو بری خودوت حرف مفت میزنی؟ - چی گفتم مگه بی بی؟ - بعدِ چن روز ماخا بره، هی ویسا ...
شهیدی که خار چشم منافقان بود
...: مواظب باشید اگر کسی به شما زنگ زد و گفت فلانی زخمی شده و بیایید خوزستان، باور نکنید. من خودم با شما تماس می گیرم. گفتم: باشد خودت تماس بگیر، من خیالم راحت است. در کربلای 4 تعداد زیادی از دوستانش با قایق غرق می شوند و به شهادت می رسند و وقتی نوبت به قایق او می رسد دوستانش خبر می دهند که رضا تو نیا که چهارچرخ ما هم رفت رو هوا. گویا داخل رودخانه باتلاق بوده و به محض اینک قایق ها وارد ...
سرگردانی ملت در بانک ملت
ساعت 7 صبح است. با وجودی که پشت درِ بانک ملت روی کاغذی نوشته اند ساعت کاری بانک 8 الی 13:30، اما 4 نفر پرونده به دست روی سکو و پله های جلو بانک نشسته اند و چشم انتظارند تا ساعت 8 فرا برسد. از چند وقت پیش فوج انتقادات از وضعیت نوبت دهی بانک ملت و نحوه رسیدگی به کار ارباب رجوع به طرق مختلف به دفتر هفته نامه می رسید. بر همین اساس بر آن شدیم تا گزارشی در این زمینه تهیه کنیم. ...
آزار دختران لابه لای بوته های شمشاد
تعدادی کپی از برگه های آزمایشگاهی و آرم پزشکی در دست داشت، با چشمانی گریان و بغض آلود مقابلم قرار گرفت و گفت: همسرم باردار و بیمار است. او به خاطر شدت بیماری کنار بولوار افتاد و به تنهایی نتوانستم او را به بیمارستان برسانم! مردان نامحرم نمی توانند کمکم کنند، شما را به خدا به دادم برسید! زنم از دستم می رود! و ... این دختر جوان ادامه داد: آن قدر طبیعی نقش بازی می کرد و اشک می ریخت که هیچ ...
جاده ای از ویرانه های تباهی به صالح آباد
به گزارش ایسنا، روزنامه ایران نوشت: همین چهار سال پیش بود که محمود گوشی اش را خاموش کرد و بدون این که به کسی بگوید زد به بیابان های اطراف یافت آباد. کارتن خوابی در بیابان های اطراف برای حیوانی که به قول خودش از درونش بیرون زده بود، یک پناهگاه مطلوب بود: پول شیر خشک دخترم را خرج مواد می کردم و نق کودکم را با کتک جواب می دادم. گفتم بروم تا خانواده از دستم راحت بشود. بعد از انتخاب زندگی ...
مردم فکر می کنند شهدای فاطمیون یا بی سواد هستند یا سطح پایین
زیاد می افتاد. 1 یا 2 سال طول کشید تا بلند شوم و دوباره زندگی کنم، همان موقع به فکرم رسید که وقتی من می توانم؛ چرا سعی ام را نکنم که بقیه خانواده های شهدا هم به زندگی عادی شان برگردند! این طوری حال خودم هم بهتر است. این شد که از همان سال در خدمت خانواده های شهدا آمدم. کنار درسم، هر کاری از دستم برمی آمد برایشان انجام دادم. پیش خودم می گفتم باید کاری کنم که اتفاقاتی که برایم افتاده برای ...
شهید بهشتی از نگاه دختر، داماد و شاگرد/ آیت الله 50 سال بعد را می دید
رویداد24 چند روز بیشتر تا سالگرد شهادت آیت الله بهشتی باقیمانده نمانده که جرقه یک ایده زده می شود، جمع کردن اهالی خانه شهید بهشتی و شاگرد و دوست قدیمی آیت الله در محل قتگاه و شهادتگاه آیت الله. ایده ای که عملیاتی کردن آن در مدت زمانی کوتاه سخت به نظر می رسید اما گویا نام آیت الله که می آید نه اهل خانه قادر به نه گفتن هستند نه شاگرد و رفیق قدیمی. جواب مثبت که گرفته می شود، کار به مرحله ...
یادداشت های ناصرالدین شاه جمعه 7 تیر 1268/ بازدید شاه قاجار از معادن ذغال سنگ و ذوب آهن شهر لیژ بلژیک
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : صبح از خواب برخاستم، احوالم خوب نبود، کسل بودم، زبانم بار داشت، پیچش داشتم مثل آدم های منگ و گیج بودم. تخم چشمم درد می کرد. تب نداشتم، اما نبضم تند می زد و بی خود عرق می کردم. روی هم رفته خیلی بدحال بودم. با این حالت باید برویم به کارخانه. امروز به کارخانه سرنگ که در شهر لی یژ [لیژ]واقع است. این کارخانه ایست که حاجی محمدحسن و حاجی محمدرحیم اسباب آهن آلات و ماشین و راه آهن و این ها که برای ایران و مازندران لازم دارند از ...